تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 29 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):كسى كه بهره‏اى از دانش ندارد معنا ندارد كه ديگران او را سعادتمند بدانند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831091398




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ترجمان حسن


واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: ترجمان حسنزیباشناسی معنوی غزل اول حافظ
مقبره حافظ
غزل اول دیوان حافظ- چونان مقدمه مثنوی- تقریباً مانیفست روحی و فكری و هنری حافظ است كه به كوتاهی و زیبایی، كلیت و تمامیت شعر و فكر او را می نمایاند.ما در این روش تمامی زیباییهای لفظی و معنوی و وابستگی زنجیروار ابیات غزل را در نظر داریم و گاه برای استحكام بیشتر، از ابیات دیگر حافظ یا بسامد تكرار یك شیوه زیباسازی او بهره می بریم، چه، واقعاً برآنیم كه در دیوان حافظ برخی ابیات- هم در مفهوم و هم در زیباشناسی- برخی دیگر را تبیین می كنند و از این جهت حافظ مستقیماً تحت تأثیر روش، زبان و بلاغت قرآن كریم بوده است.برای راحتی ذهن نخست عین بیت را می آوریم و شماره گذاری می كنیم و نكته ها و ارتباطهایش را می گوییم و سپس به بیت دیگر می پردازیم. مأخذ ما در ضبط ابیات، دیوان مصحح غنی- قزوینی است. هرچند در این غزل، دیوانهای دیگر هم با آن چندان اختلافی ندارند.1) الا یا ایهاالساقی، ادركأساً و ناولهاكه عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشكلها- آوردن پنج حرف بلند (الف) اگر به هم چسبیده شوند گونه  ای فریاد كمك خواهانه را تداعی می كنند و گونه ای دادخواهی را می رسانند. چه، اصولاً حروف بلند به ویژه(الف) در زبان عربی و فارسی برای استمداد به كار می روند. مانند، ای، آهای، یا، های و...- ساقی درست پس از این پنج حرف قرار گرفته است. یعنی مطلوب اوست. از نظر معنایی هم، آوردن سه كلمه: الا، یا وایها كه برای تنبیه و تحذیر و استغاثه اند همین نكته را می رسانند كه مراد گوینده استمداد شدید از ساقی است.- ساقی قلب دیوان حافظ است، هم از نظر شیوه كاركرد هم از نظر معنا. همه پویندگی های روحی و جویندگی های فكری در نهایت به ساقی می رسد چه اوست كه غم ایام را خاك بر سر می كند و هرچه می دهد عین الطاف است و بارخ خود هزاران رنگ در هستی پدید می آورد...- گرداندن جام، ایهام لطیفی دارد به حلقه های صوفیانه و اینكه حافظ پس از همه كاسه ای می خواهد و این همان است كه خود را خاك درگه اهل هنر می داند.- مصرع دوم، حسن تعلیلی برای مصراع اول است. عشق آسان نمود- و نه اینكه بود- اما واقعاً آسان نبود. چون: «چو عاشق می شدم گفتم كه بردم گوهر مقصود/ ندانستم كه این دریا چه موج خون فشان دارد» و «تحصیل عشق و رندی آسان نمود اول/ آخر بسوخت جانم در كسب این فضایل.» بنابراین، دل فریفته شد و درنیافت و چون دریافت گرفتار شده بود. چون چنین است بده ساقی می  باقی كه با آنچه كه از توست هم از بلای تو رها گردیم.- آوردن سه حرف نرم «ل» برای بیان مشكل نیز، خالی از لطف نیست. «اول، ولی و مشكلها».- مشكل ها را به صورت جمع و نكره گونه آورده تا قابلیت تفسیر بی نهایت را بیابد و هر كس زبان حال خود بداند.- آوردن كلمه «افتاد» به نوعی اختیاری نبودن عشق را می رساند و اینكه حادثه ای است كه برای دل و در دل رخ می دهد، مثل افتادن یك سیب بر سر راهگذری كه در باغ می گذرد.- تلمیح بیت و مراعاتها و طباقهای موجود بر زیبایی آن می افزاید.- محور اساسی بیت با توجه به این نكات: ساقی، عشق، باده و استمداد بود.ساقی قلب دیوان حافظ است، هم از نظر شیوه كاركرد هم از نظر معنا. همه پویندگی های روحی و جویندگی های فكری در نهایت به ساقی می رسد چه اوست كه غم ایام را خاك بر سر می كند و هرچه می دهد عین الطاف است و بارخ خود هزاران رنگ در هستی پدید می آورد...2)به بوی نافه ای كاخر صبا زان طره بگشایدز تاب جعد مشكینش چه خون افتاد در دلها- صبا چونان موجود زنده ای در كار طره گشایی است آن هم در وسط مصرع.- طره در سیاهی و خوشبویی شبیه نافه است؛ هر دو پرتابند (پیچیده و پركشش) و شكن و درشكن.- هرگاه نافه گشاد شود علاوه بر بوی خوش مشك، خون از آن جاری خواهد شد. اگر طره او هم گشاده و گشوده شود، علاوه بر بوی خوش خون ها درخواهد افتاد، اما در دل ها، دل ها به رنگ سیاه هستند مثل نافه. بوی نافه در مشك پیچیده شده است و چون باز شود بوی مشك و خون همه جا را خواهد گرفت. در واقع سه تصویر روی هم افتاده است.الف- نافه سیاه آهو با موهای پیچیده؛ قلب های سیاه رنگ كه گرفتار شكن طره اویند.ب- نافه گشایی، بوی خوش و خون همراه دارد؛ طره گشایی او نیز خون ها و بویها همراه دارد.ج- خون نافه برزمین می ریزد و بعد مشك نمودار می گردد؛ جوشش خون عاشقان در دل با طره گشایی اوست كه نمودار می گردد.- از نافه آهو دست ها و تیغ ها نافه گشایی می كنند و از طره او، نسیم صبا (كه بس لطیف است و جسم و جانش یكی)- گرچه صبا پیامبر عاشقان است و پیام آور معشوق اما خود او هم به امیدی روی به این درگاه آورده است و دیدار حتمی نیست.- می توان پرسید مرجع ضمیر «زان» كجاست؟ اگر اسم اشاره هم باشد و یا حتی صفت اشاره بازهم مراد زان كجاست و چیست؟ هیچ قرینه لفظی و معنوی در بیت نیست جز اینكه آن را به بیت قبلی برگردانیم و به ساقی ارتباطش دهیم. پس صبا از پیشانی ساقط طره گشایی می كند.- همین طره گشایی- كه لازمه اش رخسارنمایی است- آغاز بروز و ظهور عشق است و خون خواری و گرفتاری دل.- پس ارتباط معنایی و زنجیره عمودی بیت كاملاً آشكار است. خون دل عاشق (حافظ) معلول چهره نمایی ساقی است و عشق- كه بسی مشكل انداخته و دل را گرفتار ساخته و در آغاز از فرط زیبایی ساقی كاری سهل و ساده می نموده- از همین جلوه گری ریشه دوانده است، كه حسن و عشق توأمانند.هرگاه نافه گشاد شود علاوه بر بوی خوش مشك، خون از آن جاری خواهد شد. اگر طره او هم گشاده و گشوده شود، علاوه بر بوی خوش خون ها درخواهد افتاد، اما در دل ها، دل ها به رنگ سیاه هستند مثل نافه. بوی نافه در مشك پیچیده شده است و چون باز شود بوی مشك و خون همه جا را خواهد گرفت. در واقع سه تصویر روی هم افتاده است.3) مرا در منزل جانان چه امن عشق چون هر دمجرس فریاد می دارد كه بربندید محمل ها - منزل جانان یا هستی و زمین است و یا دل كه محل نزول جانان و عشق است.- همه جرس یك دهان شده كه فریاد می دارد: بربندید محمل ها! تعبیر فریاد برداشتن از نظر تصویری برای جرس بسیار رساست.- تقدم فعل، نوعی تأكید بر ضرورت و فوریت انجام آن است كه: «بربندید» محمل ها.- از آنجا كه همه جرس دهان در حال فریاد است و درنگی در كشیدن فریاد نمی تواند داشته باشد به همین خاطر، «هردم» فریاد می دارد. ضمن این كه «تشخیص» جرس با تركیب هردم، بیشتر می شود.- حرفاهنگ مصراع اول (م-ن) و مصرع دوم (د-ر) به گونه مرموزی القاء كننده همین نگرانی و عدم امن عیش است.- آیا وقتی ساقی طره گشود و «عشق پیدا شد» و «خون در دل انداخت» و در آخر «چهره نمود» و «دیدار شد میسر»، امن عیش برای سالك دست خواهد داد؟ بانگ درای كاروان، آهنگ همیشگی رفتن است نه ماندن و دیدن، چه «در ره عشق از آن سوی فنا صد خطر است» و حتی «در عین وصل ناله و فریاد» بیشتر.آیا وقتی ساقی طره گشود و «عشق پیدا شد» و «خون در دل انداخت» و در آخر «چهره نمود» و «دیدار شد میسر»، امن عیش برای سالك دست خواهد داد؟ بانگ درای كاروان، آهنگ همیشگی رفتن است نه ماندن و دیدن، چه «در ره عشق از آن سوی فنا صد خطر است» و حتی «در عین وصل ناله و فریاد» بیشتر.4) به می سجاده رنگین كن گرت پیر مغان گویدكه سالك بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها- اگر بانگ جرس، سالك را به راه انداخت او شیوه سلوك را نیز باید بیاموزد. اما چگونه و از چه كسی؟- از چه كسی؟ از آن كه لطفش دایم است و از توبه ها ملول نمی گردد. - مصرع دوم تعلیل مصرع اول است. چون رونده راه (سالك مبتدی و واصل منتهی) رفتنش مبتنی بر آگاهی است كه «خامی و ساده دلی شیوه جانبازان نیست». تا از كام و نام و نان ، نگذری، رمزی از این پرده نخواهی شنید. نخستین قدم و اقدام، ترك اختیار است.- آوردن متمم (به می) در آغاز مصراع نشان اهمیت و بزرگی آن است و تعبیر رنگین كردن و (نه آلودن یا نظایر آن) بیانگر بار مثبت و دلربایی كه در این كار هست.- اگر «منزل جانان» در بیت قبل آغاز راه سلوك است، پیر مغان راه و رسم «منزل ها» و از جمله منزل جانان را، درست می داند، پس منزل جانان یكی از منزل هایی است كه پیر مغان، رونده شیفته را از آن گذر می دهد و راه و رسم رسیدن، رفتن، گذشتن و گذاشتن از آن را به رونده راه می آموزد.- پس از ساقی و عشق و رفتن، شیوه رفتن آغاز می گردد كه این بیت مهم ترین و اصیل ترین و اصلی ترین شیوه آن را گفت، پس در حقیقت زنجیره عمودی غزل در این بیت بیشتر آشكار می گردد. چون رونده راه (سالك مبتدی و واصل منتهی) رفتنش مبتنی بر آگاهی است كه «خامی و ساده دلی شیوه جانبازان نیست». تا از كام و نام و نان ، نگذری، رمزی از این پرده نخواهی شنید. نخستین قدم و اقدام، ترك اختیار است.5) شب تاریك و بیم موج و گردابی چنین هایلكجا دانند حال ما سبكباران ساحل ها- این بیت تصویری از حالت روحی و اجتماعی سالك (نوراه- كامل) درجامعه است.- این بیت نیز دو تصویر روی هم دارد كه آن را در حد اعجاز قلمی (نگاری و نگارشی) بر می كشد.- بیت دقیقاً حالت یك تابلوی نقاشی را دارد: شبانی تاریك و دریای طوفانی، كشتی ای شكسته، یك غرقاب و در پس زمینه ها و دورتر، مردمی غرق آسایش ها و سرگرمی های خویش. بیت بی شباهت به شعر آی آدم های نیما هم نیست: آی آدم ها كه بر ساحل نشسته شاد و خندانید. یك نفر در آب دارد می سپارد جان...- عطف تركیبی مصرع اول، آن را در عین چند گانگی یگانه ساخته است. چون در نهایت، تصویر یكی است.- بنابر این سالكی كه با می، سجاده را رنگین می سازد و كارهای خطیر نظیر آن می كند سرنوشتی در این جامعه (و حتی جهان) جز این ندارد كه: كشتی شكسته در شب، غرق و اسیر طوفان، در كام هول و گرداب، بماند و درماند.بیت دقیقاً حالت یك تابلوی نقاشی را دارد: شبانی تاریك و دریای طوفانی، كشتی ای شكسته، یك غرقاب و در پس زمینه ها و دورتر، مردمی غرق آسایش ها و سرگرمی های خویش. بیت بی شباهت به شعر آی آدم های نیما هم نیست6) همه كارم ز خودكامی به بدنامی كشید آخرنهان كی ماند آن رازی كزو سازند محفل ها- آوردن قید «همه» در آغاز كار تأكیدی است بر شمول و كلیت آن. یعنی همه كارهایم یا كاری كه همه چیزیم بود. نه این كه عشق ورزی ام و سنت شكنی ام بدنامم ساخت بلكه این شیوه، همه كارم را به بدنامی می كشاند.- خودكامی در این بیت (برخلاف تصور عام) بار منفی ندارد و بدنامی هم نتیجه طبیعی آدمی است كه در پی كام خود می رود چه هركه چون جمع نبیند و نیندیشد و نكند- حتی اگر فقط كار او درست باشد- به بدنامی گرفتار می گردد.- تلمیح زیبای بیت آن گاه سرشارتر می گردد كه جنگ عقل و عشق را در پیدا و نهان سازی زیبای ازلی دریافت كه... عقل می خواست كز آن شعله چراغ افروزد/ دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد. كنار رفتن طره هستی و جلوه گری ذات حق و ظهور او از كنز مخفیانه خویش از بدو ظهور، نقل و نُقل همه محفل ها شد و هرگز چنان رازی نهان نماند.- محفل ساختن، كنایه ای بلیغ برای طنز و سخره كار مردمان است به ویژه كه گونه جمع  آن آمده باشد.- زنجیره  معنایی شعر با این بیت به اوج خود می رسد كه اهل ملامت را حكم سلامت نیست و علاوه بر طوفان دریای زندگی، بدنامی امروزین و ازلی نیز از آنهاست. چه برای داشتن و دیدن او باید از همه چیز خود گذشت و حتی تا جان عاریه ای را هم كه به عاشق(حافظ) سپرده تسلیم وی نكنی طره ها كناری نخواهند رفت و رخش دیده نخواهد شد. اهل ملامت را حكم سلامت نیست و علاوه بر طوفان دریای زندگی، بدنامی امروزین و ازلی نیز از آنهاست. چه برای داشتن و دیدن او باید از همه چیز خود گذشت و حتی تا جان عاریه ای را هم كه به عاشق(حافظ) سپرده تسلیم وی نكنی طره ها كناری نخواهند رفت و رخش دیده نخواهد شد. 7) حضوری گر همی خواهی ازوغایب مشو حافظ متی ما تلق من تهوی  دع الدنیا و اهملها - كشیدن ملامت ها، سرانجام سلامت حضور را به ارمغان می آورد.- عاشق(حافظ) در حضور او از همه چیز غایب است وبا او، همه چیز غایب است و او همه چیزهای غایب است.- او كیست جز ساقی؟ كه پس از خونها كه در دل ما انداخته ز تاب جعد مشكین خود طره ای گشاده است؟ - پس، رنج سلوك را دیدار یار التیامی می بخشد، اما هر آن خطر بریدن صبا و ندیدن رخسار هست. - آوردن حرف شرط «گر»، بیانگر آن است كه سالك(حافظ) چو بید بر سر ایمان خویش می لرزد و در مراتب دل، هیچ چیز ثابت نیست.- در مصرع اول بلافاصله پس از ساقی كه به بهترین صورت با ضمیر «او» آمده، حافظ نشسته است و در مصرع دوم نوع رابطه این دو با هم بیان شده كه كی چه كسی را می خواهد و از دیگران غایب شده است.- غزل از ساقی می آغازد و به ساقی هم می انجامد یا ملمعی زیبا در آغاز و انجام كه هر چه هست اوست.-حرفاهنگ م، ل و ت در مصرع آخر القاءكننده گونه ای رهیدگی و آرامی پس از تنش ها و تندیهای بسیار است در عین آنكه ریتم شاد و دلنوازی دارد.
مقبره حافظ
- رابطه معنایی بیت با بیت پیش كاملاً روشن است: پس از كشیدن بدنامی- و چون او شدن- به دیدار هم رسیده ایم و میان عاشق و معشوق فرق برخاسته است چه واسطه  از میان رفته است و از حجاب هستی و تعلق، چیزی نمانده است.- در تمام نسخه هایی كه دكتر خانلری آنها را در حافظ خود آورده و تقریباً همه نسخه های كهن و مهم دیوان حافظ را شامل می شود توالی و ترتیب ابیات به همین گونه است، جز سه نسخه كه فقط جایگاه بیت 3 و 4 با یكدیگر عوض می شود.که این جا بجاییروند كلی سلوك شعر و فكر حافظ را- بر اساسی كه ما تفسیر كرده ایم- دچار اختلال نخواهد ساخت.  با لحاظ آنچه گذشت، می توان چند نكته بسیار مهم را در باب ذهن و زبان حافظ بیشتر از پیش مهم انگاشت: - سلوك شاعرانه حافظ سلوكی است كه همذات و همزاد بینش آگاهانه و عارفانه اوست و اصولاً شعر و عرفان در ذهن و زبان او دوگانگی ندارند؛ بلكه یگانه ای هستند برای القای یافته ها و دریافته های او. با توجه به زنجیره صوری و معنایی این غزل، حافظ هفت مرحله طریقت هنری و روحی خود را چنین آغاز می كند و به انجام می رساند: *ساقی مبدأ هستی و همه نازها و نیازهای آن است.(بیت 1) * جلوه  ساقی عشق را پدید آورد و عشق همزاد حسن و حزن است(بیت 2) *عشق به جمال انگیزه ناآرامی و حركت است و گیرنده امن و عیش(بیت 3) * وقتی سلوك آغاز شد شیوه رفتن را هم باید از ساقی شناس یافت(بیت 4) * در منازل طریقت روح، طوفانهایی سهمناك تر از طوفان نوح هست(بیت 5) * مهم ترین طوفان در این سلوك گذشتن و گذاشتن همه چیز خود برای اوست(بیت 6) * چون از همه چیز(خود و هستی) گذشتی او خواهد بود و تو او خواهی بود(بیت 7) - بدین ترتیب حلقه سلوك از ساقی آغاز می گردد و بدو انجام می یابد و دایره ای می گردد كه اول و انتهایش هموست. چنان كه چنین بوده است، اما سالك در وجود خویش این دو حلقه را به هم می رساند و در حقیقت، ساقی و سالك تفاوت ماهوی ندارند، اما سالك این را در انتهای طریقت خویش درمی یابد.در حقیقت، ساقی و سالك تفاوت ماهوی ندارند، اما سالك این را در انتهای طریقت خویش درمی یابد.- طی مقامات در سلوك حافظانه، عرفان پرهیز نیست، نوعی ستیز و هنجارگریزی اجتماعی است. با مردم بودن است و از آنها نبودن.- همین خصیصه مهم ترین امتیاز و تمایز روش و بینش عرفانی حافظ نسبت به دیگر راهنمایان است. حافظ با عرفان به نقد و تفسیر هستی، تاریخ و جامعه می پردازد و در نهایت همه چیز را در خدمت انسان می نهد و خود عارف نمی ماند.- با این همه، سلوك شعری حافظ تحلیل سیاسی و نقد تاریخی صرف نیست نوعی نگاه هنری ناب است كه با استفاده از همه ابزارهای ممكن- ازجمله عرفان- باطن جهان و ارتباط جان و جهان را می گشاید و به تبیین موقعیت هستی و جایگاه آدمی در آن می نشیند.همه شعر حافظ- كه در این غزل معجزگون فشرده شده- ماجرای ناز و نیاز ساقی و آدمی و احتیاج و اشتیاق این دو است كه با سحر سخن و اعجاز شعر از دو سوی دایره هستی این دو را به سوی هم می كشاند و با گذران منازل و مراتب با هم آشنا می سازد و در نهایت در نقطه ای به نام دل- كه آینه و ترجمان حسن و عشق است- یگانه می سازد.دکتر محمد محبتی- همشهریمطالب مرتبط :راه میکده پیر مغانمطرب عشق دولت قرآنچرا قدسیان شعر حافظ از بر می کنند؟





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 478]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن