واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: فرهنگ > سینما - کارگردان فیلم سینمایی «آدمکش» معتقد است مردم بعد از دیدن این فیلم به آن فکر میکنند و به دنبال یافتن پاسخهای ذهنی خود هستند. سمیه علیپور: رضا کریمی که بعد از تجربیات مختلف در سینمای ایران «آدمکش» را به عنوان فیلمی اجتماعی و روانشناختی کارگردانی کرده، این اثر را متفاوت از فیلمهای مرسوم اجتماعی در سینمای ایران میداند. او در این فیلم داستان زنی را روایت کرده که به دلیل بیماری روانی و فشارهای اجتماعی تصور میکند قتلهای متعددی مرتکب شده و این در حالی است که او فقط قربانی شرایط موجود در جامعه است. کریمی در گفتوگو با خبرآنلاین در مورد تازهترین فیلم خود و چگونگی ساخت آن توضیح داد. اتفاق خاصی در اجتماع و یا وجود نکات خاصی در جامعه شما را به سمت طرح اولیه فیلمنامه «آدمکش» مایل کرد؟طرح اولیه متعلق به خانم موگویی بود. خانم موگویی پیوسته روی بار اجتماعی کار تاکید داشتند. اینکه یک فیلم بار اجتماعی داشته باشد و به این سمت برود کمی تکراری شده، بر این اساس چنین کاری باید وجوه دیگری نیز در خود داشته باشد. اصولا وقتی کاری از ابتدا بر فکری دقیق و پخته تکیه میکند و در نهایت شکیل هم از آب درآید دیگر نگاه یک اثر اجتماعی به آن نمیشود؛ زیرا الگوهای مرسوم در سینمای ایران در مورد فیلم اجتماعی نکات دیگری بوده است. هسته مرکزی کار ما این بود که زنی به دلیل فشارهای اجتماعی و ناتوانی در برخورد با این موضوعات در تخیل خود دست به قتل میزند. آسیبهای اجتماعی و تاثیرات آن روی افراد جامعه مواردی بود که از ابتدی این کار در نظر داشتیم و خانم موگویی در طرح اولیه خود به آن اشاره کرده بودند. «آدمکش» را اجتماعی میدانید، اما در نگاه اولیه رویکرد جنایی و روانشناسانه در این کار غالب به نظر میرسد؟این کار از زمانی که فکر اولیه آن به وجود آمد تا زمان اجرا بدون هیچ ریاکاری مراحل را پشت سر گذاشت تا در نهایت فیلم متبلور شود. گویا در سینمای ایران به این مسئله عادت کردهایم که برای ساخت یک فیلم اجتماعی همه نکاتی که میخواهیم مطرح کنیم به صورت گلدرشت به نمایش درآید. عمق و معنا در این قبیل کارها به مرور کم میشود. این فیلم بدون حرف اضافه همه دیدگاه خود را در مورد موضوع بیان کرده و به سمت کار اجتماعی و تحلیلی پیش میرود. گاهی تماشاگران بعد از دیدن یک فیلم که شاید اجتماعی هم باشد بعد از خروج از سالن همه چیز را فراموش میکند ولی وقتی چراغ سالن روشن شد و تماشاگر همچنان به فیلم فکر کرد نشانگر تاثیر فیلم است. در مورد «آدمکش» معتقدم مردم بعد از دیدن فیلم به آن فکر میکنند و به دنبال یافتن پاسخهای ذهنی خود هستند. این را موفقیتی برای فیلمی میدانم که میخواهد حرفی بزند و تاثیری روی تماشاگر خود بگذارد. یکی از نکاتی که در مورد «آدمکش» به خصوص با توجه به نگاه اجتماعی که به آن اشاره کردید مطرح است، نگاه تکبعدی به شخصیت رویا است. این نگاه را از رویکرد واقعبینانه فیلم دور نمیدانید؟ما سازندگان این کار خواستیم رویا تحت تاثیر فشارهای اجتماعی مسیری را طی کند که نتیجه آن را در فیلم میبینیم. اتفاقاتی برای او رخ دهد که در نهایت به نقطهای برسیم که اعتراف به قتل میکند و دکتری برسد و او را نجات دهد. این شخصیت فردی قربانی است که میتوانست مسیرهایی غیر از آنچه در فیلم میبینیم انتخاب کند. ما این مسیر را در این قصه برایش انتخاب کردیم. مثلا یک دختر فراری داشته باشیم...دقیقا. یا مثلا سعید سرمدی او را به مسیر دیگری ببرد و یا واقعا قاتل او باشد، همانطور که دختر دیگری مشابه رویا او را به قتل رساند. ما به جهت نگاهی که در قصه وجود داشت مسیر فعلی را برای او طراحی کردیم. چرا با وجود اهمیتی که شخصیت رویا در فیلم داشت، دکتر بیش از او دیده میشود و ما در اغلب صحنهها او را به جای رویا مقابل دوربین میبینیم؟به فکری که قرار است تبدیل به قصه شود میتوان از زاویههای مختلف نزدیک شد. نویسنده از ابتدای کار با این مسئله درگیر است که از نگاه کدام شخصیت داستان را روایت کند. فکر اولیه این بود که زنی در توهم خود آدم میکشد و بعد مشخص میشود همه اینها در توهم بوده و او قاتل نیست. طبیعتاً فکر اولیه این است که از منظر این زن همه چیز روایت شود و یا شخصیتهای دیگری که در کنار او گذاشته میشود واسطهای برای بیان داستان باشد. این قصه ایجاب میکرد که داستان را از منظر رویا ملکزاده دنبال نکنیم و او راوی قصه ما نباشد. چرا؟دلایل مختلفی برای این مسئله داشتیم. او یک بیمار روحی و روانی است و ایجاد فاصله توهم و واقعیت در شرایطی که خود رویا راوی بود، با مشکل مواجه میشد. پس تصمیم گرفته شد از زاویه دید آدم دیگری داستان روایت شود که از میان تمامی شخصیتهای اطراف رویا این دکتر روانپزشک مناسبترین گزینه بود. ما همه ماجرا و حتی رویا ملکزاده را از نگاه او میبینیم. در اینجا هسته اصلی داستان رویا است، اما شخصیت محوری که او را دنبال میکنیم دکتر مافی است تا از او به رویا ملکزاده برسیم. این زوایه دید منطقیتری بود. در نتیجه همین مسئله به لحاظ کمی دکتر مافی را بیشتر از رویا ملکزاده میدیدیم تا تماشاچی در همه اوج و فرودهای شخصیت رویا کنار او نباشیم. ارتباط میان این دو شخصیت در میان رابطه عاطفی و پزشک و بیمار در رفت و آمد است،خودتان چه دیدگاهی در مورد این ارتباط داشتید؟ارتباط میان آن دو کاملاً انسانی و عاطفی بود. این خیلی سخت بود که بتوانیم این ارتباط را در این مرز نگه داریم. این کار خیلی سختی بود علاوه بر اینکه گاه امواجی مرا به این سمت سوق میداند که اینها میتوانند ارتباط دیگری هم داشته باشند و رابطه عاشقانه برقرار کنند. من از این مسئله پرهیز میکردم و دلیل آن هم پرهیز از کلیشهها بود. عشق میتوانست یکی از انگیزههای دکتر تلقی شود، اما من کاملا از آن پرهیز کردم. انتخاب بازیگران با توجه به حساسیت نقشها به چه ترتیب انجام شد؟در ابتدا میانگین سنی بالاتری را برای بازیگران در نظر گرفته بودیم، اما بعد به این نتیجه رسیدم که بهتر است شخصیتها سن کمتری داشته باشند و با خانم کرامتی در مورد نقش رویا ملکزاده صحبت کردیم. آقای رادان و آقای بهداد انتخابهای اول ما برای این کار بودند. چرا مهتاب کرامتی را برای ایفای نقش رویا انتخاب کردید؟بعد از آماده شدن فیلمنامه ما بازیگران سه نقش اصلی فیلم را انتخاب کردیم. برای نقش رویا ملکزاده میخواستم تا بیش از یک سوم قصه در این تردید بماند که گفته دکتر واقعیت دارد یا نه؛ اینکه دکتر معتقد است رویا قاتل نیست. من به دنبال چهرهای بودم که یک ویژگی داشته باشد؛ نه تماشاگر را از ابتدا به دلیل معصومیت چهره به این قطعیت برساند که اصلا قاتل نیست و نه اینکه تماشاگر بگوید مشخص است این چهره و این نگاهها متعلق به یک قاتل است. میخواستم هر دوی اینها در چهره باشد یعنی معصومیت و اسرارآمیز بودن را به همراه داشته باشد تا تماشاگر تصور کند چیزی در مورد این آدم هست که نمیداند. این تحلیلها و فکرهای من به شخصیت خود قصه بازمیگشت. قبل از انتخاب بازیگر همه وجوهات شخصیبت را سنجیدیم و در نهایت احساس کردم مجموعه ویژگیهایی که میتوانست به لحاظ ظاهری و فیزیکی بازیگر نقش رویا باشد، در خانم کرامتی دیدم. به اعتقاد من او مناسبترین بازیگر برای این نقش بود. تعامل شما با بازیگر نقش رویا که در اصل مسئولیت سنگینی در ایفای نقش برعهده داشت چطور بود؟خانم کرامتی دقت بالایی روی نقش خود داشتند و در مورد ویژگیها و جزئیات نقش همواره سئوال میپرسیدند. این از نگاه من یک ویژگی برای بازیگر است که کاری را بخواند و شخصیت را بشناسد و در ادامه سئوالهایی مطرح کند که موجب شناخت بهتر شخصیت شود. حامد بهداد در نقشهایی مشابه حمید زاهدی کم دیده نشده، انتخاب او بر چه اساسی بود؟کارهای حامد بهداد را دیده بودم و حضور او در فیلم پیشنهاد خانم موگویی بود. زمانی که برای نقش حمید زاهدی به دنبال بازیگر بودیم اولین کسی که از او نام برده شد، حامد بهداد بود. خانم موگویی گفتند این بازیگر کاملاً مناسب این نقش است. وقتی حامد را از نزدیک دیدم با شخصیت بسیار خاص و دوستداشتنی او مواجه شدم. بخشی از وقت ما صرف کشف همدیگر شد. کارهای او را دیده بودم و متوجه خاص بودم بازیگریاش شده بودم. وقتی با او به گفتوگو نشستم متوجه تفاوتهای عمده او با دیگران شدم. بعد از این مرحله به فکر این بودم که چطور میتوانم با او کار کنم. او مشخصات خاص خودش را دارد و به شدت غریزی کار میکند. توضیحاتی که ارائه میکرد و حرفهایی که در مورد نقشهای دیگرش میزد ما را به رفاقتی رساند که او به قطعیت رسیدم در همکاری ما اتفاق خوبی رخ داد. تجربه همکاری من با حامد بهداد بسیار خاص بود، باید با او به شکلی ویژه کار کرد و به نقطه مورد نظر رسید و در نهایت حاصل بسیار مطلوبتر خواهد شد. چرا رابطه رویا ملکزاده و حمید زاهدی که خود جرقهای برای ورود ما به داستان محسوب میشود چندان دقیق در فیلم مطرح نمیشود؟اگر ما این دو فرد را در کار روبروی هم میدیدیم، سئوالاتی در ذهن تماشاگر به وجود میآمد که از اتفاق مورد نظر دور میشدیم. یک صحنه در فیلمنامه گذاشته بودم که این دو با هم روبرو میشوند. رویا در بستر خوابیده بود و بیدار میشد و بعد حمید را میبیند. زمانی که همین یک صحنه در فیلم دیده میشد ذهن تماشاگر از آنچه در نظر داشتیم دور میشد. اگر ملکزاده او را در بیداری در خانه مافی میدید باید حرفهایی بزند و کارهایی کند که در فیلم وجود ندارد و بر این اساس قصه غلط میشد. پس این صحنه را هم از کار حذف کردیم. قصه ایجاب میکرد که تا انتهای فیلم فقط کلیاتی از رابطه آن دو بشنویم و وارد جزئیات نشویم. نگران تکرار بازی و یا مشابهت بازی حامد بهداد به دیگر نقشهایش نبودید؟گاه چنین عنوان میشود که این همان حامد بهداد است؛ این به نظر بیان اشتباهی است و آنالیز چنین اظهار نظری میتواند نادرستی آن را نشان دهد. اسم این کار تکرار نیست، این را تماشاگری که سینما را دنبال میکند میفهمد. بازیگری که بازیگری وسیعی ندارد و فقط یک روش را برای بازیگری بلد است، در نقشهای مختلف همان شکل بازی را تکرار میکند، اما آنچه مردم به اشتباه آن را تکرار مینامند که در اصل یک ویژگی است که اتفاقاً خیلی از بازیگران آن را ندارند؛ اینکه یک بازیگر نقشهای بسیار مختلف بازی میکند، در همه آنها تماشاگر او را باور میکند و در همه آنها یک ویژگی مشترک دارد. تعداد بازیگران بزرگی که این ویژگی را دارند، انگشتشمار است. اگر کسی به این برسد برنده است. 54143
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 443]