محبوبترینها
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1840375338
گزيده سرمقالههاي روزنامههاي صبح امروز ايران
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: گزيده سرمقالههاي روزنامههاي صبح امروز ايران
خبرگزاري فارس: روزنامههاي صبح امروز ايران در سرمقالههاي خود به مهمترين مسائل روز كشور و جهان پرداختهاند كه گزيده برخي از آنها در زير ميآيد.
* كيهان
روزنامه كيهان در يادداشت روز خود با عنوان «زمين دشمن كجاست؟» به قلم محمد ايماني آورده است: آيا اصلاح طلبان در زمين دشمن بازي مي كنند؟ پاسخ دقيق و علمي به اين پرسش مستلزم فهم دقيق از «نقشه» و «زمين بازي ترسيم شده» از سوي دشمن است. اينكه دشمن اكنون كجا ايستاده، چه حال و روزي دارد و طمع و اميدش به چيست؟ خلاصه ماجرا همان است كه 5 ماه پيش توماس فريدمن سرمقاله نويس قديمي و صهيونيست آمريكايي در روزنامه هرالدتريبيون نوشت «داستان اصلي و واقعي در خاورميانه امروز اين است كه تيم آمريكا تقريبا در همه جبهه ها در حال باختن به ايران است. چرا؟ جواب كوتاه اين است كه ايران، باهوش و جسور و بي باك است و آمريكا، احمق و ضعيف با متحداني سست و متفرق. آيا سؤال ديگري هم داريد؟... شبكه نفوذي كه ايران در اطراف خاورميانه از عراق تا لبنان ايجاد كرده، مي تواند حتي اسرائيل را مورد تهديد جدي قرار دهد و جبهه نبردي سخت را در منطقه خاورميانه و خليج فارس باز كند. اين يك راهبرد پيچيده بازدارندگي است... آمريكا پس از 16سال سياست دولت هاي كلينتون و بوش، در اين منطقه به دام افتاده است. تيم بوش در برابر ايران نه مشوقي دارد و نه تهديدي.»
اين بلا از كجا بر سر آمريكا نازل شد؟ آمريكا و اسرائيل و برخي دولت هاي اروپايي همسو ضربه كاري را از كجا خوردند؟ پاسخ اين سؤال را هم از گزارش اوايل شهريور ماه گذشته موسسه نومحافظه كار «امريكن اينترپرايز» به قلم رئول مارك گركت (از چهره هاي اطلاعاتي باسابقه آمريكا) بخوانيد: «مواضع رهبر عالي ايران، سياست جرج بوش را نابود كرد... او آخرين بار در چالش هسته اي اعلام كرد جمهوري اسلامي تسليم نخواهد شد و اگر در برابر قدرت هاي متكبر يك گام به عقب برداريم، باعث مي شود تا آنها جلو بيايند. اگر آيت الله خامنه اي تنها يك بار حتي به صورت مخفيانه فرستاده اي را به واشنگتن اعزام مي كرد، ما هم اكنون در تهران سفارت خود را مجددا برپا كرده بوديم... احمدي نژاد در سيستم سياسي جمهوري اسلامي خوب عمل كرده و در درك هويت اسلامي و تهديدهاي موجود بسيار به رهبري نزديك است... آمريكا در اجلاس ژنو با گسيل نماينده خود به مذاكرات، عملا نشان داد در برابر فناوري اتمي ايران تسليم شده است... دولت احمدي نژاد روش محتاطانه دولت قبلي در زمينه فناوري هسته اي را كنار گذاشت. تهديدهاي اقتصادي و نظامي بلافاصله اوج گرفت اما اكنون بعد از 3سال، ترس از بوش ناپديد شده است. نكته جالب اين است كه راهبرد اخير ممكن است در ايجاد اختلاف بين اروپا و آمريكا بسيار موثرتر از روش لبخند و دست نرم دولت خاتمي باشد.» كار به آنجا كشيد كه لوس آنجلس تايمز نوشت «با توجه به رشد فزاينده قدرت و نفوذ ايران، جمهوري اسلامي به شكل خاري در چشم آمريكا درآمده است.»
درباره «چه بايد كرد؟» پاسخ هاي مختلفي به طور گسترده در محافل آمريكايي مطرح شد و از جمله روزنامه واشنگتن تايمز در جمع بندي مباحث نوشت «ما براي مهار ايران بايد متوجه داخل اين كشور شويم. با توجه به قدرت روزافزون اين كشور و ناكارآمدي روش هاي فشار بيروني نظير تهديد نظامي و تحريم اقتصادي، بايد از داخل به پاشنه آشيل جمهوري اسلامي ضربه زد.» يا روزنامه نيويورك تايمز با فاجعه آميز و غيرقابل تحمل خواندن «ايران هسته اي» نوشت «ما بايد در انتخابات آينده، تعادل مسئولان جمهوري اسلامي را به هم بزنيم و به آن شوك وارد كنيم.»
هدف، چندگانه بود. هدف حداقلي، ايجاد چالش و مسئله از درون براي مهار ايران و سنگين كردن كفه خالي غرب در چانه زني ها و مذاكرات به بن بست رسيده بود، مذاكراتي كه از چالش هسته اي آغاز و تا مسائل افغانستان و عراق و لبنان و فلسطين و سوريه امتداد مي يافت. هدف مهم تر و البته دور از دسترس تر، قفل كردن ايران از درون و فروپاشي ملت- دولت جديد برآمده از انقلاب اسلامي است كه با نااميدي دنبال شده است.
در چنين نقشه و پروژه اي، عجيب نيست كه دولت جمهوري اسلامي آماج سنگين ترين و ناجوانمردانه ترين حملات تبليغات قرار گيرد همچنان كه جاي شگفتي نيست اگر گروهك هاي اپوزيسيون- از سلطنت طلبان گرفته تا گروهك هاي تروريستي و چپ هاي آمريكايي و جبهه ملي و نهضت آزادي- شعار راهبردي فرآوري شده در سيستم هاي جاسوسي آمريكا و غرب را با محوريت لزوم حذف ولايت فقيه و سكولاريزه كردن نظام سياسي، فرهنگي و اجتماعي ايران تكرار كنند و اين همسويي تا بدانجا پيش رود كه منوچهر گنجي سلطنت طلب بگويد با همه مخالفت هايي كه با ابراهيم يزدي دارم، دست او را مي بوسم كه گفت ولايت فقيه و رهبري را بايد از قانون اساسي حذف كرد.
تا اينجا كار جاي شگفتي نداشت. شگفت آن بود كه خبر آمد سران گروهك نهضت آزادي به دعوت رسمي سازمان مجاهدين (انقلاب) در كنگره اين سازمان شركت جسته، دسته گل فرستاده و نامه رسمي ضميمه كرده اند مبني بر اينكه ما از «ائتلاف در انتخابات» و «همكاري در تشكيل جبهه دموكراسي و حقوق بشرخواهي» استقبال مي كنيم. پيوند مجاهدين انقلاب و گروهك آمريكايي؟! گروهكي كه حتي در پايگاه اينترنتي خود (ميزان نيوز) معترف است به اعتبار سكوت مطلق در برابر نقض حقوق ملت ها و جنايات و نسل كشي هاي آمريكا و اسرائيل به همراه طيفي ديگر از مدعيان اصلاحات، نزد افكار عمومي ايران متهم به «بي صداقتي، غرض ورزي، مزدبگيري آمريكا» شده است. آيا پيوند با نهضت آزادي و هجمه به دولت، بازي در زمين دشمن نبود؟
شگفتي ديگر آن بود كه دبيركل همين سازمان از رئيس جمهور سابق به عنوان نامزد حزبي «سازمان» ياد كرد. آيا رئيس جمهور سابق با مشي سازمان و دوقلوي دولت ساخته آن (حزب مشاركت) در اباحي گري نسبت به اصول و آرمان هاي انقلاب و تغافل درباره بازي در زمين دشمن موافق بود كه نامزد حزبي معرفي شد يا اين هم از جمله همان غفلت ها و كوتاهي ها و قصور و تقصيرها بود كه بارها پيش آمد؟ آيا جاي تاسف نيست كه دبيركل سازمان اواخر تيرماه گذشته، در گفت وگو با خبرگزاري ايلنا از احتمال حل شدن چالش هسته اي به نفع كشور ابراز نگراني كرد صرفا به اين خاطر كه ممكن است در انتخابات، امتيازي براي دولت باشد؟! اين عبارت را بخوانيد؛ «متاسفانه شواهد به نحوي است كه نشان مي دهد حل مشكل هسته اي به امتيازي براي جريان حاكم در انتخابات رياست جمهوري سال آينده تبديل شده است.»
مگر شما در كدام سوي زمين ايستاده ايد كه به شيوه دشمنان كشور و ملت عزادار شده ايد؟ مگر چگونه مشي كرده ايد كه پيروزي بزرگ هسته اي مي تواند در انتخابات به ضرر شما تمام شود؟ آيا آقاي خاتمي هم احساس شما را دارد؟ اگرنه- كه ان شاءالله چنين باشد- پس چرا ويليام برنز معاون سياسي وزارت خارجه آمريكا كه در مذاكرات 28تير ژنو هم شركت داشت، 10روز قبل از مذاكرات به كميته امور خارجي مجلس نمايندگان آمريكا گفت «رفتار جمهوري اسلامي يك رشته چالش هاي بسيار جدي بيش از تمام مسائلي كه امروز با آن مواجهيم، متوجه ما مي كند. از جمله بلندپروازي هسته اي و نفوذ مخرب در عراق و افغانستان و لبنان و فلسطين. متاسفانه 10سال پيش، از دوره حضور اصلاح طلبان ايراني در قدرت درست استفاده نشد... پس از سفر سولانا به تهران تفسيرهاي جالبي در برخي روزنامه هاي ايران مبني بر توقف در مرحله فعلي فعاليت هاي هسته اي و تحمل نكردن سختي ها آغاز شد. البته مشكل بتوان گفت اين تفسيرها به كجا بينجامد اما دست كم موثر بودن تلاش ما را نشان مي دهد.»
آيا اين بازي مداوم در زمين دشمن نيست كه آقاي يونسي وزير اطلاعات دولت سابق خبر دهد «من بارها به برخي احزاب اصلاح طلب گفتم كه شما نمي توانيد هم حاكم باشيد هم اپوزيسيون. اين قابل جمع نيست. هم در دولت هستيد و هم مي خواهيد اپوزيسيون باشيد»؟ آيا بازي در زمين دشمن غير از اين است كه خبرنامه داخلي حزب مشاركت در شماره اوايل مهرماه امسال خود بنويسد «اجماعي گسترده از نيروهاي سياسي و فرهنگي حامي دوران اصلاحات شكل گرفته كه در آن لائيك ها تا مراجع ديني و مذهبي ]؟![ حضور دارند»؟! نسبت مدعيان خط امام در حزب مشاركت و نامزد حزبي روحاني شان با لائيك هايي كه با اصل دينداري و مسلماني لجاجت و كينه دارند چيست؟ شارلاتان هاي سياسي و مطبوعاتي كدام بي بندوباري ايدئولوژيك را در برخي احزاب و حلقه هاي مدعي اصلاحات يافته اند كه تر و خشكشان مي كنند و قربان صدقه آنها مي روند؟ آيا طمع بيگانگان و دنباله هاي داخلي آنان جز به اين خاطر است كه جريان سرگردان مدعي اصلاحات، سر اسلحه را به سوي خود و جبهه خودي نشانه رفته اند و سرنا را از سر گشادش مي نوازند؟ اين كه كسي بگويد بايد اصلاحات را در داخل از حالت تدافعي به حالت تهاجمي درآورد و همزمان بگويد در مواجهه با خارج تند و تيز سخن گفته ايم و بايد از اين تند و تيزي كاست، آيا جز به مفهوم شليك به خود است؟ كسي باور مي كند كه اين طيف از اصلاح طلبان با بازي در زمين دشمن، مقرب آنها شود؟ يا فقط از شانه هاي آنها براي بالارفتن از ديوار كشور و ملت استفاده مي شود و بعد مي شود اين نردبان را به زير و دور انداخت؟
انتخابات بهانه است، دولت و احمدي نژاد هم. با همه اهميتي كه انتخابات و دولت برآمده از آن دارد، بازي دشمن به انتخابات و تخريب اين نامزد يا توجيه آمدن آن ديگري محدود نمي شود. دولت و نظام اسلامي همچنان كه در اعترافات دشمنان ذكر شد، خار چشم آنان است. بودن و باليدن و تنومند شدن و ثمردادن اصل نظام اسلامي براي آنها به مثابه يك مصيبت بزرگ است و چون مي دانند انتخاباتي به واقع آزاد در فضايي پرنشاط و زنده و باطراوت برگزار مي شود، قصد كرده اند اين بهار مردم سالاري را تبديل به ضد خود كنند. راديكاليزه و ملتهب كردن فضا، به هم زدن مرز نيروهاي درون جبهه انقلاب با دشمن، هدايت جريان هاي سياسي و نامزدها به سمت تصاعد تبليغات منفي عليه ارزش ها و اصول انقلاب، يارگيري و سازماندهي جريان هاي ضدانقلاب در اين فضاي آزاد انتخاباتي، ارائه تصويري سياه و مايوس كننده از اصل انقلاب و نظام اسلامي، تلقين روح نااميدي و بي اعتمادي به افكار عمومي و نهايتا درگير كردن جبهه بزرگ و قدرتمند اصولگرايي با نيروهاي ميداني و بازداشتن نگاه آنها از آرمان ها و دشمنان اصلي، صرفا فهرست كوتاهي از محورهاي عملياتي نقشه چيده شدن توسط دشمن است.
اما زمين دشمن كجاست؟ هركجا كه بي بندوباري فكري و سياسي باشد. هر جا كه به آرمان و اصول انقلاب كم توجهي شود. آنجا كه جريان سياسي از قطب نماي خط امام- ولايت و رهبري- غافل شود. جايي كه جريان سياسي از پيروزي جبهه انقلاب نه تنها شادمان نشود بلكه نگران باشد و هرجا كه دشمن هجمه و فشاري آورد، نه احساس نفرت كه احساس رضايت كند. هر موضعي كه ايستادن بر آن، جريان هاي كينه توز نسبت به اصل انقلاب را خوش آيد و به هيجان آرد. دشمن و دشمنان هيچ تغيير ماهيتي نكرده بلكه دشمن تر شده اند، پس هر كه از او آغوش باز ديد يا تشويقي شنيد يا موضعي گرفت كه زبان دشمن را در قبال ملت- دولت اسلامي دراز كرد، بداند در زمين دشمن ايستاده است.
____________
* جمهوري اسلامي
روزنامه جمهوري اسلامي در سرمقاله خود با عنوان «آمريكا آمريكاست »آورده است: با اينكه نمايشي بودن شعارهاي دوران تبليغات انتخابات تقريبا در همه كشورها امري قطعي و مسلم است و انتخاب شدگان معمولا بعد از آنكه به منصب و مقام مورد نظر خود مي رسند نسبت به شعارهائي كه داده اند بي تفاوت و بي اعتنا مي شوند معلوم نيست چرا عده اي از « اوباما » انتظار دارند به شعار « تغيير » عمل كند و آمريكا را از يك دولت جنگ افروز استعمارگر سلطه طلب و زياده خواه به يك دولت صلح دوست قانونمند و طرفدار عدالت تبديل نمايد!
اوباما در تبليغات انتخاباتي خود شعار « ما به تغيير نياز داريم » را برگزيده بود و هر جا سخنراني مي كرد اين جمله را بر پيشاني ميز سخنراني خود نصب مي كرد. اين شگرد هوشمندانه اي بود كه در زمان مناسب بكار گرفته شده بود و توانست مردم امريكا را تحت تاثير قرار دهد هر چند يك الگوبرداري از تعدادي از نامزدهاي رياست جمهوري گذشته آمريكا بود كه با همين شعار توانسته بودند به كاخ سفيد راه يابند. البته آنها هم بعد از دستيابي به مسند رياست جمهوري همان سياست سلطه طلبي و زياده خواهي را در پيش گرفتند و شعار تغيير را از ياد بردند و هيچ چيز تازه اي در روش حكومتي آمريكا پديد نياوردند نه در سياست داخلي و نه در سياست خارجي .
به سراغ سياست داخلي دولت اوباما نمي رويم و از سياست خارجي مورد نظر او نيز فقط به خاورميانه و بويژه ايران نگاه مي كنيم .
كانون هاي بحران در خاورميانه افغانستان عراق و فلسطين هستند. اوباما صريحا اعلام كرده است نظاميان اشغالگر آمريكائي در افغانستان باقي خواهند ماند. درباره عراق وعده مبهمي براي خروج داده كه با سرسختي هاي سازمان سيا و نظاميان آمريكائي در روزهاي اخير يعني بعد از انتخابات رياست جمهوري آمريكا بر سر حفظ نكات مورد نظرشان در متن توافق نامه امنيتي با عراق منطبق نيست . اين اصرارها با توجه به اينكه فقط يكماه و نيم به پايان دولت بوش و جمهوريخواهان باقي مانده و آنها ديگر انگيزه اي براي اعمال نظرات خود ندارند كاملا نشان مي دهد قرار نيست در مورد عراق هم تغييري توسط اوباما و دمكرات ها پديد آيد.
فلسطين موضوع مهمي است كه دموكرات ها همواره براي حفظ سلطه صهيونيست ها بر آن سرمايه گذاري زيادي كرده اند و شخص اوباما نيز به آن توجه ويژه اي نشان داده است . قبل از انتخابات رياست جمهوري اوباما به فلسطين اشغالي سفر كرد و با سران رژيم صهيونيستي ديدارهائي بعمل آورد و به آنها وعده حمايت كامل داد. اين با سياست دموكرات هاي آمريكا كاملا منطبق است و اوباما با اين سفر و اين وعده ها نشان داد كه از چارچوب همين سياست نه تنها خارج نخواهد شد بلكه شديدتر و پررنگ تر به آن پاي بندي نشان خواهد داد.
اوباما در جريان سفر به فلسطين اشغالي و در ديدارهائي كه قبل و بعد از آن با سران رژيم صهيونيستي داشت با آنها درباره چگونگي برخورد با ايران نيز به توافق رسيد. براساس اين توافق سه كميته مشترك كاري براي مقابله با ايران تشكيل شده است كه هر يك از آنها وظايفي را برعهده دارند. اين كميته ها عبارتند از كميته تحريم كميته تروريسم و كميته حقوق بشر.
اين شيوه برخورد با موضوع ايران نشان مي دهد هم شخص اوباما و هم حزب دمكرات آمريكا براي برخورد با ايران برنامه دارند و از اين جهت حتي از بوش و جمهوريخواهان حساب شده تر عمل مي كنند. بنابراين شعار « تغيير » درباره سياست اوباما نسبت به ايران نيز يك شعار بيهوده و فريبكارانه بوده و اوباما با ايران رفتاري پيچيده تر از بوش خواهد داشت .
از هم اكنون كميته تحريم كار خود را شروع كرده و طرح هائي را در دست بررسي دارد تا ايران را از اين طريق تحت فشار بيشتري قرار دهد. ماموريت كميته تروريسم اينست كه راه هائي را براي اعمال فشارهاي تبليغاتي بر ايران با اتهام تروريسم يا حمايت از گروه هاي تروريستي جستجو كند و اقدامات رسانه اي پرحجمي عليه ايران در اين زمينه بعمل آورد. كميته حقوق بشر نيز مسئول پرونده سازي عليه ايران در زمينه مسائلي است كه معمولا غربي ها آنها را مستمسكي براي وارد ساختن فشارهاي سياسي قرار مي دهند. هم اكنون قطعنامه پيشنهادي كانادا كه از شديدترين لحن در متهم ساختن ايران به نقض حقوق بشر برخوردار مي باشد مطرح است و مثلث « كانادا آمريكا و رژيم صهيونيستي » فعالانه در صدد به تصويب رساندن آن و به راه انداختن يك جريان تند سياسي عليه ايران هستند.
اينها همه دست پخت سياست ضد ايراني « اوباما » و حزب دموكرات آمريكاست . اوباما علاوه بر اين بطور جداگانه نيز اتهاماتي را به ايران وارد كرده و دو روز بعد از انتخاب شدن به رياست جمهوري آمريكا ايران را به حمايت از تروريسم و رفتن به سوي ساختن بمب اتم متهم ساخت .
آشكار شدن چهره واقعي اوباما و حزب دمكرات و سياست هاي آنها در مورد خاورميانه بايد ما را و همه ملت هاي منطقه را متوجه اين نكته نمايد كه اوباما وارث سياست سلطه طلبي آمريكاست شعار « تغيير » نيز چيزي جز يك فريب نيست و امروز نيز همه بايد به اين واقعيت توجه داشته باشند كه آمريكا آمريكاست حتي در دوران اوباما.
با تجربيات گرانبهائي كه از موفقيت هاي انقلاب اسلامي در مقابله با آمريكا در اختيار داريم بدون ترديد مي توانيم بر سياست خصمانه اوباما نيز غلبه كنيم و اين مرحله را نيز با قدرت و موفقيت پشت سر بگذاريم . هيچكس نبايد در اين واقعيت ذره اي ترديد كند و همه بايد مطمئن باشند كه با وحدت و همبستگي مي توان سلطه گران را در چهره جديدشان نيز وادار به عقب نشيني كرد.
_____________
* رسالت
روزنامه رسالت در سرمقاله خود با عنوان «مقدمهاي بر فروپاشي در غرب»آورده است:بحران مالي در غرب همچنان در صدر اخبار ، گزارشات و نيز نشستها و كنفرانسهاي جهاني است . اين سوال در ذهن نخبگان و همچنين مردم شكل گرفته است . آيا اوضاع سامان مييابد ؟ آيا بحران كنوني مقدمه يك جهش اقتصادي بزرگ است و يا نه اين همه مقدمهاي است براي فروپاشي و رفتن به سمت قهقرا؟!
سقوط شاخصهاي بورس در آمريكا و اروپا همچنان ادامه دارد . موسسات مسكن،بيمه، بانكها ونيز خودروسازي و ... ورشكست شدهاند .
اقتصاددانان واقع بين در غرب مدتها بود در خصوص بروز بحران مالي هشدار داده بودند اما گوش شنوايي نبود . آنها معتقدند نجات نظام مالي در غرب در شكل كنوني ممكن نيست ،ركود و ورشكستگي اجتنابناپذير است .
آمريكا اكنون در حقيقت يك اقتصاد جنگي را مديريت ميكند . رهبران كاخ سفيد ميخواستند پس از عراق و افغانستان جنگ ديگري را آغاز كنند اما ماشين جنگي آنها در اين دو كشور زمينگير شد !
بوش در جمع رهبران 20 كشور ثروتمند جهان از حل فوري بحران مالي جهاني اظهار نااميدي كرد و گفت : “بحران يك شبه ايجاد نشده كه يك شبه حل شود”!
معلوم ميشود هيچ راه حل فوري براي خروج از بحران وجود ندارد.
سياست ملي سازي موسسات خصوصي و ضمانت دولت در پرداخت ضرر و زيان ورشكستگي تا كنون جواب نداده است .
مردم سوال ميكنند دست و دلبازي دولت در پرداخت ميلياردها دلار زيان موسسات خصوصي تاكي ادامه دارد ؟چرا زيان ورشكستگي سرمايهداران، بانكداران و بنگاهداران بزرگ اقتصادي بايد از جيب ماليات دهندگان آمريكايي و اروپايي پرداخت شود كه محصولي جز ركود و بيكاري مضاعف تا كنون نداشته است.
جامعهشناسان غربي معتقدند جوامع آنها مستعد شورش هستند . شورش در كشوري چون آمريكا كه مردم اجازه حمل سلاح دارند معلوم نيست به چه فاجعهاي منجر شود .
مركز آمار اروپا اخيرا طي گزارشي دورنماي تيرهاي از وضعيت اقتصادي كشورهاي حوزه يورو در سال آينده ترسيم كرده است . اقتصاد پانزده كشور حوزه يورو براي اولين بار پس از به جريان افتادن پول واحد اروپايي “يورو” وارد دوره ركود شده است. پيشبيني ميشود دولتهاي اروپايي در ماههاي آينده با تظاهرات و اعتصابات گستردهاي روبرو شوند . آثار اين نارضايتي اكنون در ايتاليا در شكل اعتراض دانشآموزان و دانشجويان، معلمان واساتيد دانشگاه خودنمايي ميكند.
به هر ترتيب بايد منتظر بود وديد آقاي بوش كاخ سفيد را با چه حجم از بدهي و ورشكستگي ركود و بيكاري ترك خواهد كرد وانبوه مشكلات پيش آمده به خاطر جنگ افروزيهاي نافرجام براي چه كساني به ارث ميماند.
_______________
*قدس
روزنامه قدس در سرمقاله خود با عنوان «خودباوري ملت ايران سوژه تحليلهاي جهت دار »به قلم غلامرضا قلندريان آورده است: آزمايش موشك «سجيل» بار ديگر كشورها و بنگاه هاي خبري را با اظهارات گوناگون و هدفهاي مشترك، در حالي به خود مشغول نمود كه انجام مانورها و آزمايش سلاحهاي نظامي، امروزه به مثابه عرف ديپلماتيك و پيشرفت در عرصه نظامي كشورها تلقي گرديده و نگراني كشورها را در پي ندارد.
جمهوري اسلامي با اعلام استقلال از دو بلوك مطرح جهان در مقطع پيروزي انقلاب اسلامي، توانست پارادايم جديدي را به جهانيان بويژه ملتها معرفي نمايد كه تا زمان وقوع انقلاب اسلامي به دليل ساختار متصلب و غيرمنطقي حاكم بر رابطه دولتها، جايگاهي در ادبيات سياسي و بين المللي نداشت.
در سالهاي اخير همواره پيشرفتهاي نظامي و علمي جمهوري اسلامي متفاوت از ديگر دولتها مورد آناليز قرار گرفته است و صاحب نظران با تحليلهاي جهت دار، تلاش نموده اند اقدامهاي منطقي و مطابق عرف ايران را غيرمعمول و با هدف ارعاب به افكارعمومي، معرفي كنند.
جمهوري اسلامي پس از پيروزي، با طرد سلطه كشورهاي زياده خواه، نه تنها احساس غرور ملي و حيثيت مخدوش شده را به ايرانيان اعاده نمود، بلكه به الگويي براي ديگر كشورها تبديل شد.
بدين منظور، قدرتهاي فرامنطقه اي كه شعارهاي انقلابيون ايران را مغاير با هدفهاي توسعه طلبانه خود ارزيابي مي كردند، با به كارگيري اهرمهاي گوناگون سياسي، اقتصادي و نظامي، ساز و كار تحريم و انزواي جمهوري اسلامي را در دستور كار قرار دادند تا از اين منظر بازگشت ايران را به منظومه اقمار سياسي شان به دليل نيازمنديهاي جامعه، در زماني كوتاه نظاره گر باشند.
فرزندان اين مرز و بوم با عشق خدمت به وطن و همنوعان خويش توانسته اند با وجود محدوديتها و كمبود امكانات، در ميان بهت و حيرت همگان، ام القراي جهان اسلام را به قله هاي پيشرفت و سربلندي برسانند.
در سالهاي اخير جوانان كشور با اتكا به ظرفيتهاي بومي و ملي و با وجود برخوردار نبودن از امكانات قابل توجه جهاني كه ديگران با بهره مندي از آنها جاده توسعه را طي نمودند، توانستند با تلاشهاي ستودني و مثال زدني خويش، دستاوردهايي درخشان را در معرض قضاوتهاي جهانيان قرار دهند.
پيشرفت در حوزه هاي علمي و تكنولوژيكي با وجود تصويب قطعنامه هاي سازمان ملل و تمديد تحريمهاي برخي كشورها با هدف به بن بست رساندن جمهوري اسلامي، برگ ديگري از پرونده خودباوري ملت ايران است كه با اين تلاشها، نه تنها اقتدار جامعه ايراني را به نمايش گذاشته، بلكه ناكارآمدي تحريمهاي آنها را به اثبات رسانده است.
آزمايش موشك سجيل به عنوان نمونه اي ديگر از تلاشهاي فرزندان اين مرز و بوم براي تقويت بنيه دفاعي خويش، در چارچوب دكترين و راهبرد بازدارندگي دفاعي و فعاليتهاي متعارف موشكي جمهوري اسلامي ايران و صرفاً با هدفهاي دفاعي و براي تحكيم صلح، ثبات و آرامش در منطقه صورت گرفته و عليه هيچ كشوري به كار گرفته نخواهد شد. آزمايش فوق از سال قبل برنامه ريزي و پيش بيني شده بود و هيچ ارتباطي با تحولات اخير منطقه اي و بين المللي ندارد.
بايد گفت، موضعگيري و اظهارات صورت پذيرفته از سوي بنگاه هاي منطقه اي و فرامنطقه اي، با هدف ايجاد جنگ رواني به منظور تحت تأثير قرار دادن پيشرفتهاي ايران صورت مي پذيرد.
مخالفان تلاش مي كنند با بزرگنمايي اقدامها و پيشرفتهاي نظامي ايران، جمهوري اسلامي را به عنوان يك كشور ميليتاريست در منطقه معرفي كنند. اين درحالي است كه تسليح كشورهاي همسو با منافع غربيها در منطقه، در سكوت و با هدف تقويت دكترين دفاعي آنها ارزيابي مي گردد. بر همين اساس، «اوزي روبين» مدير سابق سازمان دفاعي اسرائيل اظهار داشته است: «اين موشك كاملاً جديد است. برخلاف ديگر موشكهاي ايراني، موشك سجيل به فناوري موشكهاي كره شمالي، روسيه، چين، يا پاكستان هيچ گونه شباهتي ندارد و نشان دهنده جهشي قابل ملاحظه در توانمنديهاي موشكي ايران است.» پس از آزمايش موشك شهاب 3 نيز زمامداران رژيم صهيونيستي در سخناني مشابه با هدف جنگ رواني، آزمايش موشك مذكور را تهديد جدي براي مرزهاي رژيم اشغالگر قدس عنوان نمودند و در ادامه نيز اعلان داشتند ايران سريال ساخت و آزمايش موشكهاي شهاب را در دستور كار قرار داده است كه نسل بعدي شهاب، حصار امنيتي اروپاي شرقي را نيز تهديد مي كند.
از سوي ديگر، رژيم نامشروع صهيونيستي به عنوان يكي از مهمترين خريداران تجهيزات كشورهاي غربي، «انبار باروت منطقه» شناخته مي شود و فاش شدن سلاحهاي اتمي اين رژيم، در راستاي ارتقاي توانمنديهاي نظامي، مورد تجزيه و تحليل قرار مي گيرد.
پرداختن به مانورهاي برگزار شده از سوي ايران و آزمايش تجهيزات نظامي به منظور تشويق ديگران براي رقابت تسليحاتي است تا از اين منظر بازار فروش محصولات نظامي خود را همچنان پر رونق نگه دارند و شاهد كاهش توليد ناخالص ملي -كه بخشي از اين توليدات سهم مجتمعهاي صنعتي است- نباشند.
از سوي ديگر، رسانه اي كردن و تكرار آن در بنگاه هاي خبري با استفاده از نظر كارشناسان نظامي و سياسي با تحليلهاي جهت دار، بيانگر سوژه سازي براي كسب مشروعيت حضور در منطقه است.
بيگانگان و دولتمردان غربي در ديدگاه هاي نسبتاً متمايز با هدف مشترك، تلاش مي كنند با پردازش گسترده به اين موضوع، افكارعمومي را بار ديگر متوجه جمهوري اسلامي نمايند تا با بهره برداري از اين فرصت، همچنان موضوع انزواي ايران را پيگيري كنند، اكنون كه آمريكا در عراق و افغانستان طعم تلخ شكست را تجربه مي كند، نئومحافظه كاران در آستانه انتقال قدرت به رقيب دموكرات خود مي باشند تا در فرصت باقي مانده بتوانند با همراهي همپيمانان خويش، از طريق برخي اقدامهاي تبليغي، ناكاميهايشان را پوشش دهند.
با توجه به ارائه گزارش آتي آقاي البرادعي در مورد ايران و ناكامي نشست اخير 1+5 كه اولين نشست مديران سياسي كشورهاي مذكور پس از پيروزي اوباماست، اين كه اين جوسازيها بتواند خروجي گزارش مديركل آژانس را عليه ايران تفسير نمايد، دور از انتظار نيست.
ملت آگاه ايران اسلامي با خودباوري و اعتماد به نفس ملي، توانست در سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي در مقابل سيل تهديدها و تعرضهاي بيگانگان، بر اصول و ارزشهاي خويش پافشاري نمايد. آنچه امروز ثبات و پايداري ايران را در مقابل هجمه هاي تمام ناشدني استكبار تضمين نموده، نهادينه شدن فرهنگ مقاومت و ايستادگي در مقابل زورگويان است كه بستر آن، بيداري و خودباوري ملت ايران مي باشد.
___________
* مردم سالاري
روزنامه مردم سالاري در سرمقاله خود با عنوان «شكست مك كين از بوش»به قلم امير مدني آورده است:كسي كه به كاخ سفيد پا خواهد گذاشت متناسب با نقش وزن آمريكا در جهان كنوني و از براي تامين منافع ملي آمريكا به تدوين استراتژي مي پردازد و نبايد انتظار تغييري در چارچوب و اساس عملكرد بينالمللي آمريكا را داشت. با اين وجود و با اينكه پيروزي اوباما به گونه اي ناشي و مشتق از ناچاري ها و در اثر ناتواني حاكميت راست نومحافظه كار در مديريت مسايل داخلي و جهاني به نظر مي رسد نمي توان غلبه اميد را بر ترس انكار كرد. تلاشهاي جهان كار و انديشه و هنر آمريكاي بهتر به نتيجه رسيده و در تحقق يكي از روياهاي مارتين لوترلينگ و سياهان و برامواج نتهاي ترانه «گام زدن در ممفيس» كه با صداي الويس پريسلي و بروس اسپيريينگس تن به طور ايدهآلي و همزمان خوانده مي شد باراك اوباما به رياست جمهوري برگزيده شد و بشريت خسته از جنگ تروريسم، فقر، بي امنيتي و تهديد به اميد جهاني و حياتي بهتر از درياي اميد خود ساغري زد.
علي رغم تمامي احتياطات بايسته و عليرغم وجود نهادهاي كريستاليزه شده سرمايهداري ناپاسخگوي آمريكا ومحافل تعيين كننده مسيرها پيروزي اوباما را نمي توان تاريخي ندانست و آن را آغاز فصلي نوين به شمار نياورد. در حالي كه سياست سنتي جمهوري خواهان يا فشاري بر دموكراسي و آزادي (شكلي و ابزاري) براي درهم كوفتن مرزهاي ملي و گمرگي از بهر گسترده تر كردن بازارها وكاناليزه كردن ثروتها به سوي محافل مسلط ثروت و سرمايه جهاني اساس متمركز در آمريكاست; سياست دموكراتها پافشاري بر حقوق و از جمله حقوق بشر و راهگشاي جنبشهاي حقوق طلبانه مدني بوده و اوباما نيز نمي تواند بعد از بحران عميق راست در اين راه گام برندارد. اما آنچه پيروزي اوباما را تاريخي مي كند و نويدگر فصلي نوين در تاريخ آمريكا است جابجايي اين دو سياست در گردشي معمول و مرسوم نيست.
گوياترين عنوان را نيويورك تايمز در مورد پيروزي اوباما برگزيده و نوشته است :«مك كين از بوش شكست خورد» كليد تحول تاريخي را بايد در اين جمله ديد. مفهوم بيان شده توسط نيويورك تايمز گوياي ورشكستگي كامل نومحافظه كاران حاكميت بوش است كه بعد از شكست اقتصاد جنگي به تمامي فاقد برنامه و اعتبار شده، به طوري كه آوار ورشكستگي آنان راست ميانه (مك كين) را نيز به شكست كشانده است. به ديگر سخن آنچه به پايان مي رسد نو محافظه كاري و نوليبرا ليسمي است كه محصول كار بشري و ثروت منابع را در هرج و مرج توزيعي نادرست به سوي اقليتهاي ثروت و سلطه جاري مي سازد و در بحرانهاي ادواري، ساختاري و حباب آفرينيهاي مكرر از پي بادوام سازي ناممكن ثروتهاي تمركز يافته بر مي آيد و آنگاه كه بحرانهاي مكرر و پي درپي سرمايه داري غيردموكراتيك بي اخلاق و غيرپاسخگو قادر به كنترل اوضاع نمي باشد سياست توسل به خشونت جنگ و تروريسم، مداخله گري و تهديد آغاز مي شود.
در اين راستا بر امواج توفاني بحران برآمده از حباب سهام تكنولوژي در سال 2001 و پيش از آن با انفجار مشكوك برجهاي دو قلوي نيويورك و مرگ 3 هزار نفر و آفريدن اسلام هراسي و لشكركشي به افغانستان سرپوش نهاده شد و آنگاه براي حفظ سلطه جهاني مبتني بر كنترل منابع انرزي خاورميانه با تكيه بر دروغ لشكركشي به عراق صورت مي گيرد. اما اشغال دردسرزاي عراق و هزينه جنگي نجومي به جاي در آمد مورد انتظار از منابع كنترل شده انرژي عراق و همسايگان در سايه هژموني آفريني و كنترل حريفان جهاني (چين، هند، اروپا، روسيه و...) به كابوسي مي انجامد كه در كنار حمايتهاي مستمر از اسراييل و در پايمال شدن حقوق اوليه فلسطينيان وجهه آمريكا را به تمامي مورد تخريب قرار مي دهد و به بحران ها دامنهاي گسترده مي دهد.
آن چه نيويورك تايمز مي نويسد مي تواند به اين مهفوم باشد كه نوليبراليسم عنان گسيختهاي كه در سالهاي زمامداري تا چر و ريگان در آمريكا با يورش به دستاوردهاي جهان كار در دنياي صنعتي رونق گرفت و با بوش پدر ادامه يافت و در اثر غفلت و بي مسووليتي دموكرات ها به جهاني سازي (گلو باليزاسيون) غيردموكراتيك در سالهاي زمامداري كلينتون انجاميد و باپيروزي مشكوك و انتصاب بوش پسر به اوج رسيد ديگر آيندهاي و برنامهاي ندارد. آن چه نيويورك تايمز مي نويسد به اين مفهوم است كه مقررات زدائي از همه شئون اقتصاد بازار، كاهش ماليات بر سود سرمايههاي بزرگ، زيرپا گذاشتن مصالح زيست محيطي و صلح و ثبات جهاني و يكه تازي سرمايه و بنگاه هاي مالي و بورس بازان در اقتصادهاي پيشرفته و بزرگ جهان آيندهاي ندارد.
«شكست مك كين از بوش» به اين مفهوم است كه راست محافظهكار كه تركيبي از ميليتارسيم و افراطيگري ايدلوئوژيك است همراه با پشتيبانهاي ايدئولوژيك خود به تمامي ورشكسته شده است و نظريه پردازاني چون ساموئل هانتينگتون، برنارد لوييز، فران سيس فوكوياماي ظاهرا نادم كه در حين و در زمان نگارش كتابهاي خود به پنتاگون نيز مشاوره مي دادند نيز به پايان راه رسيده اند. در حالي كه حاصل آرا و نظراتشان جز ترويج خشونت جنگ تروريسم، بياحترامي به محيط زيست، فقر مركب (داخلي و جهاني) و محدود شدن حقوقي مدني در سطح داخلي از طريق قوانيني چون اقدام ملي (Act Patriot)، نظامي سازي اقتصاد و محيط و فضا و به يك سخن زميني سوخته بوده است. اگرچه با پيروزي اوباماي جوان و هوشمند تبريكات بايد به سوي وي و حاميان اجتماعي و ايده آل وي روان شود اما نبايد مك كين رانيز ناديده گرفت.
مك كين با پذيرش شكست به جامعه آنگلو ساكسون پروتستان سفيد پوست (WASP) كه در زير مجموعه آن گروههاي نژادپرستي گوناگون چون قارچهاي سمي روييده و ريشه دوانيدهاند لزوم رعايت قواعد را گوشزد مي كند و باور و اعتقاد خود را به دمكراسي به نمايش ميگذارد. مك كين با آنكه از جنگ در عراق پشتيباني مي كند دونالد رامسفلد آغاز گر جنگ عراق را بدترين وزير دفاع مي خواند و از بوش درمورد اين جنگ انتقاد مي كند. مك كين با مواضعي ميانهرو در رابطه با مسايلي چون مهاجرت، سقط جنين باعث ناخشنودي محافظهكاران و افراطيون مذهبي شده است. در مورد مساله جوي و محيط زيستي نيز مك كين در برابر بوش قرار گرفته و اظهار داشته است: اگر هند و چين به اين پيمان جديد درباره جلوگيري از آلودگي هوا ملحق شوند او نيز به نمايندگي آمريكا اين پيمان را امضا خواهد كرد. بايد شجاعت آن را داشت تا بتوان به مككين نيز براي پذيرفتن شرافتمند شكست تبريك گفت. شكست مككين نيز جزيي از دموكراسي آمريكاست كه عليرغم نارساييها و ناكافي بودنها يك دمكراسي است. در اين ميان تنها كسي كه به تمامي ورشكسته شده است بوش و همقطاران و ايدئولوگ هاي نئوليبرال نئوكان مي باشند كه با تبديل دروغ به سياست دولتي و رواج خشونت جنگ و تروريسم و افراط گري مذهبي مسيحي، يهودي و اسلامي (القاعده - طالبان) مدنيت انساني را به روي نيستي سوق داده اند. هر رئيس جمهور آمريكا ظاهر رهبر قوي ترين اقتصاد جهان و فرمانده بزرگترين قدرت نظامي جهان است. بوش در عمل اين قدرت عظيم را در جهت تشديد تضادهاي جهاني، بخطر انداختن صلح، تخريب چهره دموكراسي و ايجاد دشمني ميان آمريكا و ديگر ملت ها به حركت درآورد. زخم هاي حكومت 8 ساله نومحافظه كاران بر پيكر بشريت بسيارعميق است. عراق ويران شده، افغانستان جنگ زده، پاكستان تبديل شده به بمب ساعت شمار، فلسطين نوميد از صلح و رشد روز افزون تعصب و بنيادگرائي افراطيون سلفي و جهادي كه از شمال آفريقا تا اندونزي را در برگرفته و حتي حومه شهرهاي بزرگ جهان هم چون پاريس و لندن را آلوده كرده است و ميليون ها آمريكايي بي خانمان شده از بحران مالي و بدون بيمه درماني پيامدهاي حكومت نومحافظه كاران است! ادامه اين مسير براي آمريكا و جهان مرگباربود. انتخاب اوباما كه برخي آن را «تهديدي براي ايران» مي دانند و عدهاي ديگر نيز آن را «فرصت» قلمداد مي كنند. قاعدتا بايد آغاز خروج ايالات متحده از اين كژراهه خطرناك باشد!
از نادر ناخشنودان پيروزي اوباما شيخ يوسف قرضاوي يعني كسي است به دليل دفاع از تنبيه جسماني زنان از اعطاي ويزاي ورود به انگليس به وي خودداري شده است. قرضاوي كه مك كين را دشمن آشكار مسلمانان مي داند مي گويد: اين دشمن بهانه خوبي است براي ادامه فعاليت به جهادي. قرضاوي مي گويد، دموكراتها مانند يك مار نرم و لطيف هستند كه با وارد كردن سم به بدن ترا مي كشند. به اين شكلهاي قرضاوي اوباما را مار مي داند و با اعتقادي خشونت محور در جستجو و به اميد خشونتي است تا بتواند خشونت نظري خود را جامعه عمل بپوشاند و تقابل نظامي مبتني بر جنگ و تروريسم را جانشين گفت وگوي آرا» و افكار نمايد خشم قرضاوي از آنجاست كه وي حس مي كند كه گفت و گو وكلام سرانجام قلعه جزميتها را فرو خواهد ريخت.
براين باورم كه پيروزي باراك اوباما مي تواند فرصتهايي در جهت دفاع از منافع ملي ايران به همراه داشته باشد پس از طراحي قانون اساسي آمريكا توسط جيمز مريسون و به وجود آوردن مبنايي براي مباحث حقوقي جهان و پس از تصويب قانون اساسي آمريكا به همت توماس جفرسون و جورج واشنگتن و لغو برده داري به فرمان ابراهام لينكن، سومين نقطه عطف در تاريخ تحول دموكراسي و حقوق بشر در ايالات متحده است كه مي تواند تاثيرات و پيامدهاي بزرگي در جهان داشته باشد. و با اعاده حيثيت از دموكراسي و همگرايي بين المللي و ترك يكجانبه گرايي اعتبار جهاني آمريكا را بازسازي كند. به ا ين اميد و شرط كه اوباما آواز در چپ نيفكند و به راست خيزد.
____________
* كارگزاران
روزنامه كارگزاران در سرمقاله خود با عنوان «جور ديگر بايد ديد» به قلم كريم ارغندهپور آورده است:آيا نصب دوربينهاي مداربسته در اماكن عمومي نقض حريم خصوصي است؟ بسته به خاستگاه پاسخدهندگان، ميتوان جوابهاي «آري» يا «نه» را براي پرسش فوق تصور كرد، در عين حال بحثهايي را كه پس از نامهنگاريهاي رئيسجمهور محترم و فرمانده محترم نيروي انتظامي در اين ارتباط صورت گرفته- با هر انگيزهاي كه باشد- ميتوان از منظر توجه به عرصه خصوصيPrivate Sphere و حقوق شهروندي Rights of Citizens تا حدودي مثبت و گامي به پيش ارزيابي كرد. مخالفان معتقدند كه عرصه عموميPublic Sphere در اختيار دولت است و دولت طبعا ميتواند در حيطه آن دخل و تصرف كند. اين جمله شايد در ظاهر صحيح به نظر برسد اما در باطن كامل نيست. در واقع در يك جامعه هنجاري اولا عرصه عمومي به تمامه تحت سيطره دولت نيست و ثانيا حريم عمومي متصلب نيست و بر حسب شرايط، برداشتها نسبت به آن متفاوت است. ملاك و معيار محدوده و مرزهاي حريم عمومي همانا عرف جامعه است و عرف نيز جزء مجموعهاي از هنجارهاي هر جامعه در شرايط زماني و مكاني مشخص نيست. از همينرو در جوامع دموكراتيك نمايندگان جامعه براي تعيين اين حدود، معين و در نظر گرفته ميشوند و اين نمايندگان لزوما دولتها نيستند بلكه اعضاي هياتهاي منصفه، نمايندگان انجمنهاي صنفي و سنديكاها و نهادهاي مدني و نيز در پارهاي موارد نمايندگان پارلمانها بيشترين سهم را در اين خصوص برعهده دارند. به عبارت ديگر فرض بر اين است كه دولتها در جوامع تمام تلاش خود را در افزايش اختيارات و محدوده قدرت خود بهكار ميبرند و به ميزاني كه حيطه قدرت دولتها فزوني بگيرد از دامنه قدرت جامعه و نهادهاي مردمي كاسته ميشود. تجربه ديرين و تاريخي، بشر را به اين جمعبندي رسانده كه به ميزاني كه قدرت از جامعه به سمت حكومت ميل ميكند به همان ميزان نيز مطلوبيت و كارآمدي آن كاهش مييابد بنابراين قوانين اساسي مطلوب بهگونهاي تنظيم ميشوند كه تا حد ممكن از تمركز در نهاد قدرت كاسته و بر مشاركت عمومي صحه گذارد. تعادل واقعي را در اين ميان چانهزنيهاي بين نهادهاي عمومي و از جمله انجياوها، مطبوعات آزاد و مستقل و نيز شوراهاي شهر و نهاد پارلمان، با دستگاه حاكميت ايجاد ميكند. در واقع مرز بين حريم خصوصي و عمومي اينجا شكل ميگيرد و به همين دليل هم هست كه تعيين اين مرز به عوامل مختلف بستگي دارد و در جوامع مختلف ممكن است يكسان نباشد.
اگر بر مولفههاي مقدمه بالا دقيق شويم به راحتي قابل دريافت است كه در ميان بحثهايي كه در هفته گذشته در اين باب بين رئيس محترم جمهور و فرماندهي محترم نيروي انتظامي صورت گرفته جاي خالي نمايندگاني از نهاد عمومي تا چه حد خالي است. مجلس تقريبا خاموش است، انجياوهايي كه بايد اظهارنظر كنند يا اصولا وجود ندارند يا آنقدر ضعيف هستند كه صداي آنها شنيده نميشود و يا ناچيز است و نهاد مطبوعات هم كه وضعش تا حدود زيادي مشخص است. با اين وصف ميتوان گفت در آن مباحثه نهادهاي صالح عمومي كمتر امكاني براي دفاع از حريم خصوصي و حقوق شهروندي خويش يافتهاند و در آن ماجرا تنها اجزاي مختلف دولت با رويكردهاي مختلف با يكديگر سخن گفتهاند. از همينرو بخشي از منطق دفاعيه فرمانده محترم پليس در مقايسه ايران و پارهاي كشورهاي غربي اشكال دارد. اگر در جوامع غربي پليس در عرصه عمومي دوربين نصب ميكند نهادهاي مردمي و مطبوعات هم اين امكان و قدرت را دارند كه بر آن مهار جدي بزنند و مانع از پيش روي احتمالي آن به حوزههاي خصوصي افراد شوند در حالي كه چنانكه ذكر شد دفاع از حريم خصوصي در اينجا به قدري كمرنگ است كه ابراز نگرانيها در اينباره را كاملا توجيهپذير ميكند.
از سوي مقابل، پرسشي كه در برابر نامه رئيس محترم جمهور هم خودبهخود مطرح ميشود اين است كه ايشان كه در آنجا در نقش حامي حريم خصوصي ظاهر شدهاند از چه روي تمام تلاش خود را براي تشكيل و تقويت جامعه مدني و مطبوعات آزاد و مستقل بهكار نميگيرند تا آنها خود از حريمشان دفاع كنند و كارها سامان گيرند و هر چيزي در جاي خود قرار گيرد؟! نصب دوربين مداربسته در مكانهاي عمومي ممكن است در كاستن از ميزان جرم تا حدودي موثر باشد ولي مسلما اين ميزان قابل مقايسه با تقويت نهادهاي عمومي و از جمله مطبوعات در پرتوافكني به زواياي پنهان و مفسدهخيز جامعه و دولت و شفافسازي روابط و مناسبات نيست. اخيرا در گزارشي اعلام گرديده كه رتبه كشور از نظر فساد در سالهاي گذشته تنزل يافته است. قوهقضائيه از روند صعودي شكايات و تشكيل ساليانه ميليونها پرونده در اين دستگاه خبر داده است و پليس هم براي كنترل جرم و جنايت از كمبود دائمي امكانات مينالد. مسلما اين روند نامناسب مادامي كه نگاهها نسبت به جنبههاي اجتماعي جرم و نيز نحوه اصولي مقابله با آن تغيير نكند قهرا كمابيش ادامه خواهد يافت، حتي اگر همه معابر و اماكن عمومي هم مجهز به دوربينهاي فوقپيشرفته مداربسته باشند. به قول سهراب چشمها را بايد شست جور ديگر بايد ديد.
____________
* كارگزاران
روزنامه كارگزاران در سرمقاله خود با عنوان «بازار «آهنگر»ها ،بازار «پنبه به گوش»ها!» آورده است:اغلب سياستمداران ايراني عادت كردهاند كه در تريبونها، مردم ايران را بسيار هوشمند و آگاه بدانند اما آنگاه كه پاي عمل به ميان ميآيد بسياري از آنها نمره قبولي كسب نميكنند. عدهاي در لباس روشنفكري با عبارات پيچيده به مردم رهنمود ميدهند تا ثابت كنند مردم ايران آگاه هستند اما نه به اندازه آنها. گروه ديگري هم كه تصور ميكنند آگاهيهاي مردم براي «فلاح اخروي» آنها كافي نيست خود را موظف ميدانند حتي با استفاده از زور، مردم را از مسير جهنم خارج و در جاده بهشت قرار دهند. براي گروه دوم، فرقي هم نميكند كه مردم به خاطر راي به كانديداي نامطلوب در مسير جهنم قرار گيرند يا به خاطر ضعف در شناخت و قدرشناسي از بعضي سياستمداران! اين مدعيان بر خود فرض ميدانند كه همراه با تجليل از »مردم آگاه و هميشه در صحنه« محدوديتهايي رسمي و غيررسمي يا تبليغاتي و رواني براي انتخاب مردم ايجاد كنند تا مبادا از مسير انحصاري كه انتهاي آن بهشت موردنظر عدهاي از مدعيان اصولگرايي است خارج شوند. درخصوص رفتار نهادهاي قانوني، بايستي حقوقدانان و متوليان دفاع از حقوق مردم به اظهارنظر بپردازند و اين يادداشت تنها تناقض رفتار و گفتار برخي رسانهها و تريبونهاي مدعي اصولگرايي را مورد بررسي قرار ميدهد. در دورهاي كه اصلاحطلبان، با آراي خيرهكننده مردم بر مناصب انتخابي تـسلط پيدا كردند اين گروه از رسانهها، به جاي تحليل انتخاب مردم و چرايي آن، دست بر نقاط ضعف دولت ميگذاشتند و با مخفي ساختن موانع بيروني و كارشكنيهاي آشكار و پنهان، به دنبال اثبات اين نكته بودند كه منتخبان ملت، موكلان خود را فراموش كردهاند. تداوم اين تلاش به مدت 7 سال، اگرچه نتوانست بر محبوبيت مردمي اصولگرايان بيفزايد اما هر روز بر تعداد مردم نااميد از اصلاحطلبان افزود به طوري كه بسياري از رايدهندگان به اين نتيجه رسيدند كه موانع رسمي و غيررسمي، اصلاح طلبان را از انجام وظايف خود محروم خواهد ساخت. اين نتيجهگيري براي گروه رقيب كافي بود. زيرا آنها به همين امر راضي بودند كه با آراي سنتي خويش، بار ديگر بر مناصب انتخابي تكيه بزنند. اهميتي هم نداشت كه ميزان راي اولين منتخب آنها در مجلس هفتم، تنها اندكي بيش از راي آخرين نفر ليست منتخبان اصلاحطلب در مجلس ششم - در پايتخت-باشد.
همين رويه در چند انتخاب بعد هم تكرار شد و البته مردم نشانههايي از خود بروز دادند تا ثابت كنند با گذشت زمان، نه تنها بر ميزان آراي اصولگرايان افزوده نميشود بلكه آنان حتي از حفظ آراي پيشين خود نيز عاجز هستند، اما چه غم! مهم آن بود كه مناصب حكومتي در دست اصلاح طلبان نباشد و اصولگرايان بتوانند كماكان تسلط خود بر قواي گوناگون كشور را حفظ كنند. پس از تكميل اين تسلط، ديگر رقيبي وجود نداشت كه نابسامانيها را به او منتسب نمايند. پس بايستي روي ديگر سكه را به نمايش ميگذاشتند. تبليغات گسترده و گاه غيرواقعي در مورد موفقيتهاي اصولگرايان تا جايي پيش رفت كه حتي اعتراض برخي صاحبان انصاف در اين جناح را برانگيخت و همين امر مقدمهاي براي انشعابهاي اجتنابناپذي�
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 201]
-
گوناگون
پربازدیدترینها