تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1836374337
هم پیمانان قتل - روایت و جزئیات یک ماجرای تکان دهنده و وحشتناک
واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: هم پیمانان قتل - روایت و جزئیات یک ماجرای تکان دهنده و وحشتناک
از:
::گاهنوشتهای حمیدرضا محمدی::
مایکل ملوی آتشنشان بود
… البته شهرت او هیچ ربطی به شغلش ندارد. در واقع جریان شهرت او به هنگامی برمیگردد که در سال ۱۹۳۳ میلادی پیرمردی ۶۰ ساله، دائمالخمر و بیمصرف بود که هیچکدام از مشروبفروشیهای نیویورک او را به داخل مغازه راه نمیدادند. تنها جایی که او میتوانست به مدد چانهدرازی و خوشصحبتی ذاتیش مشتریان مایهدار بار را وادار کند تا چند نوبت در روز مهمانش کنند مشروبفروشی آنتونی مارینو واقع در محلهی برانکس بود.
مارینو جوانک خوشپوش و ۲۷ سالهی صاحب بار به درآمد حاصل از مشروبفروشی قانع نبود. او به اتفاق دوستانش شامل ژورف مورفی شیمیدان سابق و ساقی ۲۸ سالهی کنونی بار، فرانسیس پاسکوا ۲۴ ساله صاحب مؤسسهی دفن و کفن، گرین راننده تاکسی و دنیل کرایسبرگ ۲۹ ساله میوهفروش به دنبال راههای سریع پول درآوردن بودند و در این راه «قانون» مانع مهمی بر سر راهشان به حساب نمیآمد. مارینو هم، همانند صاحب مغازههای دیگر، دل خوشی از مایکل ملوی نداشت و ترجیح میداد این الکلی بیمصرف دور و بر مغازهاش پیدایش نشود، تا آن که روزی پاسکوا به نکتهای در مورد مایکل اشاره کرد که مارینو پیشتر به آن توجه نکرده بود: مایکل میتوانست بهترین طعمه برای نقشهای باشد که سال قبل، مارینو و رفقا -که بعدها در روزنامهها به گروه «همپیمانان قتل» مشهور شدند- بر سر یک الکلی مردنی دیگر پیادهاش کردند. آنها طعمهی سال قبل خود را به کمک یکی از رفقای خود در شرکت بیمه، بیمهی عمر کردند، سپس به او سهمیهی بدون محدودیت و مجانی مشروب دادند و با همکاری ناآگاهانهی قربانی او را به کام مرگ فرستادند تا با گواهی کارشناس بیمه مبنی بر مرگ تصادفی بیمهشده، طبق بیمهنامه با عنوان نفعبرندگان جایگزین بیمهشدهی اصلی، ۸۰۰ دلار شرکت بیمه را تیغ بزنند.
مایکل ملوی طعمهی آسانتری به نظر میرسید، چرا که با آن اوضاع اعتیادش به الکل باید یکی از همان روزها از پا میافتاد. «همپیمانان قتل» با کمک دوستشان در شرکت بیمه این بار «مایکل» را با پرداخت ۱۷۸۸ دلار بیمه کردند. بیمه کردن مایکل بدون همکاری دوستشان در شرکت بیمه امکانپذیر نبود. هیچ کارشناس بیمهی دیگری مایکل را با آن اوضاع و بدون آن که با خودش صحبت کند بیمه نمیکرد، ضمن آن که آنها مایکل را -برای پرداخت حق بیمهی کمتر- ۴۵ ساله جا زدند. پس از مرگ «تصادفی» مایکل، ۳۵۷۶ دلار -معادل ۵۷۰۰۰ دلار به پول امروز آمریکا- به نفعبرندهی جایگزین در بیمهنامه(ها) یعنی آنتونی میرسید تا او آن را بین رفقا تقسیم کند.
بعد از آن که کار بیمهنامهها ردیف شد، مایکل، الکلی بیمصرفی که آنتونی هر روز به هر بهانه از بار بیرونش میانداخت، یک دفعه نور چشم آنتونی شد و آنتونی به او گفت که از آن روز میتواند در بار او هر چه میخواهد به صورت مجانی بنوشد. مایکل بیکله و بیخبر از همه جا -بی آن که به چیزی مشکوک شود- خوشحال از موهبتی که شانس نصیبش کرده تمام آن روز را -بیوقفه- در بار نوشید، طوری که وقتی اواخر شب مست و لایعقل و به سختی از در بار بیرون رفت و در تاریکی گم شد، گروه رفقا تقریباً مطمئن بودند که فردا خبر مرگش را خواهند شنید.
ادمه دارد...
هم پیمانان قتل - روایت و جزئیات یک ماجرای تکان دهنده و وحشتناک
مایکل ملوی نیاز به کمک داشت
اما فردای آن شب، مایکل ملوی باز هم به مغازهی آنتونی برگشت تا از لطف مجانی آنتونی بهرهمند شود. آن روز هم تا شب نوشید و باز با وضعیتی به بدی شب پیش بار را ترک کرد. باز هم آنتونی و رفقا چشمانتظار فردا و خبر مرگ مایکل ماندند. اما فردا باز هم همین ماجرا تکرار شد. روزها و روزها گذشت و مایکل با وجود آن که انباری آنتونی را کم کم داشت کاملاً خالی میکرد در همان یک قدمی مرگ جا خوش کرده بود و خیال مردن نداشت.
کم کم صبر «همپیمانان قتل» لبریز شد. چارهای نبود. مایکل ملوی نیاز به «کمک» رفقا داشت. دستیار آنتونی -مورفی- ساقی بار، تحصیلاتی در رشتهی شیمی داشت و به همین دلیل از او برای تسریع مرگ مایکل کمک خواستند. او پیشنهاد کرد که سهمیهی مشروب مایکل را با ضدیخ رادیاتور ماشین -که از الکل چوب تهیه میشد و سمی بود- عوض کنند. فردای آن روز بعد از آن که نوشیدنیهای هر روزه هوشیاری مایکل را مختل کرد مورفی سهمیهی ضدیخش را به او نوشاند. بعد از نوشیدن اولین لیوان، مایکل تقاضای نوشیدنی بیشتری کرد و لیوان دوم ضدیخ را هم تا ته سرکشید. لحظاتی بعد بر روی زمین افتاد و از حال رفت. مورفی او را وارسی کرد و به رفقا ندا داد که قلبش به سختی میزند. با این حال بعد از گذشت یک ساعت مایکل از جا بلند شد، از رفقا به خاطر حال خرابش عذرخواهی کرد و رو به آنتونی گفت که باز هم تشنه است!
آنتونی اعتقاد داشت مورفی به مقدار کافی ضدیخ به مایکل نخورانده است، به همین دلیل، این بار خودش دست به کار شد و سهمیهی مایکل را به طور کامل با ضدیخ جایگزین کرد. اما تأثیر نوشیدنی سمی جدید بر مایکل چیزی در حد نوشیدنی همیشگیش بود. یک هفتهی کامل به مایکل ضدیخ دادند و تغییری شدیدتر از بار اول در او ندیدند!
کم کم همپیمانان قتل به هم ریخته و عصبی شدند. به نظر میرسید الکل چوب -که مصرف حتی مقادیر کم آن باعث کوری هر آدم عادی میشود- تأثیری روی ملوی ندارد. باز هم جلسه گذاشتند و به دنبال راهی گشتند که یک مرگ «تصادفی» مؤثر برای مایکل تدارک ببینند. این بار مورفی پیشنهاد داد به مایکل غذای فاسد و مسموم بدهند. گروه پذیرفت. آخر وقت آن روز ساندویچی از ماهی ساردین فاسد شده، که چند میخ ریز هم در بین آن جاسازی شده بود در میان مقدار کافی نان برای پوشاندن بوی غذا و پنهان کردن میخها به مایکل دادند. مایکل خوشحال و سرمست از لطف بیحد رفقا، غذا را تا آخرین تکه خورد، انگشتهایش را لیسید. معدهاش را با چند وعده الکل چوب شستشو داد و همانند شبهای دیگر مست و خراب، اما این بار کاملاً سیر، از بار راهی خانه شد.
ادامه دارد...
هم پیمانان قتل - روایت و جزئیات یک ماجرای تکان دهنده و وحشتناک
سگها هفت جان دارند،
گربهها 9 جان
و مایکل ملوی …؟!
غذای مسموم هم بر روی مایکل ملوی تأثیر نکرد. آنتونی و رفقا افزودنیهای غیرمجاز http://www.gozir.com/logman/wp-includes/images/smilies/icon_wink.gif دیگری همچون مرگ موش و برادههای فلز را نیز آزمایش کردند و نوشیدنی او را از ضدیخ به تروبانتین تغییر دادند. اما سرانجام به این نتیجه رسیدند که مایکل یک پدیدهی عجیب طبیعت و صاحب معدهای استثنایی است و از این زاویه آسیبپذیر نیست. باید راههای دیگری را امتحان کنند.
در یکی از شبهای سرد زمستانی که دمای هوا منفی چهارده درجه زیر صفر بود، بعد از آن که مایکل را نوشیدنیهای پیاپی بیهوش کرد، آنتونی و پاسکوا مایکل را سوار تاکسی گرین کردند و او را به پارک کلرمانت بردند. او را روی زمین پوشیده از برف انداختند، پیراهنش را در آوردند، روی سینهی لختش پنج گالن آب ریختند و او را رها کردند.
روز بعد آنتونی و رفقا روزنامههای عصر را در جستجوی خبر مرگ مایکل زیر و رو کردند، اما چیزی پیدا نکردند. پاسکوا که به خاطر سرمای دیشب دچار سرماخوردگی شدیدی شده بود دیرتر از همه و هنگام غروب به رفقا پیوست. بعد از ورود او بود که مایکل ملوی -در حالی که سرحالتر از روزهای قبل به نظر میرسید- در را باز کرد و سفارش اولین نوشیدنیش را داد!
آنتونی و رفقا به بنبست رسیده بودند. چارهای نبود. تصمیم گرفتند از یک کارشناس کمک بگیرند. آنتونی بستون معروف به «تونی خشن» از رفقای آنتونی مارینو و یک قاتل حرفهای بود. او پس از آن که شرح مصائب http://www.gozir.com/logman/wp-includes/images/smilies/icon_wink.gif همپیمانان قتل را شنید توصیه کرد که کارهای محیرالعقول و نقشههای خارقالعاده را کنار بگذارند و به سادگی مایکل ملوی را خلاص کنند. مارینو شدیداً مخالف بود و اعتقاد داشت نباید مایکل را طوری کشت که مرگش باعث جلب توجه پلیس شود: باید مرگش تصادفی به نظر برسد. تونی خشن معتقد بود که میشود مایکل را طوری کشت که کاملاً تصادفی به نظر برسد: یک تصادف شدید رانندگی یک اتفاق عادی برای یک معتاد الکلی در هنگام عبور از خیابان است.
صبح زود روز بعد، در حالی که مایکل سحرخیز در بیهوشی حاصل از نوشیدنی اول صبح به سر میبرد، مارینو و بستون زیر بغل او را گرفتند و او را به وسط خیابان بردند. گرین، در فاصلهای به اندازهی کافی دور، پشت ماشینش نشسته بود و منتظر بود. او ماشینش را روشن کرد و شتاب گرفت. مارینو و بستون تا آخرین لحظات زیربغل مایکل را نگه داشتند و به محض نزدیک شدن تاکسی گرین -که با سرعت ۷۵ کیلومتر در ساعت به آنها نزدیک میشد- او را رها کردند و به کنار خیابان پریدند. ضربهی ناشی از تصادف، مایکل را به هوا پرتاب کرد و به سختی به زمین کوبید. سه عامل ماجرا جنازه را همانطور وسط خیابان رها کردند و گریختند.
فردای آن روز از مایکل خبری نشد. همینطور پسفردا و روزهای بعد. البته مشکل کوچکی وجود داشت و آن این بود که خبری از مرگ مایکل هم نبود. آنتونی و رفقا برای دریافت پول بیمه نیاز به گواهی فوت مایکل داشتند. آنها روزنامهها را جستجو کردند و به خیلی از بیمارستانها سر زدند. خبری از جنازه یا خبر فوت نبود. پس از دو هفته گروه به این نتیجه رسید که باید جنازهای را به جای مایکل جا بزنند و گواهی فوت او را بگیرند. با توجه به شغل پاسکوا که صاحب مؤسسهی تدفین بود این کار عملی به نظر میرسید. در آغاز هفتهی سوم، در حالی که جستجوها برای مردهای شبیه به مایکل داشت به نتیجه میرسید مایکل ملوی پیدایش شد! او توضیح داد که یک تصادف رانندگی داشته و از ناحیهی سر و کمر دچار آسیبدیدگی شدید بوده و به همین دلیل سه هفته در بیمارستان فوردهم بستری بوده. اما اکنون سالم و سرحال است و به گفتهی خودش «آمادهی نوشیدن است»!
هم پیمانان قتل - روایت و جزئیات یک ماجرای تکان دهنده و وحشتناک
شما نمیتوانید مایکل ملوی را بکشید !!!!!!!!!!!
همپیمانان قتل از سختجانی مایکل عصبانی و شگفتزده شده بودند. آنها هزار و هفتصد دلار روی کسی سرمایهگذاری کرده بودند که آسیبناپذیر به نظر میرسید و تا آن روز از بیش از سی توطئهی مرگبار جان سالم به در برده بود.
http://www.gozir.com/logman/wp-content/uploads/2008/12/amd_justice-art_1014.jpg (http://p30city.net/redirector.php?url=http%3A%2F%2Fwww.nydailynews.com%2Fnews%2 Fcrime_file%2F2007%2F10%2F14%2F2007-10-14_the_durable_mike_malloy.html)
این بار به توصیهی بستون، گروه مستقیماً دست به کار شد و تصمیم گرفتند روشی را برای کشتن مایکل انتخاب کنند که در آن مطمئن شوند کارش تمام شده. در روز پایانی زندگی مایکل، پس از آن که طبق معمول افراط در نوشیدن او را کاملاً بیهوش کرد، کرایسبرگ و مورفی او را به خانهی مورفی بردند. یک سر لولهای را در داخل دهان او گذاشتند و سر دیگر آن را به یک چراغ گاز روشن وصل کردند. تنفس مونوکسید کربن اندک اندک اثر خود را گذاشت، چهرهی مایکل ارغوانی رنگ شد و نهایتاً پس از آن که کرایسبرگ مطمئن شد کار مایکل تمام است با پزشک معتمد گروه و عضو انجمن شهر، دکتر فرانک منزلا تماس گرفت و او گواهی فوت مایکل را بر اثر بیماری ذاتالریه (با توجه به دانههای ارغوانی رنگ ظاهر شده بر روی صورت مایکل) و اعتیاد شدید به الکل صادر کرد. مایکل ملوی در اسرع وقت به خاک سپرده شد و آنتونی و رفقا خسارت بیمه را دریافت کردند. اما ماجرا به اینجا ختم نشد. کشتن مایکل ملوی، کار آسانی نبود و طبیعی بود که بعضی از رفقا که زحمت بیشتری در این راه کشیده بودند و مصائب بیشتری را متحمل شده بودند سهم بیشتری بخواهند. کم کم بحث و جدل بین رفقا، جریان مایکل را -به عنوان سختجانترین آدم نیویورک یا شاید آمریکا و حتی دنیا- بر سر زبان مردم انداخت. بستون توسط شرکای اولیه سربهنیست شد. پلیس به جریان مشکوک شد و نهایتاً دستور نبش قبر و معاینهی جسد مایکل صادر شد. پس از انجام معاینات و تأیید خفگی مایکل در اثر تنفس مونوکسید کربن، آنتونی و رفقا دستگیر و در دادگاهی که هفت ساعت به طول انجامید محکوم شناخته شدند. هری گرین و دکتر فرانک منزلا به زندان افتادند و آنتونی مارینو، فرانک پاسکوا، دانیل کرایسبرگ و ژورف مورفی با صندلی الکتریکی اعدام شدند.
مایکل ملوی سختجان و جریان قتل وی، موضوع و الهامبخش چندین فیلم، کتاب و ترانه شد. به عنوان نمونه یکی از قسمتهای سریال تلویزیونی داستانهای شگفتانگیز ساختهی اسپیلبرگ با عنوان یکی برای جاده به داستان مایکل ملوی میپردازد و ردپای این داستان باورنکردنی در نمایشنامهها، آهنگها و آثار تلویزیونی دیگر نیز مشاهده میشود. در واقع هر چند تلاش همپیمانان قتل برای کشتن مایکل ملوی سرانجام به کشته شدن او انجامید اما همین اتفاقات باعث شهرت او پس از مرگ و زنده ماندن نام مایکل ملوی گردید.
منبع (http://www.gozir.com/1387/09/16/michael-malloy-part1/)
متن این داستان، که در چهار قسمت تنظیم شده ترجمه و برداشتیست آزاد از مطلبی با عنوان New York Gangs Murder Trust and Michael Malloy (http://www.trivia-library.com/b/new-york-gangs-murder-trust-and-michael-malloy-part-1.htm).
منبع برخی مطالب نقل شده، صفحهی مایکل ملوی در ویکیپدیای انگلیسی است: اینجا (http://en.wikipedia.org/wiki/Michael_Malloy).
از حمیدرضا محمدی
با تشکر مخصوص فروم پی سی سیتی از ایشان:53::53:
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[مشاهده در: www.p30city.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3648]
-
گوناگون
پربازدیدترینها