واضح آرشیو وب فارسی:مهر: هميشه هم پاي «ليلي» در ميان نيست!
«رضا مقصودي» و «كمال تبريزي» در جايگاه فيلمنامهنويس- كارگردان تا به امروز كارنامه موفقي داشتهاند كه پس از «ليلي با من است» با «شيدا» و «مهرمادري» اين موفقيت را تداوم بخشيدند، اما چگونه است كه در جديدترين همكاري اين زوج، حاصلي آشفته و چندپاره چون «هميشه پاي يك زن در ميان است» به بار مينشيند!؟
گروه فرهنگي- محمد صابري: در بين مخاطبان «هميشه پاي يك زن در ميان است» دو گروه بيشك بهتزده و متعجب از سالن سينما خارج ميشوند؛ يكي آنان كه با تكيه بر خاطره فيلمهايي چون «مارمولك» و «ليلي با من است»، جديدترين فيلم كمال تبريزي را براي تماشا انتخاب كردهاند و ديگر كساني كه پيش از ديدن فيلم، مجموعه داستان كوتاه «غيرقابل چاپ» نوشته سيد مهدي شجاعي را خوانده و با آن ارتباط برقرار كردهاند.
لذت بردن از فيلم جديد كمال تبريزي كار دشواري نيست، چرا كه فيلم مملو از ديالوگها و لحظات بامزه است، اما لحظات و ديالوگهايي كه به سختي ميتوان زنجيره ارتباطيشان را در ميان سكانسهاي آشفته فيلم پيدا كرد.
«هميشه پاي يك زن در ميان است» برآمده از ايدهاي خوب است (كه خوبيش را هم مديون داستاني كوتاه از مهدي شجاعي است) اما در مقام اجرا نميتواند خود را به بار بنشاند و در حد ديالوگها، صحنه ها، شخصيتها و حتي قصههايي پراكنده باقي ميماند كه حتي در يادآوري، به سختي در خاطرهاي مشترك از تماشاي يك فيلم، قابل جمعاند.
فيلم بزرگترين ضربه را در گام نخست و همان مرحله «اقتباس» متحمل شده است؛ مرحلهاي بنابوده طي آن، چند داستان كوتاه از سيدمهدي شجاعي، تبديل به فيلمنامهاي واحد از «نغمه ثميني» و «رضا مقصودي» شود.
كتاب «غيرقابل چاپ» كتابي كم حجم و مشتمل بر 9 داستان كوتاه است كه در چاپ نخست خود و در نمايشگاه كتاب سال 82، به كتابي پرفروش و حتي در مقطعي ناياب بدل شد و اين خود نشاندهنده پتانسيل بالاي اين مجموعه كوچك، در برقراري ارتباط با مخاطب بود؛ پتانسيلي كه بسياري را با شنيدن كليد خوردن اقتباس سينمايي از آن، توسط فيلمساز نام آشنايي چون كمال تبريزي، اميدوار به خلق اثري ماندگار كرد. اما اين اتفاق رخ نداد.
در «هميشه پاي يك زن..» از ميان داستانهاي اين مجموعه، به بهانه «تلفيق» و يكي كردن و البته به صورتي كاملاً مستقيم، داستانهاي «شبيه يك هنرپيشه خارجي»، «آناهيتاي شرقي»، «لباس خواب صورتي» و «غيرقابل چاپ» از كتاب را، در پي هم آمده و 5 داستان ديگر (كه شايد جالب باشد بدانيم داستان «هميشه پاي يك زن در ميان است» هم از آنهاست!) از مسير روايتگري حذف شدهاند.
سيد مهدي شجاعي داستانهاي كتاب خود را در فضايي كاملاً ويژه روايت كرده است به گونهاي كه هركدام از شخصيتهايش در فضاي ذهني «خاص» خود، سير ميكنند و سرانجام «داوري» ميشوند. از همين روست كه امكان در كنارهم قرارگرفتن اين شخصيتها در يك خط روايي يكنواخت، كمرنگ ميشود. اما فيلمنامهنويسان «هميشه پاي يك زن...» با تمهيد «فانتزي»نويسي سعي داشتند اين امكان را براي خود فراهم بياورند، كه امروز و پس از به سرانجام رسيدن فيلم، به راحتي ميتوان رأي به ناكام ماندنشان در اين آزمون و خطا داد؛ ناكامياي كه حتي سيدمهدي شجاعي را هم در مقام نگارنده داستانها و خالق اصلي شخصيتها، ناگزير از اعتراض و شكايت كرد.
اما اين فيلمنامه در اجرا هم، آنگونه كه بايد از فيلتر تجربيات و تواناييهاي «كمال تبريزي» عبور نميكند؛ كمبودها و نواقصش پابرجا ميماند و سرانجام اين ناكامي را به نام زوجي رقم ميزند كه پيش از اين و در سالهاي دورتر خاطره ماندگار «ليلي با من است» را به ثبت رسانده بودند.
«رضا مقصودي» و «كمال تبريزي» در جايگاه فيلمنامهنويس- كارگردان تا به امروز كارنامه موفقي داشتهاند كه پس از «ليلي با من است» با «شيدا» و «مهرمادري» اين موفقيت را تداوم بخشيدند، اما چگونه است كه در جديدترين همكاري اين زوج، حاصلي آشفته و چندپاره چون «هميشه پاي يك زن در ميان است» به بار مينشيند!؟
تبريزي كارگرداني «طناز» است و اين ويژگي زماني كه با «دغدغهمندي» او همراه شده حاصلي ماندگار را سبب شدهاست. او در فيلمهايي چون «مهرمادري» و «ليلي با من است» به راستي از سر «دغدغه» و با «صداقتي» مثال زدني به سراغ سوژههايش رفته است و به روايت داستانش پرداخته است و از همين رو تمام خطشكنيهايش مورد تصديق مخاطب و منتقد قرارگرفته است. اما امروز و در حالي كه باز هم در باب ورود به مسئلهاي خطير از منظر طنز، تاحدودي نيت قالبشكني ميكند، در عمل گرفتار كليشه و قالبها ميشود از روايت حداقلي يك داستان سرراست براي مخاطبانش هم بازميماند.
«صداقت» و «دغدغه»هاي ديروز اين بار كمتر در تاروپود اثر تبريزي به چشم ميآيد و شايد فقدان اين دو مهم، حلقه مفقوده بهبار نشستن اين فيلم باشد.
«هميشه پاي يك زن در ميان است» فيلم آشفتهايست و همين باعث شده است كه با تمام شيرين زباني و نكتهپراني شخصيتهايش، در حد تفريحي زودگذر باقي بماند و در استمرار «ارتباط ذهني با مخاطب» (كه از مولفههاي آثاري چون «ليلي با من است» به حساب ميآمده است) ناكام بماند.
تبريزي در گفتگو با بولتن جشنواره فجر درباره «هميشه پاي يك زن درميان است» گفته بود: «فيلمي براي مردم ساختهام» اما بايد بپذيرد كه اينبار «دل» به كار نداده است و آنگونه كه بايد، حرفي برآمده از «دل» نزده است تا لاجرم بر دل مردم و مخاطبانش بنشيند، كه اگر اينگونه بود، امروز ردپاي خاطرات «ليلي»، با شيرينيِ «يادآوري و تأكيد» در نقدها به ميان ميآمد، نه با تلخيِ «حسرت»!
شنبه 12 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 113]