واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: سینمای ما – ندا میری: خب پرونده جشنواره بیست و ششم هم بسته شد. امروز صبح که از خواب بیدار شدم، خیلی هم با ده روز پیش فرقی نمی کرد. کمی برف روی ماشین ها نشسته بود و آفتابکی هم از پشت ابرها سرک می کشید. انگار نه انگار که ده روزی بدو بدو خودمان را به سینما صحرا رسانده و با کلی ولع و اشتیاق به پرده سینما صحرا خیره شده و با کلی غرولند و زحمت، کلی دیالوگ و موسیقی فیلم را به شکل اصوات مبهم به لطف اوضاع نابسامان صدا در سینما صحرا شنیده بودیم. اتفاقی نیافتاده بود انگار. چیزی به دایره خاطراتمان اضافه نشده (از دورهمی ها و خنده و شوخی ها و بحث و جدل های رفقا که بگذریم). این میان دو سه تایی فیلم خوب دیدیم و چندتایی متوسط و تا دلتان بخواهد فیلم بد و هدر رفتن سرمایه و انرژی عوامل محترم سینما و البته اعصاب و روان ما. جشنواره امسال را می توانیم جشنواره سورپرایز و ناامیدی توامان هم بنامیم. از آنجایی که آنهایی که منتظرشان بودیم، اغلب ناامیدمان کردند و آنهایی که هیچ رغبتی به دیدنشان نداشتیم و یا از مخیله مان حتی عبور هم نمی کرد، کار دندانگیری کرده باشند، حسابی سر حالمان آوردند و یا حداقل امیدوارمان کردند که هنوز هم یک جنبشی در این بلبشوی تکرر و ادا و بی حوصلگی هست که دلمان را خوش کند و چشممان را بنوازد. این میان خیلی از فیلمهای مهمان را هم که به لطف طرح جداسازی روزهای جشنواره و ذیق وقت ندیدیم. چندتایی هم که از حضور در این ضیافت تصویر و صدا به مرحمت ممیزی جا ماندند. *** "تنها دوبار زندگی می کنیم" فیلم مهمی ست. این به معنی خوب یا بد بودن اش نیست. از آنجایی که میان کلی اثر دست و پا شکسته که برای نشاندن تماشاچی روی صندلی یا دست به دامان چشم و ابروی بازیگرشان شده اند، یا از خورجین پر مایه تاریخ مملکتمان حسابی خرج کرده اند و یا تا دلتان بخواهد تصاویر مهوع عاشقانه به حلقتان می ریزند که هم از عاشقی دلتان را می زنند و هم سینما، قطعا چالشی که اثر بهنام بهزادی میان مخاطبین اش به راه می اندازد اتفاق مهمی ست. این اولین باری بود که می دیدیم جمع های چند نفره در راهرو های سینما صحرا به بحث جدی در مورد اثری مشغولند. فیلمی که موافق سرسخت دارد و مخالفینی که برای مخالفت شان دلایل مشخصی دارند و این در برهوت بی تفاوتی و انفعالی که در جشنواره امسال بیداد می کرد، قطعا اتفاق کوچکی نیست. منتظر دیدن کار بعدی بهزادی هستیم. شاید این بار ما هم از جرگه آنهایی که اثرش را بیشتر یک کار متوسط ارزیابی کرده اند به آن سمت رودخانه برویم و در نئشگی دوستداران تنها دو بار زندگی می کنیم شریک باشیم. "آواز گنجشک ها" شخصا حتی خواب اش را هم نمی دیدیم که روزی روزگاری مجید مجیدی فیلمی بسازد و حسابی سر ذوق بیایم. از بس همیشه از سانتیمانتالیسم آثارش و برجستگی نگاه های سطحی جاری در تک تک فیلمهای اش منزجر بودم. امسال بزرگترین غافلگیری (البته به معنای خوش اش) برای من تجربه آواز گنجشک ها و آقا کریم سرحال و سرخوش داستان اش بود. به کفایت در موردش نوشته ام. همین بس که حداقل دست خالی خالی هم با جشنواره بیست و ششم وداع نکردیم. "به همین سادگی" میر کریمی هرچند برای من تجربه دلچسب خیلی دور خیلی نزدیک را زنده نکرد، اما همین که از آغاز تا انتها (البته در حداقلی که می توانیم برای اش قائل باشیم) شعور مخاطب اش را در نظر داشت و زور نمی زد و توهم اینکه بیننده اش سلیقه نازلی دارد را نداشت، نقطه قوت بسیار برجسته ایست که خیلی از آثار این دوره از آن بی بهره بودند. همین که اسم اش یک فیلم کامل است و از یک فیلمنامه محکم می آید. می توانیم دوست اش نداشته باشیم اما انکار این که آخرین اثر میرکریمی فیلم خوبی نیست اصلا به این سادگی ها میسر نیست. "فرزند خاک" محمد علی باشه آهنگر؟ این یکی را باور کنید حتی نمی خواستم ببینم. قبل از همه چیز درخشش مهتاب نصیر پور ویرانتان می کند. فیلمبرداری زرین دست میخکوبتان می کند. ماجرای جسورانه ای دارد. فرزند خاک از ژانر عشق است. این دیگر چه ژانری است؟ اگر نداریم حتما باید داشته باشیم. عشق و تنها عشق. آهنگر یک اثر دوست داشتنی خلق کرده است. اینجا ماجرا بر عکس است. خیلی مهم نیست که با یک فیلم نسبتا خوب طرفیم. دوست داشتن فرزند خاک اصلا کار سختی نیست. "شب" صدر عاملی فیلم بدی نیست و اگر با کمی اغماض به آن بنگریم می توانیم یک فیلم خوب شاید یک ساعته از لابلای آن بیرون بکشیم. کمی طولانی ست و حاشیه های فیلم خیلی جاها اضافه به نظر می رسند. سه نماینده از سه نسل بازیگری داریم که هم شخصیت های پرداخته ای دارند و هم در ایفای نقش سنگ تمام گذاشته اند. بدون انتظامی و شکیبایی و حیایی نمی دانم شب باز هم مخاطب اش را توی سالن نگاه می داشت یا نه؟ *** از اسم ها و رسم هایی که کلی نا امیدمان کردند و همه مان را چشم به راه آثار بعدی شان گذاشتند بگذریم. چیزی که این دوره در مقایسه با پارسال نداشت جای خالی یک انفجار بود که نفس مان را بگیرد و حالا حالا ها روی مغزمان راه برود و با دلمان بازی کند. روز آخر سر صبح که SMS پخش قاچاق سنتوری رسید تازه گرفتم که فرق بزرگ پارسال و امسال مان از کجاست. تالار وزارت کشور مملو از آدمهای سینمایی و غیر سینمایی بود. مثلا اختتامیه جشنواره فیلم فجر مهمترین اتفاق سینمایی هر سال است. برای ما اما، حادثه چند ساعت قبل اش افتاده بود و هم خواب از چشممان برده بود، هم هوش از سرمان. منبع خبر : سینمای ما
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 214]