پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1851401769
مصاحبه ای جنجالی از حامد بهداد
واضح آرشیو وب فارسی:آپام:
برترین ها: حامد بهداد: محسن لیاقت یاسی را نداشت! پیشبینی میشود او ستاره پرسروصدای نیمه دوم امسال سینمای ایران لقب بگیرد؛ حداقل این تازهترین گفتوگویش این ادعا را ثابت میکند؛ گفتوگویی که او درباره همه چیز حرف زده است؛ از بازی درخشانش در «سعادتآباد» بگیرید تا اظهارنظر درباره نظرسنجی تازه برنامه هفت که با اختلاف و در حضور چهرههایی مانند بهرام رادان و رضا کیانیان به عنوان تاثیرگذارترین بازیگر مرد سینمای ایران از نظر مخاطبان یک برنامه پرطرفدار سینمایی لقب گرفت، احساس نارضایتیاش از بازی در «پرتقال خونی» و اظهارات مثل همیشه جنجالیاش، پاسخ به انتقاداتی که درباره نحوه بازیاش در «سقوط آزاد» به او شده بود و البته صحبت درباره این روزهایش که در حال تجربه اتفاقی بزرگ است؛ همکاری با «داریوش مهرجویی» در فیلم «نارنجیپوش.» به همه آنهایی که طرفدارش هستند و حتی نیستند، توصیه میکنیم این گفتوگوی داغ و جنجالی از «حامد بهداد» را از دست ندهند. مطمئن بودم سعادت آباد، یک اتفاق خوب است اینکه «مازیار میری» درباره بازی من در «سعادتآباد» گفته حامد، بهترین انتخاب برای این نقش بود، واقعا جای خوشحالی دارد؛ بازیگر چیزی ندارد جز ذوقزدگی که به واسطه تشویق بعد از پایان کار، نصیبش میشود. یکی از توفیقهای بزرگ من در این یکیدو سال اخیر، این است که توانستهام در «سعادتآباد» خلق کنم. فیلمنامه «سعادت آباد» آنقدر بستر مناسبی داشت که توانستم شیوه جدیدی از بازیام را در آن به نمایش بگذارم. زمانی که فیلمنامه را خواندم، متوجه شدم چه کاری از من خواسته شده و کاملا مطمئن بودم که اتفاق خوبی در حال وقوع است. جای تیتراژ در قبرستان سینماست همه ما بازیگران «سعادتآباد» در فیلم به یک میزان حضور داریم و بازی میکنیم، اما اعتقادی ندارم که من، نقش اول فیلم نیستم، اتفاقا برعکس رُل اول این فیلم را من بازی میکنم. به هر حال هنگام قرارداد بستن به این که اسم بازیگران در تیتراژ کجا بخورد فکر شده است، ما هم در توهم و خودشیفتگی خودمان که همیشه تصور میکردیم تافته جدا بافته هستیم درخواست کردیم اسممان را در تیتراژ مجزا بزنند و قبل اسممان «و» بیاید؛ اینها چیزهای مهمی نیستند و در قبرستان سینما ریخته خواهند شد، چیزی که باقی میماند، آن مقدار جاودانگی سیاسی_اجتماعی و دغدغه فرهنگی است که آغشتهاش شدهای تا همگام با او حرکت کنی؛ اینها اصل است، وگرنه دستمزد، نقش یک، کجا قرار گرفتن نامت در تیتراژ و…، جزو حروف بیارزش و منسوخ سینما به حساب میآیند. تعجب کردم دنبال من آمدهاند! من و «مازیار میری» با هم روابط دوستانهای داشتیم، اما وجه اشتراکی بینمان وجود نداشت، به همین دلیل وقتی برای «محسن» دنبال من آمد، از خودم پرسیدم چرا این کار را کرده است؟! یا گاهی اوقات با خودم فکر میکنم «همایون اسعدیان» بعد از «آخر بازی» که ۱۰-۱۱ سال پیش اتفاق افتاد، انگار دیگر با من قهر است! البته روابط خیلی خوبی با یکدیگر داریم، اما به نظرم تصور میکند دیگر به عنوان بازیگر به دردش نمیخورم! چون «حامد بهداد»ی که آن زمان برای «آخر بازی» آورد، دیگر آن بازیگری نیست که بخواهد در کارهای دیگرش استفاده کند. بر این باورم که «همایون اسعدیان» با وجود ضعفهایی که دارد، از کارگردانان معرکه سینمای ماست و هم ایشان من را نقد کرده و هم من؛ البته هنوز هم راجع به کارهایی که انتخاب میکنم، با او مشورت میکنم. زمانی که «مازیار میری» و «همایون اسعدیان» برای همکاری دنبال من آمدند، پیش خودم فکر کردم عجیب است این ۲ نفر سراغ من را بگیرند، اما وقتی فیلمنامه را خواندم، دیگر فراموش کردم چرا این اتفاق افتاده است! آنقدر تصویر «محسن» را در جامعهمان دیدهام که همه چیز خود به خود شکل گرفت. امروزِ روز که مازیار را میبینم، رد پای رضایت را در چهرهاش نسبت به اثری که ساخته احساس میکنم، میبینم «همایون اسعدیان» از اینکه به دوستش «مازیار میری» برای ساخت این فیلم کمک کرده، احساس رضایت میکند. به جرات میگویم، بعد از تهیهکننده، کارگردان و نویسنده «سعادتآباد»، خوشحالترین آدم مجموعه من هستم. خودم دلیل حضورم را میدانم «سعادت آباد» و «درباره الی…» هیچ ربطی بهم ندارند و مسیرشان از یکدیگر جداست، اینکه خیلیها این دو را با هم مقایسه میکنند، اشتباه محض است! هر توفیقی شبیه هم نیست، هر چند شباهتشان در خود توفیق است. امروز فیلمهای زیادی در حال ساخت است، اما هیچکدامشان به توفیق «سعادتآباد» نخواهند رسید، این فیلم دارد بینظیر پیش میرود. منِ بازیگر شاید فیلمهایی بازی کردهام و در قبالش دستمزدی گرفتهام، اما آن رضایت قلبی که باید نسبت به آنها داشته باشم را ندارم، اما داستان «سعادتآباد» با بقیه متفاوت است؛ فیلم مازیار میری داستانی دارد که جامعه امروز ما به شدت درگیرش است. جالب است بعضی وقتها فیلمهایی در سینمای ایران ساخته میشود که انعکاس هیچ کدام از اتفاقهای جامعهمان را در آنها نمیبینم! اصلا نمیدانم در آن فیلمها چه کار دارند میکنند! اصلا نمیدانم تکلیف من در آنها چیست و چرا در این فیلمها بازی میکنم! فقط به عنوان یک بازیگر حرفهای به کار دعوت میشوم و در بعضیهایشان هم بازی میکنم. اما در «سعادتآباد» یا در فیلمهای «مسعود کیمیایی» میفهمم چرا حضور دارم. هیچ نقشی به غیر از محسن را قبول نمیکردم خیلی شانس آوردم نقش «محسن» در «سعادتآباد» به من پیشنهاد شد، چون اگر نقش دیگری غیر از این به من پیشنهاد میشد، شاید قبول نمیکردم و اگر هم این اتفاق میافتاد، شاید نمیتوانستم هیچ کمکی به فیلم کرده باشم! من به «سعادتآباد» در سِمت بازیگر خیلی کمک کردهام؛ این از هوشمندی مازیار میری و همایون اسعدیان بود که نقش «محسن» را دادند من بازی کنم، مطمئنم اگر غیر از این چیز دیگری به من پیشنهاد میشد، اصلا قبول نمیکردم. همیشه با خودم فکر میکنم اگر مجبور میشدم به دلیل شرایط مالی، کمکاری، ترس از دور افتادن از سینما و گمنامی یا هر نقطه ضعف دیگری نقشی غیر از محسن را در این فیلم بازی کنم، چه بلایی سرم میآمد اگر نقش «محسن» به بازیگر دیگری میرسید! محسن یک حیوان تمام انسان ست! محسن در جامعه یعنی یک موجود کثیف. از منظر واقعبینانه تعریف شخصیت محسن، یعنی یک حیوان نانجیب که خون ملت را در شیشه میکند و با دروغ و کثافت مملکت را بیمار میکند؛ یک حرامزاده دلال که به خاطر تغییر طبقه اجتماعیاش و مفسده اقتصادی که هم خودش قربانی است و هم دیگران را قربانی میکند، یک حیوان انسانانسان ست! یک بیحیا که در کمال وقاحت و خودخواهی همه چیز را به گند میکشد و حتی به بچه خودش هم رحم نمیکند، دیگر چه برسد به دیگران! اما از زاویه دید نمایش و اجرای بازیگرانه، نقش بسیار برجسته و ویژهای است که بازی کردن در این نقش و توفیق در اجرای آن، جای تبریک دارد. زمانی که «روز سوم» را بازی میکردم، به «محمدحسین لطیفی» گفتم مطمئن باش نقش «فواد» در تاریخ سینمای ایران یکی از نقشهای به یاد ماندنی خواهد شد که همینطور هم شد؛ «فواد»، سرباز عراقی «روز سوم» را هیچکس فراموش نخواهد کرد. به راستی که از بازی در «سعادتآباد» مانند یک کودک که به آرزوی قلبیاش رسیده هیجانزدهام، بازی در این فیلم، بهار کاری من محسوب میشود. یعنی بیاخلاقی در من و تو نیست؟ فکر میکنم بیشتر آدمهایی که امروز در جامعهمان میبینیم «محسن» هستند! آن بخش لجنزار و سیاه وجود هر آدم است که باعث میشود خیلیها حتی به مقدار خیلی اندک در قسمتهایی از فیلم با «محسن» همذاتپنداری کنند. درون همه ما قدرتطلبی وجود دارد که در کمال خودخواهی حقوق همه را زیرپا میگذاریم و اخلاق را رعایت نمیکنیم. جامعه امروز ما خیلی بیاخلاق شده است! فکر میکنی در من بیاخلاقی وجود ندارد؟ به این دلیل که من یک آدم احساسی هستم که ممکن است در مسیری از جنجال، خشونت، جنگ و… بروم و غرق شوم. ممکن است در مسیری از ورزش و سلامت فرو بروم، ممکن است در مسیری از مفسده اقتصادی و قدرتطلبی بیفتم؛ حتی ممکن است راه عرفان، شریعت و طریقت را در پیش بگیرم؛ چون ما بازیگرها احساسات قویتری به نسبت دیگران داریم. ممکن است در تو هم زورگویی، ظلم، استثمار، قدرتطلبی و بیاخلاقی باشد که با لحظههایی از «محسن» همذاتپنداری کردهای. حتما سعادتآباد را ببینید تنها دلیلی که باعث شده بتوانی «محسن» را در «سعادتآباد» تحمل کنی، به دلیل شیرین روایت کردنش توسط من است؛ این آدم طنازی، لودگی و وقاحت را با هم ادغام کرده و تبدیل به موجودی با خصوصیات «محسن» شده. به همین دلیل است که وقت دیدن فیلم، با کارهایش میخندیم و دیگر فراموش میکنیم چه حیوانی است! «سعادتآباد» راجع به حقوق زنان، انسانیت، حقوق بشر و جابهجایی طبقات اجتماعی حرف میزند، به همین دلیل به تمام هموطنانم توصیه میکنم حتما این فیلم را در سینما ببینند، اگر هم به هر دلیلی فرصت نکردند، به واسطه نمایش خانگی این اتفاق را رقم بزنند. مجبور شدم پردهپوشی کنم من و مازیار میری خیلی راجع به نقش «محسن» حرف نزدیم، به نظرم خیلی زود حرف یکدیگر را درک کردیم؛ من دستم آمد مازیار چه خواستهای دارد و او هم متوجه شد قرار است چگونه بازی کنم. هنگام تحلیل فیلمنامه آنقدر من و مازیار به یکدیگر نزدیک بودیم که گاهی از من میخواست یک مقدار در نقشم پردهپوشی کنم؛ چراکه در پسِ این فیلمنامه مضمونی اجتماعی و سیاسی وجود داشت که از من خواهش میکرد حرفهایم را اینقدر عیان نزنم، با وجودی که خودش موافق آن حرفها بود، اما برای اینکه سانسور نشوم، از من میخواست پردهپوشی کنم. سراسر وجودش پر شده از زشتی یکی از صحنههای پایانی فیلم که «محسن» را در خانه پرستار بچهاش میبینیم، او مستقیم با تمام گندها و لجنهایی که بالا آورده روبهروست و خودِ واقعیاش را در یک آینه شفاف میبیند. او در جمع خانوادگیشان با نقاب ظاهر میشود و لودگی میکند، اما در خانه آن پرستار دیگر لودگی از او نمیبینیم، چراکه تصویر کثیف و واقعی خودش را میبیند و احساس میکند سراسر وجودش انباشته شده از استفراغی که بالا میآوردش؛ در واقع پول حرام و چیز نجسی که خورده را بالا میآورد. محسن در آن لحظه آخر نقاب واقعیاش را برمیدارد اما همچنان به آن زندگی کثیفش ادامه خواهد داد، چون هیچ راهی برای نجاتش از آن منجلاب وجود ندارد؛ همه چیز به همین زشتی، کثیفی، بدی و بیاخلاقی است که متاسفانه دامنگیر همه هم شده! خندهها، گریهها، حرف زدنها، رفتارها و نصیحتهای همه زشت و چندشآور شده است! هر اتفاقی که میافتد رضایت درونت را جلب نمیکند و هر چه جلوتر میرود، بیشتر یاد بدیها و زشتیهای درون خودت میافتی. آدمها و به خصوص جوانها (که شاید خودم هم از همان دسته باشم) بیادب شدهاند و بلند بلند حرف میزنند؛ همین زشتیهاست که باعث میشود امثال «محسن» که حیوانی بیش نیستند، برای خودشان خوراک درست کنند! هر چه بیشتر بکشد، هر چه بیشتر مثل یک کفتار به دل یک گله آهو بزند و پاره کند، فکر میکند سرگرمتر است! هر چه بیشتر بیاخلاقی میکند، تصور میکند تنوع در زندگیاش بیشتر میشود. آن همه هیاهو در رفتار و حرکات «محسن»، سرپوشی است بر مرداب بوگندویی که امروز خیلیها دچارش شدهاند و «محسن» هم یکی مثل همه! آن همه لودگی و مسخرهبازی در رفتار محسن، نقابی است بر غمگینی جامعه. محسن، لیاقت یاسی را ندارد «محسن»، شخصیت خطرناکی در اجتماع ماست، شخصیتی است که تربیت ثروتی که بهش رسیده را ندارد، تربیت زندگی و خانوادهای که نصیبش شده را ندارد، او لیاقت این خانواده را ندارد. وقتی یک طبقه آشغالی، بیتربیت و ناهنجار مانند «محسن» به اشتباه در جایگاه طبقاتی قرار میگیرد که به واسطهاش به بخشی از جامعه ورود پیدا میکند که لیاقتش را ندارد، همین میشود که «یاسی» را به زور پول تصاحب میکند، وگرنه این زوج هیچ خط فکری مشترکی با یکدیگر ندارند. «محسن» واژه «توجه» را نمیشناسد که به همسرش توجه نشان دهد، فقط خودخواهی را میشناسد! «یاسی»، محصول تربیت صحیح، عشق و احساس است، هر چند او هم به خطا رفته که البته مقصر اصلیاش خودش نیست، حتی پدر و مادر «یاسی» هم مقصر نیستند، شاید آنها در یک لحظه ضعیف شدهاند و رضایت دادهاند دخترشان همسر آدمی مثل «محسن» شود، حالا به هر دلیلی! متاسفم که به زندگیشان ادامه میدهند… متاسفانه باید بگویم پیشبینی من از زندگی «محسن» و «یاسی» این است که زندگیشان را با هم ادامه میدهند؛ «یاسی» به واسطه رفتارهای «محسن»، هر روز فرسودهتر میشود و او به دلیل اینکه بچه دومشان هم در راه است و برای اینکه شرایط آن ۲ موجود بیگناه در آینده به خطر نیفتد، مجبور است زندگیاش با «محسن» را ادامه دهد و تحمل کند. «یاسی» میتواند با تربیت صحیح بچههایش، حداقل تاثیر مستقیمی روی نطفه «محسن» بگذارد و اجازه ندهد «محسن»های دیگری وارد جامعه شوند، او حداقل میتواند جلوی این فاجعه را بگیرد. «یاسی» حتی میتواند در آینده بر خود «محسن» هم تاثیر بگذارد، هر چند مطمئنم «محسن» چون حیوانی بیش نیست، قابل بازگشت نیست، فقط ممکن است روزی بفهمد خیلی از کارهایی که انجام داده، اشتباه بوده، نه بیشتر. روایت درد بزرگ جامعه در سعادتآباد «سعادتآباد» فیلمی است که یکی از دردهای بزرگ جامعه را به تصویر میکشد. «پرتقال خونی» هم بر این باور است که مضمونی اجتماعی دارد، اما خاستگاه ایجاد این فیلم، به هیچ وجه از دل یک نویسنده یا کارگردان به وجود نیامده. بعد کارگردانی با سابقه «سیروس الوند» را میآورد که ما هم به خاطر او بازی در این کار را قبول کردهایم، اما هم کارگردان زمین میخورد و هم ما با او فرو میرویم! بعد آن کارگردان طفل معصوم با آن سابقه درخشانش مجبور است از این فیلم دفاع کند، مگر غیر از این میتواند انجام دهد؟ بعد هم توقع دارد من هم در کنارش بایستم. آرزویم بود که با «سیروس الوند» کار کنم. تمام طرفداران من شبیه میز و صندلی یا یک ابر یک تکه نیستند که همهشان یک سلیقه خاص داشته باشند؛ من تخممرغهایم را در چند سبد مختلف گذاشتهام؛ یکسری طرفدار دارم که فیلمهای فرهنگی که کار میکنم را دوست دارند و مدام با هم در ارتباطیم، طرفدارانی دارم که عاشق فیلمهای اساطیری، وسترن و سینمای قبل از انقلاب هستند، امیدوارم در «پرتقال خونی» نقشم را طوری درآورده باشم که حداقل بر احساس دستهای از طرفدارانم تاثیر کوچکی گذاشته باشم. به همین دلایل است که وقتی در فیلمی مثل «سعادتآباد» بازی میکنم، این همه مشعوف میشوم، اصلا اینها با هم قابل قیاس نیستند! «سعادتآباد» مانند کورسویی است در تاریکی مطلق که باعث امیدواری میشود. اگر مصاحبههای اخیر من را دیده باشید، درباره «پرتقال خونی» چنین شعفی از خودم نشان نمیدهم، چون فکر میکنم به غیر از «سیروس الوند»، تمام عواملش غیرحرفهای هستند. بهخاطر طرفدارانم نظرسنجیهایی مانند نظرسنجی برنامه «هفت» که بین یکسری بازیگران گذاشت، یک چیز مقطعی است که نمودارهایش یک روز بالا میروند و روز دیگر پایین میآیند! هنرمند باید متکی به نفس و درون خودش باشد و این تشویقها و تکذیبها تاثیری روی روند کاریاش نداشته باشد. بازیگر در اغلب موارد نخ و طنابش دست کارگردان و نویسنده است، بنابراین از بالا رفتن این نمودارها خوشحال نمیشوم و با پایین آمدنشان هم بدحال نمیشوم! چیزی که باعث غرور من است، به این نظرسنجیها برنمیگردد، بلکه وجود خودم، باعث غرور خودم است. خیلی از همکارانم هستند که من را انکار میکنند و خیلیها هم این کار را نمیکنند، من بیشتر از اینها هستم که ملعبه دست این بازیها شوم! هر چند نمیتوانی در این نظرسنجی «رضا کیانیان» را دست کم بگیری و فراموش کنی که چه بازیگر بزرگیاست، نمیتوانی «بهرامرادان» را دستکم بگیری، او یک ستاره هنوز تازه نفس است که همیشه با خودش یک چیز غافلگیرکننده دارد. حرفهایی که بعد از «سقوط آزاد» درباره بازی من شد، هم خوب بود، هم بد اما مطمئن باشید اینگونه نخواهد شد که دیگر در تلویزیون بازی نکنم، دوست دارم هر ۳-۲ سال یک بار، آن عده از طرفدارانم که نمیتوانند در سینماها من را ببینند را با بازی در تلویزیون شارژ کنم. اگر علی حاتمی زنده بود اینکه میگویند برای سریال «وضعیت سفید» «حمید نعمتالله» ابتدا با من صحبت شده بود را تایید میکنم؛ به نظرم «حمیدنعمتالله» از جمله بهترین فیلمسازان سینمای ایران است که در قاببندی تصاویر فیلم واقعا درجه یک عمل میکند اما خب، قسمت نبود در این کار در کنارش باشم، امروز هم خوشحالم با سریال «وضعیت سفید»، یک بازیگر جدید (عباس غزالی) به سینمای ایران معرفی شده است و واقعا هم در این کار خوب بازی کرده است، حتی چند وقت پیش هم در گفتوگویی بابت این کار به او تبریک گفته بودم. خوشحالم این روزها در حال کار با کارگردانی به بزرگی «داریوش مهرجویی» هستم که روزی همکاری با او، یکی از بزرگترین آرزوهای زندگیام بود. شاید تنها بازیگری باشم که با کارگردانان مشهور و برجسته موج نو سینمای ایران کار کردهام؛ اگر «علی حاتمی» خدا بیامرز هم زنده بود، افتخارات من کامل میشد.
آذر ۱۰, ۱۳۹۰
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
-