واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: جور ديگر ديدن
شاعران- عليرضا بهرامي:
شنيدن اين خبر كه سرانجام پس از 25 سال، عليرضا طبايي مجموعه شعر جديدي را بهدست چاپ سپرد، بهخودي خود جالب توجه است.
مجموعهاي با عنوان «شايد گناه از عينك من باشد»، شامل دو دفتر شيواييها با حدود 80 غزل و نيماييها كه حدود 30 اثر از اين شاعر پيشكسوت معاصر را شامل ميشود و ازسوي انتشارات آيينه جنوب (تهران) انتشار يافته است.
از اين شاعر متولد 1333 در شيراز، پيشتر سه مجموعه شعر با عنوانهاي جوانههاي پاييز (1343، پيروز، تهران)، از نهايت شب (1350، بامداد، تهران) و خورشيدهاي آنسوي ديوار (1360، توس، تهران) منتشر شده بودند.
وي در اين مجموعهها، شعرهايي را در قالبهاي چارپاره، نيمايي، دوبيتي و غزل منتشر كرده بود و حالا حاصل سالهاي تمركزش بر غزل را با 80 اثر درخور توجه و چشمگير، به منصه ظهور رسانده است.
عليرضا طبايي خود را بيشتر شاعر شعر نيمايي و علاقهمند به اين قالب ميداند، ولي نسل جديد، او را بهعنوان غزلسرا بيشتر ميشناسد و نزد كساني كه غزل نو كار ميكنند، چهره شناختهشدهاي است. از انتشار نخستين غزل طبايي درسال 1337 نيم قرن ميگذرد، اما در هر كدام از مجموعههاي پيشين، تنها يك غزل منتشر كرده بود. از اين رو، آنان كه او را بهعنوان شاعري غزلسرا ميشناسند، بيشتر بهواسطه انتشار غزلهايش در نشريات مختلف در دو سه دهه اخير بوده است. علاوه بر مجله جوانان امروز، در سالهاي نخستين دهه هفتاد، دو مجموعه سه و شش تايي از غزلهاي او در مجلههاي «شعر» (شماره ششم، شهريور و مهر 1372) و «ادبستان» (شماره 43، تير 1372) بهچاپ رسيدند كه بهجرات ميتوان گفت بر سير تكويني غزل نو نزد غزلسرايان جوان، بسيار مؤثر بودهاند.
از اتفاقهاي رويداده در آن غزلها، علاوه بر استفاده از اوزان بلند، پيشنهادهايي در كم يا زياد كردن سيلابها در برخي اوزان بوده (ازجمله در غزل با مطلع: بيهوده اينجا آمدي دير است، ميبيني؟ / او را كه ميجويي دگر پير است، ميبيني...؟ - ص 31 و 32 كتاب) همچنين استفادههاي بكر در حيطه رديف (علاوه بر مورد پيشين، در غزل با مطلع: ميخواهم اين ميلاد را باور كنم، اما... / تنپوشي از پندار را بر تن كنم، اما... - ص 41 و 42 كتاب و شعرهاي ديگري از اين مجموعه با رديفهاي: با آن، با من، هميشه، ميآري و...)، كه بعدها در غزلهاي برخي غزلسرايان، بارها استفاده و چهبسا يكي از موجبات تمايزبخشي به آثار آنان شدند. ازسوي ديگر، اين استفادهها موجب شده است كه وقتي خوانندهاي براي نخستينبار با برخي از غزلهاي طبايي برخورد ميكند، احساس كند آنها را پيشتر جايي خوانده است؛
براي نمونه، علاوه بر دو مورد يادشده، غزلهايي با مطلعهاي:
تو اوج سنگي و از آبگينه، بال مراست
به همسرايي تو وحشت زوال مراست
كوته كن اين ماجرا را، اين قصه پايان ندارد
تا عشق اينجا غريب است، اين خانه، مهمان ندارد
عطش خاك و شكوفايي باران با توست
شوق بارآوري روح بهاران با توست
از شهر آفتاب، حكايت كن
با لهجه شراب، حكايت كن
دلم، بيتو تنهاست، تنها هميشه
تو را دارد از من تمنا، هميشه
بيا يك شب شريك سفره تنهايي من باش
شب موعود معراج دل سودايي من باش
شب دميدهست، بادبان بفرست
قايقي از ستارگان بفرست!
امشب، كسي در من، تو را ميخواهد از من، همصدا با من
بيخوابتر، بيتابتر، بيگانهاي ديرآشنا با من
از اينرو ميتوان گفت، در سالهايي كه به قول خود طبايي؛ «چند تن كوشيدهاند - و هنوز هم ميكوشند - تا شكل گرفتن تحول در محتوا - و حتي شكل غزل - را بهخود نسبت دهند»، او با دقت و نيتي كارساز، به راهگشايي در اين مسير مشغول بوده است؛ ضمن آنكه در اين مسير، انبان خود را آنچنان از توشه انباشته است كه در برابر اين حاصل تركيب نوآوري و وفاداري به اصالتها، نميتواني سر تمكين فرود نياوري. پس ميتوان گفت، طبايي از تاثيرگذاران بر سير تكويني غزل معاصر بوده است؛ سيري كه بيشك، ريشههاي آن را در ابتداي عصر حاضر و روند مدرنيته ايراني ميتوان جستوجو كرد و به قول خود او، «شاعران نامآشنا يا گمنام بسياري در حركت بخشيدن به سير تحول آن، سهم داشتهاند.»
عرصه مؤثر ديگري كه طبايي در آن سالها و در اين مسير گام برداشت، مسئوليت حدود 15سالهاش در بخش شعر مجله جوانان امروز بود. او در اين فعاليت مستمر كه برگزاري هفتگي جلسات شعرخواني را در كنار خود داشت، «در روزگار غربت غزل كه تكرار بر فرم آن سايه افكنده بود» و نيز در روزگاري كه محافل روشنفكري ما به انكار اين قالب اصيل و همچنان كارا برخاسته بودند، به تجربههاي نو در اين زمينه ميدان بروز داد كه حاصل آن، پر و بال گرفتن شاعران بعدها بنامي چون حسين منزوي شد. همچنين با رويكرد - در آن روزگار - خاص خودش، توجه ويژهاي را براي نفس كشيدن بسياري از جوانان شهرستاني در عرصه شعر معاصر، فراهم ساخت كه درنتيجه آن، بهقول دوستي، حدود 150 شاعر بعدها فعال يا نيمه فعال، با شهرت بسيار يا متوسط، در اين صفحهها، نخستين شعرهاي منتشرشدهشان را ديدند و قوت گرفتند.
ازسوي ديگر، طبايي را بهجد، شاعري متعهد ميتوان شناخت كه در عين بيتفاوتي نسبت به احراز «اولين»ها – آنگونه كه اين روزها رايج شده است - گويا اولين شعر فارسي را براي ويتنام سروده بوده كه در همان زمان، به زبان ويتنامي نيز ترجمه و از راديو ويتكنگها، بهعنوان كلامي روحيهبخش براي مردم ستمديده اين ديار جنگزده پخش ميشود. شاهد اين مدعا، ذكر خاطره عبدالعلي دستغيب در يكصد و پنجاه و چهارمين نشست كانون ادبيات ايران و نيز پشت جلد يكي از شمارههاي مجله فردوسي است و بهگفته خود او، چاپ اين شعر، حدود 60 پيام تشكر تشكلهاي مختلف حقوق بشر جهاني را در پي داشت. يك سال بعد هم شعر طبايي براي مردم تحت ستم آفريقا يك صفحه از اين نشريه را بهخود اختصاص داد و اين روزها هم شعرهاي طبايي براي «بهاران زخمي بغداد» (ص 154 و 155 كتاب) و مردم فلسطين، گواهي بر توجه او به غربت انسان در عصر حاضر و فرياد اعتراضش بر هرگونه ستمگري است.
اين حس تعهد، در شعرهاي نيمايي مجموعه «شايد گناه از عينك من باشد»، بروز بيشتري يافته و در شعر «تا چتر مرگتاب هيروشيما» (ص 254 تا 262 كتاب)، گونهاي از عرفان ايراني را در محتواي شعر عرضه كرده است - بر اين پايه كه خداوند جهان را در هفت مرحله بهوجود آورد و نيز تجلي انسان در خدا و خداوند در انسان. به هر صورت، خوانش شعرهاي اين مجموعه نشان ميدهد كه توجه ويژه طبايي به مشكلات انسان روزگار ما در عصر زندگي ماشيني، در شعرهاي نيمايياش نمود بسيار دارد. در اين ميان، در شعري چون «روحسنگي» نيز به انحرافهاي موجود در جريان شعر امروز ميپردازد و در آثار ديگر، به جريانهاي سياسي – اجتماعي روزگار خود نظر دارد.
پايانبخش بخش شيواييهاي كتاب نيز سه غزل بسيار تاثيرگذار براي اميرالمومنين(ع) و حضرت عباس(ع) است.
طبايي در غزلهايش به رويكرد خاصي در انتخاب وزنها تمايل نيافته و اگر مثلا در جايي از كتاب ميگويد: «خستهام از شبان بيپايان/ از شبآلودگان شبرايان» (ص 118 و 119)، بلافاصله حرفش اينگونه است: «زمين زير پايم، گليمي قديمي، فراز سرم چتري از كهكشان است/ سحر ميتپد، مثل خون در رگانم و در دست من، جامي از شوكران است» (ص 120 تا 122).
وي در زمينه قالبهاي نوتر معتقد است كه «متأسفانه نسل امروز و حتي نسل گذشته شاعران ورزيده ما آنچنان تلاشي در گسترش اوزان نداشتند.» اما ويژگي قابل تاملي كه براي تلاشهاي خودش در اين زمينه ميتوان عنوان كرد، در برخورد با اوزاني است كه قابل انبساط نيستند؛ درواقع تفاوت كار او در اين است كه ديگران هم اين اوزان را گسترش دادهاند، اما خواننده ضمن خواندن اثر، به برخي سكون يا نكتههاي غيرضروري مزاحم دچار ميشود؛ ولي در كار طبايي، اينگونه نيست؛ مثلا به اين سطر از يك شعر نيمايي او توجه كنيد:
«معناي زنده بودن و مفهوم مرگ، هر دو به هر صورتي حساب كني، پشت و روي كهنه يك واژه، يك حقيقت تاريخي است!»
با اين اوصاف، در كنار مقيد نبودن به كوتاهي يا بلندي وزنها در غزلها كه اشاره شد، در مفهوم غزلها، انگار به دو نكته، توجه خاصي داشته است؛ يكي استفاده از مفاهيم و روايات مندرج در كتابهاي ديني اديان مختلف، مثلا در شعرهاي: «با دودمان خوني پرواز...» و «... با من تكلم كن.»
و ديگري، رويكرد تاكيدي كه بر استفاده از اساطير ملي و ملل مختلف در غزلها و نيماييهايش دارد. البته در اينجا هم سعي داشته كه بين اسطورهها و اسطورهوارههايي چون دقيانوس، كاووس، تهمتن، سيمرغ، سهراب، ضحاك، باغ بابل، شيرين، زندان اسكندر، روح گندم، ليلا، هفتشهر عشق، هزارويك شب، باغ عدن، بيژن، شهرزاد، گاو سامري، شوكران، خون ياسا، چاه شغاد و تشت زر، رودابه، بودا، برمك، هاروت و ماروت، عباسه، تهمينه، ويسه، فرانك، آرش، كيكاووس، سيزيف و حتي موسي، يوسف، ابراهيم، قابيل، حوا، خضر، مسيح، منصور، بهلول و... با روزگار معاصر ما ارتباط برقرار كند؛ يا اصلا هدفش استفاده از اين اساطير در بهگويي سخني امروزي بوده است. مثلا در شعرهاي: «نسيم پرده به يكسو زد» و «باز هم كاووس و دقيانوس!.»
خصلت مبرز ديگري كه بهعنوان يكي از عوامل موفقيت و دلنشيني آثار طبايي ميتوان در نظر گرفت، صداقت صميمي شعرهاي اوست. بهويژه هرچه به آثار متاخرترش ميرسيم، اين صداقت نمود بيشتري مييابد و اوج آنرا در غزل با عنوان «زن ستارهايام» (ص 168 و 169 كتاب) ميتوان ديد و دريافت. در پايان اين مجال نميتوان از جالب توجه بودن لذتي كه در خواندن غزلهاي ص120 و ص181، با وجود بلند بودن اوزان و طولاني بودن تعداد ابياتشان، به خواننده دست ميدهد، چشمپوشي كرد. شايد علت اصلي اين پارادوكس، وجه روايي كنجكاويبرانگيزي است كه در اين نوع غزلهاي طبايي وجود دارد. اين در حالي است كه استفاده افراطي از عنصر روايت در بسياري از اين دست غزلهاي امروزي، موجبات رنجش خواننده را فراهم و آثار را بسيار شخصي ميكند.
اين البته از هنرهاي شاعر 62 ساله ماست كه در عمل ثابت كرده است، ميشود بين سنت و مدرنيته پل زد؛ بدون قرباني كردن يكي براي ديگري. در هر صورت، هر چند انتشار مجموعه شعري با حجم 265 صفحه كه تنها سه يا چهار شعر آن در كتابهاي ديگر شاعر منتشر شدهاند، در دستكم دهه اخير، از اتفاقات نادر باشد، اما بيشك اين تعداد غزل - آنهم در اين سطح آثار - براي شاعري چون طبايي، در طول 25 سال، رقم زيادي بهشمار نميرود. اينجاست كه بايد از انزواي خواسته يا ناخواسته چنين شاعراني در چند دهه گذشته، متأسف باشيم كه بيچون و چرا، متضرر هستيم. بهقول عمران صلاحي، «اميدواريم چاپ پي در پي شعرهاي طبايي را شاهد باشيم تا نسل امروز ما يادش بيايد چه شاعراني داشتهايم كه حتي شاعراني كه امروز شعر ميگويند، بهنحوي مديون آنان هستند.»
تاريخ درج: 1 مرداد 1387 ساعت 09:41 تاريخ تاييد: 1 مرداد 1387 ساعت 09:54 تاريخ به روز رساني: 1 مرداد 1387 ساعت 09:53
سه شنبه 1 مرداد 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: همشهری]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 137]