واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: اینگمار برگمن كارگردان مؤلف سوئدی كه در اوایل دوران فعالیت حرفهایاش با شاهكارهایی چون مهر هفتم و توتفرنگیهای وحشی به شهرت رسید در هفته گذشته در سن ۸۹ سالگی درگذشت. وی در سالهای پایانی زندگیاش در جزیره فارو ساكن شده بود و هرگز نتوانست از پیامدهای عمل لگن خاصره در ماه اكتبر رها شود. برگمن در تاریخ سینما به عنوان یكی از بزرگترین سینماگران تاریخ محسوب میشود و به عقیده تحلیلگران اكران فیلمهای او باعث شدند تا تماشاگران آمریكایی به تماشای فیلمهای غیر انگلیسیزبان روی بیاورند. فیلمهای چشمه باكره (۱۹۶۰) همچون در یك آیینه (۱۹۶۱) و فانی و الكساندر (۱۹۸۳) برنده اسكار بهترین فیلم خارجی شد و نیز اسكار ویژه اروین تالبرگ را از آكادمی اسكار دریافت كرد. مایكل اپتد رئیس انجمن كارگردانان آمریكا در مورد مرگ برگمن گفت: او سرآمد همه كارگردانها بود و با خلق فیلمهای هوشمندانه و زیبا الگویی برای تمامی فیلمسازان جهان بود. وودی آلن نیز او را دوست خود خواند و در موردش گفت: او به من گفته بود از اینكه در یك روز بسیار آفتابی بمیرد وحشت دارد و من امیدوارم كه او در هوایی مرده باشد كه مورد علاقهاش بوده است. اسون نیكویست فیلمبرداری بود كه اصلیترین همكار سینمایی او بهشمار میرفت. همكاری آنها از سال ۱۹۶۰ آغاز شد و او برای فیلمبرداری «فریادها و نجواها» در سال ۱۹۷۲ برنده جایزه اسكار شد. برگمن اولین بار در سال ۱۹۵۷ با فیلم «توتفرنگیهای وحشی» به شهرت رسید؛ فیلمی كه بسیاری از منتقدان هنوز آن را بهترین فیلم او میدانند. او در این فیلم به شكل استادانهای از فلاشبك برای روایت داستان دكتری كه مشغول مرور زندگیاش است استفاده میكند. این فیلم به شكل آشكاری باب رافلسون را تحت تاثیر قرار داده بود و این تاثیر بیش از فیلم دیگری در «پنج قطعه آسان» نمود داشت. وودی آلن در سال ۱۹۸۸ در مقالهای در نیویوركتایمز نوشت: من هنوز میتوانم به یاد بیاورم كه به هنگام تماشای سكانس آخر فیلم توتفرنگیهای وحشی چگونه دهانم خشك شده بود و قلبم به تپش افتاده بود. چگونه میتوان چنین سكانسی را فراموش كرد؟ او استاد سینما بود؛ استادی با شیوه شخصی كه فیلمهایش میتوانستند به بزرگترین آثار ادبی اروپایی پهلو بزنند. پس از این فیلم و كسب جوایز اسكار در آغاز دهه ۱۹۶۰ او اولین فیلمساز غیر آمریكایی پس از لنی ریفنشتال (۱۹۳۶) بود كه عكس او بر روی جلد مجله تایم چاپ شد. در آن زمان عمده فیلمهای خارجی كه بر جریان جاری سینمای جهان تاثیر گذاشته بود از ژاپن، ایتالیا و فرانسه میآمدند ولی فیلمهای برگمن جریان تازهای را در سینمای غیر هالیوودی ایجاد كرد. او با استفاده از شركت سینمایی یانوس فیلمز كه حق توزیع در آمریكا را نیز دارا بود موفق به اكران فیلمهایش در اكثر كشورهای جهان شد و خیلی زود كتابهای متعددی پیرامون تحقیق بر روی فیلمهای او به زبانهای انگلیسی، سوئدی و فرانسه منتشر شدند. برگمن در سال ۱۹۱۸ در شهر اوپسالا در خانوادهای مذهبی متولد شد و شخصیت پدر و مادرش- یكی نهیكننده و دیگری هشدار دهنده- الگویی برای او به منظور به تصویر كشیدن بسیاری از شخصیتهای فیلمهایش بودند. برای اینگمار جوان مهمترین چیز در زندگی، فانوسی بود كه به او هدیه داده شده بود و مهمترین هدف او ساخت تصاویر متحرك بود. این فانوس چنان بر زندگی او تاثیر گذاشته بود كه او بعدها عنوان فانوس جادویی را برای زندگینامهاش انتخاب كرد. او با الگو قرار دادن ایبسن و اشتریندبرگ به مدرسه تئاتر رفت و به عنوان مدیر تولید در شركتهای تئاتر در مالمو و استكهلم فعالیت كرد. برگمن اولین حضورش در استودیو فیلمسازی در شهر راسوندا را همچون ورود به بهشت توصیف میكند. او در اوایل دهه ۱۹۴۰ درخواست كار در استودیو اصلی فیلمسازی سوئد را مطرح كرد و مصاحبه ورودی او به این مكان توسط استینا برگمن مدیر بخش فیلمنامه این استودیو انجام شد. او بعدها در مورد این دیدار گفت: او با لبخندی عجیب گویی از تیرهترین نقطه جهنم آمده بود و گفتوگوی ما بهقدری غریب بود كه من پس از این نشست سه فنجان قهوه خوردم تا به حال عادی بازگردم. او همچون بسیاری دیگر از فیلمسازان بزرگ دیگر، در آغاز راه با یك مشكل اساسی روبهرو بود؛ پول. خود او در این زمینه میگوید: من در آن زمان خیلی فقیر بودم و فرزندان زیادی داشتم و هزینههایم زیاد بود بنابراین حضورم در برخی فیلمها فقط بهخاطر بیپولی بود. او كارش را در این زمان به عنوان ناظر فیلمنامه در سال ۱۹۴۱ آغاز كرد و در سال ۱۹۴۴ اولین فیلمنامهاش به نام torment را نوشت. موفقیت بینالمللی این فیلم بهقدری بود كه استودیو تصمیم گرفت تا نگارش فیلمنامهای تحت عنوان بحران را نیز به او واگذار كند. او به گفته خودش به این دلیل به فیلمسازی روی آورده بود كه میتوانست با تكیه بر آن از زندگی شخصیاش بگریزد. او در گفتوگویی در سال ۱۹۸۴ به روزنامه تایمز گفت: من تا قبل از ۳۰ سالگی، سه بار ازدواج كرده بودم ولی به عنوان یك انسان هرگز در زندگی موفق نبودم بنابراین تصمیم گرفتم تا حداقل یك كارگردان خوب باشم. من در استودیو و تئاتر زندگی شادی داشتم و هنوز هم این احساس را دارم. او در سال ۱۹۸۲ « فانی و الكساندر» را به عنوان آخرین فیلمش معرفی كرد ولی به كار در تئاتر و تلویزیون ادامه داد. برگمن كه بیش از یكصد نمایشنامه را كارگردانی كرده بود، در مورد این روش كارش گفت: ترك كردن تئاتر برای من یك فاجعه است چون من اینجا را بیشتر از سینما دوست دارم. آخرین نمایشنامهای كه او كارگردانی كرد «ارواح» از ایبسن بود و آخرین فیلمش در تلویزیون « ساراباند» در سال ۲۰۰۳ بود كه در تلویزیون سوئد به نمایش درآمد. برگمن در زندگینامهاش دهه ۱۹۵۰ را بهترین دوره زندگیاش میداند چرا كه در این سالها ۱۷ نمایشنامه نوشت و ۸ فیلم را كارگردانی كرد و اتفاقاً برخی از بهترین فیلمهای او نیز در این دوره ساخته شدند. اما بزرگترین اتفاق زندگی او در سال ۱۹۷۶ رخ داد؛ زمانی كه او در حال اجرای برنامه در تئاتر رویال دراماتیك استكهلم دستگیر شد. او متهم شده بود كه در یك قرارداد با فدریكو فلینی فیلمساز ایتالیایی برای یك فیلم دست برده و حدود ۶۰۰ هزار دلار تخلف مالیاتی انجام داده است. گرچه او دو ماه بعد از این اتهام تبرئه شد اما او دچار افسردگی شدید شد و حتی یك ماه را در یك مركز درمانی روانی گذراند. پس از این حادثه تلخ او مقالهای تحت عنوان اكنون سوئد را ترك میكنم نوشت و خود را برای ۸ سال به آلمان تبعید كرد. او در این مقاله اشاره كرد كه این تبعید برای اعتراض نیست بلكه برای منزه كردن روح و روانش است. او در شهر مونیخ ساكن شد و شركت فیلمسازی پرسونا فیلم را در این شهر پایهگذاری كرد. اما بدون در نظر گرفتن اینكه او فیلمهایش را در كجا میسازد بسیاری از تماشاگران فیلمهایش در نقاط مختلف جهان عنوان كردهاند كه قادر به درك آنها نیستند و برخی از این افراد منتقدان سینمایی بودند كه عنوان میكردند برگمن برداشت شخصیاش از جهان را در این فیلمها به تصویر كشیده است و در این فیلمها علاقهاش به خیانت، مرگ و غیر واقعگرایی را به نمایش گذاشته است. خود برگمن در دهه ششم زندگیاش در این زمینه گفت: من نسبت به بازیگران فیلمهایم و دیگران بسیار سختگیر بودم و در جوانی انسان بسیار بدی بودم و شاید اگر امروز با اینگمار جوان برخورد میكردم به او میگفتم تو انسان بسیار با استعدادی هستی ولی من نمیخواهم كاری با تو داشته باشم. من ادعا نمیكنم كه اكنون انسان فرهیختهای هستم ولی تصور میكنم كه پس از ۵۰ سالگی بهتدریج تغییر كردم و یا حداقل امیدوارم كه تغییر كرده باشم. برگمن پس از ساخت فیلم« فانی و الكساندر»كه به نوعی روایتی از داستان كودكی خودش بود، عنوان كرد: ساخت فیلم خاكستری و سنگین دیگری با طرح كولهباری از مشكلات میتواند بسیار غمانگیز باشد. من شاهد بودهام كه بسیاری از همكاران من پیرتر و پیرتر شدهاند تا اینكه ناگهان روزی مثل یك لباس كهنه دور انداخته شدهاند، پس بهتر است زمانی كه همه چیز مرتب است كار را متوقف كرد. او در اواخر زندگیاش حتی عنوان كرده بود كه فیلمهایش باعث افسردگیاش میشود و او تمایلی به تماشای آنها ندارد. در پنجاهمین سال برگزاری جشنواره فیلم كن برندگان سابق نخل طلایی جشنواره بر روی صحنه حاضر شدند تا نخل طلای افتخاری را به برگمن كه هرگز این جایزه را دریافت نكرد اهدا كنند، اما او در این مراسم حضور نیافت و در عوض دخترش به هنگام قبول جایزه پیامی را از سوی پدرش قرائت كرد: پیرمردی را كه امشب در اینجا حضور نیافته ببخشید، اكنون پس از سالهای سال بازی با تصاویر مرگ و زندگی سرانجام زندگی با من همراه شده است. امیررضا نوریزاده گزارش: همشهری آنلاین آفتاب
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 537]