واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: حال و روز ما و جشنواره فجر و سينماي ايران، به روايت وودي آلن ( يادداشت نيما حسنينسب به بهانه پايان جشنواره فجر) شوخيهاي وودي آلن هميشه كاربرد دارد؛ چه در زندگي خصوصي و چه در كار و چه موقع نوشتن مطلب درباره هر موضوعي كه فكرش را بكنيد. پس اجازه بدهيد بعد از اين همه يادداشت و مقاله و نقد و بررسي جدي يا ظاهراً جدي درباره جشنواره فيلم فجر و حال و روزش در دوره بيست و ششم، به شيوه خسرو دهقان از وودي آلن كمك بگيريم و فضا را تلطيف كنيم. *** دوتا جوك مهم و اساسي در «آني هال» هست كه فكر كنم به كار تحليل وضعيت جشنواره ميآيد. اول دومياش را ميگويم: دوتا پيرزن دارند درباره كيفيت بدِ غذايي كه بهشان ميدهند، غر غر ميكنند. اولي ميگويد اين غذاها واقعاً بدمزه و غير قابل خوردن است، و دومي جواب ميدهد كه تازه خيلي هم كم ميدهند! حالا حكايت جشنواره فجر است. هر سال پيش و حين و پس از برگزارياش همهمان بهحق گلايه داريم و انتقاد ميكنيم و از شرايط وحشتناك برگزاري و كيفيت فيلمها و شيوه برنامهريزي و ... ميناليم و حتي بعضيهايمان پيشنهاد ميكنيم كه بساط اين جشنواره را جمع كنند تا خيال همه راحت بشود. حالا امسال كه متوليان جشنواره - با ادعاي بامزه بيرون آمدن از زير سايه جشنواره برلين – جشنواره را دو قسمت كردند و پنج روز اول را با نمايش فيلمهاي نامربوط خارجي پُر كردند، بيشترين انتقادها در اين باره بود كه اين چه وضعي است و چرا با اين كار جشنواره را از رونق انداختيد و يك جشنوارهي ده روزه را به پنج روز محدود كرديد. ميبينيد؟ غذا حسابي بدمزه است، ولي خُب نبايد كم هم باشد، چون همهمان شاكي ميشويم. قضيه چيست؟ چرا هيچ كس از اين كه امسال عوضِ هدر دادن ده روز از عمرش در سينماها و ده روز اعصابخوردي و توهين و خستگي و ...، فقط پنج روز بايد تحمل كند خوشحال نشد؟ چرا از اين تمهيد مبتكرانه كه جشنواره فيلم فجر را با يك حركت ضربتي از وسط نصف كرد، تقدير و تشكر نكرديم؟ خودِ من يكي از اين منتقدان و معترضان به نصفكردن جشنواره بودم و يكوقت تصور نكنيد دارم از بقيه ايراد ميگيرم يا براي نوشتن اين يادداشت از جايي «سفارش»ي رسيده است! مساله اين است كه ما خوشبختانه زيادهخواهيم و به كم قانع نيستيم. خوشبختانه هنوز عادت نكرديم در مقابل گرفتهشدن حقوق طبيعيمان ساكت بمانيم و چيزي نگوييم؛ هم جشنواره ميخواهيم، هم بايد مثل هميشه ده روز باشد، و هم دلمان ميخواهد در اين ده روز برنامه ريزي درست و انتخاب خوب و فيلمهاي تماشايي داشته باشيم. هر كس فكر ميكند اين توقعِ زيادي است، معلوم ميشود كه به شرايط فجيع دور و برش قانع شده و دستهايش را به نشانه تسليم بالا برده؛ است. ما تا اطلاع ثانوي قرار نيست سر در خانهمان پرچم سفيد بزنيم و تسليم شرايط بشويم. خدا را شكر كه هنوز شاخكهايمان نسبت به شرايط اطراف آنقدر حساس هست كه نگوييم چه خوب كه جشنواره فجر را پنج روز كردند، چه خوب كه امسال چندتا فيلم كنجكاويبرانگيز از برنامه حذف شد تا بتوانيم به كار و زندگيمان برسيم، چه خوب كه هيات انتخاب كاري كرد كه خيليها قيد جشنوارهرفتن را زدند، چه خوب كه فيلمهاي خارجي با هر عنوان دهنپركن و هر ميزان اعتبار و معروفيت جهاني قطعاً آنقدر حذفي دارد و آنقدر شرايط نمايش و زيرنويسش خراب هست كه بدون حسرت بيخيال تماشايشان بشويم... تا اطلاع ثانوي از اين خبرها نيست! 26 دوره كه سهل است، اگر 260 دوره جشنواره هم به همين ترتيب برگزار بشود، از ته دل اميدوارم همهمان نسبت به اوضاع وخيمش واكنش نشان بدهيم و غر بزنيم و گلايه كنيم و يقه جر بدهيم. كيفيت غذاي ما را بايد هر جور شده بهتر از اين كنند، اگر هم قرار نيست خوشمزهترش كنيد، چرا بشقابمان را نصف ميكنيد؟! *** شوخي بعدي وودي آلن هم مال آني هال است و اتفاقاً به موضوع بحث ما ربط دارد. يكي رفت پيش روانپزشك و گفت آقاي دكتر، برادرم فكر ميكنه مرغ شده، چه كارش كنيم؟ دكتر جواب داد كه بايد بستري بشه. طرف گفت آخه نميشه دكتر، چون تخم مرغهاشو لازم داريم! واقعاً فكر ميكنيد حكايت ما و جشنواره فجر و سينماي ايران چيزي غير از اين باشد؟ قبول كه سينماي ايران حالش خيلي خراب است، قبول كه جشنواره به عنوان چشمانداز يك ساله سينماي ايران چيزي شبيه تصوير سينما در آينه دق است، ولي نميدانم چرا نميشود از اين جسم مفلوك و تن رنجورِ سينما دل بكنيم و قطع اميد كنيم و به خدا بسپاريمش. برادرِ مرغِ ما حالش خوب نيست، ولي اگر نباشد بساط نيمرويمان هم جمع ميشود و خلاص. من يكي كه تحمل گرسنگي را به هيچ شكلش ندارم، شما را نميدانم. تعارف و رودربايستي و پز را كه كنار بگذاريم، ميبينيم اين سينماي عجوزهي هزار داماد بدجوري دلمان را ميبرد و لوندي ميكند و چشمك ميزند. ما هم انگار قرار نيست سر عقل بياييم و قيد اين ماجرا را بزنيم. يك جور حس غريب و غير قابل توضيح، يك جور خودآزاريِ دلپذير و وسوسهكننده وادارمان ميكند از يك ماه قبل از جشنواره روزشماري كنيم و صبح عليالطلوع شال و كلاه كنيم و برويم تا يك پروسه ده روزهي حال به هم زن را از سر بگذرانيم. لذتِ جشنوارهرفتن و تماشاي فيلم ايراني در اين سالها گاهي مثل ناخنجويدن و كندن پوست گوشههاي ناخن است (چون خودم اينكارهام ميگويم!). ظاهر امر ميگويد اگر جشنواره نباشد و اگر فيلم ايراني توليد نشود، احتمالاً زندگي خيلي شيرينتر از اين خواهد شد، ولي شما از من قبول كنيد كه اين طور نيست. لابهلاي اين همه نما و سكانس پر غلط و بيجذبه و اين همه قصه تكراري بيظرافت و بازيهاي مسخره و فضاهاي محقري كه سينماي ايران را پر كرده، رمز و راز غير قابل دركي هست كه نميتوانيم ازش چشمپوشي كنيم و عطايش را به لقايش ببخشيم. هر كدام از دوستان كه اين يادداشت را ميخوانند، ليست ديويدي شاهكارهاي قديمي و فيلمهاي مهم و پر سر و صداي امسال را يادشان بياورند كه گوشه خانه رها كردند و ده روز از صبح تا آخر شب در جشنواره به زمين و زمان بد و بيراه گفتند و فيلمهاي مزخرف ديدند و كالباس بدمزه و قهوه آبكي قورت دادند. اين شرايط تفسيرناپذير و اين نسبتِ عجيب ما با سينماي ايران هميشه برايم از رازهاي نامكشوف دنياست. اگر كسي پيدا شد و جواب اين سوال بزرگ را داد، تا ابد مديونش خواهم ماند... و من يكي كه ولكن ماجرا نيستم. با همه رنج و مرارتي كه اين ده روز كشيدم، با اينكه شك ندارم فيلمهاي امسال – مثل سالهاي قبل! – در فاجعهبارترين شرايط كيفي هستند، از همين امروز 23 بهمن 1386 منتظر جشنواره بيست و هفتم خواهم بود تا باز ده روز در كنار چند نفر همدل و همزبان بنشينيم و اين سوال ابدي ازلي را مطرح كنيم كه اصلاً مگر مغز خَر خوردهايم كه ميآييم جشنواره و فيلم ايراني ميبينيم؟! و بعد دستهجمعي اين حرف را تاييد كنيم و سري تكان بدهيم و پُكهاي آخر سيگارمان را تندتر كنيم تا تيتراژ فيلم مزخرف بعدي را از دست ندهيم.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 466]