تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):برای انسان عیب نیست که حقش تاخیر افتد، عیب آن است که چیزی را که حقش نیست بگیرد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804672428




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مهمترين پيام‌هاي امام در سال پاياني زندگي/8منشور روحانيت، چكيده دغدغه‌هاي امام(ره) درباره روحانيت


واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: مهمترين پيام‌هاي امام در سال پاياني زندگي/8منشور روحانيت، چكيده دغدغه‌هاي امام(ره) درباره روحانيت
گروه سياسي: منشور روحانيت را مي‌توان چكيده تحليل و ديدگاه امام(ره) درباره روحانيت و حوزه‌ها و نيز حاوي فهرست دغدغه‌ها و نگراني‌هاي ايشان درباره اين قشر موثر جامعه دانست؛ كما آنكه به‌درستي نيز عنوانِ «منشور روحانيت» به خود گرفت و در عداد مهم‌ترين پيام‌هاي امام درآمد.
به گزارش خبرگزاري قرآني ايران (ايكنا) حضرت امام خميني (ره) در سال پاياني عمر پربركت خود چند پيام و نامه بسيار مهم داشتند كه داراي اهميت بسيار مهمي براي جامعه اسلامي و جهان است.

منشور روحانيت كه پيامي طولاني به روحانيون سراسر كشور از سوي حضرت امام در واپسين ماه‌هاي زندگاني ايشان است، يكي از مهمترين پيام‌هاي ايشان و نيز از مهمترين منشورهاي چندساله انقلاب به شمار مي‌آيد كه به‌نوعي بايد آن را فصل‌الخطاب آسيب‌شناسي حوزه‌هاي ديني دانست.

امام در اين پيام آخرين توصيه‌ها و هشدارها را به نسل‌هاي آينده حوزه‌ها و روحانيت ابلاغ مي‌كند و حاصل تجربيات طولاني و دشوار خود را در برابر گرايش‌ها و لايه‌هاي انحرافي، وابسته، متحجر و مقدس‌نماي حوزه‌ها در اختيار آنان قرار مي‌دهد.

متن پيام بنيانگذار انقلاب بدين شرح است:

بسم‌الله الرحمن الرحيم

خدمت حضرات روحانيون سراسر كشور و مراجع بزرگوار اسلام، مدرسين گرام و طلاب عزيز حوزه‌‌‌هاي علميه و ائمه محترم جمعه و جماعات دامت‌بركاتهم

صلوات و سلام خدا و رسول خدا بر ارواح طيبه شهيدان، خصوصاً شهداي عزيز حوزه‌‌ها و روحانيت. درود بر حاملان امانت وحي و رسالت؛ پاسداران شهيدي كه اركان عظمت و افتخار انقلاب اسلامي را بر دوش تعهد سرخ و خونين خويش حمل نمود‌ه‌اند. سلام بر حماسه‌سازان هميشه جاويد روحانيت كه رساله علميه و علميه خود را به دم شهادت و مُركب خون نوشته‌اند و بر منبر هدايت و وعظ و خطابه‌ي ناس از شمع حياتشان گوهر شب‌چراغ ساخته‌اند. افتخار و آفرين بر شهداي حوزه و روحانيت كه در هنگامه‌ي نبرد، رشته‌ي تعلقات درس و بحث و مدرسه را بريدند و عقال تمنيات دنيا را از پاي حقيقت علم برگرفتند و سبكبالان به ميهماني عرشيان رفتند و در مجمع ملكوتيان شعر حضور سرود‌ه‌اند.

سلام بر آنان كه تا كشف حقيقت تفقّه به پيش تاختند و براي قوم و ملت خود منذران صادقي شدند كه بندبند حديث صداقتشان را قطرات خون و قطعات پاره‌پاره‌ي پيكرشان گواهي كرده است و حقاً از روحانيت راستين اسلام و تشيع جز اين انتظاري نمي‌رود كه در دعوت به حق و راه خونين مبارزه‌ي مردم، خود اولين قرباني‌‌ها را بدهد و مُهر ختام دفترش شهادت باشد. آنان كه حلقه‌ي ذكر عارفان و دعاي سحر مناجاتيان حوزه‌‌ها و روحانيت را درك كرد‌ه‌اند در خلسه‌ي حضورشان آرزويي جز شهادت نديد‌ه‌اند و آنان از عطاياي حضرت حق در ميهماني خلوص و تقرب، جز عطيه‌ي شهادت نخواسته‌اند. البته همه‌ي مشتاقان و طالبان هم به مراد شهادت نرسيد‌ه‌اند. يكي چون من عمري در ظلمات حصار‌ها و حجاب‌‌ها مانده است و در خانه‌ي عمل و زندگي جز ورق و كتاب منيت نمي‌يابد و ديگري در اول شب يلداي زندگي، سينه‌ي سياه هوس‌‌ها را دريده است و با سپيده سحر عشق عقد وصال و شهادت بسته است. و حال من غافل كه هنوز از كتم عدم‌‌ها به‌وجود نيامده‌ام، چگونه از وصف قافله‌سالاران وجود، وصفي بكنم. من و امثال من از اين قافله فقط بانگ جرسي مي‌شنويم؛ بگذارم و بگذرم.

ترديدي نيست كه حوزه‌‌‌هاي علميه و علماي متعهد در طول تاريخ اسلام و تشيع، مهم‌ترين پايگاه محكم اسلام در برابر حملات و انحرافات و كج‌روي‌‌ها بود‌ه‌اند. علماي بزرگ اسلام در همه‌ي عمر خود تلاش نمود‌ه‌اند تا مسايل حلال و حرام الهي را بدون دخل و تصرف ترويج نمايند.

اگر فقهاي عزيز نبودند، معلوم نبود امروز چه علومي به‌عنوان علوم قرآن و اسلام و اهل بيت عليهم‌السلام به خورد توده‌‌ها داده بودند. جمع‌آوري و نگهداري علوم قرآن و آثار و احاديث پيامبر بزرگوار و سنت و سيره‌ي معصومين عليهم‌السلام و ثبت و تبويب و تنقيح آنان در شرايطي كه امكانات بسيار كم بوده است و سلاطين و ستمگران در محو آثار رسالت همه‌ امكانات خود را به‌كار مي‌گرفتند، كار آساني نبوده است كه بحمدالله امروز نتيجه‌ي آن زحمات را در آثار و كتب با بركتي همچون كتب أربعه و كتاب‌‌هاي ديگر متقدمين و متأخرين از فقه و فلسفه، رياضيات و نجوم و اصول و كلام و حديث و رجال، تفسير و ادب و عرفان و لغت و تمامي رشته‌‌‌هاي متنوع علوم، مشاهده مي‌كنيم. اگر ما نام اين همه زحمت و مرارت را جهاد في سبيل‌الله نگذاريم، چه بايد بگذاريم؟

در بعد خدمات علمي حوزه‌‌‌هاي علميه، سخن بسيار است كه ذكر آن در اين مختصر نمي‌گنجد. بحمدالله حوزه‌‌ها از نظر منابع و شيوه‌‌‌هاي بحث و اجتهاد، غني و داراي ابتكار است. تصور نمي‌كنم براي بررسي عميق همه‌‌جانبه‌ علوم اسلامي، طريقه‌اي مناسب‌تر از شيوه‌ي علماي سلف يافت شود. تاريخ بيش از هزارساله‌ تحقيق و تتبع علماي راستين اسلام، گواه بر ادعاي ما در راه بارور ساختن ‌نهال مقدس اسلام است. صد‌ها سال است كه روحانيت اسلام تكيه‌گاه محرومان بوده است؛ هميشه مستضعفان از كوثر زلال معرفت فقهاي بزرگوار سيراب شده‌اند. از مجاهدات علمي و فرهنگي آنان كه به حق از جهاتي افضل از دماء شهيدان است كه بگذريم، آنان در هر عصري از اعصار براي دفاع از مقدسات ديني و ميهني خود مرارت‌‌ها و تلخي‌‌‌هايي متحمل شده‌اند و همراه با تحمل اسارت‌ها و تبعيد‌ها، زندان‌‌ها و اذيت و آزار‌ها و زخم زبان‌‌ها، شهداي گرانقدري را به پيشگاه مقدس حق تقديم نموده‌اند. شهداي روحانيت منحصر به شهداي مبارزه و جنگ در ايران نيستند؛ يقيناً رقم شهداي گمنام حوزه‌‌ها و روحانيت كه در مسير نشر معارف و احكام الهي به دست مزدوران و نامردمان، غريبانه جان باخته‌اند، زياد است.

در هر نهضت و انقلاب الهي و مردمي علماي اسلام اولين كساني بوده‌اند كه بر تارك جبينشان خون و شهادت نقش بسته است. كدام انقلاب مردمي اسلامي را سراغ كنيم كه در آن حوزه و روحانيت، پيش‌كسوت شهادت نبوده‌اند و بر بالاي دار نرفته‌اند و اجساد مطهرشان بر سنگفرش‌‌‌هاي حوادث خونين به شهادت نايستاده است. در 15 خرداد و در حوادث قبل و بعد از پيروزي، شهداي اولين، از كدام قشر بوده‌اند؟ خدا را سپاس مي‌گذاريم كه از ديوار‌‌هاي فيضيه گرفته تا سلول‌‌‌هاي مخوف و انفرادي رژيم شاه و از كوچه و خيابان تا مسجد و محراب امامت جمعه و جماعات و از دفاتر كار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبهه‌‌ها و ميادين مين، خون پاك شهداي حوزه و روحانيت افق فقاهت را گلگون كرده است و در پايان افتخارآميز جنگ تحميلي نيز رقم شهدا و جانبازان و مفقودين حوزه‌‌ها نسبت به قشر‌‌هاي ديگر، زيادتر است. بيش از دو هزار و پانصد نفر از طلاب علوم دينيه در سراسر ايران در جنگ تحميلي شهيد شده‌اند و اين رقم نشان مي‌دهد كه روحانيت براي دفاع از اسلام و كشور اسلامي ايران تا چه حد مهيا بوده است.

امروز نيز همچون گذشته شكارچيان استعمار در سرتاسر جهان از مصر و پاكستان و افغانستان و لبنان و عراق و حجاز و ايران و اراضي اشغالي به سراغ شيردلان روحانيت مخالف شرق و غرب و متكي به اصول اسلام ناب محمدي صلي‌الله عليه‌و‌آله و سلّم رفته‌اند و از اين پس نيز جهان اسلام هر از چندگاه شاهد انفجار خشم جهان‌خواران عليه يك روحاني پاكباخته است. علماي اصيل اسلام هرگز زير بار سرمايه‌داران و پول‌پرستان و خوانين نرفته‌اند و همواره اين شرافت را براي خود حفظ كرده‌اند و اين ظلم فاحشي است كه كسي بگويد دست روحانيت اصيل طرفدار اسلام ناب محمدي با سرمايه‌داران در يك كاسه است. و خداوند كساني را كه اين‌گونه تبليغ كرده و يا چنين فكر مي‌كنند، نمي‌بخشد. روحانيت متعهد، به خون سرمايه‌داران زالوصفت تشنه است و هرگز با آنان سر آشتي نداشته و نخواهد داشت. آن‌ها با زهد و تقوا و رياضت درس خوانده‌اند و پس از كسب مقامات علمي و معنوي نيز به همان شيوه زاهدانه و با فقر و تهيدستي و عدم تعلق به تجملات دنيا زندگي كرده‌اند و هرگز زير بار منت و ذلت نرفته‌اند. دقت و مطالعه در زندگي علماي سلف، حكايت از فقر و نهايتاً روح پر فتوّت آنان براي كسب معارف مي‌كند كه چگونه در پرتو نور شمع و شعاع قمر تحصيل كرده‌اند و با قناعت و بزرگواري زيستند.

در ترويج روحانيت و فقاهت نه زور سرنيزه بوده است، نه سرمايه پول‌پرستان و ثروتمندان؛ بلكه هنر و صداقت و تعهد خود آنان بوده است كه مردم آنان را برگزيده‌اند. مخالفت روحانيون با بعضي از مظاهر تمدن در گذشته صرفاً به جهت ترس از نفوذ اجانب بوده است. احساس خطر از گسترش فرهنگ اجنبي، خصوصاً فرهنگ مبتذل غرب موجب شده بود كه آنان با اختراعات و پديده‌‌ها برخورد احتياط‌آميز كنند. علماي راستين از بس كه دروغ و فريب از جهان‌خواران ديده بودند، به هيچ چيزي اطمينان نمي‌كردند و ابزاري از قبيل راديو و تلويزيون در نزدشان مقدمه‌ ورود استعمار بود؛ لذا گاهي حكم به منع استفاده از آن‌ها را مي‌دادند. آيا راديو و تلويزيون در كشور‌‌هايي چون ايران وسايلي نبودند تا فرهنگ غرب را به ارمغان آورند و آيا رژيم گذشته از راديو و تلويزيون براي بي‌اعتبار كردن عقايد مذهبي و ناديده گرفتن آداب و رسوم ملي استفاده نمي‌نمود؟ به هر حال خصوصيات بزرگي چون قناعت و شجاعت و صبر و زهد و طلب علم و عدم وابستگي به قدرت‌‌ها و مهم‌تر از همه احساس مسؤوليت در برابر توده‌‌ها، روحانيت را زنده و پايدار و محبوب ساخته است و چه عزتي بالاتر از اين‌كه روحانيت با كمي امكانات، تفكر اسلام ناب را بر سرزمين افكار و انديشه مسلمانان جاري ساخته است و نهال مقدس فقاهت در گلستان حيات و معنويت هزاران محقق به شكوفه نشسته است. راستي اگر كسي فكر كند كه استعمار، روحانيت را با اين همه مجد و عظمت و نفوذ تعقيب نكرده و نمي كند، ساده‌انديشي نيست؟

مسأله‌ كتاب آيات شيطاني كاري حساب شده براي زدن ريشه‌ دين و دينداري و در رأس آن اسلام و روحانيت است. يقيناً اگر جهان‌خواران مي‌توانستند، ريشه و نام روحانيت را مي‌سوختند ولي خداوند همواره حافظ و نگهبان اين مشعل مقدس بوده است و إن‌شاءالله از اين پس نيز خواهد بود؛ به شرط آن‌كه حيله و مكر و فريب جهان‌خواران را بشناسيم. البته اين بدان معنا نيست كه ما از همه‌ي روحانيون دفاع كنيم، چرا كه روحانيون وابسته و مقدس‌نما و تحجرگرا هم كم نبودند و نيستند. در حوزه‌‌‌هاي علميه هستند افرادي كه عليه انقلاب و اسلام ناب محمدي فعاليت دارند. امروز عده‌اي با ژست تقدس‌مآبي چنان تيشه به ريشه‌ي دين و انقلاب و نظام مي‌زنند كه گويي وظيفه‌اي غير از اين ندارند. خطر تحجرگرايان و مقدس‌نمايان احمق در حوزه‌‌هاي علميه كم نيست. طلاب عزيز لحظه‌اي از فكر اين مار‌‌هاي خوش خط و خال كوتاهي نكنند؛ اين‌ها مروّج اسلام آمريكايي‌اند و دشمن رسول‌الله. آيا در مقابل اين افعي‌‌ها نبايد اتحاد طلاب عزيز حفظ شود؟

استكبار وقتي كه از نابودي مطلق روحانيت و حوزه‌ها مايوس شد، دو راه را براي ضربه زدن انتخاب نمود. يكي راه ارعاب و زور؛ ديگري راه خدعه و نفوذ. در قرن معاصر وقتي حربه‌ي ارعاب و تهديد چندان كارگر نشد، راه‌‌‌هاي نفوذ تقويت گرديد. اولين و مهم‌ترين حركت القاي شعار جدايي دين از سياست است كه متأسفانه اين حربه در حوزه و روحانيت تا اندازه‌اي كارگر شده است تا جايي كه دخالت در سياست، دون شان فقيه و ورود در معركه‌ي سياسيون، تهمت وابستگي به اجانب را به همراه مي‌آورد. يقيناً روحانيون مجاهد از نفوذ بيشتر زخم برداشته‌اند. گمان نكنيد كه تهمت وابستگي و افتراي بي‌ديني را تنها اغيار به روحانيت زده است؛ هرگز. ضربات روحانيت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب كاري‌تر از اغيار بوده و هست.

در شروع مبارزات اسلامي اگر مي‌خواستي بگويي شاه خائن است، بلافاصله جواب مي‌شنيدي كه شاه شيعه است! عده‌اي مقدس‌نماي واپسگرا همه‌چيز را حرام مي‌دانستند و هيچ‌كس قدرت اين را نداشت كه در مقابل آن‌ها قد علم كند. خون دلي كه پدر پيرتان از اين دسته‌ متحجر خورده است هرگز از فشار‌ها و سختي‌‌‌هاي ديگران نخورده است. وقتي شعار جدايي دين از سياست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگا‌هان غرق شدن در احكام فردي و عبادي شد و قهراً فقيه هم مجاز نبود كه از اين دايره و حصار بيرون رود و در سياست و حكومت دخالت نمايد، حماقت روحاني در معاشرت با مردم فضيلت شد. به‌زعم بعض افراد، روحانيت زماني قابل احترام و تكريم بود كه حماقت از سراپاي وجودش ببارد والاّ عالم سياست و روحاني كاردان و زيرك، كاسه‌اي زير نيم كاسه داشت. و اين از مسايل رايج حوزه‌‌ها بود كه هركس كج راه مي‌رفت متدين‌تر بود. ياد گرفتن زبان خارجي كفر و فلسفه و عرفان گناه و شرك به‌شمار مي‌رفت. در مدرسه فيضيه، فرزند خُردسالم- مرحوم مصطفي- از كوزه‌اي آب نوشيد، كوزه را آب كشيدند؛ چرا كه من فلسفه مي‌گفتم. ترديدي ندارم اگر همين روند ادامه مي‌يافت، وضع روحانيت و حوزه‌ها، وضع كليسا‌‌هاي قرون وسطي مي‌شد كه خداوند بر مسلمين و روحانيت منت نهاد و كيان و مجد واقعي حوزه‌‌ها را حفظ نمود.

علماي دين‌باور در همين حوزه‌‌ها تربيت شدند و صفوف خويش را از ديگران جدا كردند. قيام بزرگ اسلامي‌مان نشأت گرفته از همين بارقه است. البته هنوز حوزه‌‌ها به هر دو تفكر آميخته‌اند و بايد مراقب بود كه تفكر جدايي دين از سياست از لايه‌‌‌هاي تفكر اهل جمود به طلاب جوان سرايت نكند؛ و يكي از مسايلي كه بايد براي طلاب جوان ترسيم شود، همين قضيه است كه چگونه در دوران وانفساي نفوذ مقدسين نافهم و ساده‌لوحان بي‌سواد، عده‌اي كمر همت بسته‌اند و براي نجات اسلام و حوزه و روحانيت از جان و آبرو سرمايه گذاشته‌اند. اوضاع مثل امروز نبود؛ هركس صد در صد معتقد به مبارزه نبود، زير فشار‌ها و تهديد‌‌هاي مقدس‌نما‌ها از ميدان به در مي‌رفت. ترويج تفكر شاه سايه خداست و يا با گوشت و پوست نمي‌توان در مقابل توپ و تانك ايستاد و اين‌كه ما مكلف به جهاد و مبارزه نيستيم و يا جواب خون مقتولين را چه كسي مي‌دهد و از همه شكننده‌تر، شعار گمراه كننده حكومت قبل از ظهور امام زمان عليه‌السلام باطل است و هزاران إن قُلت ديگر، مشكلات بزرگ و جانفرسايي بودند كه نمي‌شد با نصيحت و مبارزه‌ي منفي و تبليغات جلوي آن‌ها را گرفت. تنها راه حل، مبارزه و ايثار و خون بود كه خداوند وسيله‌اش را آماده نمود. علما و روحانيت متعهد سينه را براي مقابله با هر تير زهرآگيني كه به طرف اسلام شليك مي‌شد، آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند. اولين و مهم‌ترين فصل خونين مبارزه در عاشوراي 15 خرداد رقم خورد. در 15 خرداد 42 مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود كه اگر تنها اين بود، مقابله را آسان مي‌نمود. بلكه علاوه بر آن، از داخل جبهه خودي گلوله‌ حيله و مقدس‌مآبي و تحجر بود؛ گلوله زخم زبان و نفاق و دو‌رويي بود كه هزار بار بيشتر از باروت سرب، جگر و جان را مي‌سوخت و مي‌دريد. در آن زمان روزي نبود كه حادثه‌اي نباشد، ايادي پنهان و آشكار آمريكا و شاه به شايعات و تهمت‌‌ها متوسل شدند؛ حتي نسبت تارك‌الصلوة و كمونيست و عامل انگليس به افرادي كه هدايت مبارزه را به‌عهده داشتند، مي‌دادند.

واقعاً روحانيت اصيل در تنهايي و اسارت، خون مي‌گريست كه چگونه آمريكا و نوكرش پهلوي مي‌خواهند ريشه‌ ديانت و اسلام را بركنند و عده‌اي روحاني مقدس‌نماي ناآگاه يا بازي‌خورده و عده‌اي وابسته كه چهره‌شان بعد از پيروزي روشن گشت، مسير اين خيانت بزرگ را هموار مي‌نمودند.

آنقدر كه اسلام از اين مقدسين روحاني‌نما ضربه خورده است، از هيچ قشر ديگر نخورده است؛ و نمونه‌ي بارز آن مظلوميت و غربت اميرالمؤمنين عليه‌السلام كه در تاريخ روشن است. بگذارم و بگذرم و ذائقه‌ها را بيش از اين تلخ نكنم. ولي طلاب جوان بايد بدانند كه پرونده تفكر اين گروه همچنان باز است و شيوه مقدس‌مآبي و دين‌فروشي عوض شده است. شكست خوردگان ديروز، سياست‌بازان امروز شده‌اند. آن‌ها كه به خود اجازه‌ي ورود در امور سياست را نمي‌دادند، پشتيبان كساني شدند كه تا براندازي نظام و كودتا جلو رفته بودند. غائله‌ي قم و تبريز با هماهنگي چپي‌‌ها و سلطنت‌طلبان و تجزيه‌طلبان كردستان تنها يك نمونه است كه مي‌توانيم ابراز كنيم كه در آن حادثه ناكام شدند ولي دست برنداشتند و از كودتاي نوژه سر برآوردند؛ باز خدا رسوايشان ساخت. دسته‌اي ديگر از روحاني‌نما‌‌هايي‌ كه قبل از انقلاب دين را از سياست جدا مي‌دانستند و سر به آستانه‌ي دربار مي‌ساييدند، يك‌مرتبه متدين شده و به روحانيون عزيز و شريفي كه براي اسلام آن‌ همه زجر و آوارگي و زندان و تبعيد كشيدند، تهمت و‌هابيت و بدتر از و‌هابيت زدند. ديروز مقدس‌نما‌‌هاي بي‌شعور مي‌گفتند دين از سياست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز مي‌گويند مسئولين نظام كمونيست شده‌اند! تا ديروز مشروب‌فروشي و فساد و فحشا و فسق و حكومت ظالمان براي ظهور امام زمان ارواحنا‌فداه را مفيد و راهگشا مي‌دانستند، امروز از اين‌كه در گوشه‌اي خلاف شرعي كه هرگز خواست مسئولين نيست رخ مي‌دهد، فرياد وا اسلاما سر مي‌دهند! ديروز حجتيه‌اي‌‌ها مبارزه را حرام كرده بودند و در بحبوحه‌ مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغاني نيمه شعبان را به نفع شاه بشكنند، امروز انقلابي‌تر از انقلابيون شده‌اند! ولايتي‌‌‌هاي ديروز كه در سكوت و تحجر خود آبروي اسلام و مسلمين را ريخته‌اند در عمل پشت پيامبر و اهل بيت عصمت و طهارت را شكسته‌اند و عنوان ولايت برايشان جز تكسب و تعيّش نبوده است، امروز خود را باني و وارث ولايت نموده و حسرت ولايت دوران شاه را مي‌خورند! راستي اتهام آمريكايي و روسي و التقاطي، اتهام حلال كردن حرام‌‌ها و حرام كردن حلال‌‌ها، اتهام كشتن زنان آبستن و حليت قمار و موسيقي از چه كساني صادر مي‌شود؟ از آدم‌‌‌هاي لامذهب يا از مقدس‌نما‌‌هاي متحجر و بي‌شعور؟ فرياد تحريم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهيدان و اظهار طعن‌‌ها و كنايه‌‌ها نسبت به مشروعيت نظام كار كيست؟ عوام يا خواص؟ خواص از چه گروهي؟ از به ظاهر معممين يا غير آن؟ بگذريم كه حرف بسيار است. همه اين‌ها نتيجه‌ي نفوذ بيگانگان در جايگاه و در فرهنگ حوزه‌هاست و برخورد واقعي هم با اين خطرات بسيار مشكل و پيچيده است.

از يك طرف وظيفه‌ي تبيين حقايق و واقعيات و اجراي حق و عدالت در حد توان و از طرف ديگر مراقبت از نيفتادن سوژه‌اي به دست دشمنان كار آساني نيست.

با اين كه در كشور ما در اجراي عدالت بين روحاني و غير آن امتيازي نيست، ولي وقتي با متخلفي از روحانيت خوش‌سابقه يا بدسابقه برخورد شرعي و قانوني و جدي مي‌شود، فوراً باند‌ها فرياد مي‌زنند كه چه نشسته‌ايد، جمهوري اسلامي مي‌خواهد آبروي روحانيت را ببرد. اگر احياناً كسي مستحق عفو بوده و بخشيده شود، تبليغ مي‌كنند كه نظام به روحانيت امتياز بي‌جا مي‌دهد.

مردم عزيز ايران بايد مواظب باشند كه دشمنان از برخورد قاطع نظام با متخلفين از به اصطلاح روحانيون سوء استفاده نكنند و با موج‌آفريني و تبليغات، اذ‌هان را نسبت به روحانيون متعهد، بدبين ننمايند و اين را دليل عدالت نظام بدانند كه امتيازي براي هيچ‌كس قايل نيست و خدا مي‌داند كه شخصاً براي خود ذره‌اي مصونيت و حق و امتياز قايل نيستم. اگر تخلفي از من هم سر زند، مهياي مؤاخذه‌ام. حال بحث اين است كه براي جلوگيري از تكرار آن حوادث تلخ و رسيدن به اطمينان از قطع نفوذ بيگانگان در حوزه‌ها چه بايد كرد؟ گرچه كار مشكل است ولي چاره چيست، بايد فكري كرد. اولين وظيفه‌ي شرعي و الهي آن است كه اتحاد و يكپارچگي طلاب و روحانيت انقلاب حفظ شود و گرنه شب تاريك در پيش است و بيم موج و گردابي چنين حايل.

امروز هيچ دليل شرعي و عقلي وجود ندارد كه اختلاف سليقه‌ها و برداشت‌ها و حتي ضعف مديريت‌ها دليل به‌هم خوردن الفت و وحدت طلاب و علماي متعهد گردد. ممكن است هر كس در فضاي ذهن و ايده‌‌‌هاي خود نسبت به عملكرد‌ها و مديريت‌ها و سليقه‌‌هاي ديگران و مسئولين انتقادي داشته باشد، ولي لحن و تعابير نبايد افكار جامعه و آيندگان را از مسير شناخت دشمنان واقعي و ابرقدرت‌ها كه همه‌ي مشكلات و نارسايي‌ها از آنان سرچشمه گرفته است، به طرف مسايل فرعي منحرف كند و خداي ناكرده همه‌ ضعف‌ها و مشكلات به حساب مديريت و مسئولين گذاشته شود و از آن تفسير انحصارطلبي گردد؛ كه اين عمل كاملاً غيرمنصفانه است و اعتبار مسئولين نظام را از بين مي‌برد و زمينه را براي ورود بي‌تفاوت‌ها و بي‌درد‌ها به صحنه‌ي انقلاب آماده مي‌كند.

من امروز بر اين عقيده‌ام كه مقتدرترين افراد در مصاف با آن‌همه توطئه‌ها و خصومت‌ها و جنگ‌افروزي‌هايي كه در جهان عليه انقلاب اسلامي است، معلوم نبود موفقيت بيشتري از افراد موجود به دست مي‌آوردند. در يك تحليل منصفانه از حوادث انقلاب، خصوصاً از حوادث ده‌سال پس از پيروزي، بايد عرض كنم كه انقلاب اسلامي ايران در اكثر اهداف و زمينه‌‌ها مؤفق بوده است و به ياري خداوند بزرگ در هيچ زمينه‌اي مغلوب و شكست خورده نيستيم؛ حتي در جنگ پيروزي از آن ملت ما گرديد و دشمنان در تحميل آن‌ همه خسارات چيزي به‌دست نياوردند.

البته اگر همه‌ علل و اسباب را در اختيار داشتيم در جنگ به اهداف بلندتر و بالاتري مي‌نگريستيم و مي‌رسيديم ولي اين بدان معنا نيست كه در هدف اساسي خود كه همان دفع تجاوز و اثبات صلابت اسلام بود، مغلوب خصم شده‌ايم. هر روز ما در جنگ بركتي داشته‌ايم كه در همه صحنه‌ها از آن بهره جسته‌ايم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموده‌ايم؛ ما مظلوميت خويش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده‌ايم؛ ما در جنگ پرده از چهره تزوير جهان‌خواران كنار زديم؛ ما در جنگ دوستان و دشمنانمان را شناخته‌ايم؛ ما در جنگ به اين نتيجه رسيده‌ايم كه بايد روي پاي خودمان بايستيم؛ ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شكستيم؛ ما در جنگ ريشه‌‌‌هاي انقلاب پربار اسلامي‌مان را محكم كرديم؛ ما در جنگ حسّ برادري و وطن‌دوستي را در نهاد يكايك مردمان بارور كرديم؛ ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقه نشان داديم كه عليه تمامي قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها ساليان سال مي‌توان مبارزه كرد؛ جنگ ما كمك به فتح افغانستان را به دنبال داشت؛ جنگ ما فتح فلسطين را به دنبال خواهد داشت؛ جنگ ما موجب شد كه تمامي سردمداران نظام‌‌هاي فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت كنند؛ جنگ ما بيداري پاكستان و هندوستان را به دنبال داشت؛ تنها در جنگ بود كه صنايع نظامي ما از رشد آن‌چناني برخوردار شد و از همه‌ اين‌ها مهم‌تر استمرار روح اسلام انقلابي در پرتو جنگ تحقق يافت.

همه اينها از بركت خون‌‌‌هاي پاك شهداي عزيز هشت سال نبرد بود؛ همه‌ي اين‌ها از تلاش مادران و پدران و مردم عزيز ايران در ده‌سال مبارزه با آمريكا و غرب و شوروي و شرق نشأت گرفت. جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام شدني نيست؛ جنگ ما جنگ فقر و غنا بود؛ جنگ ما جنگ ايمان و رذالت بود و اين جنگ از آدم تا ختم زندگي وجود دارد. چه كوته‌نظرند آن‌‌هايي كه خيال مي‌كنند چون ما در جبهه به آرمان نهايي نرسيده‌ايم، پس شهادت و رشادت و ايثار و از خودگذشتگي و صلابت بي‌فايده است! در حالي كه صداي اسلام‌خواهي آفريقا از جنگ هشت‌ساله‌ ماست؛ علاقه به اسلام‌شناسي مردم در آمريكا و اروپا و آسيا و آفريقا يعني در كل جهان از جنگ هشت‌ساله ماست.

من در اين جا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به‌خاطر تحليل‌‌‌هاي غلط اين روز‌ها رسماً معذرت مي‌خواهم و از خداوند مي‌خواهم مرا در كنار شهداي جنگ تحميلي بپذيرد. ما در جنگ براي يك لحظه هم نادم و پشيمان از عملكرد خود نيستيم.

راستي مگر فراموش كرده‌ايم كه ما براي اداي تكليف جنگيده‌ايم و نتيجه فرع آن بوده است. ملت ما تا آن روز كه احساس كرد كه توان و تكليف جنگ دارد به وظيفه‌ خود عمل نمود. و خوشا به حال آنان كه تا لحظه‌ي آخر هم ترديد ننمودند؛ آن ساعتي هم كه مصلحت بقاي انقلاب را در قبول قطعنامه ديد و گردن نهاد، باز به وظيفه‌ خود عمل كرده است! آيا از اين كه به وظيفه خود عمل كرده است نگران باشد؟ نبايد براي رضايت چند ليبرال خودفروخته در اظهارنظر‌ها و ابراز عقيده‌ها به گونه‌اي غلط عمل كنيم كه حزب‌الله عزيز احساس كند جمهوري اسلامي دارد از مواضع اصولي‌اش عدول مي‌كند. تحليل اين مطلب كه جمهوري اسلامي ايران چيزي به‌دست نياورده و يا ناموفق بوده است، آيا جز به سستي نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمي‌شود! تأخير در رسيدن به همه‌ اهداف دليل نمي‌شود كه ما از اصول خود عدول كنيم. همه ما مأمور به اداي تكليف و وظيفه‌ايم، نه مأمور به نتيجه. اگر همه انبيا و معصومين عليهم‌السلام در زمان و مكان خود مكلف به نتيجه بودند، هرگز نمي‌بايست از فضاي بيشتر از توانايي عمل خود فراتر بروند و سخن بگويند و از اهداف كلي و بلندمدتي كه هرگز در حيات ظاهري آنان جامه‌ عمل نپوشيده است، ذكري به ميان آورند. در حالي كه به لطف خداوند بزرگ، ملت ما توانسته است در اكثر زمينه‌‌‌هايي كه شعار داده است به موفقيت نايل شود. ما شعار سرنگوني رژيم شاه را در عمل نظاره كرده‌ايم؛ ما شعار آزادي و استقلال را به عمل خود زينت بخشيده‌ايم؛ ما شعار مرگ بر آمريكا را در عمل جوانان پرشور و قهرمان و مسلمانان در تسخير لانه‌ي فساد و جاسوسي آمريكا تماشا كرده‌ايم؛ ما همه شعار‌‌هايمان را با عمل محك زده‌ايم. البته معترفيم كه در مسير عمل، موانع زيادي به‌وجود آمده است كه مجبور شده‌ايم روش‌‌ها و تاكتيك‌ها را عوض نماييم. ما چرا خودمان و ملت و مسؤولين كشورمان را دست‌كم بگيريم و همه عقل و تدبير امور را در تفكر ديگران خلاصه كنيم؟

من به طلاب عزيز هشدار مي‌دهم كه علاوه بر اين كه بايد مواظب القائات روحاني‌نما‌ها و مقدس‌مآب‌‌ها باشند، از تجربه‌ي تلخ روي كار آمدن انقلابي‌نما‌ها و به ظاهر عقلاي قوم كه هرگز با اصول و اهداف روحانيت آشتي نكرده‌اند، عبرت بگيرند كه مبادا گذشته‌ي تفكر و خيانت آنان فراموش و دلسوزي‌‌‌هاي بي‌مورد و ساده‌انديشي‌ها سبب مراجعت آنان به پست‌‌‌هاي كليدي و سرنوشت‌ساز نظام شود.

من امروز بعد از ده‌سال از پيروزي انقلاب اسلامي همچون گذشته اعتراف مي‌كنم كه بعضي تصميمات اول انقلاب در سپردن پست‌‌ها و امور مهمه‌ كشور به گروهي كه عقيده خالص و واقعي به اسلام ناب محمدي نداشته‌اند، اشتباهي بوده است كه تلخي آثار آن به راحتي از ميان نمي‌رود؛ گرچه در آن موقع هم من شخصاً مايل به روي كار آمدن آنان نبودم ولي با صلاحديد و تأييد دوستان قبول نمودم و الآن هم سخت معتقدم كه آنان به چيزي كمتر از انحراف انقلاب از تمامي اصولش و حركت به‌سوي آمريكا جهان‌خوار قناعت نمي‌كنند؛ در حالي كه در كار‌‌هاي ديگر نيز جز حرف و ادعا هنري ندارند. امروز هيچ تأسفي نمي‌خوريم كه آنان در كنار ما نيستند چرا كه از اول هم نبوده‌اند. انقلاب به هيچ گروهي بدهكاري ندارد و ما هنوز هم چوب اعتماد‌‌هاي فراوان خود را به گروه‌ها و ليبرال‌ها مي‌خوريم. آغوش كشور و انقلاب هميشه براي پذيرفتن همه كساني كه قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولي نه به قيمت طلبكاري آنان از همه اصول؛ كه چرا مرگ بر آمريكا گفتيد! چرا جنگ كرديد! چرا نسبت به منافقين و ضدانقلابيون حكم خدا را جاري مي‌كنيد؟ چرا شعار نه شرقي و نه غربي داده‌ايد؟ چرا لانه‌ي جاسوسي را اشغال كرده‌ايم و صد‌ها چراي ديگر؛ و نكته مهم در اين رابطه اين‌كه نبايد تحت تأثير ترحم‌‌‌هاي بي‌جا و بي‌مورد نسبت به دشمنان خدا و مخالفين و متخلفين نظام، به گونه‌اي تبليغ كنيم كه احكام خدا و حدود الهي زير سؤال بروند. من بعض از اين موارد را نه تنها به سود كشور نمي‌دانم كه معتقدم دشمنان از آن بهره مي‌برند. من به آن‌‌هايي كه دستشان به راديو تلويزيون و مطبوعات مي‌رسد و چه بسا حرف‌‌‌هاي ديگران را مي‌زنند، صريحاً اعلام مي‌كنم: تا من هستم نخواهم گذاشت حكومت به دست ليبرال‌‌ها بيفتد؛ تا من هستم نخواهم گذاشت حكومت به دست ليبرال‌‌ها بيفتد؛ تا من هستم نخواهم گذاشت منافقين اسلام اين مردم بي‌پناه را از بين ببرند؛ تا من هستم از اصول نه شرقي و نه غربي عدول نخواهم كرد؛ تا من هستم دست ايادي آمريكا و شوروي را در تمام زمينه‌‌ها كوتاه مي‌كنم و اطمينان كامل دارم كه تمامي مردم در اصول همچون گذشته پشتيبان نظام و انقلاب اسلامي خود هستند؛ كه علاوه بر ده‌ها و صد‌ها صحنه اعلام حضور و آمادگي خود، امسال نيز در راهپيمايي 22 بهمن حقيقت آمادگي كامل خويش را به جهانيان نشان دادند و واقعاً دشمنان انقلاب را شگفت زده كردند كه تا كجا حاضر به فداكاري‌اند. من در اين‌جا خود را شرمنده و كوچك‌تر از آن مي‌دانم كه زبان به وصف و تقدير از آنان بگشايم. خداوند پاداش عظيم اين‌همه اخلاص و رشد و بندگي را خواهد داد؛ ولي به آنان كه ناآگا‌هانه مردم شريف و عزيز ما را متهم به روي‌گرداني از اصول و انقلاب و روحانيت مي‌كنند سفارش و نصيحت مي‌كنم كه در گفتار و كلمات و نوشته‌‌ها با دقت و مطالعه عمل كنند و برداشت‌‌ها و تصورات نابه‌جاي خود را به حساب انقلاب و مردم نگذارند. مسأله ديگر اين‌كه امروز مقابله و تجزيه روحانيت انقلابي به سود كيست؟ دشمنان از ديرباز براي اختلاف‌افكني ميان روحانيون آماده شده‌اند. غفلت از آن، همه‌چيز را بر باد مي‌دهد. حال اختلاف به هر شكلي باشد؛ بدبيني شديد نسبت به مسؤولين بالا باشد يا مرزبندي فقه سنتي و پويا و امثال آن. اگر طلاب و مدرسين حوزه علميه با يكديگر هماهنگ نباشند، نمي‌توان پيش‌بيني نمود كه موفقيت از آن كيست و اگر بر فرض محال حاكميت‌ فكري از آن روحاني‌نما‌ها و متحجرين گردد روحانيت انقلاب جواب خدا و مردم را چه مي‌دهد.

إن‌ شاءالله در بين جامعه مدرسين و طلاب انقلابي اختلافي نيست؛ اگر باشد بر سر چيست؟ بر سر اصول يا بر سر سليقه‌ها؟ آيا مدرسين محترم كه ستون محكم انقلاب در حوزه‌‌هاي علميه بوده‌اند نعوذ‌بالله به اسلام و انقلاب و مردم پشت كرده‌اند؟ مگر همان‌‌ها نبودند كه در كوران مبارزه، حكم به غيرقانوني بودن سلطنت دادند؟ مگر همان‌‌ها نبودند كه وقتي يك روحاني به ظاهر در منصب هر جمعيت از اسلام و انقلاب فاصله گرفت، او را به مردم معرفي كردند؟ آيا مدرسين عزيز از جبهه و رزمندگان پشتيباني ننمودند؟ اگر خداي ناكرده اين‌ها شكسته شوند، چه نيرويي جاي آنان را خواهد گرفت و آيا ايادي استكبار، روحاني‌نما‌‌هايي را كه تا حد مرجعيت تقويت نموده است، يا فرد ديگري را در حوزه‌ها حاكم نمي‌كنند؟ و يا آن‌ها كه در طوفان پانزده سال مبارزه قبل از انقلاب و ده‌سال حوادث كمرشكن بعد از انقلاب، نه غصه‌ مبارزه و نه غم جنگ و اداره كشور را خورده‌اند و نه از شهادت عزيزان متأثر شده‌اند و با خيالي راحت و آسوده به درس و مباحثه سرگرم بوده‌اند، مي‌توانند در آينده پشتوانه‌ انقلاب اسلامي باشند؟ راستي شكست هر جناحي از علما و طلاب انقلابي و روحانيون و روحانيت مبارز و جامعه مدرسين، پيروزي چه جناحي و چه جرياني را تضمين مي‌كند؟ جناحي كه پيروز شود، يقيناً روحانيت نيست و اگر آن جناح الزاماً به روحانيت رو آورد، راستي به سراغ كدام قشر و تفكر از روحانيت مي‌رود؟ خلاصه اختلاف به هر شكلي كوبنده است. وقتي نيرو‌‌هاي مؤمن به انقلاب حتي به اسم فقه سنتي و فقه پويا به مرز جبهه‌بندي برسند، آغاز باز شدن راه استفاده‌ دشمنان خواهد بود. جبهه‌بندي نهايتاً معارضه پيش مي‌آورد. هر جناح براي حذف و طرد طرف مقابل خود واژه و شعاري انتخاب مي‌كند؛ يكي متهم به طرفداري از سرمايه‌داري و ديگري متهم به التقاطي مي‌شود كه من براي حفظ اعتدال جناح‌‌ها هميشه تذكرات تلخ و شيريني داده‌ام؛ چرا كه همه را فرزندان و عزيزان خود مي‌دانم. البته هيچ‌گاه نگران مباحثات تند طلبگي در فروع و اصول فقه نبوده‌ام ولي نگران تقابل و تعارض جناح‌هاي مؤمن به انقلابم كه مبادا منتهي به تقويت جناح رفاه‌طلب بي‌درد و نق‌بزن گردد. نتيجه مي‌گيرم كه اگر روحانيون طرفدار اسلام ناب و انقلاب دير بجنبند ابرقدرت‌ها و نوكرانشان مسايل را به نفع خود خاتمه مي‌دهند. جامعه‌ي مدرسين بايد طلاب عزيز انقلابي و زحمت كشيده و كتك خورده و جبهه رفته را از خود بدانند. حتماً با آنان جلسه بگذارند و از طرح‌‌ها و نظريات آنان استقبال نمايند و طلاب انقلابي هم مدرسين عزيز طرفدار انقلاب را محترم بشمارند و با ديده‌ي احترام به آنان بنگرند و در مقابل طيف بي‌عرضه و فرصت‌طلب و نق بزن يدِ واحده باشند و خود را براي ايثار و شهادت در راه هدايت مردم آماده‌تر كنند. حال جامعه و مردم طالب حقيقت باشند مثل زمان ما كه حقاً مردم بيشتر از آنچه كه ما فكر مي‌كنيم وفادار به روحانيت بوده و خواهند بود يا نباشند، مثل زمان معصومين عليهم‌السلام. اما مردم شريف ايران توجه داشته باشند كه نوعاً تبليغاتي كه عليه روحانيت انجام مي‌پذيرد، به منظور نابودي روحانيت انقلاب است. ايادي شيطان در تنگنا‌ها و سختي‌‌ها به سراغ مردم مي‌روند كه بگويند روحانيت مسبب مشكلات و نارسايي‌‌هاست. آن‌هم كدام روحاني؛ روحاني بي‌درد و بي‌مسؤوليت نه، بلكه روحانيتي كه در همه‌ي حوادث جلوتر از ديگران در معرض خطر بوده است. كسي مدعي آن نيست كه مردم و پابرهنه‌ها مشكلي ندارند و همه‌ي امكانات در اختيار مردم است. مسلم آثار ده‌سال محاصره و جنگ و انقلاب در همه‌جا ظاهر مي‌شود و كمبود‌ها و نياز‌ها رخ مي‌نمايد ولي من با يقين شهادت مي‌دهم كه اگر افرادي غير از روحانيت جلودار حركت انقلاب و تصميمات بودند، امروز جز ننگ و ذلت و عار در برابر آمريكا و جهان‌خواران و جز عدول از همه‌ي معتقدات اسلامي و انقلابي چيزي برايمان نمانده بود.

لازم به يادآوري است كه ذكر شمه‌اي از وقايع انقلاب و روحانيت به معناي آن نيست كه طلاب و روحانيون عزيز در فرداي اين نوشته، حركت تند و انقلابي بنمايند؛ بلكه هدف علم و آگاهي به نكته‌هاست كه در انتخاب مسير با بصيرت حركت كنند و خطر‌ها و گذر‌ها و كمين‌گاه‌ها را بهتر بشناسند. اما در مورد روش تحصيل و تحقيق حوزه‌‌ها، اين‌جانب معتقد به فقه سنتي و اجتهاد جواهري هستم و تخلف از آن را جايز نمي‌دانم. اجتهاد به همان سبك صحيح است ولي اين بدان معنا نيست كه فقه اسلام پويا نيست؛ زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند. مسأله‌اي كه در قديم داراي حكمي بوده است به ظاهر همان مسأله در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد و يك نظام ممكن است حكم جديدي پيدا كند؛ بدان معنا كه با شناخت دقيق روابط اقتصادي و اجتماعي و سياسي همان موضوع اول كه از نظر ظاهر با قديم فرقي نكرده است؛ واقعاً موضوع جديدي شده است كه قهراً حكم جديدي مي‌طلبد. مجتهد بايد به مسايل زمان خود احاطه داشته باشد. براي مردم و جوانان و حتي عوام هم قابل قبول نيست كه مرجع و مجتهدش بگويد من در مسايل سياسي اظهارنظر نمي‌كنم. آشنايي به روش برخورد با حيله‌‌ها و تزوير‌‌هاي فرهنگ حاكم بر جهان، داشتن بصيرت و ديد اقتصادي، اطلاع از كيفيت برخورد با اقتصاد حاكم بر جهان، شناخت سياست‌ها و حتي سياسيون و فرمول‌‌‌هاي ديكته شده‌ي آنان و درك موقعيت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمايه‌داري و كمونيزم كه در حقيقت استراتژي حكومت بر جهان را ترسيم مي‌كنند، از ويژگي‌‌‌هاي يك مجتهد جامع است. يك مجتهد بايد زيركي و هوش و فراست هدايت يك جامعه‌ي بزرگ اسلامي و حتي غيراسلامي را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدي كه در خور شأن مجتهد است، واقعاً مدير و مدبّر باشد. حكومت در نظر مجتهد واقعي فلسفه‌ي عملي تمامي فقه در تمامي زواياي زندگي بشريت است؛ حكومت نشان دهنده‌ي جنبه‌‌ي عملي فقه در برخورد با تمامي معضلات اجتماعي و سياسي و نظامي و فرهنگي است؛ فقه تئوري واقعي و كامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است.

هدف اساسي اين است كه ما چگونه مي‌خواهيم اصول محكم فقه را در عمل فرد و جامعه پياده كنيم و بتوانيم براي معضلات جواب داشته باشيم و همه‌ ترس استكبار از همين مسأله است كه فقه و اجتهاد جنبه‌ي عيني و عملي پيدا كند و قدرت برخورد در مسلمانان به‌وجود آورد. راستي به چه علت است كه در پي اعلام حكم شرعي و اسلامي مورد اتفاق همه‌ي علما در مورد يك مزدور بيگانه اينقدر جهان‌خواران برافروخته شدند و سران كفر و بازار مشترك و امثال آنان به تكاپو و تلاش مذبوحانه افتاده‌اند؟ غير از اين نيست كه سران استكبار از قدرت برخورد علمي مسلمانان در شناخت و مبارزه با توطئه‌‌‌هاي شوم آنان به هراس افتاده‌اند و اسلام امروز مسلمانان را يك مكتب بالنده و متحرك و پر حماسه مي‌دانند و از اين كه فضاي شرارت آنان محدود شده است و مزدبگيران آنان چون گذشته با اطمينان نمي‌توانند عليه مقدسات قلم‌فرسايي كنند، مضطرب شده‌اند. من قبلاً نيز گفته‌ام همه‌ توطئه‌هاي جهان‌خواران عليه ما از جنگ تحميلي گرفته تا حصر اقتصادي و غيره براي اين بوده است كه ما نگوييم اسلام جواب‌گوي جامعه است و حتماً در مسايل و اقدامات خود از آنان مجوز بگيريم. ما نبايد غفلت بكنيم؛ واقعاً بايد به سمتي حركت نماييم كه إن‌شاءالله تمام رگه‌‌‌هاي وابستگي كشورمان از چنين دنياي متوحشي قطع شود.

استكبار غرب شايد تصور كرده است از اين‌ كه اسم بازار مشترك و حصر اقتصادي را به ميان بياورد، ما در جا مي‌زنيم و از اجراي حكم خداوند بزرگ صرف‌نظر مي‌نماييم. خيلي جالب و شگفت‌انگيز است كه اين به ظاهر متمدنين و متفكرين وقتي يك نويسنده‌ مزدور با نيش قلم زهرآگين خود احساسات بيش از يك ميليارد انسان و مسلمان را جريحه‌دار مي‌كند و عده‌اي در رابطه با آن شهيد مي‌شوند برايشان مهم نيست و اين فاجعه، عين دموكراسي و تمدن است؛ اما وقتي بحث اجراي حكم و عدالت به ميان مي‌آيد، نوحه‌ي رأفت و انسان‌دوستي سر مي‌دهند. ما كينه‌ي دنياي غرب را با جهان اسلام و فقاهت از همين نكته‌‌ها به‌دست مي‌آوريم. قضيه‌ي آنان قضيه‌ي دفاع از يك فرد نيست، قضيه‌ي حمايت از جريان ضداسلامي و ضدارزشي است كه بنگاه‌‌‌هاي صهيونيستي و انگليس و آمريكا به راه انداخته‌اند و با حماقت و عجله‌ي خود را رو به روي همه‌ي جهان اسلام قرار داده‌اند. البته ما بايد ببينيم كه بعض دولت‌‌ها و حكومت‌‌هاي اسلامي چگونه با اين فاجعه‌ي بزرگ برخورد مي‌كنند. اين‌كه ديگر مسأله‌ي عرب و عجم و فارس و ايران نيست؛ بلكه ا‌هانت به مقدسات مسلمانان از صدر اسلام تاكنون و از امروز تا هميشه‌ي تاريخ است و نتيجه‌ي نفوذ بيگانگان در فرهنگ مكتب اسلام است كه اگر غفلت كنيم، اين اول ماجراست و استعمار از اين مار‌‌هاي خطرناك و قلم به دستان اجير شده در آستين فراوان دارد.

ضرورتي نيست كه در چنين شرايطي ما به دنبال ايجاد روابط و مناسبات گسترده باشيم؛ چرا كه دشمنان ممكن است تصور كنند كه ما به وجود آنان چنان وابسته و علاقه‌مند شديم كه از كنار ا‌هانت به معتقدات و مقدسات ديني خود ساكت و آرام مي‌گذريم. آنان كه هنوز بر اين باورند و تحليل مي‌كنند كه بايد در سياست و اصول و ديپلماسي خود تجديدنظر نماييم و ما خامي كرده‌ايم و اشتبا‌هات گذشته را نبايد تكرار كنيم و معتقدند كه شعار‌‌هاي تند يا جنگ سبب بدبيني غرب و شرق نسبت به ما و نهايتاً انزواي كشور شده است و اگر ما واقع‌گرايانه عمل كنيم، آنان با ما برخورد متقابل انساني مي‌كنند و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمين مي‌گذارند، اين يك نمونه است كه خدا مي‌خواست پس از انتشار كتاب كفرآميز آيات شيطاني در اين زمان اتفاق بيافتد و دنياي تفرعن و استكبار و بربريت چهره‌ي واقعي خود را در دشمني ديرينه‌اش با اسلام برملا سازد تا ما از ساده‌انديشي به درآييم و همه‌چيز را به حساب و اشتباه و سوء‌مديريت و بي‌تجربگي نگذاريم و با تمام وجود درك كنيم كه مسأله‌ي اشتباه ما نيست بلكه تعمد جهان‌خواران به نابودي اسلام و مسلمين است؛ والاّ مسأله فردي سلمان رشدي آنقدر برايشان مهم نيست كه همه‌ي صهيونيست‌ها و استكبار پشت سر او قرار بگيرند.

روحانيون و مردم عزيز حزب‌الله و خانواده‌‌‌هاي محترم شهدا حواسشان را جمع كنند كه با اين تحليل‌ها و افكار نادرست خون عزيزانشان پايمال نشود. ترس من اين است كه تحليل‌گران امروز ده‌سال ديگر بر كرسي قضاوت بنشينند و بگويند كه بايد ديد فتواي اسلامي و حكم اعدام سلمان رشدي مطابق اصول و قوانين ديپلماسي بوده است يا خير؛ و نتيجه‌گيري كنند كه چون بيان حكم خدا آثار و تبعاتي داشته است و بازار مشترك و كشور‌‌هاي غربي عليه ما موضع گرفته‌اند، پس بايد خامي نكنيم و از كنار ا‌هانت‌كنندگان به مقام مقدس پيامبر و اسلام و مكتب بگذريم! خلاصه‌ي كلام اين‌كه ما بايد بدون توجه به غرب حيله‌گر و شرق متجاوز و فارغ از ديپلماسي حاكم بر جهان درصدد تحقق فقه عملي اسلام برآييم والاّ مادامي كه فقه در كتاب‌‌ها و سينه‌ علما مستور بماند، ضرري متوجه جهان‌خواران نيست و روحانيت تا در همه مسايل و مشكلات حضور فعال نداشته باشد، نمي‌تواند درك كند كه اجتهاد مصطلح براي اداره جامعه كافي نيست. حوزه‌‌ها و روحانيت بايد نبض تفكر و نياز آينده جامعه را هميشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهياي عكس‌العمل مناسب باشند. چه بسا شيوه‌‌‌هاي رايج اداره‌ي امور مردم در سال‌‌‌هاي آينده تغيير كند و جوامع بشري براي حل مشكلات خود به مسايل جديد اسلام نياز پيدا كند؛ علماي بزرگوار اسلام از هم اكنون بايد براي اين موضوع فكري كنند.

نكته‌ي آخري كه توجه به آن لازم است، اين‌كه روحانيون و علما و طلاب بايد كار‌‌هاي قضايي و اجرايي را براي خود يك امر مقدس و يك ارزش الهي بدانند و براي خود شخصيت و امتيازي قايل بشوند كه در حوزه ننشسته‌اند بلكه براي اجراي حكم خدا راحتي حوزه را ر‌ها كرده و مشغول به كار‌‌هاي حكومت اسلامي شده‌اند. اگر طلبه‌اي منصب امامت جمعه و ارشاد مردم يا قضاوت در امور مسلمين را خالي ببيند و قدرت اداره هم در او باشد و فقط به بهانه درس و بحث، مسؤوليت نپذيرد و يا دلش را فقط به هواي اجتهاد و درس خوش كند، در پيشگاه خداوند بزرگ يقيناً مؤاخذه مي‌شود و هرگز عذر او موجه نيست. ما اگر امروز به نظام خدمت نكنيم و استقبال بي‌سابقه‌ مردم از روحانيت را ناديده بگيريم، هرگز فرصت و شرايط بهتر از اين را نخواهيم داشت. اميدوارم از نصايح و تذكرات مشفقانه اين پدر پير و اين خدمتگزار حقير خود دلگير نشده باشيد و در مظان استجابت دعا با انفاس قدسيه و با دل‌‌‌هاي منوّر خود برايم دعا و طلب مغفرت نماييد. من هم از ياد و دعاي خير براي روحانيت اصيل و حوزه‌‌‌هاي علمي غفلت نمي‌كنم.

خداوندا! توان علما و روحانيت را در خدمت به دين خود افزون‌نما. خداوندا! حوزه‌‌‌هاي علميه، اين سنگر‌‌هاي پاسداري از فقاهت و اسلام ناب را تا ابد پابرجا بدار. خداوندا! شهداي روحانيت و حوزه‌ها را از نعم بي‌كران و رزق حضور خويش بهره‌مند فرما. خداوندا! به جانبازانشان شفا مرحمت كن و به خانواده‌هاي شهدايشان صبر و اجر مرحمت فرما. مفقودين و اسرايشان را هرچه زودتر به اوطانشان برگردان. خداوندا! ارزش خدمت و خدمتگزاري به دين خود و به مردم را در دل و ديدگان ما افزون و جاودانه نما؛ إنّك وليّ‌النّعم .

و السلام عليكم و رحمةالله و بركاته

روح‌الله الموسوي الخميني

صحيفه‌ي نور؛ ج 21؛ صفحه‌ي 88؛ 67/12/3
 دوشنبه 20 خرداد 





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[مشاهده در: www.iqna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 317]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن