تبلیغات
تبلیغات متنی
آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت
دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک
بهترین دکتر پروتز سینه در تهران
محبوبترینها
راهنمای انتخاب شرکتهای معتبر باربری برای حمل مایعات در ایران
چگونه اینورتر های صنعتی را عیب یابی و تعمیر کنیم؟
جاهای دیدنی قشم در شب که نباید از دست بدهید
سیگنال سهام چیست؟ مزایا و معایب استفاده از سیگنال خرید و فروش سهم
کاغذ دیواری از کجا بخرم؟ راهنمای جامع خرید کاغذ دیواری با کیفیت و قیمت مناسب
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
بهترین ماساژورهای برقی برای دیسک کمر در بازار ایران
آفریقای جنوبی چگونه کشوری است؟
بهترین فروشگاه اینترنتی خرید کتاب زبان آلمانی: پیک زبان
با این روش ساده، فروش خود را چند برابر کنید (تستشده و 100٪ عملی)
خصوصیات نگین و سنگ های قیمتی از نگاه اسلام
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1866288165


پايان قصه چه ميشود
واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: تلويزيون - محمد جباري: در هياهوي سريالهاي تاريخياي مثل «مدار صفر درجه»، پخشاش چهارشنبه شبها بيسر و صدا از شبکه 3 شروع شد و کمکم به يکي از پربينندهترين سريالهاي تلويزيون تبديل شد. براي پرطرفدار شدن اين سريال دلايل زيادي ميتوان آورد؛ از کارگرداني خوب همايون اسعديان (که مجموعه خيلي خوبي مثل «چراغ جادو» را در کارنامهاش دارد) و بازي خوب بيشتر بازيگران بگيريد تا قصه پرکشش و پرپيچ و خم، شخصيتهاي باورپذير، فضاي قابل لمس و بهروز آن و زير پاگذاشتن خط قرمزهايي مثل نمايش حشيش کشيدن و سيگار کشيدن دختران و وجود شخصيت فاسد و در عين حال همدلي برانگيز «ابوالحسني» با بازي درخشان فرهاد اصلاني. با عليرضا بذرافشان - يکي از فيلمنامهنويسهاي سريال (مهدي شيرزاد نفر دوم است) - درباره همين چيزها حرف زديم تا ببينيم راز جذابيت «راه بيپايان» از کجا ميآيد. بذرافشان را حتما ميشناسيد؛ نويسنده فيلمنامه سريالهاي پربينندهاي مثل «زيرزمين» و «تب سرد». اگر از خوانندگان قديمي همشهري جوان باشيد، احتمالا پاورقي او به اسم «جعفرانه» را هم در شمارههاي اول همشهري جوان خواندهايد. يکي از مهمترين ويژگيهاي سريال، واقعگرايي آن است که هم بر شخصيتها تاثير گذاشته و هم بر فضاي قصه و کارگرداني و حتي بر جزئياتي مثل پروسه علمي ساخت پروتز مصنوعي که نقش مهمي در قصه سريال دارد. معمولا در سريالهاي ايراني، سر و ته اين مسائل علمي را يکجوري هم ميآورند؛ مثلا ويندوز مدياپلير را به جاي يک برنامه خفن جاسوسي جا ميزنند. شغلها هم از آقا مهندس و آقا دکتر فراتر نميرود. ولي اينجا با يک گروه درست و حسابي علميـتحقيقاتي طرف هستيم که قرار است يک پروژه پليمري را راهاندازي کنند، همه چيز هم - طبق گفته بذرافشان - خيلي دقيق و علمي است؛ «يکي از دلايلش شايد اين باشد که هم من و هم شيرزاد مهندسي خواندهايم؛ من «کامپيوتر» و شيرزاد «هوافضا». من کلي رفيق پليمري هم دارم. مدام زنگ ميزديم و ميپرسيديم». بذرافشان مدعي است که هيچ سوتياي نميتوان از بخش مهندسي گرفت چون همه موارد را با دوستان مهندس کامپيوتر و پليمر و مکانيک چک کردهاند؛ «ما اصلا آمديم طراحي کرديم که اگر يک آدمي بخواهد در داخل کشور پروتز بسازد، چه مراحلي دارد، کامپيوتر کجا وارد ميشود و مکانيک کجا و همه اينها را با بچهها چک کرديم؛ مثلا ميگفتيم شرايط داستان ما در اينجا اينطوري است که به يک دستگاه نياز داريم. آنها ميگفتند که انکيباتور ميتواند به دردتان بخورد. بعد ميگفتند که در کدام مرحله لازم است و اصلا اين دستگاه در داخل کشور توليد ميشود يا نه و چطوري بايد واردش کرد و...». اين نکته را هم داشته باشيد که پروتز اينترنال واقعا در ايران وجود ندارد و نکته بامزهتر اينکه اين پروژه داخل سريال را ميشود عملا راهاندازي کرد. حتما ميپرسيد پس چرا دوستان مشاور خودشان به فکر عملي کردن اين پروژه نيفتادهاند؟ بذرافشان اينطور جوابتان را ميدهد؛ «چون مشکل تکنولوژيک داريم وگرنه توان علمياش را داريم». برخلاف انتظار، اين پايبندي به مسائل علمي، دست و پاي آنها را براي نوشتن فيلمنامه نبسته است؛ «ما فقط لازم بود از طراحي علمي اين پروژه، بخشهايي را برداريم که براي قصه لازم بود؛ چون خود اين پروسه علمي، آنقدر پيچيده و نشدني بود که ضرورتي نداشت مثل بقيه سريالها، چيز ديگري را به قصه وارد کنيم. ديدهايد در بعضي سريالها براي ايجاد مانع جلوي فعاليت گروه، مثلا هارد کامپيوترشان را ميبرند؟ حتما ميدانيد که چقدر اين کارها احمقانه است». بذرافشان ميگويد رعايت اين اصول علمي ساده است؛ «من خودم هم قبلا فکر ميکردم نشدني است ولي يک خرده فکر ميخواهد و يک خرده مشورت. اصلا نيازي به تحقيق آنچناني هم نيست چون اصلا سينما يعني دروغ. براي همين لازم نيست که همه جزئيات درست باشد؛ کافي است که طراحي درستي داشته باشي با تعدادي مفصل و ارتباطدهنده - مثل انکيباتور - که در حد شعور مخاطب، عملي است». البته اين وفاداري به واقعيت، فقط به دليل مهندس بودن فيلمنامهنويسها نبوده؛ «خوشبختانه، هم ما و هم کارگردان، اين نگاه واقعبينانه را به قصه داشتيم. خود من وقتي يک ديالوگ يا رفتار غيرواقعي را در سريالهاي تلويزيوني ميبينم، اذيت ميشوم. مثلا اين ديالوگ را در سريالها چندين بار شنيدهايد که وقتي نيمه شب زنگ خانه را ميزنند، يکي ميگويد «کي ميتونه باشه اين وقت شب؟». من دوست دارم همه چيز فيلمنامه واقعي باشد». بوي پروتز قصه ساخت اين سريال برميگردد به 3 سال پيش. مصطفي عزيزي (تهيهکننده راه بيپايان) قصهاي نوشته بود به اسم «بوي گندم». در آن قصه، جواني از خارج ميآمد و ميخواست توليد پمپ آبي را شروع کند که براي کشاورزان مناطق گرمسير مفيد باشد. براي همين هم اسمش شده بود «بوي گندم». از 26 قسمت، 13قسمت آن را هم نوشته بود که آن را داد به عليرضا بذرافشان تا ادامهاش را بنويسد. او و مهدي شيرزاد شروع ميکنند به بازنويسي فيلمنامه. از آن قصه اول، فقط اين باقي ميماند که يک جواني ميخواهد بيايد ايران و يک کار توليدي راه بيندازد؛ «ما فيلمنامه را كلي تغيير داديم و مثلا ابوالحسني نامي را وارد کرديم». نوشتن اين فيلمنامه يک سال و نيم طول کشيد. البته همه اين طولاني شدن را به حساب وسواس نويسندهها نگذاريد، تنبلي و بيماري بذرافشان هم در اين ميان دخيل بوده است؛ «دو تا کارگردان آمدند و رفتند، سومي اسعديان بود. قسمتي از متن را هم خواند. با متن مشکل داشت. تفاهم داشتيم که فيلمنامه عوض شود. مهمترين مشکلش اين بود که منصور به عنوان قهرمان قصه، منفعل بود. حق هم داشت ولي به نظر من، قهرمانهاي مثبت، هميشه منفعل هستند. من نظرم اين بود که اين انفعال را نميشود عوض کرد. الان يک actهايي برايش گذاشتهاند مثلا توي کارگاه با غزل دعوا ميکند ولي هنوز هم منفعل است. اين actها ارتباطي به قصه اصلي و دعواي توتونچي و ابوالحسني ندارد». 4-3 ماهي هم براي بازنويسي فيلمنامه با اسعديان جلسه داشتهاند؛ «اسعديان ذهن فعالي دارد. مدام ميرفت و براي فيلمنامه برنامهريزيهاي جديد ميکرد و روي آنها بحث ميکرديم. بعد از اين 4-3 ماه، من از گروه جدا شدم و آقاي اسعديان خودش تنهايي فيلمنامه را بازنويسي کرد.» نه، اين جدا شدن ربطي به ناراحتي بذرافشان از بازنويسي فيلمنامه ندارد؛ «علت جدا شدنام اين بود که 2 سال داشتم روي اين فيلمنامه کار ميکردم و برايم عذابآور شده بود. در واقع من نامردي کردم». نميدانم پايان قصه چه ميشود همايون اسعديان حسابي در فيلمنامه بذرافشان و شيرزاد خانهتکاني کرده است؛ «قصه خواهر منصور کاملا اضافه شده و من خودم هم اولين بار است که دارم ميبينم». اگر آمادهايد که بذرافشان از اين قصه ايراد بگيرد، کمي تا قسمتي اشتباه ميکنيد؛ «از قصه اصلي جداست ولي به عنوان يک قصه مجزا دوستش دارم. اين قصه درست جلو ميرود، درجا نميزند و اصول دراماتيک در آن رعايت شده». شخصيت ابوالحسني و توتونچي در فيلمنامه اوليه همين بوده، منصور هم کموبيش همين بوده، بچههاي کارگاه هم همينطور؛ فقط يک خرده وحيد (دوست منصور) تغيير کرده. البته مثل اينکه ديالوگها خيلي عوض شده؛ «ديالوگها تقتقي نيست، در حالي که ديالوگهاي من اين ويژگي را دارد. براي همين احساس ميکنم 90 درصد سکانسها بازنويسي و ديالوگها هم عوض شده؛ از ديالوگهاي خودمان کم ميشنوم». مثل اينکه هر روز صبح اسعديان با قسمت جديدي از فيلمنامه بازنويسي شده، سرصحنه ميآمده. باز هم حتما داريد فکر ميکنيد که بذرافشان از اين تغيير و تحولات اساسي ناراحت است اما باز هم اشتباه ميکنيد؛ «وقتي با آدمي طرف هستي مثل همايون اسعديان که تشخص هنري دارد -تشخص به معناي شخصيت هنري؛ يعني از او يک رفتار هنري بروز ميکند - مشکلي پيش نميآيد. سر «چارخونه» هم سروش صحت ممکن است نوشتههاي من را تغيير بدهد. اينجا در فضاي حرفهاي، ناراحتي براي من معني ندارد ولي بحث فيلمي مثل «گرگ و ميش» و سازندهاش جداست». اشاره او به بلايي است که قاسم جعفري سر فيلمنامه او آورده بود اما باز هم تاکيد ميکند که چيزي که من مينويسم، وحي منزل نيست. بذرافشان هر هفته سريال را با هيجان دنبال ميکند چون براي خودش هم خيلي چيزها جديد است و نميداند که دقيقا چه اتفاقاتي قرار است بيفتد. با اين حال به خاطر همان تغييرات، احساس تعلق به آن ندارد؛ «احساسم مثل حسم به کارهاي عليرضا افخمي مثل «زيرزمين» نيست؛ احساس ميکنم که کار يک نفر ديگر است که من هم در آن تاثير داشتهام». نقش دخترهای معصوم به صورتم میآید «بیتا سحرخیز» یکی از همین جوانهای «راه بیپایان» است؛ همان «مینا»، خواهر منصور که به خاطر خطرهایی که دوروبرش است و به خاطر شخصیت مظلوم و ساکتش، حسابی حس دلسوزی و ترحم بینندههای سریال را برانگیخته . سحرخيز متولد1361 و دانشجوی ترم آخر کارشناسی آموزش ابتدایی است که بازیگری را در کلاسهای آموزش بازیگری امینتارخ یاد گرفته. راه بیپایان سومین تجربه جلوی دوربینبودناش است؛ اولین تجربه او بازی در چند سکانس کوتاه در فیلم سینمایی «نسکافه داغ داغ» بود ولی خودش اولین بازی مهم و جدیاش را بازی در فیلم سینمایی «فقط چشمهایت را ببند و باز کن» علیرضا امینی میداند؛ فيلمي که هنوز اکران نشده. اما بیتا بازی خود را در این فیلم خیلی دوست دارد و همکاری با علیرضا امینی را شانس بزرگی میداند که نصیبش شده و راه را برایش باز کرده است. برای اینکه سحرخیز را بیشتر بشناسیم، درباره خودش و «راه بیپایان» و «مینا» با او گپ کوتاهی زدهايم. چطور شد که همایون اسعدیان برای یکی از نقشهای اصلی این سریال، تو را انتخاب کرد؟ قبلا بازیات را دیده بود؟ وقتی آقای اسعدیان برای سریالاش دنبال بازیگرهای جوان و چهرههای جدید میگشت، آقای تارخ من را معرفی کرد؛ چون آقای اسعدیان هیچ بازیاي از من ندیده بود برای اینکه ریسک کند و نقش را به من بسپارد، شک داشت؛ اما وقتی آقای امینی لطف کرد و فیلمش را به آقای اسعدیان نشان داد و ایشان هم بازیام را دید؛ قبول کرد که نقش را به من بدهد. در فیلم علیرضا امینی چه نقشی داشتی؟ داستان «فقط چشمهایت را ببند و باز کن» درباره چند جوان است که به خاطر مشکلات زیادی که دارند، تصمیم به خودکشی میگیرند. من نقش دختری را بازی میکردم که از خانه فرار کرده و مورد آزار و اذیت قرار گرفته بود. یکجورهایی در زندگیاش به بنبست رسیده بود و میخواست خودکشی کند؛ اما هم چهره و هم خلق و خوی معصومانهای داشت. یکی از دلایل انتخاب آقای اسعدیان هم بعد از دیدن فیلم، همین بود. چطور شد که بازی در این سریال را قبول کردی؟ به این فکر کردم که این فرصت خوبی است برای دیده شدن و شناخته شدن اما بیشتر حضور خود آقای اسعدیان به عنوان کارگردان برایم مهم بود؛ چون شنیده بودم همکاری با آقای اسعدیان باعث پیشرفت میشود. از طرف دیگر، وقتی فیلمنامه را خواندم، عاشق نقش مینا شدم چون مدتها بود در سریالهای تلویزیونی شخصیتی مثل او ندیده بودیم که معتاد باشد ولی اعتیادش دیده نشود. وقتی فیلمنامه را خواندم احساس کردم با بازی در شخصیت مینا میتوانم مشکلاتی را که در جامعه برای دخترهای جوان وجود دارد ولی عکسالعمل جدیای درباره آنها نمیبینیم، منتقل کنم. از همان اول کار نویسنده و کارگردان معتقد بودند مینا باید اینقدر آرام و سادهدل باشد و بگذارد هر بلایی که میخواهند سرش بیاورند؟ من خیلیها را دیدم که با همین ویژگیهای شخصیتی مینا ارتباط برقرار کردند و البته خیلیها هم به این سادگی و مظلومیت مینا اعتراض کردند اما مینا نمیتوانست خیلی شر و شور و منفی باشد. نقش او نقش منفیاي نبود. مینا دختری است که درون خیلی معصومی دارد و به خاطر مرگ مادرش دچار افسردگی شده. به همین خاطر نمیتوانستیم او را باهیجانتر نشان دهیم و به خاطر اینکه شخصیت لو نرود، نمیتوانستیم از اول اعتیادش را نشان دهیم. برای اینکه به درک شخصیت مینا برسی، چه کار کردی؟ بیشتر راهنماییها و مشورتهایی را که نیاز داشتم، از آقای اسعدیان میگرفتم. خودم هم درباره مواد مخدر و اعتیادآور تحقیق کردم و به این نتیجه رسیدم که حشیش مثل مواد مخدر دیگر علائم ظاهری فرد معتاد را تغییر نمیدهد. به همین خاطر برای بازی در نقش مینا نه لحن حرفزدنم را تغییر دادم و نه صدایم را؛ چون مینا نبایستي ویژگیهای رفتاری و ظاهری یک معتاد را پیدا میکرد. حتی در تست گریمهای اولیه، صورتم خیلی اغراقآمیزتر بود و زیر چشمهایم را گود کرده بودند تا معتاد بودنم به چشم بیاید اما وقتی اطلاعاتی درباره اعتیاد به حشیش پیدا کردیم؛ گریمام واقعیتر و سرحالتر شد. با کدام یکی از همبازیهایت راحتتر بودی؟ در تمام صحنههایی که با خانم بیات همبازی بودم، خیلی کمکم میکردند و حضورشان خیلی برایم مفید بود. بقيه بچهها هم هر وقت چیزی درباره نقش مینا به ذهنشان میرسید، راهنماییام میکردند. البته این اتفاق برای باقی بچههای جوان داستان هم میافتاد. چون همان روزهای اولی که همبازی شدیم ارتباط صمیمانهای پیدا کردیم؛ به همین خاطر درباره نقشها به هم پیشنهاد میدادیم و مشورت میکردیم. با این تجربه خوبی که با بازی در راه بیپایان به دست آوردي و خوب هم ظاهر شدی، تصمیم داري بازیگر تلویزیون بمانی یا نه؟ نمیخواهم تلویزیون را کاملا ترک کنم. اولین چیزی که برایم اهمیت دارد این است که بازیگر بمانم و به بازی کردن ادامه دهم. اما سینما را به تلویزیون ترجیح میدهم؛ نه به خاطر شهرتی که میشود در سینما پیدا کرد و نه به خاطر اینکه دلم میخواهد یکشبه سوپراستار شوم، رسانه سینما را بیشتر دوست دارم و حس می کنم سینما من را حرفه ایتر میکند. در تلویزیون باید همه حس و حال و بازیات را در نقش تقسیم کنی و آرامآرام آنها را به بیننده نشان بدهی، اما در یک فیلم سینمایی نقطه اوج نقش بهتر دیده میشود. راه بیپایان باعث شد که پیشنهادهای خاصی برای بازی داشته باشی؟ خوشبختانه بله. خودم فکرش را نمیکردم که نقشم اینقدر دیده شود. بعد از بازی در سریال تا قبل از پخش آن هم پیشنهادهایی داشتم. در چند سکانس کوتاه فیلم رضا کریمی بازی کردم و نقش اول فیلم سینمایی90 شاهد احمدلو را هم بازی کردم. این چند وقت اخیر هم پیشنهادهایی داشتم اما چون ترم آخر دانشگاه هستم تا زماني كه درسم تمام نشود، نمیتوانم کاری قبول کنم. خودت هم سریال را میبینی؟ همانطوری که فکر میکردی از آب درآمده؟ بله میبینم. وقتی قسمتهای اول آن پخش میشد، با دوستانم تماس میگرفتم و نظرشان را درباره نقشم و سریال میپرسیدم. چیزی که میبینم خیلی بهتر از آن چیزی است که فکر میکردم. وقتی به عنوان یک مخاطب صرف سریال را تماشا میکنم، دلم میخواهد بدانم آخر داستان چه اتفاقی میافتد. به نظرم وقتی سریالی کشش دارد و بیننده را با خودش همراه میکند، سریال موفقی است.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 758]
صفحات پیشنهادی
فرشتگان پشت صحنه
مه که با غليظ و رقيقشدنش موجب کم و زياد شدن ابهام قصه ميشود، در پايان که همه چيز براي مخاطب روشن ميشود، يکباره خطوط بدن دختر را در خودش محو ميکند و حالت تير ...
مه که با غليظ و رقيقشدنش موجب کم و زياد شدن ابهام قصه ميشود، در پايان که همه چيز براي مخاطب روشن ميشود، يکباره خطوط بدن دختر را در خودش محو ميکند و حالت تير ...
نگاهی کوتاه بر داش آکل صادق هدایت
تنها کلامش اشکی است که در پایان داستان از چشمانش سرازیر میشود. واژهی سرازیر گشودن عقده چندین ساله است. اشکی است پرسروصدا اما خاموش و چه زیبا هدایت مظلومیت او ...
تنها کلامش اشکی است که در پایان داستان از چشمانش سرازیر میشود. واژهی سرازیر گشودن عقده چندین ساله است. اشکی است پرسروصدا اما خاموش و چه زیبا هدایت مظلومیت او ...
جناب دورنمات چاق و چله دوباره سراغ کتابخوانها آمد!
تنها کمدی میتواند توجیه کننده موقعیت ما باشد»این حرفها احتمالا عصاره و چکیده ... نگاه گزنده و معنادار ایل در پایان قصه که حین کشیدن آخرین سیگار در سکوتی ...
تنها کمدی میتواند توجیه کننده موقعیت ما باشد»این حرفها احتمالا عصاره و چکیده ... نگاه گزنده و معنادار ایل در پایان قصه که حین کشیدن آخرین سیگار در سکوتی ...
دانلود کتاب صد داستان کوتاه برای موبایل
در بیشتر فابلها مطالبی اخلاقی بیان میشود و داستان با اندرزی حکیمانه پایان میپذیرد. ... دریا، ای عجب ------- بر لب دریا به بمیرم خشک لب گرچه دریا میزند صد گونه ...
در بیشتر فابلها مطالبی اخلاقی بیان میشود و داستان با اندرزی حکیمانه پایان میپذیرد. ... دریا، ای عجب ------- بر لب دریا به بمیرم خشک لب گرچه دریا میزند صد گونه ...
آموزش داستان نویسی - 7
مقدمهمقدمه به آن قسمت از داستان گفته می شود كه پیش از آغاز مشكل و در گیری اصلی ... نقطه آغاز تنه، نقطه آغاز موضوع و مشكل اصلی و نقطه پایان آن در واقع همان نقطه اوج ...
مقدمهمقدمه به آن قسمت از داستان گفته می شود كه پیش از آغاز مشكل و در گیری اصلی ... نقطه آغاز تنه، نقطه آغاز موضوع و مشكل اصلی و نقطه پایان آن در واقع همان نقطه اوج ...
مجموعههاي سال 87 سيما/بهار مجموعههاي تلويزيوني
"بيداري" بر مسير تغيير عادتهاي مخاطب تلويزيون در طراحي پايان براي خط داستاني .... و داستان آن درباره سه باجناق است كه درگير ماجراهايي مرتبط با پدر زنشان ميشوند. ... طنز و همچنين قصه و نوع طنز انتخابي ويژگي خاص ندارد و سوژه جديد پليس كنترل ...
"بيداري" بر مسير تغيير عادتهاي مخاطب تلويزيون در طراحي پايان براي خط داستاني .... و داستان آن درباره سه باجناق است كه درگير ماجراهايي مرتبط با پدر زنشان ميشوند. ... طنز و همچنين قصه و نوع طنز انتخابي ويژگي خاص ندارد و سوژه جديد پليس كنترل ...
رسول صدرعاملي» تلهفيلم «يك فنجان چاي گرم»
بنا بر اين گزارش، او در طول روز به واسطه كارش به قصه افراد ديگر كشيده ميشود. ... در پايان روز سفر يك روزه رضا در خانه فرهاد كه جانباز 40 ساله است به پايان ميرسد. ...
بنا بر اين گزارش، او در طول روز به واسطه كارش به قصه افراد ديگر كشيده ميشود. ... در پايان روز سفر يك روزه رضا در خانه فرهاد كه جانباز 40 ساله است به پايان ميرسد. ...
"پاتوق" با مضمون محرم ساخته میشود
... این فیلم از حدود ۱۵ روز پیش آغاز شده و تا حدود ۱۰ روز دیگر در تهران به پایان می رسد. ... داستان این فیلم در دهه اول محرم رخ می دهد و قصه سه جوان است که یکی از آنها مرتکب ... را به وجود می آورد که در نهایت به تغییر شرایط روحی و رفتاری آنها منجر می شود. ...
... این فیلم از حدود ۱۵ روز پیش آغاز شده و تا حدود ۱۰ روز دیگر در تهران به پایان می رسد. ... داستان این فیلم در دهه اول محرم رخ می دهد و قصه سه جوان است که یکی از آنها مرتکب ... را به وجود می آورد که در نهایت به تغییر شرایط روحی و رفتاری آنها منجر می شود. ...
زندگی حضرت آدم (ع) فیلم می شود
زندگی حضرت آدم (ع) فیلم می شود "این اقدام کاری تازه است و چون در زمان آدم (ع) موضوع ... وی در پایان زمان تقریبی تولید فیلم "قصه آفرینش" را دو ماه برآورد کرد و گفت: ...
زندگی حضرت آدم (ع) فیلم می شود "این اقدام کاری تازه است و چون در زمان آدم (ع) موضوع ... وی در پایان زمان تقریبی تولید فیلم "قصه آفرینش" را دو ماه برآورد کرد و گفت: ...
رمان «تلاوت» قادر طهماسبي به زودي رونمايي ميشود
طهماسبي درباره زمان انتشار كتاب هم اظهار داشت: اين كتاب همين روزها منتشر ميشود و البته ... و قرار است 27 فصل باشد اما شايد هم در فصل 21اين كتاب را به پايان رساندم. ...
طهماسبي درباره زمان انتشار كتاب هم اظهار داشت: اين كتاب همين روزها منتشر ميشود و البته ... و قرار است 27 فصل باشد اما شايد هم در فصل 21اين كتاب را به پايان رساندم. ...
-
سینما و تلویزیون
پربازدیدترینها