واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: «آويني» به روايت «آويني» خبرگزاري فارس:من از يك راه طي شده، با شما حرف ميزنم.زندگي مرا به راهي كشانده است كه عميقا بپذيرم كه تظاهر به دانايي هرگز جايگزين دانايي نميشود.سعي كردم كه خودم رااز ميان بردارم تا هر چه هست خدا باشد و خدا را شكر بر اين تصميم وفادار ماندهام. به گزارش خبرگزاري فارس، سيد شهيدان اهل قلم ، «مهندس مرتضي آويني» در 20 فروردين ماه سال 1372، هنگام ساخت آخرين مستندش با نام«شهري در آسمان» در منطقه«فكه»، بر اثر انفجار يك «مين والمري» به جا مانده از سال هاي جنگ تحميلي به شدت مجروح شد و پيش از انتقال به مراكز درماني و امدادي بر اثر شدت جراحات وارده به شهادت رسيد. همچنين يكي ديگر از اعضاي گروه مستند سازي به نام «مهندس محمد سعيد يزدان پرست» نيز در جريان اين انفجار شربت شهادت نوشيد. پيكر مهندس «سيد مرتضي آويني» و «مهندس محمد سعيد يزدان پرست» پس از تشييع از مقابل «حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي» به بهشت زهراي تهران انتقال يافت و در قطعه 29 به خاك سپرده شد.آن چه مي خوانيد زندگي نامه «شهيد سيد مرتضي آويني» به زبان خود ايشان است كه در سال 1371 بيان شده است: *من بچه «شاه عبدالعظيم» هستم و در خانهاي به دنيا آمده و بزرگ شدهام كه در هر سوراخش كه سر ميكردي به يك خانواده ديگر نيز برميخوردي. اينجانب- اكنون 46 سال تمام دارم. درست 34 سال پيش، يعني در 1336 شمسي، مطابق 1956 ميلادي در كلاس ششم ابتدايي نظام قديم، مشغول درس خواندن بودم. در آن سال انگليس و فرانسه به كمك اسرائيل شتافته و به مصر حمله كردند و بنده هم به عنوان يك پسربچه 12-13 ساله تحت تاثير تبليغات آن روز كشورهاي عربي، يك روزي روي تخت سياه نوشتم: «خليج عقبه از آن ملت عرب است»، وقتي زنگ كلاس را زدند و همه ما بچهها سرجايمان نشستيم،اتفاقا آقاي مديرمان آمد تا سري هم به كلاس ما بزند. وقتي اين جمله را روي تخته سياه ديد، پرسيد:«اين را كي نوشته؟» صدا از كسي درنيامد، من هم ساكت اما باحالتي پريشان سرجايم نشسته بودم. ناگهان يكي از بچهها بلند شد و گفت:« آقا اجازه، آقا بگيم؟ اين جمله را فلاني نوشته» و اسم مرا به آقاي مدير گفت. آقاي مدير هم كلي سر و صدا كرد و خلاصه اينكه چرا وارد معقولات شدهاي. بعدها هم كه در عالم نوجواني و جواني، گهگاه حرفهاي گنده گنده و سوالات قلمبه سلمبه ميكرديم معمولا به زبانهاي مختلف حاليمان ميكردند كه وارد معقولات نبايد بشويم. مثلا يادم است كه در حدود سالهاي 45-50 با يكي از دوستان به منزل يك نقاش كه همهاش از انار نقاشي ميكشيد، رفتيم. ميگفتند از مريدهاي «عنقا» است و درويش است. وقتي در باره «عنقا» و نقش انار سوال ميكرديم با يك حالت خاصي به ما ميفهماندند كه به اين زودي و راحتي، نميشود وارد معقولات شد. تصور نكنيد كه من با زندگي به سبك و سياق متظاهران به روشنفكري نا آشنا هستيم، خير . من از يك راه طي شده، با شما حرف ميزنم. من هم سالهاي سال در يكي از دانشكدههاي هنري درس خواندهام. به شب هاي شعر و گالريهاي نقاشي رفتهام .موسيقي كلاسيك گوش دادهام، ساعتها از وقتم را به مباحثات بيهوده و در باره چيزيهايي كه نميدانستهام گذراندهام. من هم سالها با جلوه فروشي و تظاهر به دانايي بسيار زيستهام. ريش پرفسوري و سبيل نيچهاي گذاشتهام و كتاب «انسان تك ساحتي»، [نوشته]«هربرت ماكوزه» را بيآنكه آن زمان خوانده باشماش، طوري دست گرفتهام كه ديگران جلد آن را ببينند و پيش خودشان بگويند عجب، فلاني چه كتابهايي ميخواند، معلوم است كه خيلي ميفهمد.اما بعد خوشبختانه زندگي مرا به راهي كشانده است كه ناچار شدهام رودربايستي را نخست با خودم و سپس با ديگران كنار بگذارم و عميقا بپذيرم كه تظاهر به دانايي هرگز جايگزين دانايي نميشود و حتي از اين بالاتر، دانايي نيز با تحصيل فلسفه حاصل نميآيد. بايد درجست وجوي حقيقت بود و اين متاعي است كه هر كس براستي طالبش باشد آن را خواهد يافت و در نزد خويش نيز خواهد يافت. وحالا از يك راه طي شده با شما حرف ميزنم. داراي فوقليسانس معماري از «دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران» هستم اما كاري را كه اكنون انجام ميدهم نبايد با تحصيلاتم مربوط دانست. حقير هر چه آموختهام از خارج دانشگاه است. بنده با يقين كامل ميگويم كه «تخصص حقيقي» در سايه «تعهد اسلامي» به دست ميآيد و لاغير. قبل از انقلاب بنده فيلم نميساختهام اگر چه با سينما آشنايي داشتم. اشتغال اساسي حقير قبل از انقلاب در ادبيات بوده است. اگرچه چيزي- اعم از كتاب يامقاله به چاپ نرساندهام_ با شروع انقلاب حقير تمام نوشتههاي خويش را اعم از تراوشات فلسفي، داستانهاي كوتاه، اشعار و ... در چند گوني ريختم و سوزاندم و تصميم گرفتم كه ديگر چيزي كه «حديث نفس»، باشد ننويسم وديگر از خودم سخني به ميان نياورم. هنر امروز متاسفانه «حديث نفس» است و هنرمندان گرفتار خودشان هستند به فرموده «خواجه شمسالدين محمد حافظ شيراز» رحمهالله عليه، تو «خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز». سعي كردم كه خودم رااز ميان بردارم تا هر چه هست خدا باشد و خدا را شكر بر اين تصميم وفادار ماندهام. البته آنچه كه انسان مينويسد هميشه تراوشات دروني خود است. همه هنرها اينچنيناند. كسي هم كه فيلم ميسازد اثرش تراوشات دروني خود اوست. اما اگر انسان خود را در خدا فاني كند آنگه اين خداست كه در آثار ما جلوهگر ميشود. حقير اينچنين ادعايي ندارم اما سعيام بر اين بوده است. با شروع كار «جهاد سازندگي» در سال 58 به روستاها رفتيم كه براي خدا بيل بزنيم. بعدها ضرورتهاي موجود رفته رفته ما را به فيلمسازي براي «جهاد سازندگي» كشاند. در سال 59 به عنوان نمايندگي «جهاد سازندگي» به تلويزيون آمديم و در «گروه جهاد سازندگي» كه پيش از ما بوسيله خود كاركنان تلويزيون تاسيس شده بود مشغول به كار شديم. يكي از دوستان ما در آن زمان «حسين هاشمي» بود كه فوق ليسانس سينما داشت و همان روزها از كانادا آمده بود. او نيز به همراه ما روستاها آمده بود تا بيل بزند. تقدير اين بود كه بيل را كنار بگذاريم و دوربين برداريم . بعدها «حسين هاشمي» با آغاز تجاوزات مرزي رژيم بعث به جبهه رفت و روز اول جنگ در «قصر شيرين» اسير شد- به همراه يكي از برادران جهاد به نام «محمدرضا صراطي»- ما با چند نفر از برادران ديگر، كار را تا امروز ادامه داديم. حقير هيچ كاري را مستقلا انجام ندادهام كه بتوانم نام ببرم. در همه فيلمهايي كه در «گروه جهاد سازندگي» ساخته شده است سهم كوچكي نيز -اگر خدا قبول كند- به اين حقير ميرسد و اگر خدا قبول نكند كه هيچ. به هر تقدير، من فعاليت تجاري نداشتهآم. «آرشيتكت» هستم! از سال 58 و 59 تاكنون بيش از يكصد فيلم مستند براي تلويزيون ساختهام كه بعضي از عناوين آنها را ذكر ميكنم : مجموعه «خانگزيدهها»، مجموعه «ششروز در تركمن صحرا»، «فتح خون»، مجموعه «حقيقت» (گمگشتگان ديار فراموشي ،بشاگرد)، مجموعه «روايت فتح»، نزديك به هفتاد قسمت، و در چهارده قسمت اول از مجموعه «سراب» نيز مشاور هنري و سرپرست مونتاژ بودهام. يك ترم نيز در «دانشكده سينما» تدريس كردهام كه چون مفاد مورد نظر من براي تدريس با طرح درسهاي دانشگاه همخوني نداشت از ادامه تدريس در دانشگاه صرفنظر كردم. مجموعه مباحث را كه براي تدريس فراهم كرده بودم با بسط و شرح وتفسير بيشتر در كتابي به نام «آينه جادو»، بالخصوص در مقالهاي با عنوان «تاملاتي در باره سينما» كه نخستين بار در «فصلنامه سينمايي فارابي» به چاپ رسيد- در «انتشارات برگ» به چاپ رساندهام. ويژه نامه «سيد شهيدان اهل قلم» انتهاي پيام/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 436]