تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 25 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):اگر بنده «خدا» مى‏دانست كه در ماه رمضان چيست [چه بركتى وجود دارد] دوست مى‏داشت كه تم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815756723




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آرزوي جوجه


واضح آرشیو وب فارسی:اطلاعات: آرزوي جوجه


مثل هر روز اردك براي آب تني به سمت درياچه به راه افتاد. نزديك درياچه بود كه فرياد كمك شنيد. پرواز كرد و وقتي به بالاي درياچه رسيد، چشمش به جوجه افتاد كه در حال غرق‌شدن بود.

اردك‌شناكنان به وسط آب رفت و جوجه را به نوكش گرفت و او را به ساحل آورد. مرغ حنايي جوجه‌اش را در آغوش گرفت و از اردك تشكر كرد.

اردك خوشحال كه توانسته بود كمكي بكند، تن به آب داد و با لذت تمام آب تني كرد.

روز بعد كه اردك از شنا برگشته بود و زير ساية درختي استراحت مي‌كرد، دوباره صداي كمك مرغ حنايي را شنيد. با عجله جلو دويد و جوجه را از آب بيرون آورد.

اردك گفت: «تو در آب چه كار مي‌كني؟ مگر نمي‌داني آب برايت خطرناك است؟»

جوجه جواب داد: «مي‌خواهم شناكردن را ياد بگيرم.»اردك متعجب پرسيد: «شنا ياد بگيري؟!»

جوجه گفت: «شما شنا مي‌كنيد، قورباغه‌ها و لاك‌پشت‌ها هم شنا مي‌كنند. چرا من نتوانم؟»

اردك جواب داد: «آنها بدنشان براي زندگي در آب و خشكي درست شده است. اما تو با اين پرهايي كه داري، فقط آب را به پرهايت جذب مي‌كني و به زير آب مي‌روي.»اردك گفت: «البته يك راه براي شنا كردن هست.»

جوجه شادمان نگاه كرد. اردك ادامه داد: «مي‌تواني بر پشت من سوار شوي و موقعي كه من در آب شنا مي‌كنم، محكم مرا نگه داري.»جوجه با خوشحالي پذيرفت. از آن روز به بعد اردك و جوجه با هم در آب شنا مي‌كردند.

آزيتا محمدزاده‌ببر




 جمعه 17 آبان 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: اطلاعات]
[مشاهده در: www.ettelaat.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 97]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن