تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):براستى كه حق را دولتى است و باطل را دولتى، و هر يك از اين دو، در دولت ديگرى ذليل ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804637248




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

فردوسي،حماسه‏سرايي بزرگ


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: فردوسي،حماسه‏سرايي بزرگ خبرگزاري فارس: يكي از پرآوازه‏ترين شاعران ايران زمين و يكي از بزرگ‏ترين حماسه سرايان جهان در قرن چهارم و پنجم هجري، حكيم ابوالقاسم فردوسي است. تولد يكي از پرآوازه‏ترين شاعران ايران زمين و يكي از بزرگ‏ترين حماسه سرايان جهان در قرن چهارم و پنجم هجري، حكيم ابوالقاسم فردوسي است. وي در سال 329 هجري، هم‏زمان با آغاز غيبت كبري در روستاي «باژ» كه يكي از قريه‏هاي طوس است، ديده به جهان گشود. وي دوران كودكي و جواني را در خانواده‏اي كه همه دهقان و ايراني پاك‏نژاد و صاحب آب و زمين بودند در فضايي سرسبز و آرام به تحصيل علم و ادب پرداخت. وي در اين روستا شوكتي تمام داشت و گهگاه طبع خود را در سرودن تاريخ ايران قديم آزمايش مي‏كرد. در آن زمان هيچ كس باور نمي‏كرد كه اين سروده‏هاي پراكنده ادامه يابد و به يك اثر عظيم حماسي به نام «شاهنامه» تبديل شود. شاهنامه سرايي در عهد سامانيان يعني در قرن چهارم هجري، جمع‏آوري و تأليف سرگذشت پادشاهان قديم ايران رونق به سزايي يافت. اين كتاب‏ها كه به شاهنامه معروف بودند به نثر نوشته شده بود و پيش از آن كه از ميان بروند، منبع و مأخذ برخي از كتاب‏هاي منثور و منظوم تاريخي در زبان فارسي و عربي قرار گرفت. جامع‏ترين آنها شاهنامه منثور ابومنصوري نام داشت كه به فرمان «ابومنصور محمّد بن عبدالرزاق» حاكم طوس، در حدود سال 346 ه . ق به دست جمعي از مورخان و نويسندگان جمع‏آوري و تدوين گرديد. اين كتاب، مأخذ مهم فردوسي در نظم شاهنامه است. آغاز سرودن شاهنامه به خواهش همسر اگر كسي بخواهد نقش زنان را در آفرينش آثار ارزشمند ادبي و علمي مردان بررسي كند، مثنوي، هفتاد من كاغذ شود. از جمله اين آثار، كتاب گران‏سنگ «شاهنامه» است. فردوسي پيش از آن كه به طور رسمي به نظم شاهنامه بپردازد، داستان «بيژن و منيژه» را به خواهش همسرش به نظم درآورد. بدين ترتيب اگر بگوييم آغاز اين اثر عظيم هنري و اين شاهكار بزرگ جهاني مرهون و مديون يك زن خوش ذوق و «يك مهربانْ جفتِ نيكي شناس» است، سخني به گزاف نگفته‏ايم. حكايت آغاز سرودن شاهنامه فردوسي در مقدمه داستان «بيژن و مَنيژه» مي‏گويد: در يكي از شب‏هاي بسيار تاريك، در باغ خانه‏ام، جهت خواب به بستر رفتم؛ اما خواب بر پلك‏هايم نمي‏نشست، سكوت و سياهي همه‏جا را فرا گرفته بود، از جاي برجستم و بر بستر نشستم به همسر مهربانم كه در اتاقي ديگر مشغول مطالعه بود گفتم: برايم شمع و چراغي بياور، او علاوه بر شمع و چراغ مقداري ميوه و نوشيدني نيز آورد، كتابي نيز در دست داشت و گفت: مي‏خواهم برايت داستاني از گذشتگان بخوانم، اما به شرطي كه پس از شنيدن آن، تمامي آن را به شعر درآوري، شرط او را پذيرفتم و سپس آن را به شعر درآوردم. مرا گفت كز من سخن بشنوي به شعر آري از دفتر پهلوي بگفتم بيار اي مه خوب چهر بخوان داستان و بيفزاي مهر مگر طبع شوريده بگشايدم شب تيره ز انديشه خواب آيدم ز تو طبع من گردد آراسته ايا مهربان يار پيراسته چنان چون ز تو بشنوم در به در به شعر آورم داستان سر به سر بگويم پذيرم ز يزدان سپاس ايا مهربان جفت نيكي شناس دقيقي، اولين شاهنامه سرا پيش از آن كه فردوسي، به شاهنامه سرايي بپردازد، «دقيقي» كه از شاعران بزرگ و همسال فردوسي است به نظم شاهنامه روي آورده بود. وي تنها هزار بيت از داستان گُشْتاسبْ و اَرْجاسْب توراني را سروده بود كه در سن كمتر از چهل سالگي به دست غلامش كشته شد. فردوسي علت قتل او را «خوي بَد» ياد مي‏كند و چنين مي‏گويد: جوانيش را خوي بد يار بود همه ساله تا بُد به پيكار بود بدان خوي بد جان شيرين بداد نبود از جهان دِلْش يك روز شاد يكايك از او بخت بر گشته شد به دست يكي بنده‏بر كُشته شد منابع شاهنامه «دقيقي» شاعر معاصر فردوسي، ابتدا دست به نظم شاهنامه زد، اما در ميانه راه به دست غلامش به قتل رسيد. پس از قتل دقيقي، دوستان فردوسي كه قوت طبع شاعري او را پيش از اين آزموده بودند نزد وي آمده و او را به ادامه كار تشويق كردند؛ اما وي منبع و مأخذي در اختيار نداشت كه بتواند از روي آن به نظم شاهنامه بپردازد؛ از اين‏رو اين شاعر خستگي‏ناپذير و سخت كوش براي تهيه اين منابع به شهرهاي بخارا، مرو، بلخ و هرات سفر كرد و با يك تحقيق ميداني و گسترده، داستان‏هاي باستان را از سينه پيران جهان ديده بيرون كشيد و آن را به نسل‏هاي پس از خود تقديم كرد. بپرسيدم از هر كسي بي‏شمار نترسيدم از گردش روزگار و اين در حالي بود كه آتش جنگ همه جا شعله ور و راه‏ها پر خطر بود. زمانه سراي پر از جنگ بود به جويندگان بر جهان تنگ بود نگراني فردوسي بزرگ‏ترين لذّت بزرگان علم و ادب زماني است كه بتوانند نتيجه تلاش‏هاي علمي و ادبي خود را ببينند و آثاري گران‏سنگ و ارزشمند از خود به يادگار گذارند. همچنين بزرگ‏ترين نگراني آنان هنگامي است كه موانع و مشكلاتي خواسته يا ناخواسته در اين راه پيش آيد و نتوانند كار بزرگي را كه آغاز كرده‏اند به پايان برند. فردوسي نيز چنين بود. او هميشه اين نگراني و دغدغه خاطر را داشت كه مبادا او هم همانند دقيقي كه در چهل سالگي از دنيا رفت با مرگي نا به‏هنگام روبه‏رو شود، و نتواند كار بزرگي را كه با عشق و علاقه آغاز كرده به فرجام رساند؛ از اين رو از خداوند مي‏خواست كه آن قدر زنده بماند كه بتواند شاهنامه را كه خود آن را «نامه شهرياران پيش» ناميده بود به نظم درآورد. همي خواهم از دادگر يك خداي كه چندان بمانم به گيتي به جاي كه اين نامه شهرياران پيش بپيوندم از خوب گفتار خويش دعاي او مستجاب شد و در 71 سالگي، شاهنامه را به پايان رساند و در 82 سالگي نيز جهان فاني را وداع گفت. حامي قدرشناس اگر چه فردوسي در خانواده‏اي به دنيا آمد كه به قول نظامي عروضي صاحب آب و زمين بودند و او بدين سبب از امثال خود بي‏نياز بود؛ اما هر چه داشت همه را در راه تدوين شاهنامه خرج كرد و خود گرفتار فقر و تهيدستي گرديد. در اين زمان يكي از امراي قدرشناس طوس او را از نگراني معاش و اندوه فقر رهايي بخشيد و تحت حمايت خود قرار داد؛ اما ديري نپاييد كه اين حامي قدرشناس به وضع نامعلومي ناپديد شد. بعد از آن بود كه ديگر فردوسي روي آسايش نديد و فقر، سايه سياه و سنگين خود را تا پايان عمر بر سر او انداخت. الا اي برآورده چرخ بلند چه داري به پيري مرا مستمند چو بودم جوان برترم داشتي به پيري مرا خوار بگذاشتي رنج سي ساله «هر چه زود بر آيد، دير نپايد». اين سخن از سعدي شيرازي است يعني چيزي كه با شتاب انجام يابد ماندگار نمي‏ماند. بعضي از شاعران و نويسندگان كه بي‏تأمل و انديشه، سخن مي‏سرايند، به قدري آثارشان بي‏پايه و بي‏مايه است كه به قول نظامي عروضي «پيش از خداوند خود بميرد»؛ اما فردوسي اين شاعر توانمند ايران، از كساني بود كه عشق و تلاش را به هم آميخت و با فقر و تنگدستي در آويخت و سي سال رنج برد و دود چراغ خورد تا توانست اثري پايدار و ماندگار از خود به يادگار گذارد. بسي رنج بردم در اين سالْ سي عجم زنده كردم بدين پارسي نميرم از اين پس كه من زنده‏ام كه تخم سخن را پراكنده‏ام فردوسي در سن كهولت نيز خود را بازنشسته نپنداشت و هستي خود را در اين راه گذاشت و تا دستانش توان نوشتن داشت قلم را كنار ننهاد و حاصل رنج سي ساله خود را در سال 400 هجري و در سن 71 سالگي به جامعه ادبي و هنري ايران زمين تقديم كرد و تا سن 82 سالگي نيز به پيرايش و آرايش آن پرداخت. دربار سلطان محمود فردوسي پس از تكميل شاهنامه و بازنگري در آن، تصميم گرفت آن را به سلطان محمود غزنوي تقديم كند، تا با پاداشي كه از اين راه مي‏ستاند هم خود را از فقر و تهيدستي برهاند و هم كتاب را از گزند حوادث مصون دارد. وي بدين منظور از طوس به غزنين آمد، و به دربار محمود بار يافت، اما برخلاف انتظار، مورد بي‏مهري سلطان قرار گرفت. فردوسي خشم آلود از كاخ بيرون شتافت و به گرمابه رفت و همه درهم‏هايي را كه دريافت كرده بود بين كاركنان حمام تقسيم كرد و شبانه به هرات گريخت. فردوسي مدت‏ها به هجو سلطان محمود پرداخت و در مذمّت او شعر سرود. علت بي‏توجهي سلطان محمود به فردوسي درباره اين كه چرا سلطان محمود، به فردوسي بي‏اعتنايي كرد گفته‏اند: فردوسي از پيروان اهل بيت بود و سلطان محمود را با شيعيان ميانه‏اي نبود. نظامي عروضي مي‏گويد: سلطان محمود مردي متعصّب بود و اطرافيان وي كه با فردوسي دشمني داشتند به سلطان گفتند كه او مردي رافضي (شيعه) است و اين بيت‏ها دليل رَفْضِ (و شيعه بودن) اوست. خردمند گيتي چو دريا نهاد برانگيخته موج از او تندباد چو هفتاد كشتي درو ساخته همه بادبان‏ها برافراخته ميانه يكي خوب كِشتي عروس برآراسته همچو چشم خروس پيمبر بِدو اندرون با علي همه اهل بيت نبّي و وصي اگر خُلد خواهي به ديگر سراي به نزد نبي و وصي گير جاي گرت زين بَد آيد گناه من است؟ چنين دان و اين راه، راه من است بر اين زادم و هم بر اين بگذرم يقين دان كه خاك پيِ حيدرم حب علي عليه‏السلام فردوسي، از دوستان خاندان اهل‏بيت عصمت و طهارت و شيفته مقام حضرت علي عليه‏السلام بوده است. اين معنا در اشعار بسياري از فردوسي تجلي يافته است: مرا غَمْز كردند كان بد سخن به مهر نبّي و علي شد كهن هر آن كس كه در دلْش بُغض علي است از او خوارتر در جهان گو كه كيست منم بنده هر دو تا رستخيز اگر شَه كند پيكرم ريز ريز من از مهر اين هر دو شه نگذرم اگر تيغ شه بگذرد از سرم منم بنده اهل بيت نبي ستاينده خاك پاي وصي نترسم كه دارم ز روشن دلي به دل مهر جان نبي و علي چه گفت آن خداوند تنزيل و وحي خداوند امر و خداوند نهي كه من شهر علمم علي‏ام در است دُرست اين سخن گفت پيغمبر است فردوسي، شاعري آزاده يكي از دلايلي كه فردوسي مورد بي‏مهري سلطان محمود قرار گرفت اين بود كه او شاعر درباري نبود.سلطان محمود انتظار داشت كه او هم مانند ديگر شاعران، جيره خوار درگاه او باشد و جز به ستايش او به كار ديگري نپردازد. او انتظار داشت كه فردوسي هم همانند فرّخي، عنصري و عَسجَدي در مدح او قصيده‏ها بسرايد و زندگاني او را به نظم درآورد، اما فردوسي نه تنها شاعر مديحه سراي مزدبگير نبود بلكه به عكس گاه بيت‏هايي گفته بود كه به سلطان محمود كنايه مي‏زد. از جمله از زبان «رستم فرخزاد»، قرن او را كه قرن چهارم هجري است اين‏گونه پيش بيني كرده بود: بَدانديش گردد پدر بر پسر پسر بر پدر همچنين چاره گر بر اين ساليان چارصد بگذرد كزين تخمه گيتي كسي نسپرد شود بنده بي‏هنر شهريار نژاد و بزرگي نيايد به كار زيان كسان از پي سود خويش بجويند و دين اندر آرند پيش بريزند خون از پي خواسته شود روزگار مهان كاسته وفات فردوسي سلطان محمود غزنوي، ابتدا فردوسي را مورد بي‏مهري قرار داد و دل او را رنجاند، اما سال‏ها بعد درصدد برآمد از اين شاعر دل شكسته دل جويي كند؛ از اين رو هدايايي فراهم كرد و گفت با شتر سلطاني به طوس برند و از او عذرخواهند؛ اما اقبال با اين شاعر بخت‏برگشته همراه نبود. نظامي عروضي گويد: هداياي سلطان به سلامت به شهر «طَبَران» رسيد، وقتي شتر از دروازه «رودبار» وارد مي‏شد، جنازه فردوسي از دروازه «رزان» بيرون مي‏رفت. گويند از فردوسي دختري ماند سخت بزرگوار، خواستند هداياي سلطان را بدو سپارند، قبول نكرد و گفت بدان محتاج نيستم.فردوسي پس از 82 سال زندگي شرافتمندانه و افتخارآميز در سال 411 ه . ق غريبانه وفات يافت و دخترش عزت و بلند طبعي او را كامل كرد و اين چنين مقتدرانه از هداياي مادي سلطاني چشم پوشيد و افتخاري بر افتخارات پدر افزود. كاخ بلند فردوسي وقتي خبر مرگ فردوسي و رد هداياي او توسط دخترش به گوش سلطان محمود غزنوي رسيد، دستور داد تا با آن هدايا كاروانْ‏سرا و آب انباري در بين راه نيشابور و مرو بنا كنند.امروز پس از گذشت هزار سال كه از مرگ فردوسي مي‏گذرد نه از كاروان‏سرا اثري است و نه از «سلطان سرا»؛ نه از كاخ نشاني است و نه از كاخ نشين؛ اما كاخي كه فردوسي بنا كرد نه تنها با گذشت روزگاران ويران نگرديد بلكه بر آبادي و استحكام آن افزوده گشت. صلاح كار كجا و من خراب كجا ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا فردوسي خود در شاهنامه آورده است: بناهاي آباد گردد خراب ز باران و از تابش آفتاب پي افكندم از نظم كاخي بلند كه از باد و باران نيابد گزند بر اين نامه‏بر سال‏ها بگذرد بخواند همي هر كه دارد خِرد نميرم از اين پس كه من زنده‏ام كه تخم سخن را پراكنده‏ام پندهاي اخلاقي فردوسي در نظم شاهنامه تنها به بيان تاريخ گذشتگان اكتفا نكرده، بلكه در جاي جاي هر داستان به نتيجه‏گيري اخلاقي مي‏پردازد و با بياني آرام و دلپذير و كلامي شيوا و لطيف، زبان به پند و اندرز گشوده و به خواننده شناخت و معرفت مي‏دهد، پندهاي او آن چنان شيرين و دلنشين است كه خواننده و شنونده هر چند سنگ‏دل باشد، نرم دل مي‏شود و از جان و دل آن را مي‏پذيرد. براي مثال، فردوسي پس از نقل داستان «ضَحّاك و فريدون» مي‏گويد: بيا تا جهان را به بَد نسپَريم به كوشش همه دست نيكي بريم نباشد همه نيك و بد پايدار همان به كه نيكي بود يادگار همان گنجِ دينار و كاخ بلند نخواهد بُدَن مر تو را سودمند سخن مانَد از تو همي يادگار سخن را چنين خوارمايه مدار فريدون فرخ فرشته نبود ز مُشك و ز عنبر سرشته نبود به داد و دهش يافت آن نيكويي تو داد و دهش كن فريدون تويي... شاهنامه و سخنان امام حسين عليه‏السلام از داستان‏هاي بسيار آموزنده و خواندني شاهنامه، داستان رستم و اسنفديار است. قسمت‏هايي از اين داستان، يادآور سخنان حماسي سرور آزادگان و سالار شهيدان حسين بن‏علي عليه‏السلام است. از آن جمله، آن جا كه رستم مي‏گويد: مگر بند، كز بند عاري بود شكستي بود زشت كاري بود اشاره به اين شعر امام حسين در روز عاشورا دارد كه: القَتلُ اَولي من رُكوبِ الغاري؛ كشته شدن بهتر از ننگ تسليم است. رستم: مرا كشتن آسان‏تر آيد ز ننگ امام حسين عليه‏السلام : مرگ در راه رسيدن به عزت و احياي حق چه آسان است. رستم: و گر باز مانم‏به جايي ز جنگ امام حسين عليه‏السلام خطاب به برادرش محمّد حنفيه مي‏فرمايند: اي برادر، به خدا قسم، اگر در زمين پناهگاه و چاره‏اي نداشته باشم، با يزيد بن معاويه بيعت نخواهم كرد. تسليم ناپذيري قهرمانان شاهنامه فردوسي از زبان قهرمانان و پهلوانان شاهنامه به همه آزاد مردان و ستم‏ستيزان جهان مي‏آموزد كه در برابر بيگانگان سر تسليم و تعظيم فرود نياورند و مرگ با عزت را بر زندگي با ذلت ترجيح دهند و اين همان مضمون سخنان سيد و سالار شهيدان امام حسين عليه‏السلام در كربلاست. مرا مرگ خوش‏تر از آن زندگي كه سالار باشم كنم بندگي بزرگي كه انجام آن تيرگي است بر آن مهتري بر ببايد گريست به نام نكو گر بميرم رواست مرا نام بايد كه تن، مرگ راست امام حسين عليه‏السلام : موتٌ في عزٍّ، خيرٌ من حياةٍ في ذُلٍّ؛ مرگ با عزت بهتر از زندگاني با ذلت است. چنين گفت كامروز مُردن به نام به از زنده، دشمن بدو شادكام امام حسين عليه‏السلام : مرگ در راه عزت، جز زندگاني جاويد نيست و زندگاني با ذلت جز مرگي كه از زندگي تهي است نخواهد بود. مرا مرگ خوش‏تر به نام بلند از اين زيستن با هراس و گزند امام حسين عليه‏السلام : من مرگ را جز سعادت و زندگي با ستم‏كاران را جز خواري نمي‏بينم. نيك نامي فردوسي نام نيك و افتخارآميز را بهترين و با ارزش‏ترين يادگار انسان مي‏داند و از زبان پهلوانان شاهنامه مي‏گويد: جهان يادگار است و ما رفتني به گيتي نماند به جز گفتني به نام نكو گر بميرم رواست مرا نام بايد كه تن مرگ راست اين بيت‏ها يادآور اشعاري است كه امام حسين در برابر سپاه «حُر» خواند: من مي‏روم و مرگ بر جوانمرد، ننگ نيست؛ آن جوانمردي كه انديشه خير داشته باشد و در راه اسلام جهاد كند و نيز در راه شايستگان از جان بگذرد و از هر ناشايستي دوري گزيند و با هر تبهكاري ناسازگاري كند. من اين زندگاني را نمي‏خواهم. و چه زنده بمانم يا بميرم كسي مرا سرزنش نمي‏كند، تو مورد ملامتي كه با ذلت زندگي كني. مرا مرگ نامي‏تر از سرزنش به هرجاي بيغاره بدكنش همان نيك نامي به و راستي كه كرد اي پسر سود بركاستي؟ يكتا پرستي حكيم ابوالقاسم فردوسي همانند ديگر شعراي نام‏آور ايران نه تنها در آغاز شاهنامه خداوند يكتا را به زيبايي وصف كرده است؛ بلكه در سراسر اين كتاب، نام خدا را، زينت‏بخش داستان‏هاي ايرانيان قديم نموده است. به نام خداوند جان و خرد كز اين برتر انديشه بر نگذرد خداوند نام و خداوند جاي خداوند روزي ده رهنماي خداوند كيهان و گَردانْ سپهر فروزنده نام و ناهيد و مهر ستودن نداند كس او را چو هست ميانْ بندگي را ببايَدْتْ بست پرستنده باشي و جوينده راه به ژرفي به فرمانْش كردن نگاه توانا بود هر كه دانا بود ز دانش دل پير، برنا بود سخن هيچ برتر ز توحيد نيست به ناگفتن و گفتن ايزد يكي است پوشش زنان در ايران قبل از اسلام از داستان‏هاي شاهنامه چنين برمي‏آيد كه در ايران قبل ازاسلام، زنان و دختران پادشاه داراي موقعيّتي ممتاز و همه داراي حجاب و پوشش بوده‏اند و فردوسي هنگامي كه صفتي براي آنها مي‏آورده از كلمه «پوشيده» و «پوشيده روي» استفاده مي‏كرده است. از جمله در داستان بيژن و منيژه در چند جا براي دختران توراني اين تعبير را به كار برده است. به پرده درون دُخت پوشيده روي بجوشيد مهرش بپوشيد موي منيژه منم دخت افراسياب برهنه نديدي مرا آفتاب همه دُخت تركان پوشيده روي همه سرو قد و همه مُشك موي وزان پس بفرمود شاه جهان كه آريد پوشيدگان را نهان همان دختر شاه پوشيده روي كسي كو نيايد ز پرده به كوي تهمينه دختر شاه سَمنگان زماني كه خود را به رستم معرفي مي‏كند چنين مي‏گويد: يكي دخت شاه سمنگان منم ز پُشت هُژَبرو پلنگان منم به گيتي ز شاهان مرا جفت نيست چو من زير چرخ بلند اندكي است كس از پرده بيرون نديده مرا نه هرگز كس آوا شنيده مرا سخنان اخلاقي شاهنامه - درباره دانش‏اندوزي: مياساي ز آموختن يك زمان ز دانش ميفكن دل اندر گمان - مبارزه با هواي نَفْس و شهوت‏راني اگر بر خرد چيره گردد هوا نيابد ز چنگ هوا، كس رها خردمند كآرد هوا را به زير بود داستانش چو شير دلير - مبارزه با حرص و آز بخور آن چه داري و بيشي مجوي كه از آز كاهَد همي آبروي - راست‏گويي و پرهيز از دروغ به گيتي به از راستي پيشه نيست ز كژّي تَبَر هيچ انديشه نيست چو با راستي باشي و مردمي نبيني به جز خوبي و خرّمي - تلاش و كوشش به رنج اندر است اي خردمند گنج نيابد كسي گنج نابرده رنج - بي‏آزاري به نزد كهان و به نزد مهان به آزار موري نيرزد جهان - نيكي و احسان مكن بَد كه بيني به فرجامْ بد ز بد گردد اندر جهان نامْ بد نگر تا چه كاري، همان بِدْروي سخن هرچه گويي همان بشنوي تو تا زنده‏اي سوي نيكي گراي مگر كام‏يابي به ديگر سراي - بردباري و پرهيز از غرور سَرِ مردمي بردباري بود سبك‏سر هميشه به خواري بود نويسنده: محمّد شجاعي .......................................................................................................................... منبع: حوزه انتهاي پيام/




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 673]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن