پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان
پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
تعداد کل بازدیدها :
1851372159
چون به خویش آمد ز غرقاب فنا ...
واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: چون به خویش آمد ز غرقاب فنا ...تحلیل داستان شاه و کنیزک در مثنوی مولویبخش اول ، بخش دوم ، بخش سوم ، بخش چهارم (پایانی) مقصود داستان
در این داستان مولوی تمثیلی را بهانه قرار می دهد تا شعله ای از تجارب روحانی و رموز احوال دل خویش و برخی حقایق عرفانی و فلسفی را تبیین کند و احتمالاً برخی از ارباب دانش و بحث و جدل را مجاب کند، از جمله:1- در ذکر خدا مهم حالت دل است، نه ذکر الفاظ : ترک استثنا مرادم قسوتی است / نی همین گفتن که عارض حالتی است؛ و حتی استجابت دعا هم در گرو حالت و صفای دل است چون دل شاه عالم امکان است و تا آن بیمار نشود، عنایت غیبی به عالم حس نازل نمی شود. تنها کسانی از احوال و اطوار آن خبر دارند که محرم عنایت حق باشند و اهل جدل از آن غافل اند. شاهد این معنی این بیت است که طبیب غیبی به شاه خبر می دهد که آن حکیمان که بر بالین کنیزک بیمارِ دل آمده اند «بی خبر بودند از حال درون»، در نتیجه «هر دارو که ایشان کرده اند، آن عمارت نیست، ویران کرده اند» (همان: 1/104) پس درمان درد دل را باید مستقیم از عنایت الاهی جست که گاهی به صورت پیری تجسم می یابد.2- بدون پیر واصل و به راهبری مدعیان به مقصد نتوان رسید. پیر واصل ممکن است محل تجلی اراده ی الاهی باشد، چون اراده ی الاهی حاکم بر اراده ی عالمیان است و هر گاه که تعلق گیرد، یکی را از آدمیان، بر می گزیند و دست و زبان و اراده ی او، به منزله ی دست و زبان و اراده ی الاهی می شود.(1) او در حقیقت زنده می کند؛ اگر چه در ظاهر امر کار او خلاف میل باشد؛ که طبیب غیبی به کنیزک وعده می دهد که: شاد باش و فارغ و ایمن که من / آن کنم با تو که باران با چمن (همان: 1/72). چنین کسی نسبت به انسان از تمام عزیزان مشفق تر است:من غم تو می خورم، تو غم مخور/ بر تو من مشفقترم از صد پدر(همان: 1/73)پس در کار انبیا و اولیا باید تسلیم محض و مطیع سرافکنده بود، نه مدعی جدلی، چون غرایب کار انبیا و اولیا خارج از حدودی است که عده ای با اسباب جدلی و قیاسی در پی آن می گردند: همچو اسماعیل پیشش سربنه شاد و خندان پیش تیغش جان بده تا بماند جانت خندان تا ابد همچو جان پاک احمد با احد (همان: 1/227-228)
اگر انسان با فراموش کردن این نکته، در صدد حل معضلات اعتقادی برآید، به گستاخی و بی ادبی منسوب و از رحمت الهی دور می شود (مولوی، 1373: 1/78-92). در این داستان شاه از راه بی ادبی و گستاخی سریع باز می گردد و به سجده و دعا و تذلّل روی می آورد و رهایی از خویشتن و آفتهای علوم جدلی را می طلبد، چون عجز حکیمان در معالجت کنیزک او را سخت متنبه کرده است (همان: 1/59) و آنگاه توسط مظهر لطف غیبی به مقصود می رسد، چون پیر در یک لمحه می تواند سالک صافی را به معجزه ی عشق به حق متصل کند.3- وصول روح به مقصد ازلی به مدد عنایت غیبی و از راه دل یقینی است، اما به مدد دانشِ جدلی و مقرون به کبر و ادعا محال(2) و این راه در تصوف عاشقانه روشنتر است، نه در دانشهای جدلی و قیاسی.4- اگر عنایت غیبی از نفحات رحمت الاهی به عالم ماده نرسد، جمله ی جانها بیمار می شوند و درمان نمی پذیرند مگر به مدد عنایت غیبی؛ چنان که کنیزک به الهام و اشارت مدد رسان غیبی، درمان می شود: گفت ای شه مژده حاجاتت رواست گر غریبی آیدت فردا ز ماست چون که او آید حکیم حاذق است صادقش دان کو امین و صادق است در علاجش سحر مطلق را ببین در مزاجش قدرت حق را ببین(همان: 1/63-65)5- مدد غیبی پیوسته بر جان پیر واصل می رسد و آن را از خطا باز می دارد و هر لحظه که بنده ظرفیت ادراک آن را از دست بدهد، به راه خطا می رود و این ظرفیت با خویشتن بینی بنده زایل می شود و با اسغراق در دریای فنا افزایش می یابد: چون به خویش آمد ز غرقاب فنا خوش زبان بگشود در مدح و ثنا ... گفت ای شه مژده حاجاتت رواست گر غریبی آیدت فردا ز ماست(همان: 1/57و63)قید «بار دیگر» در بیت 59 مؤید این معنی است که خطای شاه (روح انسانی) مکرر است و ابیات پس از آن راه وصول مجدد را نشان می دهد (همان: 1/55 و 59-65)؛
گویا مولوی در این موارد به معاندان شمس تبریزی و طاعتان اشتیاق خود نسبت به او پاسخ می دهد، چون او را طبیب دل و پیر واصل و محل تجلی رحمت و عنایت و اراده ی حق می داند.6-اراده ی الاهی همه جا در صدد است که غلبه ی خود را بر اراده و افعال آدمی ابراز کرده، آدمی را متوجه بستگی اش به مشیت الهی کند؛ چنان که حکیمان معالج کنیزک تعین و استقلالی بر اراده ی خویش قایل شدند و از غیرت صاحب مطلق اراده، مقهور قضا گشتند:از قضا سر کنگبین صفرا نمود/ روغن بادام خشکی می فزود(همان: 1/53)البته، حاکمیت مطلق و قهرجوی قضا در این داستان سه بار تصریح شده است: اتفاقاً (از قضا) شاه روزی شد سوار،... آن کنیزک از قضا بیمار شد... از قضا سر کنگبین صفرا نمود (همان: 1/37، 40 و 53).7- جهان دره ی اشک و آه بی پایان و ورطه ی گناه و کفاره نیست، نه تنها کفاره ی گناه، بیم ابدی نیست، بلکه گناه اگر همراه توبه با خلوص نیت و خضوع و تذلل مخلصانه باشد، آدمی را به سطح تقرب ارتقا می دهد و بحر بخشایش را به جوش می آورد و جز این هیچ سببی در بارگاه کبریایی مقبول نمی افتد، اما به دنبال تضرع، وصال سرمستانه می نهد تا عشق آن معشوق ازلی را به سر برد و با همین سر نهادن، از خود می میرد و در او زنده می شود.اینجاست که وسایط عقلانی حکما(3) و اسباب عبادی غرور انگیز زاهدان در منظر اشراقی مولوی، در بارگاه کبریایی مردود می شود و تنها نیاز بندگان پذیرفته می شود؛ چنان که شاه در این داستان از جلال سلطانی فرود نیامده و تا از اسباب فیلسوفانه ی حکیمان مدعی خود را بی نیاز نکرده و روی نیاز به درگاه معشوق قهار ازلی ننهاده، در غم و درد به سر می برد و ملک دنیا و دین، او را از آن درد نجات نمی دهد.داستان شاه و کنیزک در مثنوی داستانی فلسفی است ناظر بر تحول احوال مولوی از تأثیر انفاس شمس تبریزی، از دیدگاهی و ناظر بر ماجرای مهاجرت روح انسانی از عالم امر به عالم خلق و تکون آن در جسم و همدمی اضطراری با نفس و گرفتاری در جاذبه های حسی و نهایتاً رهایی از بند حس و رجعت به علام قدس، از دیدگاهی دیگر.نتیجه گیریداستان شاه و کنیزک در مثنوی داستانی فلسفی است ناظر بر تحول احوال مولوی از تأثیر انفاس شمس تبریزی، از دیدگاهی و ناظر بر ماجرای مهاجرت روح انسانی از عالم امر به عالم خلق و تکون آن در جسم و همدمی اضطراری با نفس و گرفتاری در جاذبه های حسی و نهایتاً رهایی از بند حس و رجعت به علام قدس، از دیدگاهی دیگر. مولوی در این داستان راه مستقیم رهایی از بند دنیا و رجعت به عالم قدس را در تزکیه ی نفس و جذب عنایت غیبی نشان می دهد که جز به اشارت واصلی فانی میسر نمی گردد. در تلاش ملوی برای اثبات تأثیر جزمی این راه مستقیم در تخلی انسان از حس و خویشتن و در اثبات رجحان آن بر دیگر روشهای رایج، قهراً روشهای جدلی و استدلالی حکما و متکلمان عرضه ی طعن و در نتیجه تأثیر سوء دانش آنان در گمراهی و حیرت بشر اثبات می شود. مولوی برای بیان این گونه آرای خدو، در ورای الفاظ، طرحی تمثیلی گسترده و از رموز مسبوق فایده جسته است.پی نوشت ها:1- اشاره به حدیثی است که مضمون بخشی از آن، این است که هرگاه بنده ام با فرایض و نوافل به من نزدیک شود، من به منزله ی چشم و گوش و دست و پای او می شوم که با اتکا به قدرت من می بیند و می شنود و کار و اقدام می کند (در این مورد رک. شرح مثنوی شریف، ذیل بیت 1938 دفتر اول).2- مسأله ی عرفانی – وجدانی غربت و رجعت روح که از ایام باستان در میان اصحاب علوم عرضه ی بحثها بود، بحث از خالق و حقیقت مطلق را ایجاب می کرد. در میان مسلمانان بحث از آن حقیقت مطلق و ذات و صفات و مشیت و اراده و... او، پس از انتشار اسلام در اقالیم خارج از حدود شبه جزیره ی عربستان، وسعت و شدت یافت. «دانشمندان و مبلغان نخست می خواستند با آیه های قرآن و اخبار پیامبر بدانها پاسخ دهند و منکران نمی پذیرفتند. ناچار منطق یونانی در حوزه ها راه یافت و بحثها رنگ استدلال عقلی گرفت و قیاس برهانی وسیله ی الزام خصم گردید». فلسفه ی ارسطو و ابن سینا نتوانست شبهه را از ذهن این مخالفان بزداید. با ظهور غزالی «روشی دیگر برای شناخت حقیقت به میان آمد؛ راهی که از نخست، قرآن باز کرده بود: درون نگری و بازگشت به فطرت از راههای تصفیه ی باطن و مجاهدت با استعانت از خدا. مولانا که تحت تأثیر مکتب فکری غزالی بود، از نو پاره ای از آن پرسشها را به میان آورد و به پاسخ آن همت گماشت» (شهیدی، 1377: 2/116).3- به نظر همایی متکلمین معتزله و شیعه با حربه ی منطق و فلسفه بر ضد اشاعره و اهل حدیث کار می کردند و همین امر یکی از علل عمده ای بود که: « در میان عوام مسلمانان، فلسفه مرادف بددینی و فیلسوف به کفر و زندقه معروف گشت» (همایی، 1368: 80). چه بسا بدگویی پدر مولوی، بر سر منبر، در حق حکما و فلاسفه که موجب رنجش خاطر سلطان محمد خوارزمشاه و سبب مهاجرت بهاء ولد از خراسان شد، از این گونه مسائل نشأت می گرفته است (فروزانفر: 1384: 24).منابع:1- اردبیلی، عماد. (1377). اشارات ولوی، به اهتمام احمد خوشنویس، تهران: انتشارات روزنه، چاپ اول.2- اکبرآبادی، ولی محمد(1383). شرح مثنوی، به اهتمام ن. مایل هروی، تهران: نشر قطره، چاپ اول.3- تدین، مهدی.. (1384).«تفسیر و تأویل نخستین داستان مثنوی»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه اصفهان، دوره دوم، ش 41-123، تابستان، صص 1-43.4- خوارزمی، کمال الدین حسین. (1366). جواهر الاسرار و زواهر الانوار، تصحیح محمد جواد شریعت (ج2)، تهران: انتشارات مشعل، چاپ اول.5- رادفر، ابوالقاسم. (1384). «ترجمه های آثار مولوی»، به کوشش علی دهباشی، تحفه های آن جهانی، تهران: انتشارات سخن، چاپ دوم، صص 208-233.6- راشد محصل، محمد رضا (1377). «مظاهر انسانی انگیزه بخش مولوی در بیان لطایف عشق عرفانی»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، ش. 122- 123، پاییز و زمستان 77، صص 415- 226.7- رنجبر، ابراهیم (1384). «دمی با افلاطون و حکیمان ایرانی...»، فصلنامه علمی – تخصصی مؤسسه تحقیقاتی سه علامه تبریزی، ش 6، سال دوم، تابستان 84، صص 65-92.8- ریتر، هلموت. (1384). «در زندگینامه ی جلال الدین روم»، ترجمه ی بهاءالدین خرمشاهی، به کوشش علی دهباشی، تحفه های ...9- زرین کوب، عبدالحسین (1372). سرّ نی، تهران: انتشارات علمی، چاپ چهارم.10- ------------ (1372 ب). با کاروان حله، تهران: انتشارات علمی، چاپ هفتم.11- ------------ (1380). بحر در کوزه، تهران: انتشارات علمی، چاپ نهم.12- ------------ (1384). نه شرقی، نه غربی، انسانی، تهران: امیرکبیر، چاپ پنجم.13- زمانی، کریم (1385). شرح جامع مثنوی معنوی، تهران: انتشارات اطلاعات، چاپ نوزدهم.14- ----------- (1383). میناگر عشق، تهران: نشر نی، چاپ دوم.15- سروش، عبدالکریم. (1386). «اندر باب عقل»، (مجله) مدرسه، سال 2، ش . 6، تیر 1386، صص 12-18.16- سلماسی زاده، جواد. (2536). شرح چهار تمثیل مثنوی مولوی، تبریز: انتشارات دانشگاه تبریز، چاپ اول.17- شهیدی، سید جعفر. (1377). «مثنوی روشی آسان برای فهم برخی مشکلات قران»، به کوشش محسن باقرزاده، ارج نامه ایرج، تهران: انتشارات سخن، چاپ اول.18- طغیانی، اسحاق. (1371). «سمبولیسم در کلام مولوی و تحلیل داستان شاه و کنیزک»، فصلنامه دانشکده علوم انسانی دانشگاه تربیت مدرس، دوره اول، ش 8، تابستان، صص 51-75.19- غزالی، محمد. (1380). کیمیای سعادت، به کوشش خدیو جم، تهران: شکرت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ نهم.20- فروزانفر، بدیع الزمان. (1367). شرح مثنوی شریف، ج 1، تهران: زوار، چاپ دوم، (جلد اول).21- ----------- (1384). «زندگی مولانا جلال الدین»، به کوشش علی دهباشی، تحفه های...22- فروغی، محمدعلی. (1367) سیر حکمت در اروپا، تهران: انتشارات زوار، چاپ دوم.23- لسترنج. (بی تا). جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم.24- مصفا، محمد جعفر. (1383). با پیر بلخ، تهران: نشر پریشان، چاپ نهم.25- مولوی، جلال الدین محمد. (1373). مثنوی معنوی، به تصحیح نیکلسون، ج 1، تهران: امیرکبیر، چاپ سوم.26- نصر، سید حسین (1384). «چرا مولانا، چرا اکنون»، به کوشش علی دهباشی، تحفه های ...27- نظامی عروضی. (1376). چهار مقاله، شرح سعید قره بگلو و رضا انزابی نژاد، تهران: انتشارات جامی، چاپ اول.28- نوریان، مهدی. (1370). «بازگو رمزی...»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران، سال 29، ش 1، صص 153- 165.29- نیکلسون، رینولدا. (1374). شرح مثنوی، ترجمه و تعلیق حسن لاهوتی، تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول.30- ---------- (1366). مقدمه رومی و تفسیر مثنوی، ترجمه و تحقیق اوانس اوانسیان، تهران: نشر نی، چاپ دوم.31- همایی، جلال الدین. (1368). غزالی نامه، تهران: موسسه نشر هما، چاپ سوم.32- ------------- 01369). مقالات ادبی، ج 1، تهران: موسسه نشر هما، چاپ اول.دکتر ابراهیم رنجبر/(استادیار گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه محقق اردبیلی)تهیه و تنظیم برای تبیان :زهره سمیعی – بخش ادبیات تبیان
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
چون به خویش آمد ز غرقاب فنا ...-چون به خویش آمد ز غرقاب فنا ...تحلیل داستان شاه و کنیزک در مثنوی مولویبخش اول ، بخش دوم ، بخش سوم ، بخش چهارم (پایانی) مقصود ...
31 ژانويه 2008 – جلال الدین در ۲۵ سالگی پدر خود را از دست داد و برای ادامه تحصیلات به شام ..... سوی محراب شد سجدهگاه از اشک شه پر آب شد چون به خویش آمد ز غرقاب فنا ...
خیلی خوب میشه بیایم بحث و تبادل نظر کنیم راجع به ابیاتش! اینکه هر کودوم از ... با خواص خویش از بهر شکار یک کنیزک دید .... چون بخویش آمد ز غرقاب فنا خوش زبان ...
چون به خویش آمد ز غرقاب فنا ... گویا مولوی در این موارد به معاندان شمس تبریزی و طاعتان اشتیاق خود نسبت به او ... او، پس از انتشار اسلام در اقالیم خارج از حدود شبه ...
جگر تاب شد نعره هاي بلند گلوگير شد حلقه هاي کمند ز عکس سر تيغ و برق سنان ... عرق غيرتش به حرکت آمد، مرکب در ميان اهل خوابق راند و گفت: اي هواداران اهل بيت طهارت! ... زد که از پشتش بيرون آمد و روحش به آشيان قدس پرواز کرد، چون ذره به خورشيد تابان و ... از گرداب زوال نجات يابد و سفينه ي وجود مسلمانان از غرقاب فنا و ممات آسوده گردد.
الا یا ایها المهدی-الا یا ایها المهدی5 غزل از فیض کاشانی به استقبال از غزل های حافظ ... گردابی چنین حائل ز غرقاب فراق خود رهی بنما به ساحلها اگر دانستمی كوبت سبو می آمدم ... حال دوران غم مخور هان مشو نومید چون واقف نه یی ز اسرار غیب باشد اندر پرده حكمتهای ... خدای حال گردان غم مخور فیض اگر حال فنا بنیاد هستی بركند كشتی آل نبی داری ز ...
چون وجهش نشناسند و در رسوم ظاهر و ميزان آن نبينند، به انكار و طعن از قائل مفتون شوند. ... با يزيد آمد كه نك يزدان منم گفت مستانه عيان آن ذوفنون لااله الاانا ها فاعبدون چون ... يك اثر ني بر تن آن ذوفنون وان مريدان خسته در غرقاب خون هر كه او سوي گلويش زخم برد ... ایشان می فرماید: اي مدعي معرفت و جذبه و سلوك و محبّت و فنا، تواگر به راستي اهل ...
چون: «چو عاشق می شدم گفتم كه بردم گوهر مقصود/ ندانستم كه این دریا چه موج خون فشان دارد» و ... اگر اسم اشاره هم باشد و یا حتی صفت اشاره بازهم مراد زان كجاست و چیست؟ ... از آن سوی فنا صد خطر است» و حتی «در عین وصل ناله و فریاد» بیشتر.4) به می سجاده رنگین ... یك غرقاب و در پس زمینه ها و دورتر، مردمی غرق آسایش ها و سرگرمی های خویش.
چون صوفیان اولیه لباسهای پشمینه می پوشیدند. .... معنی هم که در نظر گرفتند : خان>کاروانسرا خان>معبد و پرستشگاه زیزدان چو شاه آرزو یافت ز دریا سوی خان آذر شتافت ... پیامبر گرامی اسلام فرمودند : رفت و آمد به مساجد رحمت است و خودداری از رفتن به .... آن ذوفنون وان مريدان خسته دز غرقاب خود هر كه او سوي گلويش زخم برد حلق ببريده ديد و ...
آن ديگر مىگويد : اى كاش اكنون كه هدف از خلقت خود را نمىدانند ، به آنچه كه ... گشت ، آن گاه امين وحى آمد و تاج كرامت را از سر او برداشت و زيور طرفين بدنش را از او گرفت ، از ... وسايل زندگى و وسايل زندگى را در خدمت گناه گرفتن و به ياد خود و خدا نبودن : چون انسان ... پس آنان را در غرقاب گمراهى و جهالتشان تا هنگامى [ كه مرگشان فرا رسد ] واگذار .
-