واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: تغيير دغدغهها در ادب معاصر خبرگزاري فارس: آنچه محل دغدغه در اين نوشتار و سلسله نوشتارها و گفتوگوهايي از اين دست است؛ اين خواهد بود كه علل كمتوجهي و حتي گاه بيتوجهي شاعران و اديبان معاصر به «بهاريهنويسي» چيست. آنچه در ادب پارسي ذيل عنوان «بهاريهنويسي» آمده است اغلب به دوران آغازين و شكوفايي ادبيات «برونگرا» باز ميگردد. همانگونه كه از معناي لغوي «برونگرا» به ذهن متبادر ميشود؛ پرداختن به مفاهيم و مصاديقي باز ميگردد كه اغلب خارج از ذهن شاعر و نويسنده او را تحت تاثير مستقيم قرار ميدهد. به بيان ديگر؛ برونگرا بودن در هنر و ادبيات به شيوهاي از پرداختن به هنر باز ميگردد كه هنرمند اغلب فارغ از تجزيه و تحليل ذهني پديدهها و مصاديق؛ صرفا از بيرون ذهن خود متاثر شده و ذهن بيشتر بازتاب و آيينهاي ميشود كه تصاوير بيروني را آنگونه كه هستند جلوه دهد. در اين شرايط است كه شاعران و ادبيات پارسيگوي دو سدههاي ميانه دوم و سوم هجري اغلب ادبياتي برونگرا و شاد هستند. آنها اغلب مدح پادشاهان ميكنند و صله ميگيرند؛ در اين اثني آنچه در وروديهي مدايح اهميت مييابد وصف و حال طبيعت است كه اغلب به بهار و درختان و دشت و دمن پرداخته ميشود تا بتوان پيوندي معنوي بين فصل نو و نوزايي طبيعت با حال و روزگار پادشاهان موصوف ايجاد كند؛ اين امر در قصيدهاي به وقوع ميپيوست كه تغزلش پادشاه و كرامتهاي او بود. اين رويكرد شاعر به مدح و وصف طبيعت و در كنار آن توصيف شاعرانهاي پادشاه؛ تا مدتها در ادب پارسي يكهتازي ميكرد و هيچگاه از رونق نيفتاد اما به حاشيه رفت. همانگونه كه پس از سبك «خراساني»، در سبك «عراقي» شاعران به سبب تغيير اوضاع سياسي؛ و بر مسند قرار گرفتن پادشاهاني كه از ادب پارسي اشارتي نميدانستند؛ سعي كردند دغدغههاي فردي و اجتماعي و عاشقانه را با رويكردي كاملا شخصي و ذهني روايت كنند و شعر پارسي از برونگرايي و شادزيبودن؛ به درونگرايي و غممحوري تغيير رويكرد دهد. اين تغيير رويكرد هم مانند سبك خراساني هيچگاه نتوانست تمام شاعران و نويسندگان را به خود جلب كند و هميشه جرياني حاشيهاي به راه خود و بدون توجه و عنصر قالب زمان ادامه ميداد. رويكرد شاعرانه در سبك عراقي هم حتي پس از سبك هندي در ادب پارسي ريشه دواند و هرگز از ذهن شاعران و اديبان اعصار بعد زدوده نشد. اما آنچه محل دغدغه در اين نوشتار و سلسله نوشتارها و گفتوگوهايي از اين دست است؛ اين خواهد بود كه علل كمتوجهي و حتي گاه بيتوجهي شاعران و اديبان معاصر به «بهاريهنويسي» چيست. يكي از علل اصلي اين رخداد؛ ميتواند تغيير ماهيت «موضوع» ادبيات و مردميتر شدن آن (يا اجتماعيتر شدن آن) باشد. به اين معنا كه ادب پارسي پس از گذشت دوازده قرن و تجربه مشروطيت تغيير ماهيت داد و ارتباط خود را با بدنه جامعه بيشتر كرده است؛ از سوي ديگر مدح و ثناي افراد و چهرههاي درباري يا سياسي مورد نكوهش قرار گرفته و چندان محل دغدغه براي شاعران نيست. اين دو دليل عمده باعث شده ادب معاصر بيش از پرداختن به عناصر بيروني؛ بيشتر ذهن خود معطوف به جريانات اجتماعي؛ عاشقانه و مباحث شهرنشيني و غربت انسان در دنياي معاصر كند. شاعر معاصر بيشتر علاقمند است مفاهيم ازلي- ابدي را در نسبت با انسان معاصر و اجتماع او مورد كندوكاو قرار داده و تعابيري موشكافانه از اين واكاوي به مخاطب عرضه كند. در اين شرايط؛ جايي براي پرداختن به فصول بهار و پاييز و طربانگيزي تابستان و سردكامي زمستان نيست اگر گاه حتي شاعر به چنين مباحثي ميپردازد؛ اساسا به معناي مستقيم اشاره نداشته و طبيعي است كه كلامي استعاري در ذهن دارد. چنانكه ديگر «بهار» را براي وصف شكوفه و سبزي برگها و رود و بلبل نيست؛ بهار مفاهيم ديگري را تداعي ميكند. انتهاي پيام/و/10
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 327]