واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: قربانيِ بدون قرباني!
مرحوم دكتر شريعتي در كتاب يادگار "حج"ش و سخنراني ماندگار "ميعاد با ابراهيم"ش، تفسير عاشقانه و تأويل عارفانهاي را از اين حكايت روان و روشن امّا در همان حال رازآميز و رمزآلود، ارائه كرده است. "حج" درنظرگاه او "اسلام"ي است كه نه با كلمات بلكه با حركات، آموزش داده ميشود، اگرچه كلمات هم هست. شايد اوجگيري عبارات و تعبيراتِ او را بتوان در جايي از اين قبيل سراغ گرفت كه گفته است:
دين ابراهيمي را نگاه كن. عمق و عظمتش را ببين. اين قدرت شگفت را دارد كه تو را تا بلندترين قلّه قربانيشدن و آمادگي براي قربانشدن به دست پدر بالا ميبرد، بدون آنكه قرباني شوي! و نيز اين قدرت شگفت را دارد كه تو را تا متعاليترين قلّه قرباني كردن و آمادگي براي قربانكردن فرزند اوج ميدهد، بدون آنكه كسي را قرباني كني!
عين كلام چنين نيست، امّا مضمون معنادارش همين است. او ميگويد: حكايت قرباني و عيد قربان در كنار همه تفسيرهايي كه گفتهاند و نوشتهاند و راوي جنبههاي تعاليدهندهي روحاني و نفساني آدمي است، پيام اجتماعي و تاريخي بزرگي را نيز در بطن خويش حمل ميكند: "قرباني كردن براي خدايان؟ نه!"، "قرباني كردن انسان براي خدا؟ نه!". پيش از آن و حتي بعد از آن و گاه در همين زمانه ما نيز، ديدهايم كه آدمي را به پاي معبد مقّدس و پيش پاي بتهاي مقّدس سر بريدهاند. انگار خدايان تشنه خون انساناند!
چندي پيش، پليس هندوستان در همين عصر مدرنيته و حتي بنا به ادعاي برخي از روشنفكران: عصر لاييسيته (!)، پدري را بازداشت كرد كه كودكش را سر بريده بود و در بازپرسي قضايي گفته بود: من مرتكب قتل نشدهام، قرباني كردهام. هديه قرباني براي خداوند، غير از جرم قتل براي هدفهاي ديگر است. قرباني غير از قتل است. دوّمي جنايتي است مطرود و شايسته مجازات، امّا اوّلي عبادتي است مقدس و شايسته ستايش!
وقتي در روزگار ما حكايت چنين است، در روزگار آنان كه مذهب را با معناي خرافي و جادويياش ميشناختند و بر سر راه ارابه خدايان (به رانندگي كاهنان معابد!) ميخواستند فرش قرمزي از خون شريان انسان پهن كنند معلوم است كه حكايت چگونه بوده است. البته هيچ گاه، زورمندان و زرمندان براي قرباني شدن و فرش سرخ رنگ خداوند شدن، خود تن به تيغ نميدادند. حتي اگر تمام خدايان، تومار امضا ميكردند و بر دريچه معابد ميآويختند. قرباني جسمي، نمادي از قرباني روحي و فكري و ماليِ طبقات بيزور و بيزر در برابر قدرت اجتماعي يا اقتصادي يا سياسي يا مذهبيِ حاكم بود. شايد به ندرت، نمونهاي از نوعي ديگر را هم بتوان در تاريخ جهان پيدا كرد.
مذهب ابراهيمي و توحيدي در ذات خويش، نه در شكل و شمايل بدلي و بيگانهي بعدياش، اين رسم رايج را درهم شكست. انسان داراي كرامت جوهري (نه عرَضي) است. خليفه خداست. حتّي در منزلگاه تعالي يافتهاش خون خداست. اين نام را همه ميدانيم كه به يكي از بلندترين قلّههاي شهادت و معرفت در تداوم سلسله جبال نبّوت و امامت يعني به حسين بن علي عليهالسلام بخشيدهاند. "ثارالله". آري، نه فقط خليفه خدا و نه فقط خون خدا بلكه كلمه خدا و روح خدا نيز هست. و "مسيح"، نمونهي اعلاست. البته درجات حداقلّي و حداكثري را نبايد در اين سير و سلوك از ياد برد. منازل تكويني و تربيتي را نبايد تفكيك ناشده و تميز نداده، رها كرد. چنان كه "آيه خدا" بودن را نيز منازل و معاني، بسيار است.
مذهب توحيدي ابراهيمي، رونق بازار قرباني شدن و قرباني كردن جسم آدمي را در مسلخ مقدس معابد، مردود خواند. نه فقط در نطق و نصيحت و نظريه، بلكه در عمل. در بطن واقعهاي بزرگ و اسطورهاي سترگ، اسطوره پدر و پسر (ابراهيم و اسماعيل)، كه در متن واقعيّت هم وجود داشت. قرباني شدن و قرباني كردن روح آدمي نيز اگر داراي همان معناست كه قربانيشدن و قرباني كردن جسم، همين هم مردود است، بلكه مردودتر!
خدا را نه به خونريزي جسماني و نه به خونريزي روحاني با همان فلسفه و همان فايده، نيازي نيست. اگر خدايان اساطيري را نيازي بوده است، لابد راز و رمزش را كاهنان و جادوگران و معبّران و منجّمان بهتر ميدانند! و البته معبّران و منجّمانِ "خرافه ـ معيار"، با معبّران و منجّمان "دانش ـ محور" يكسان نيستند و فقط اشتراك اسمي دارند. مذهب توحيدي ابراهيمي، هر سال در عيد قربان و در هنگامه حج، شرح واقعه رمزآموز ذبح اسماعيل را تكرار ميكند، تا بگويد: هيچ مذهب حقيقتگرايي نبايد انسان را با حيوان اشتباه كند. نبايد مقام آدميّت را با مقام گوسفنديّت (!)، عوضي بگيرد. اگر از قربانيكردن گوسفند نفس هم، با مجاز و استعاره و كنايه، سخن در ميان است، حكايت ديگري و حديث ديگري است. عشق در اينجا از عقل محروم نيست، اگر چه عقل جزوي و عقل جزئي نگر و عقل سطحي انديش و عقل خودپرست (بتپرست) را به حريم خويش اذن دخول نميدهد. رابطه عميق عاشقانه با مركز آفرينش داشتن، خود را عاشق و خدا را معشوق و محبوب ديدن، بلكه (به زبان مجاز و مسامحه و اضطرار) او را نيز عاشق خواندن، حقّ و حساب ديگري دارد غير از آنچه فيالمثل كاهنان معبد آمون و هامون و امثال آنهامون (!) ـ با ادّعاي مذهب باطل ـ مدّعي و منادي بودهاند و البته اهل حقّ و حساب (!) هم بودهاند!
اگر ما امروز با پيام و پيامكمان عيد قربان را استقبال ميكنيم، و اگر از عشق و قرباني و ابراهيم و اسماعيل و كربلا و عاشورا به همين مناسبت سخن ميگوييم، عشق و عقل را تفسير و تعبيري ديگر داريم. ما ميخواهيم ظلم و جور و فقر و نفسپرستي و بدمستي نفساني و رياكاري و زربندگي و زورمداري و جهل و ذلّتپذيري و قربانشدگي و ذلّتپذيري و گوسفندبودن و گوسفندديدنِ انسان را قرباني كنيم. در واقع، نفس امّارهي حيواني شيطانيمان قربانِ نفس مطمئنّهي انساني رحمانيمان ميشود. اكنون با اين ديدگاه، اين پيامك را (كه امضاي رحماندوست دارد) بشنويد:
نوش بادا عيد بر جان شما
آفرين بر عهد و پيمان شما
گوسفند نفس اگر قربان كنيد
عيد قربان است قربان شما!
و نيز اين پيامك را كه (با امضاي حاتمي مهر و موم شده است و) بازتاب حال و هواي صميمانهي مولاناي عاشق عارف درباره خليل و آتش و گلستان و آنگاه اسماعيل و تيغ و قرباني است، بشنويد:
چون خليلي هيچ از آتش مترس
من ز آتش صد گلستانت كنم
بر گلويت تيغها را دست نيست
گرچو اسماعيل قربانت كنم
و نيز اين كلام را كه قول مصطفا (برگزيده)ي "دريچه" است و از مشهد مني به مشهد كربلا نقب زده و به آيهاي از قرآن اشاره دارد كه "يا پيروزي يا شهادت" را بشارت داده است، بشنويد:
روز عاشورا "اِحدَي الحُسنَيَين"
عيد قربان است در حجِّ حسين
درس قرباني است اين، تعليم را
ذبح اسماعيل و ابراهيم را
قتلگاهش تير بارانِ قضاست
عشق را عشق است بل عين رضاست
آن رضا، وان عشقِ اسماعيلياش
داد صد پَر، پَرِّ جبرائيلياش!
دوشنبه 25 آذر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: اطلاعات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 223]