تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 9 مهر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):فرزندان خود را به كسب سه خصلت تربيت كنيد: دوستى پيامبرتان و دوستى خاندانش و قرائت ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819322917




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

نگريستن با نور خدا


واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: نگريستن با نور خدا
دين- دكتر مرضيه محمدزاده:
از دوران امام باقر(ع)به بعد، تاريخ اسلام و به ويژه تشيع، شاهد منازعات كلامي، فقهي و فلسفي‌اي بود كه اندكي پس از گشايش فضاي سياسي و اجتماعي آن عصر سربرآورده بود.

به همين دليل از جمله اموري كه امامان باقر، صادق، كاظم و رضا(ع) بدان سخت مشغول بودند، ورود در اين‌گونه مباحثات بود. با اين حال، گرچه سهم دو امام باقر و صادق(ع) در اين زمينه بيشتر بوده اما بايد توجه داشت كه نوع و شكل اين منازعات و مباحثات در هر دوره متفاوت شده و به همين دليل، امامان بزرگوار هريك با شيوه خاص خود به هسته اين مسائل وارد مي‌شدند و تلاش داشتند تا گرد شبهات را از دامن اسلام و تشيع كنار زنند و چهره واقعي آن را به ديگران بنمايانند.

از اين‌رو، ميراث برجاي مانده از آن دوران، گنجينه‌ پرباري را فراروي شيعيان تا به امروز نهاده است.در اين ميان، دوران امام رضا(ع) با توجه به شرايط آن عصر و نوع مناظرات كلامي و ديني ناظر بر آن، از احوالي ديگر حكايت داشت. مطلبي كه از پي مي‌آيد، با توجه به مناسبات اجتماعي و فرهنگي عصر امام، گوشه‌چشمي دارد به برخي از مناظرات امام با پيروان اديان، فرقه‌ها و مذاهب اسلامي.

به قدرت رسيدن عباسيان مقارن با شكل‌گيري رسمي مذاهب كلامي در عالم اسلام است. اصولا نيمه اول قرن دوم هجري براي همه مذاهب و فرق اسلامي عصر كسب استقلال عقيدتي و كلامي است.

پس از آنكه معتزله اصول خمسه خود را مدون و ارائه كردند، ديگر مذاهب اصلي هم ناگزير از ارائه اصول اعتقادي خود شدند و به مرور مكاتب و مذاهب عقيدتي تشكيل گرديد كه تحت تاثير شرايط سياسي جامعه اسلامي در دوره انتقال قدرت از بني‌اميه به بني‌عباس بود. تا زمان به قدرت رسيدن مأمون، اصلي‌ترين مبحث كلامي جامعه اسلامي كه به شدت مورد علاقه هر دو جريان بود، موضوع امامت و رهبري و مباحث متفرع بر آن بوده است. ديگر بحث‌هاي كلامي اين دوره، چون توحيد، قدر، جبر، جايگاه مؤمن و كافر و... تحت‌الشعاع اين مبحث قرار داشتند.

شكل‌گيري مذاهب كلامي و مشخص شدن حدود و ثغور اين مذاهب به مرور مناقشات عقيدتي را به مجادلات مذهبي مبدل كرد به‌طوري كه در اوايل دوره عباسي مذاهب به عنوان مذهب در مقابل يكديگر قرار گرفتند و اين به نفع حكام عباسي بود، چرا كه روشنفكران جامعه را كه معمولا اصلي‌ترين مزاحمان اقتدار هم هستند متوجه يكديگر كرد. شايد سياست ويژه خلفاي عباسي براي تشكيل جلسات مناظره و مباحثه در جهت تامين همين هدف راهبردي براي حكومت بوده است. البته ضرورت‌هاي زمان، آشنايي مسلمين با آثار فكري و معرفتي ديگر جوامع هم در ايجاد اين تحول بي‌تاثير نبوده است.

رشد علمي مسلمانان و نضج ديدگاه‌هاي مختلف در تفسير، حديث، فقه و حتي تاريخ زمينه را براي اين موضوع كه صاحب‌نظران مذاهب سياسي مختلف ديدگاه‌هاي ويژه خود را در هر يك از اين حوزه‌ها مطرح نمايند، فراهم ساخته بود. اين اصطكاك مي‌توانست راه را براي طراحي سازمان‌هاي فكري و عقيدتي مستقل باز كند. مذاهب سياسي در سير تحولات ساختاري خود به تدريج راه خود را در هر يك از اصول عقيدتي از ديگر رقبا و مخالفان خود جدا مي‌كردند، به‌طوري كه در اواخر قرن اول هجري نشانه‌هاي بسياري را مي‌توان يافت كه مذاهبي كه علل و عوامل سياسي موجب پيدايش آنان شده بود، در بسياري از رگه‌ها و شاخه‌هاي عقيدتي هم راه خود را از ديگران مستقل كردند.

همچنين در اين زمان از رهگذر آشنايي مسلمانان با معارف و علوم ديگر نحل و ملل، مخصوصا ايرانيان، يونانيان و عقايد رايج در اين دو منطقه و مذاهبي چون يهوديت، مسيحيت، زرتشتي، مانوي و مزدكي و مكاتبي چون عرفان‌گرايي، رواقي‌گري و بعضي ديگر مكاتب رايج در سرزمين‌هاي فتح شده موجي از شبهات، جامعه اسلامي را فرا گرفت. متفكران و انديشمندان و ائمه هر مذهب به تناسب حال و بنابر تشخيص خويش به اين‌گونه شبهات پاسخ مي‌دادند.

اختلاف در نوع برخورد با شبهه و پاسخ‌هاي ارائه شده امري طبيعي بود اما به هر حال مي‌توانست در فربه‌شدن اختلافات عقيدتي هر فرقه با فرقه ديگر نقش تعيين‌كننده داشته باشد. به‌كارگيري استدلال عقلي در كنار استدلالات نقلي قرن اول هجري تحولي عظيم در نوع نگرش مسلمانان نسبت به علوم و معارف ايجاد كرد و ميدان مجادلات فكري و احتجاجات عقيدتي را گسترش داد. به اين ترتيب مجموعه اين عوامل دست‌به‌دست هم داد و در اوايل قرن دوم هجري مذاهب كلامي مستقل به وجود آمد. در اين دوره بروز برخوردهاي روشنفكرانه و مجادلات ميان انديشمندان را شاهديم.

مناظره‌هاي علمي

زندگاني معرفتي امام رضا(ع) بعد از شهادت پدر بزرگوارش به دو بخش تقسيم مي‌شود: بخش اول از آغاز امامت تا سفر به خراسان (201-183ق) بخش دوم از ميانه سال 201 تا آخر ماه صفر سال 203كه مصادف با شهادت امام(ع) است.

شرايط اين دوره نيز كاملا با دوره امامان پيشين تفاوت دارد.قبل از ولايت عهدي مناظرات جنبه علمي و فرهنگي داشت و فرقه‌هاي كلامي بدون پشتوانه سياسي وارد مناظره مي‌شدند مانند مناظرات امام(ع) با واقفه اما پس از ولايت عهدي با مسائل سياسي به خصوص مسئله رهبري نيز پيوند خورده بود، حكومت بني‌عباس نيز پشتوانه‌اي براي فرقه‌هاي كلامي محسوب مي‌شد. مطلب ديگر قبل از ولايت‌عهدي هركسي در مناظرها شكست مي‌خورد به شكست خود اعتراف نمي‌كرد اما در دوره ولايت عهدي به خاطر شرايط خاصي كه حاكم بر جلسات مناظره بود چاره‌اي جز اعتراف به شكست وجود نداشت.

براي مثال جاثليق در پايان مناظره اعتراف مي‌كند كه احتمال نمي‌دادم بين مسلمانان شخصي مثل شما باشد. از طرف ديگر چون مناظرات رودرروي و با نظارت و داوري خاص برگزار مي‌شد نتايج بسيار مهمي برآن مترتب بود.

يكي از اقدامات مهم و قابل توجه امام رضا(ع) بهره‌گيري از محافل فراوان مناظره است. مأمون به منزله شخصيتي متمايز در ميان خلفاي عباسي به مباحث عقلي و مناظره‌هاي علمي و كلامي علاقه‌مند بود. وي هر هفته روزهاي سه‌شنبه مجلس مناظره ترتيب مي‌داد و علما و متكلمان را فرامي‌خواند تا در پيش او مناظره كنند و گاه خود در اين مناظره‌ها شركت مي‌كرد! مأمون با دعوت از امام رضا(ع) و فراخواندن علما، ادبا، دانشمندان، متكلمان، متفكران و پيروان فرق و مذاهب، جلسات گفت‌وگو و مناظره علمي در دربار خود برپا مي‌كرد و موضوعات اعتقادي و فقهي را به بحث مي‌نهاد. اينكه انگيزه مأمون از برپايي اين جلسات چه بوده مورد اختلاف مورخان است:

1 – عده‌اي بر اين عقيده هستند كه چون مأمون معتزلي مذهب بود و معتزله مسائل عقيدتي را آزادانه مورد نقد و بررسي قرار مي‌دادند، مأمون هم همين كار را كرد. دكتر زيدالرفاعي اين مطالب را رد مي‌كند و مي‌نويسد او به معناي واقعي ايمان نداشت بلكه حمايتش از گروه‌هاي كلامي به جهت شرايط حاكم بر كشور بود.

2 – بنابر پاره‌اي روايات او قصد داشت امام (ع) را بيازمايد و مقام علمي آن حضرت را دريابد.
3 – گاهي از حسادت مأمون به امام رضا(ع) و منزلت علمي آن حضرت سخن گفته شده كه اگرچه مأمون با ولايت عهدي امام(ع) مي‌خواست او را فردي دنيا طلب معرفي نمايد و از چشم مردم ساقط كند. اما فضيلت امام(ع) بيشتر آشكار شد. پس متكلمان گوناگون را دعوت و با امام روبه‌رو مي‌كرد تا بدين‌ وسيله امام(ع) را از نظر علمي محكوم كند يا دست‌كم در يك استدلال، امام(ع) مجاب گردد و از پاسخ بازماند. اما امام(ع) در محاجه با هر عالم و متكلمي چيره مي‌گشت به‌گونه‌اي كه به تدريج مردم امام(ع) را براي خلافت از مأمون شايسته‌تر ديدند.

روش امام(ع)‌ در اين گفت‌وگوها، حكيمانه و توأم با اندرز يا جدل منطقي بود. برخورد او با افراد تخطئه‌آميز نبود بلكه كاملاً استدلالي بود و در دفاع از حقانيت اسلام توجيهات عقلي ارائه مي‌داد. امام(ع) شنيدن را بر گفتن ترجيح مي‌داد و بسيار عميق حرف‌ها را مي‌شنود و سپس شروع به جواب‌دادن مي‌كرد، حتي پس از پاسخ دادن راه جواب را بر شخص سؤال‌كننده نمي‌بست بلكه او را در طريق بحث و گفت‌وگو آزاد مي‌گذاشت تا در راهي كه هست پيش برود و به‌جايي برسد كه ديگر راه را در برابر خويش بسته و حركت را در آن ناممكن ببيند و سپس به راه درست رهنمون شود. اين از جالب‌ترين شيوه‌هاي فن مناظره به‌شمار مي‌رود. امام(ع) پس از مناظره و گفت‌وگو با رؤساي اديان و سران فرقه‌ها رو به حاضران مجلس نيز مي‌كرد و مي‌فرمود تا هر كدام پرسشي دارند، مطرح كنند.

امام(ع)‌به علم و دانش خود اعتقاد كامل داشت. او به همه اديان و مكاتب آگاهي كامل داشت و علاوه بر اينكه براي پرسش‌هاي مختلف عالمان اديان و مكاتب پاسخي درخور داشت، بر مبناي اعتقادي شخص مخاطب سخن مي‌گفت و استدلال مي‌كرد و اين مظهر توانمندي امام(ع) بود.امام(ع)‌داراي حضور ذهن، سرعت انتقال، قوت استدلال و رواني و شيوايي كلام بود. معاني بكر و تازه در هنگام ضرورت بي‌زحمت انديشه و بدون سستي در بيان در اختيارش قرار داشت. مباحثات آن حضرت با رؤساي اديان و دانشمندان و زنديقان كه آنان را با دلايل روشن و براهين قاطع محكوم و مغلوب مي‌فرمود، دليل آشكاري بر درجه حضور ذهن و سرعت انتقال آن حضرت بود.

اكنون پاره‌اي از مناظرات امام(ع)‌آورده مي‌شود كه بيشتر درباره توحيد، خداشناسي، صفات خداوند، نبوت، امامت و تفسير آياتي از قرآن مجيد است:
هنگامي كه امام‌رضا(ع) در خراسان بود مأمون به فضل‌بن سهل دستور داد پيشوايان ديني و متكلمان مذاهب مختلف ازجمله جاثليق (رئيس نصارا) رأس‌الجالوت (بزرگ يهود)، رئيس صابئان، هيربد( پيشواي ديني زردشتيان) و نسطاس رومي را براي مناظره‌اي علمي فراخواند.

از امام‌رضا(ع) نيز براي شركت در اين مجلس دعوت كرد. امام كاملاً از قصد مأمون آگاه بود، چون به نزد مأمون رفت مجلس مملو از جمعيت بود و محمد‌بن جعفر عموي امام‌رضا(ع)و گروهي از طالبيان و بني‌هاشم و سرداران مأمون در آنجا حاضر بودند. مأمون و ديگران به احترام امام(ع) برخاستند. ابتدا جاثليق به دستور مأمون با امام‌رضا(ع) شروع به گفت‌‌وگو و محاجه كرد. امام(ع) نيز با انجيل با او احتجاج كرد.

سخنان نخست در اثبات يگانگي خدا و بطلان اعتقاد به خداوندي عيسي(ع) بود. جاثليق درباره نبوت عيسي و كتاب او پرسيد. امام فرمود كه آنها را قبول دارد اما آن عيسي‌اي را كه از آمدن پيامبري به‌نام محمد(ص) خبر و مژده داده است. سپس امام(ع)‌سفر سوم انجيل را خواند كه در آن نام محمد(ص) ذكر شده است. جاثليق گفت: آنچه را در انجيل بر من آشكار شده است، انكار نمي‌كنم. امام(ع) به حاضرين فرمود: براقرار او گواه باشيد.

سپس امام(ع) از او خواست سؤالات ديگري بپرسد و او در مورد معجزات حضرت عيسي سؤال كرد كه به اين دليل مستحق خدايي و پرستش است. امام(ع)‌فرمود: اليسع پيامبر(ع) معجزاتي مانند معجزات عيسي(ع) آورد اما كسي او را خدا ندانست. حزقيل پيامبر نيز 35 هزار نفر را زنده كرد، در حالي كه 60 سال بود مرده بودند... چرا آن دو را خدا نمي‌دانيد؟

پيامبري از پيامبران بني‌اسرائيل نيز چندين هزار نفر از بني‌اسرائيل را كه از ترس طاعون و مرگ فرار كرده و همه يك‌جا مرده بودند و استخوان‌هايشان پوسيده شده بود به اذن خدا زنده كرد. ابراهيم(ع) نيز چند پرنده را ريز‌ريز كرده و هر جزيي را سر كوهي گذاشت و سپس آنها را ندا كرد و يكباره آن پرندگان به سوي او رفتند. حضرت موسي(ع) نيز همراه 70تن از برگزيدگان بني‌اسرائيل به سوي كوه رفت و آنان از او خواستند تا خدا را به آنها بنماياند. صاعقه‌اي آنها را فروگرفت و همه سوختند؛ اما خداوند به خواهش موسي(ع) آنها را دوباره زنده كرد. اي جاثليق اينها در تورات، انجيل، زبور و قرآن ذكر شده است. پس هر كس مرده را زنده كند، سزاوار پرستش است؟ پس اينان را خدايان خود بدان! جاثليق گفت: تو درست مي‌گويي و خدايي جز خداي يكتا نيست.

سپس امام‌رضا(ع) از رأس‌الجالوت هم اقرار گرفت كه در تورات اين خبر آمده است كه پيامبري به‌نام محمد(ص) خواهد آمد و به جاثليق و رأس‌الجالوت فرمود كه: در كتاب اشعيا آمده است كه او قومش را از آمدن پيامبر اسلام خبر داده است.

آنگاه دوباره رو به جاثليق كرد و فرمود: در انجيل آمده است كه عيسي گفت من به سوي پروردگار شما و پروردگار خود خواهم رفت و فارقليط يعني محمد(ص) مي‌آيد و اوست كه به حق بر من گواهي خواهد داد. چنان‌كه من از براي او گواهي دادم. جاثليق تصديق كرد كه چنين مطلبي در انجيل آمده است.

آنگاه امام(ع) بحث جالبي را در اثبات اينكه كتاب انجيل متداول غير از انجيلي است كه از جانب خداوند نازل شده است و انجيل كنوني نوشته برخي شاگردان دانشمند مسيح است و همانها اناجيل اربعه را به‌وجود آورده‌اند، بيان فرمود و به اختلاف وسيعي كه در بيان وقايع ميان نوشته‌هاي آنها وجود دارد، استناد فرمود. جاثليق پس از آن گفت: قسم به مسيح كه من گمان نمي‌كردم در ميان علماي مسلمان كسي مانند تو باشد.

پس از اقرار جاثليق به علم امام(ع) و پاسخ تمامي سؤالاتش آنگاه امام(ع) با رأس‌الجالوت محاجه كرد. رأس‌الجالوت معجزات حضرت موسي(ع) را دليل نبوت او دانست. امام فرمود: پيامبران قبل از موسي كه معجزاتي مانند او نداشتند ولي شما به پيامبري آنها اقرار كرده‌ايد؟ رأس‌الجالوت گفت: هر معجزه‌اي كه آوردن آن از توان بشر بيرون باشد، براي اثبات پيامبري و تصديق كردن آنان كافي است. امام فرمود: پس چرا به پيامبري عيسي(ع)‌كه چنان معجزاتي داشت اقرار نمي‌كني؟ گفت: ما آن را مشاهده نكرديم. حضرت فرمود: آيا معجزات موسي(ع) را مشاهده كرده‌اي؟ اينها جز از راه اخبار پيروان معتمد موسي به تو رسيده است؟ رأس‌الجالوت نتوانست جواب بگويد. امام فرمود: حكايت محمد(ص) و معجزات او و هر پيامبري كه خدا مبعوث كرده چنين است. رأس‌الجالوت سكوت اختيار كرد و ديگر سخني نگفت.

آنگاه امام(ع) رو به حاضران مجلس كرد و فرمود:
هر كس پرسشي دارد مطرح كند. عمران صابي كه از متكلمان بزرگ زمان خود بود از چگونگي اثبات وجود پروردگار پرسش كرد. امام(ع) در پاسخ پرسش او كه« نخستين موجود و نخستين آفريده كيست؟ » فرمود: خداي يگانه هميشه يگانه بوده است و چيزي با او نيست. حدود و اعراضي ندارد. پس مخلوقاتي گوناگون با اعراض و حدود گوناگون آفريد، بي‌آنكه صورت و حد آنها را از جايي بردارد يا به آنها احتياجي داشته باشد.

پس از آن، عمران صابي درباره علم خدا و كيفيت علم خدا به اشيا سؤال كرد. امام فرمود: درباره خدا جهلي تصور نمي‌شود تا براي نفي آن جهل به تشخيص معلومات خود نيازمند شود. در حقيقت علم خدا حضوري و بالذات است نه اكتسابي و خداوند موصوف به ضمير و صورت ذهني نمي‌شود.

سپس امام(ع) انواع حدود پديده‌ها را براي او توضيح داد و فرمود: خداوند قديم است و به آفريدن خلق تغيير نمي‌كند. راه شناخت خدا، غيرخداست. خدا نورهادي خلق است.
در مورد سؤالات عمران صابي و پاسخ امام رضا(ع) به او نكته مهم اين است كه چون اين مناظره پيچيده بود امام(ع) هر قسمتي از سؤالات او را كه پاسخ مي‌داد از او مي‌پرسيد آيا متوجه شدي؟ و چون پاسخ مثبت مي‌شنيد ادامه مي‌داد.

نكته ديگراينكه هنگامي كه وقت نماز فرا رسيد امام فرمود پس از نماز ادامه بحث را خواهيم داشت. عمران گفت قلب من رقيق شده است مسئله مرا قطع مكن، ‌اما امام(ع) فرمود: وقت نماز است. پس از نماز، امام(ع) بقيه سؤالات عمران را پاسخ داد و عمران شهادت بر توحيد و نبوت پيامبر (ص) داد و مسلمان شد.

چون متكلمان سخنان عمران صابي را كه مردي جدلي و سخنور بود، شنيدند ديگر از امام رضا(ع) چيزي سؤال نكردند.

دوشنبه|ا|5|ا|اسفند|ا|1387





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 265]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن