واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - یزدان سلحشور 1- رومن گاری یک قصه کوتاه دارد به اسم «ملالی نیست جز دوری شما»؛ حکایت یک بابایی که از شهر و خانه و زندگیاش میکَند و بعدها از نقاط مختلف دنیا برای دوستان و آشنایان کارتپستال می فرستد از جمله برای رقیب عشقیاش! در این کارتپستال آخری که نشانیاش جنگلهای آمازون است، مینویسد اینجا مارهایی هستند به اندازه یک فیل، که یک آدم را راحت قورت میدهند و ملالی نیست جز دوری شما! حالا حکایت ما مهمانان جشنواره فیلم و اقامت ده روزه در برج میلاد است. دوستان! عاشقان سینه چاک فیلم و سینما! مسئولان سینمایی کشور! آنجا خیلی خوش گذشت و ملالی نبود جز ...! 2- همه بودند؛ تقی و نقی و این یکی و آن یکی و منتقد و دستاندرکاران سینما و ستارهها و بیستارههای سینما و البته یک چند صد نفری هم از بندهخداهایی که از زمان «آقای 420 »و راج کاپور و بیک و آرمان و فردین یا خودشان عشق فیلم بودند یا والدینشان عشق فیلم بودند و ارث رسیده بود به اینها. یک بار یک آقا پسر مودب و شیک پوش و دارای کارت [خدا وکیلی نگاه نکردم روی کارت چی نوشته بود به عنوان شغل سینمایی اما آنهایی که کارت ورود صادر میکنند لابد میدانند، نمی دانند؟] توی سالن نمایش فیلم و قبل از نیمه روشن ماندن چراغها [نه این که فکر کنید که قصد خاصی بود که با چراغ روشن فیلم ببینیم، خب چند تا منتقد زیر پنج سال توی سالن بودند کارت به سینه که محتاج خروج مکرر بودند همراه با والدین برای... - کسی نشنود «دست به آب»] از بنده پرسید «راستی جمشد آریا هم آمده تو؟ فکر میکنین امضا بخوام بهم امضا میده؟!» 3- همه چیز مرتب بود؛ ون جشنواره که میرسید دم ورودی جشنواره، همه باید دست به جیب میشدند که کارت نشان دهند مبادا یک نفوذی توی ون جشنواره باشد، اما اگر با تاکسی تلفنی میخواستید وارد شوید و چند نفری هم در ماشین نشسته بودید، زیاد وقتتان برای نشان دان کارت تلف نمیشد. یک حسین آقایی هم بود که بنده خدا خیلی منضبط بود و به محض دیدن ون جشنواره، بیسیم به دست میآمد جلو و بلند بلند میگفت «کارت کارت کارت» و برای این که مبادا یک نفر هم این وسط از برادران یا خواهران ناشنوا باشد و متوجه نشود، از زبان اشاره استفاده میکرد و هی دست و بیسیم را به شکل همزمان بالا و پایین میبرد. خدا خیرش بدهد که نگذاشت حتی یک نفر از عوامل بیگانه [کن و برلین و ونیز] به دژ مستحکم سینمای ایران نفوذ کند. 4- میخواستی وارد سالن اصلی شوی باید کارت نشان میدادی، میآمدی بیرون هوا بخوری، دوباره باید برای ورود، کارت نشان میدادی؛ برای ورود به سالن نمایش هم باید کارت نشان میدادی. برای هر وعده غذا باید کارت نشان میدادی و تازه باید توی سالن جشنواره هم کارت به گردنت میبود تا هر لحظه چک شوی «007» نیستی. خیلی خوش گذشت عزیزان !جای شما خالی! 5- همه چیز صفی بود از دیدن فیلم حاتمیکیا گرفته [که یک ساعت، بی هیچ دلیل موجهی ما را جلوی در سالن نمایش نگه داشتند] تا گرفتن فیش غذا و خود غذا و چای و اینترنت و گلاب به روتان حتی...! من فقط خواهش میکنم سال آینده اسم این جشنواره از جشنواره فیلم فجر تبدیل شود به جشنواره صف فجر. 6- غذا خیلی خوب بود و تازه فرم هم دادند که ما پر کنیم برای سفارش و خرید غذا، بعد از این. بله، غذا خیلی خوب بود اما نمیدانم چرا هرچه اسم ناظر خرید جشنواره را میپرسیدیم برای تشکر حضوری، کسی جواب نمیداد؛ حالا هر کسی این اسم را میداند با تماس عاجل [با انجمن منتقدان فیلم ایران] مژدگانی دریافت کند. باور کنید تعداد قابل توجهی از منتقدان کشور منتظرند یک صحبت خصوصی مفصل با این بنده خدا در یک محیط آرام و خانوادگی داشته باشند. 7- چه سالن نمایشی، چه صندلیهای به قاعده چیده شدهای [به گمانم انجمن متخصصان ارتوپدی با طراح این سالن قرارداد میلیاردی بسته بودند؛ یک آرترز گردن مشتی نصیب ما شد از هی سرک کشیدن برای دیدن فیلم که نگو و نپرس] چه بالکن خوبی برای دیدن سقف و دیوارها و دوستان [حالا فیلم را هم ندیدیم، ندیدیم! بالکن که مال فیلم دیدن نیست مالِ... بی تربیت!] چه صدای درجه یکی [اصلا سینمای صامت چه عیبی دارد سینمای دیالوگدار یعنی سینمای جفنگ؛ باور کنید!] همه چیز خوب بود و ملالی نبود جز دوری شما! 8- توصیه میکنم از جشنوارههای بعدی، قبل از ورود به سالن نمایش، یک تست ادکلن از دارندگان کارت بگیرند و در موارد مشکوک، از راه دادن افراد به سالن خودداری کنند؛ موارد پیشنهادی برای مردودی در تست ادکلن: الف- ادکلنهای زنانه زیر 2000 تومان که سر جمالزاده میفروشند ب- عطر مشهدیهای زیر 500 تومان ج- ادکلن پیش از حمام که مشهور است به ادکلنِ عرق د- ادکلون نفتالین ه- سایر موارد 9- جوایز این جشنواره هم خیلی خوب بود و به همه یک جایزه دادند اما به بدترینها جایزهای ندادند. از آنجا که تمشک طلایی در کشور ما چندان قابل درک نیست من پیشنهاد میکنم جایزه زرشک طلایی در چند رشته اعطا شود به: الف- الاغ فیلم «آسمان محبوب» ساخته داریوش مهرجویی در رشته حضور پر رنگ حیوانات خانگی در یک فیلم [برندگان دوم و سوم: گربههای نیمی از آثار حاضر در جشنواره ودو تا سگ فیلم «پایاننامه» حامد کلاهداری] ب- سیگارِ برگ پیر داغر در فیلم «33 روز» جمال شورجه در رشته حضور پر رنگ سیگار در یک فیلم و البته به خاطر عدم اسراف در بیتالمال و استفاده از یک سیگار برگ نیمسوخته در تمام فیلم [برندگان بعدی به ترتیب «آینههای روبرو» نگار آذربایجانی و «مرگ کسب و کار من است» امیر ثقفی] ج- جشن فیلم «گزارش یک جشن» ابراهیم حاتمیکیا در رشته «بله گفتن عروس خانم در یک پارک یا هر جای دیگری مگر سر سفره عقد»[ متأسفانه در این رشته تعداد نامزدها برای انتخابهای دوم و سوم به حد نصاب نرسید] د- شاهرگ بریدهشده مسعود رایگان در فیلم«جرم» مسعود کیمیایی در رشته چاقو «خوردن» همراه با«مزه» [باقی فیلمها، یا چاقو داشتند مزه نداشتند یا مزه داشتند چاقو نداشتند و بنابراین توصیه می شود به تشکر و اهدای دیپلم زرشکی به فیلمهای «ندارها» ساخته محمدرضا عرب و «برف روی شیروانی داغ» ساخته محمد هادی کریمی اکتفا شود] با تشکر از همه، از جمله فیلم های خارجی جشنواره که نصیب منتقدان ایرانی نشد [منتقد ایرانی و فیلم خارجی؟ اصلاً منطقی است؟] و سایت جشنواره که دائم دچار مشکل بود و برنامه نمایش فیلم که در هر روز، دو سه بار عوض میشد و همه چیز...همه چیز! با تشکر از رومن گاری! 54
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 400]