تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 5 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):زكات عقل تحمّل نادانان است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833507075




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ادب ايران - ما مينياتور نيستيم


واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: ادب ايران - ما مينياتور نيستيم


ادب ايران - ما مينياتور نيستيم

كميل سهيلي :شايد اگر شاهنامه دست هاليوودي‌ها بود، تا به امروز پوستر رستم روي ديوارهاي اتاق‌هايمان به دفعات بيشتر از مرد عنكبوتي ديده مي‌شد و نيز لباس‌ها و كفش‌هاي‌مان بيشتر تصوير رخش و كاوه را داشت تا لاك پشت‌هاي نينجا! «بهروز» چون ديگر كودكان ايراني، با داستان‌هاي شاهنامه بزرگ شده است. او نيز در كودكي شيفته شخصيت‌هاي اين كتاب بود، اما نبودن كارتون‌ها يا كتاب‌هاي مناسبي از اين شخصيت‌ها رفته‌رفته داستان‌هاي غربي را بيشتر به او نزديك كرد. «بهروز» اما بالاخره در اين هياهوي قهرمان‌پروري‌هاي امثال هاليوود تصميم گرفت اين دغدغه دوران كودكي‌اش را به عمل بكشاند و در دل آمريكا كتاب مصوري را از سري داستان‌هاي شاهنامه منتشر كند. هر چند هنوز كتاب آنچنان كه بايد و شايد در بين كودكان آمريكايي جا باز نكرده است، اما خودش معتقد است كه به زودي بازار بزرگي را در جهان تصاحب خواهد كرد و كم‌كم رستم را به سينما هم خواهد كشاند. رستمي كه او تحويل مردم آمريكا داده است با آنچه در ذهن ما هست تفاوت زيادي دارد. انتشار دومين قسمت از مجموعه داستان‌هاي رستم بهانه‌اي شد تا سراغش برويم و از همه چيزهاي كنجكاو كننده اين كتاب از او بپرسيم.

قبل از هر چيز مي‌خواهم بدانم شما را بهروز بايد صدا كنم يا بروس؟
من چون دو رگه هستم دو اسم دارم؛ يكي ايروني و يكي آمريكايي. اسم ايرونيم بهروز است و اسم آمريكاييم بروس. از آن ايروني‌هايي نيستم كه اسمش را عوض كرده باشد!
خب، اين مشكل را من با كتاب شما هم تا حدودي دارم؛ كتابتان را رستم شاهنامه فردوسي بايد بدانم يا رستمي شبيه به آن؟
سوال خيلي خوبي است. ما مي‌خواستيم چند كار انجام بديم. يكي تبديل داستان‌هاي شاهنامه‌اي به فرم كتاب مصور آمريكايي بود كه قوانين سختي دارد و چه در آمريكا و چه در ساير نقاط دنيا مقام مهم سنتي دارد، دوم اينكه به خاطر كمي جا- 32 صفحه- يك مقدار تشنگي شاهنامه را در خواننده‌مان ايجاد كنيم و سوم اينكه فرم جديدي از نقل اين داستان‌ها را به وجود بياوريم؛ يك خاطره جديد، دور از مينياتورها و نقاشي‌هاي قديمي يا معمول شاهنامه كه موجود بود.
مسئله از همين‌جا شروع مي‌شود. رستمي كه در كتاب شما ديديم با آن رستمي كه مي‌شناسيم خيلي متفاوت است. علتش چيست؟
خوب، اين كتاب در وهله اول براي مخاطب آمريكايي نوشته شده است. ما براي اينكه با اين مخاطب بتوانيم به راحتي ارتباط برقرار كنيم لازم بود تغييراتي در شكل ظاهري رستم به وجود بياوريم.
اما اين كار به چه قيمتي صورت گرفته است؟
به قيمت معرفي داستاني ايراني به مردم آمريكا.
نه، منظورم اين است كه آيا ما اجازه داريم براي معرفي شاهنامه به آمريكايي‌ها در آن دست به تغيير و تحريف بزنيم؟
نه، ما هرگز تغييري در داستان اعمال نكرديم.
صحبت من در مورد طراحي شخصيت‌هاست كه در آن بسيار اغراق و تحريف شده است. فعلا به داستان كاري ندارم.
نه دوست عزيز. ما به هيچ‌وجه تغييري در داستان اعمال نكرديم. اما شخصيت‌ها را سعي كرديم طوري طراحي كنيم كه يك جوان يا نوجوان امروزي بتواند با آن ارتباط برقرار كند.
و اين كار را با غربي كردن چهره رستم اعمال كرده‌ايد؟
نه، اما سعي كرديم چهره مدرني از رستم را ارائه بدهيم.
اجازه بدهيد بحث را جزئي‌تر ادامه دهيم. تا آنجا كه من اطلاع دارم رستم در تمام نقاشي‌هايي كه تا امروز موجود است با ريش‌هاي بلند و بعضا دوشاخ كشيده شده است. حال چطور در كار شما با ريش پروفسوري ديده مي‌شود؟!
حرف‌هاي شما كامل صحيح است. اگر كار ما اين بود كه شاهنامه را كاملا و دقيقا تفسير و ترجمه كنيم، درست مي‌فرموديد. اما اين كار ما نيست. كار ما تبديل داستان‌هاي شاهنامه به فرم يك كتاب مصور امروزي است؛ يعني تبديل و تفسير از اصيل به مدرن.
و آيا اين كار با پروفسوري كردن ريش رستم شكل مي‌گيرد؟
نگاه كنيد؛ ما مي‌خواهيم اين داستان را به خورد جوان‌ها و نوجوان‌هاي آمريكايي بدهيم. مي‌خواهيم سنت ايران را داخل سنت آمريكا نفوذ بدهيم. مسلما براي اين كار بايد يك مقدار تغييراتي در شخصيت‌ها اعمال كنيم، چاره‌اي نيست.
كليت حرف شما را قبول دارم. اين كار نه‌تنها براي آمريكا، كه حتي براي ارتباط برقرار كردن نوجوان و جوان ايراني با اين متن هزارساله لازم و ضروري است.
بله، به نظر ما هم تبديل كامل هيچ وقت شدني نيست. بعضي چيزها را مي‌توانيم در كتاب اعمال كنيم و بعضي ديگر را ناچار بايد عوض كنيم. معمولا در قديم ريش رستم، دوشاخ جلوه داده مي‌شد. ولي در غرب علائم دوشاخ نشانه شيطان و بدي است. ما نمي‌خواستيم اين علائم را در كارمان نشان بدهيم. اين كار باعث مي‌شد غيرايراني‌ها فكر كنند رستم با ديو و شيطان دست‌اندركار است.
حالا چرا پروفسوري؟
همانطور كه گفتم ما چهره مدرني از رستم مي‌خواستيم. اين نوع ريش براي تيپ و استايل مدرن و معاصر بيشتر جواب مي‌دهد. تحقيقات‌مان نشان مي‌دهد كه مخاطبان‌مان با اين چهره كاملا ارتباط برقرار كرده‌اند و ما توانستيم رستم را به آمريكايي‌ها بقبولانيم؛ 100درصد بين مخاطبان آمريكايي و 99درصد بين ايراني‌هاي مقيم آمريكا. يعني هر دو گروه به خوبي توانستند با اين شخصيت ارتباط برقرار كنند. اكثر ايراني‌ها خوشحالند كه ديد جديدي از رستم مي‌بينند و براي بار اول رستم يك آدم است، نه يك غول!
منظورتان اين است كه اين ارتباط بيشتر به خاطر جذابيت‌هاي شخصيت‌پردازي شكل گرفته است؟ شايد علت اصلي جذابيت محتوايي و داستاني كار باشد؟
من هيچ وقت منكر جذابيت داستاني نبودم و اگر اين جذابيت در شاهنامه وجود نداشت اصلا سراغش نمي‌رفتم. اما به نظر من براي اينكه ما رستم را براي جوان‌هاي امروز حال چه در داخل ايران و چه در خارج، قابل قبول نشان دهيم بايد آن را طوري طراحي كنيم كه آنها بتوانند با اين شخصيت راحت‌تر ارتباط برقرار كنند. ما «ايروني»ها زياد به گذشته‌مان مي‌نازيم. هميشه از «چقدر خوب بود» صحبت مي‌كنيم. نقاشي‌هاي شاهنامه را فقط مينياتوري و قديمي قبول مي‌كنيم، موسيقي را فقط سنتي معنا مي‌كنيم. هميشه حرف از گذشته مي‌زنيم؛ نه آينده و نه حتي حال. واقعا فكر مي‌كنم قبول داشته باشيد كه وقتش است كه به آينده و مدرنيته هم فكر كنيم. مثلا چرا امروز ديگر كسي نيست كه داستان رويايي و ماجراجويانه‌اي مانند رستم را بنويسد؟ فقط قديمي‌ها مي‌توانستند بنويسند؟
حرف‌هاي شما را قبول دارم. مسلما حركت شما حركت پسنديده‌اي است. در ايران كتاب‌هاي زيادي از شاهنامه منتشر شد، اما هيچكدام مانند كار شما فراگير نشد. اين در حالي است كه ما در ايران كتاب منتشر مي‌كنيم و شما در آمريكا!
من هم حرف‌هاي شما را قبول دارم! كار ما كامل نيست و شايد حتي درست و به‌طور دقيق داستان اصلي را تبديل نكرده باشيم. اما معتقدم كه هيچ‌كس ديگر هم نمي‌تواند اين كار را بكند. به نكته خوبي اشاره كرديد. شاهنامه در ايران كاملا پذيرفته شده و آشناست. اما اين داستان ايراني در غرب كاملا محو و گم است. هيچ‌كس تا حالا اين داستان 30ساله كه 60هزار بيت خرج برداشته را نشنيده است. حتي اگر بشنود هم با توجه به جوسازي‌هايي كه اينجا عليه ايران است، نمي‌تواند عظمتش را قبول كند و با شك و ترديد به آن نگاه مي‌اندازد.
اجازه بديد سراغ چشم‌هاي رستم برويم!
قبل از اينكه سوال‌تان را بپرسيد اجازه بدهيد خودم را خلع سلاح كنم. حتما مي‌خواهيد بدانيد كه چرا رنگ چشم‌هاي رستم سبز است؟
بله، واقعا از اين مسئله خيلي ناراحت شدم. به هر حال مدرن بودن كه به معناي غربي بودن نيست. ما از شما به عنوان يك ايراني توقع داشتيم قبل از هر چيز رستم را يك شرقي و ايراني نشان...
اجازه بدهيد... اجازه بدهيد... توضيح مي‌دهم. چشم‌هاي رستم قرار نبود اين شكلي باشد. اما بعضي چيزها در چاپ قابل پيش‌بيني نيست. نتيجه كار از آن چيزي كه ما مي‌خواستيم خيلي روشن‌تر درآمد و ديگر نمي‌شد عوضش كرد. در كتاب دوم اين مشكل رفع شد. ولي آيا قبول داريد كه يك ايراني مي‌تواند چشم‌هاي سبز هم داشته باشد؟ من با چشم‌هاي خودم ديدم، مخصوصا آن ايراني‌هاي بزرگ‌اندام و آنهايي كه از برخي مناطق ايلات مي‌آيند، خيلي ديدم.
در مورد كلاه خود رستم چطور؟ در نقاشي‌هايي كه از رستم در دست است دو شاخ روي سرش ديده مي‌شود يا به شكل سر ديو است. آيا اين هم به علت همان نشانه‌هاي شيطاني حذف شده است؟
دقيقا. ما اين مسئله را قبل از اينكه تصميمي بگيريم تست كرديم. يك گروه تحقيق را مامور اين كار كرديم و در اين رابطه و ديگر مسائل مشابه مثل همان ريش تحقيقاتي كرديم. نتيجه اين بود كه ريش دو شاخ يا كلاه‌خود ديومانند مخصوصا براي مخاطب غير ايراني علامت شيطان را تداعي خواهد كرد. مخاطب برداشت مي‌كند كه رستم با ديو و شيطان در ارتباط بوده و قدرتش را از آنها مي‌گرفته. ما اين را نمي‌خواستيم.
حالا لباس‌ها را چرا به اين شكل طراحي كرده بوديد؟ بعضي از شخصيت‌ها دقيقا مثل موجودات فضايي و انيماهاي ژاپني بودند؛ چيزي شبيه كاراكترهاي بازي «كامبت»!
اِستايلِ فضايي يا به تعبير من مدرن را مخصوصا اضافه كرديم، چون همان‌طور كه گفتم، مي‌خواستيم جلوه كاملا جديدي را از داستان به وجود بياوريم. نه اينكه همان طرح‌هاي مينياتوري را دوباره پيش بكشيم. در واقع استانداردي براي كشيدن داستان‌ها وجود ندارد. يادمان باشد اولين نقاشي‌هاي شاهنامه صدها سال بعد از آفرينش اين اثر كشيده شده‌اند. يعني آن نقاش‌هاي اول، تصميم خودشان را در مورد چهره و لباس رستم و ديگر شخصيت‌ها و فضاها گرفته‌اند. ما هم همين كار را انجام مي‌دهيم. در واقع مينياتور سبكي چيني است و نه ايراني‌الاصل. پس اشكالي نبايد داشته باشد كه ما امروز كمي سبك انيما مي‌كشيم.
جالبه ! با اين حساب حتما براي سياه نشان دادن رخش هم دليلي داشته‌ايد؟
بله، كاملا. همانطور كه مي‌دانيد رخش معمولا سفيد ديده مي‌شود. البته اين رنگ هم به دست هنرمندان قديم و بيشتر به سبك مينياتور كشيده مي‌شده. ما مينياتور نيستيم و مي‌خواهيم جلوه تازه‌اي را نشان بدهيم؛ مدرن و نه قديمي. اسب سفيد در غرب معمولا خوبي و صافي را نشان مي‌دهد. ما مي‌خواستيم رخش نشانه خشم و قدرت رستم باشد، نه مهرباني‌اش! در ضمن اسب سفيد يك مقدار زنانه است! ما مي‌خواستيم رخش مردانه و سفت و سخت باشد. در غرب رنگ سياه نشانه خشم است. اگر سفيد مي‌كشيدمش (مخصوصا غير ايراني‌ها) قدرت رخش را نمي‌گرفتند.
جايي خوانده‌ام كه رستم و سهراب شرقي‌ترين داستان شاهنامه است. چراكه در آن فرزند توسط پدر كشته مي‌شود اما در داستان‌هاي غربي معمولا فرزند پدر را مي‌كشد. آيا اين مسئله در انتخاب اين داستان براي شروع كارتان تاثيري داشت؟
به نظر من اگر فقط يك داستان شاهنامه را مي‌توانستيم تبديل كنيم، اين داستان بود. چراكه خوبي، بدي، بدشانسي و تقدير همه در همين داستان است، و مخصوصا كه پدر، جوان را از بين مي‌برد و اينكه چقدر اين با غرب تفاوت دارد. به نظر من مهم‌ترين مطلب است. در غرب هميشه جوان پير را مي‌برد؛ يعني آينده گذشته را از بين مي‌برد. داستان رستم و سهراب بر عكس اين است. شايد اين است كه ما هميشه به گذشته يك مقدار مايليم. شايد اين هوشياري سمبليك فردوسي است كه به همه ما توصيه مي‌كند كه آنقدر به گذشته‌مان فكر نكنيم؛ منم منم نكنيم.
بازتاب اين داستان در ميان غربي‌ها چطور بود؟
براي خواننده غير ايراني درك اين مسئله كه به آينده پي ببرد و زياد به خودش ننازد، خيلي واضح است و خيلي از اين سمبل خوشش مي‌آيد. ولي با اين داستان سوال‌هايشان در مورد ايران امروز زيادتر مي‌شود!
در سايت كتاب قسمتي را براي معرفي اصل كتاب و شخص فردوسي اختصاص داده‌ايد. كنجكاو شدم بدانم آيا شده است از شما در مورد خود شاهنامه يا شخص فردوسي بپرسند؟ منظورم اين است كه مثلا آيا كميك استريپ شما آنها را نسبت به اصل داستان كنجكاو كرده است؟
كاملا. اشكال بزرگ اين است كه متاسفانه ترجمه خوب يا كامل شاهنامه به نظر من وجود ندارد. اين ترجمه كار خيلي بزرگي است كه با يك تيم بزرگي از بهترين شاهنامه‌دان‌هاي دنيا بايد انجام شود. كاري است كه دولت بايد بودجه‌گذاري و پشتيباني بكند. امروز چند كار يك نفره است كه به خاطر عشق به شاهنامه ترجمه كرده‌اند، ولي زياد جالب نيست.
در مورد ايراني‌ها چطور؟ آيا اين تاثير را روي آنها داشته است؟
اين البته آرزوي ماست. ما مي‌خواهيم ايراني‌ها دوباره تشنه خواندن اصل اين كتاب بشوند؛ از آن استفاده بكنند و آينده را بسازند. خواندن اصل شاهنامه كار ما نيست، اما اگر بتوانيم در 32 صفحه آنها را با داستان آشنا كنيم و نسبت به كتاب، علاقه‌مندشان كنيم خيلي خوب است. خيلي ايميل‌هاي شيريني بود كه به دستم رسيد از خواننده‌هاي كتاب‌هايم. يك پدربزرگ ايراني كه در اينجا مقيم است و در خانه پسرش مي‌نشيند با نوه‌اش، خوب به‌طور معمول رابطه داشت. يك بچه ايراني- آمريكايي با تمام سنت‌هاي اينجا بزرگ مي‌شود. ولي با كتاب ما، بين پدربزرگ و نوه‌اش يك رابطه ايجاد شد و از پدربزرگ شنيدم كه حالا هر روز صبحانه با نوه‌اش مي‌‌خورد و راجع به شاهنامه صحبت مي‌كنند. پدربزرگ در زندگي نوه‌اش باز مطرح و مهم شد. اين خيلي عاليه!
در كتابتان چند واژه فارسي هم ديده مي‌شد، مثل «شترق»!
اينها مخصوصا براي خواننده‌هاي ايراني است. تكنيك اين فرم را مي‌گويند: «ايستراگ». مثل يك گنجينه رمز است كه نويسنده براي خواننده اينجا و آنجا مي‌گذارد كه خواننده پيدا كند. اين براي «ايروني»هاست و براي غير «ايروني»ها ترجمه كرديم.
كلا داستان‌ها را چگونه انتخاب مي‌كنيد و به چه شكلي مي‌خواهيد ادامه دهيد؟
ما فعلا چهار داستان انتخاب كرده‌ايم. داستان اول‌مان كه رستم و سهراب است، دومي در زمان قبل از رستم و سهراب اتفاق مي‌افتد و داستان سوم بعد از آن. اين پريدن عقب و جلو در كميك‌بوك‌هاي امثال اينجور داستان‌ها ديده مي‌شود و ما هم مي‌خواستيم همانطور اجرا كنيم. در ضمن كمي «باحال» و جالب است! اين سه داستان به هم ربط دارند و سمبليسم‌شان خيلي مهم است. مخصوصا براي وضع فعلي‌مان. همه مي‌دانند كه جوان‌ها در دنياي امروز ايراني تقريبا گم‌اند. با داستان يك به نسل بزرگ نشان مي‌دهيم كه به نسل جوان پي ببرند كه آينده، خودشانند. با دو يك نمونه از همكاري نسل بزرگ (زال) با نسل جوان (رستم جوان) كه با هم ايران را از بدي و دشمن نجات مي‌دهند. در كتاب سه نشان مي‌دهيم كه اگر به اين مسائل پي نبريم، چقدر وضع بد است و دنيا پست‌تر.
داستان سوم و چهارم كدام داستان‌هاي شاهنامه هستند؟ در مورد قصه چهارم چيزي نگفتيد!
اين داستان‌ها همانطور كه گفتم در حال آماده‌سازي‌ست. اجازه بدهيد پس از تمام شدن كار در موردشان بحث كنيم.
 شنبه 12 مرداد 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[مشاهده در: www.iribnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 339]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن