واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: سینمای ما - وحید سعیدی: دنياي واقعي فيلمهاي بنياعتماد شايد موضوع خوبي باشد براي يك گفتوگو. اين كه او چطور دنياي واقعي را خلق ميكند. حالا چرا اين موضوع را انتخاب كرديم به خاطر اين كه آخر سال است، وقتي به عقب نگاه كنيم ميبينيم موفقترين فيلم امسال كه اكران شد خونبازي بنياعتماد بود و اتوبوسشب كيومرث پوراحمد كه هر دو در داخل و خارج و حتي گيشه موفق بودند و همين بهانه خوبي است براي گفتوگو با بنياعتماد... دنياي واقعي كمتر كسي را ميتوان پيدا كرد كه با دنياي واقعي فيلمهاي بني اعتماد ارتباط نگيرد. دنيايي كه او در آثارش خلق ميكند، مخاطب را آن چنان با خود همراه ميسازد كه او دنياي قهرمانان فيلم را با تمام وجود لمس و با آن همراه ميشود. اين دنيا از كجا ميآيد و بنياعتماد چه مسيري را براي رسيدن به آن طي ميكند. شگردش براي خلق اين دنياي واقعي چيست. او ميگويد: «به نظر من فيلم قبل از فيلمبرداري ساخته ميشود؛ يعني همان زماني كه ايده و فكر جان ميگيرد و اين جان گرفتن هم جز با شناخت دقيق به دست نميآيد؛ يعني تا زماني كه موضوعي را نشناسم، با تمام ابعادش درگير نشوم، تا مادامي كه اوج و فرودهاي آن موقعيت زخم به دلم نزند و بغض به گلويم نياورد، جرات نميكنم نوشتن درباره موضوعي را شروع كنم. در واقع من فقط بلد هستم به همين روش موضوعي را پرورش دهم و راجع به آن فيلم بسازم و جور ديگري هم نميتوانم اين كار را انجام دهم.» پژوهش درباره موضوع براي بنياعتماد كه معتقد است فيلم قبل از فيلمبرداري ساخته ميشود، پژوهش نقشي اساسي و پررنگ دارد: «وقتي حرف از پژوهش ميآيد، بلافاصله اين ذهنيت به وجود ميآيد با انجام دادن چند گفتوگو و به دست آوردن يك بخش از اطلاعات اين امر انجام شده است. ولي براي من پژوهش تعريف ديگري دارد و اين تعريف چندان با روحيه حرفهاي سينما همخوان نيست. اين كه دو سال تمام پاي تحقيق و پژوهش و نوشتن يك فيلمنامه وقت بگذاري، شايد خيلي نتوان معيار حرفهاي برايش تعريف كرد، ولي براي من تا زماني كه با تمام وجود بر واقعيت و حقيقت موضوع اشراف پيدا نكنم، اين پژوهش و تحقيق ادامه دارد.» مرز پايان تحقيق و آغاز نگارش مرز پايان اين تحقيقات كجاست و بنياعتماد از چه زماني نگارش فيلمنامه را بر اساس اطلاعاتي كه از موضوعش در حين تحقيق به دست آورده، آغاز ميكند: «هيچ وقت يك شروع و پايان براي مرحله تحقيق ندارم، يعني فكر نميكنم كه اطلاعاتم الان كافيه، پس ميتوانم نوشتن فيلمنامه را شروع كنم. يك مرزي هست كه در آنجا جرات پيدا ميكنم به طرف نوشتن فيلمنامه بروم، اما باز در طول نوشتن اين رسيدنها، پيدا كردنها و كشفها كه در حين پژوهش به دست ميآيد، همچنان ادامه دارد.» آدمهاي قصه آدمهاي فيلمهاي بنياعتماد را انگار از نزديك ديدهاي. آنها آنقدر قابل باورند كه گمان ميكني مدتها كنارشان زندگي كردي و يا حتي فكر ميكني آنها بر پرده سينما دارند، بخشي از وجود تو را بازي ميكنند. او اين آدمها را از كجا آورده. آيا نمونههايي واقعي هستند كه بني اعتماد در طول پژوهش با آنها برخورد داشته و زندگي آنها را دراماتيزه كرده است. خودش بهترين فردي است كه ميتواند به اين پرسشها پاسخ دهد: «تمامي كاراكترهاي فيلمهايم مابهازاي واقعي به معناي يك فرد ندارند، مرحله پژوهش اين نيست كه تو با يك آدم بنشيني، حال و احوالش را بپرسي و بعد روي كاغذ بياوري. بايد اين موضوع و موقعيتي را كه درباره آن با آدمهاي مختلف حرف ميزني درك كني و اين درك كردن هم جز با زندگي كردن به دست نميآيد. به همين خاطر من هيچ وقت به دنبال پيدا كردن آدم خاصي در يك موقعيت به خصوص نيستم. مثلا درباره اعتياد كه موضوع فيلم آخرم بود با جوانهاي بسياري كه درگير اعتياد بودند حرف زدم. جوانهايي كه هر كدام داراي موقعيتهاي گوناگوني بودند و هر يك هم به طبقه اجتماعي خاصي تعلق داشتند و يا با مادرهاي زيادي كه فرزندشان معتاد است صحبت كردم. بنابراين وقتي شخصيت مادر و دختر خونبازي را نگاه ميكنم نشانههايي از همه اين آدمها را در آنها ميبينم. ولي آنها به ازاي يك فرد واقعي خاص نيستند و شايد دليل اين كه آدمهاي زيادي با اين موقعيت همذاتپنداري ميكنند همين موضوع باشد.» همذاتپنداري مخاطب روش خاص بنياعتماد در مرحله پژوهش و نگارش فيلمنامه، او را به چنان احاطهاي بر موضوع و شخصيتها ميرساند كه موجب ميشود تمام آنچه كه خلق ميكند باورپذير باشد و هر مخاطبي بتواند با شخصيتهاي او همذاتپنداري كند. بنياعتماد ميگويد: «در جشنواره Blak Movie كه در شهر ژنو برگزار ميشد فيلم خونبازي به اكران درآمد. در پايان فيلم يك خانم ميانسالي پيش من آمد و گفت: «من حس ميكنم شما يك جايي با من زندگي كرده باشيد. گفتم خب حتما اين طور نبوده. بعد گفت مگه ميشه چون من تمام لحظات زندگي خودم و دخترم را در اين فيلم ديدم. انگار يك نفر زندگي من و دخترم را از پنجره خانهام جزبهجز ديده و آن را به تصوير كشيده است.» اين حرفها را يك زن سوئيسي به من زد زني كه به لحاظ پايگاه طبقاتي هيچ مشابهتي با مادر فيلم خونبازي (سيما) ندارد. به اندازه همين خانم سوئيسي، يك زني كه در نظامآباد و يا سبلان زندگي ميكند با شخصيت سيما همذاتپنداري ميكند. دليل اين مسئله درك درد مادري در موقعيت سيما است و درك اين درد ا ز طرف من به عنوان فيلمساز در همان مرحله قبل از نوشتن حاصل ميشود. آغاز نگارش فيلمنامه بنياعتماد فيلمنامههاي آثارش را به شكل گروهي مينويسد. فريد مصطفوي يكي از همكاران فيلمنامهنويس اوست كه سابقه همكاري زيادي با يكديگر دارند. اين كه آنها از چه مرحلهاي به اين نقطه ميرسند كه بايد نگارش فيلمنامه را شروع كنند و داشتههايشان از مرحله پژوهش و تحقيق را براي شروع نگارش كافي ميدانند نكتهاي است كه بنياعتماد آن را اينگونه توضيح ميدهد: «من هيچ وقت براي هيچكدام از كارهايم «سيناپس» به معناي خلاصه طرحي كه بر اساس آن بنشينم و فيلمنامه بنويسم، ندارم. به نظر من نگارش فيلمنامه از زماني شروع ميشود كه ما شروع به گپ زدن ميكنيم. به همين خاطر نميتوانم زمان دقيق شروع نگارش فيلمنامههايم را بگويم. مثلاً درباره همين «خون بازي» من روزهاي زيادي درباره موضوع فيلم با فريد مصطفوي گپ زدم و اتفاقاً فيلم در همين گپ زدنها ساخته ميشود. بر همين مبناست كه ميگويم، فيلمنامه خيلي قبلتر از زماني كه ما دستمان را روي كاغذ ميبريم و شروع به نوشتن ميكنيم، نوشته شده است؛ يعني همان زماني كه با نويسندگان بحث و جدل و گفتوگو ميكنم تا جان مايه كار شكل بگيرد، فيلمنامهاي نوشته شده است. بعد از اين مرحله است راجع به قصه حرف ميزنيم... . خلق طرحهاي مختلف بنياعتماد ميگويد در دل بحث و گفتوگوهايي كه با نويسندگانش براي پرداخت موضوع دارد، طرحهاي مختلفي متولد ميشوند كه هر كدام قابليت تبديل شدن به يك فيلم بلند سينمايي را دارند. آنها زماني كه درباره اعتياد بحث ميكردند تا فيلمنامهاي را بر مبناي آن بنويسند. طرحي متولد ميشود به نام «آرش»: «من حس ميكنم بچههايي كه با من كار ميكنند خيلي حوصله به خرج ميدهند و صبر و تحملشان خيلي بالاست. آنها آنقدر حوصله به خرج ميدهند و كلنجار ميروند تا موضوع به چنگ بيايد، ولي خيلي موقعها اين اتفاق نميافتد. بارها پيش آمده براي خيلي كارها زمان زيادي گذاشتيم؛ ولي به آنجاييكه بايد رسيده باشيم، نرسيدهايم. مثلاً وقتي تصميم گرفتيم درباره اعتياد كار كنيم خيلي با يكديگر بحث كرديم و حتي فريد مصطفوي بر اين مبنا طرح كاملي نوشت كه فكر ميكنم اسم آن را «آرش» گذاشتيم. طرح خوب و كاملي بود. اما باز حس كرديم با موضوع اعتياد بيشتر ميشود كلنجار رفت و همين كلنجار رفتن با موضوع نمايش، شد «خون بازي». ورود تكنيك بنياعتماد و گروه نويسندهاش چه زماني به فيلمنامه نهايي ميرسند. بعد از اينكه بحث و گفتوگوهايشان به نتيجه رسيد. فيلمنامهشان تا رسيدن به مرحله تصوير شدن چند بار بازنويسي ميشود. اينها سئوالاتي است كه او آنها را اينگونه پاسخ ميدهد: «فيلمنامه اوليه تا اينكه به نسخه نهايي برسد تغييرات زيادي ميكند. اصلا اينطور نيست كه وقتي گپ و گفتها و جدلهاي ما تمام شد، فيلمنامهاي بنويسم و آن فيلمنامه، فيلمنامه نهايي باشد. تازه پس از پايان بحث و گفتوگوهاست كه براي نگارش فيلمنامه وارد بحث تكنيك ميشويم. تا قبل از اين مرحله ما به كشف و دريافت موقعيتمان رسيدهايم و حالا بايد تمامي آنها را از فيلتر عناصر تكنيكي فيلمنامه عبور دهيم. اينجاست كه بايد زوايه نگاهمان به موضوع روشن شود. مثلا وقتي ميخواستيم به موضوعي چون اعتياد كه مثل منشوري چندوجهي است بپردازيم. رسيدن به زاويه و نگاهي كه تكراري نباشد كار سختي است. درباره «خونبازي» ما به اين زاويه ديد رسيديم كه اگر ما بتوانيم موفق شويم ماهيت اعتياد را نمايش دهيم ميتوانيم به طور غير مستقيم ابزار مهم پيشگيري از آن را بگوييم.» نزديكي فيلم به دنياي بنياعتماد بنياعتماد در ميان تمام آثاري كه خلق كرده «خونبازي» را نزديكترين فيلم به سينماي مورد علاقهاش ميداند. چرايي اين مسئله را خودش اينگونه روايت ميكند: گره پنهان بين سينماي مستند و داستاني است و به همين خاطر اين فيلم نزديكترين اثر به سينماي مورد علاقهام است، خلق اين فيلم ميسر نميشد مگر با همكاري تكتك آدمهايي كه كار كردن به اين نوع كار و سختيهايش تن دادند. از جمله اين آدمها بايد به بازيگرانم اشاره كنم. به خصوص بيتا فرهي و باران كه كارشان در اين فيلم اصلا به فيلمهاي ديگر كه در آن صحنهها پلان به پلان گرفته ميشود، شبيه نبود. آنها بايد در مستندترين شكل ممكن با وجود تمام عوامل بيروني و غير قابل كنترل جلوي دوربين ميرفتند و اين خود كار را برايشان بسيار سخت كرده بود.» منبع خبر : همشهري امارت عربي متحده
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 581]