واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: مرگ تصادفی یک سینما سینمای ما - اردوان تراکمه: سینما همچون هر پدیدة فرهنگی و هنری دیگری رابطة ناگسستنی با سیاست، اقتصاد، ایدئولوژی و... دارد؛ بهخصوص که در جهان معاصر هر چه جلوتر میرویم سینما نقشش بهعنوان هنر کمتر و کمتر و بهعنوان رسانه بیشتر و بیشتر میشود. این امر شاید به این خاطر باشد که امروزه ما در واقع در عصر «پسا سینما» زندگی میکنیم، که به نوعی از ویژگیهای دوران سرمایهداری متأخر است. همان عصر ارتباطات و اطلاعات معروف، که سینما را بهخاطر قابلیتهایش تبدیل به رسانهای در کنار تلویزیون، روزنامه و... کرده است، و از طرفی با نگاهی به هالیوود یک بازی هیجانانگیز در کنار پلیاستیشن شده است؛ که همة اینها وظایف ایوئولوژیک کاملاً مشخصی را ایفا میکنند. سینما به گفتة گُدار «همیشه فرزند بورژوازی بوده است». زمانی فرزندی ناخلف بود که حتی گاهی اقتدار پدر را زیر سؤال میبرد، اما امروزه سینما خودِ بورژوازی است. او دیگر فرزند نیست که خود پدر است. سینما دیگر نقشی همچون تلویزیون، فرهنگ، و ایدئولوژی دارد، که اینها همه بخشی از جهان سرمایهداری زیبای ماست، با تمام جنگهایش، قحطیهایش، قتلعامهایش، نابرابریهای افزایندهاش. پس ادعای گُدار در مورد مرگ سینما شاید پر بیراه نباشد. در چنین شرایطی نمافصلهای بلاتار یک چپگرای ضدسرمایهداری را خیلی بیشتر از یک چپی دهة 60، که فیلمهای گلوبر روشا را میدید به هیجان میآورد. وقتی نوبت به ایران و در واقع سینمای داخلی میرسد به راستی چه باید گفت؟ سینمای ایران؟ آیا ما واقعاً دارای یک صنعت-هنر مشخص و تعریف شده هستیم؟ وقتی از خیابانهای شهر گذر میکنید و نگاهی به فیلمهای روی پرده میاندازید چه احساسی به شما دست میدهد؟ سینمای ایران دیگر تبدیل به کالایی بیمصرف و بیارزش شده است، که حتی از منظر سرمایهدارانه هم هیچ سودی را عاید سیستم نمیکند. کالای فرهنگی بیطرفداری که البته وظایف ایدئولوژیکی که به آن محول شده است را به خوبی انجام میدهد. فیلمهای ما به نازلترین سطح ممکن سقوط کردهاند؛ غرق شده در باتلاق ابتذال و سطحینگری. سینمایی که تفکر و جذابیت را به نفع طنزی بیمایه و سطحی، قصههایی کلیشهای و نخنما شده و بازیگرهایی فاقد جذابیت فدا کرده است، بازیگرانیکه حتی اطلاق بازیگر به آنها توهین به بازی و بازیگری است. همه چیز غلط است؛ زاویة دوربین غلط است، قصهها خوب نیست، بازیها خوب نیست، مونتاژ فقط به معنای چسباندن بهکار میرود و این سینمایی است در ستایش حماقت. دیگر در این فیلمها هیچ چیزی را نمیبینیم و البته آنها هم همین را میخواهند، هیچ. وقتی از فیلمهای روی پرده مثل انعکاس، زنها فرشتهاند، تیغزن و... صحبت میکنیم باید آنها را فقط بهعنوان کالاهای فرهنگی مبتذل و ایدئولوژیک در نظر آوریم و حرف از زیباییشناسی، ژانر، فرم، روایت، محتوا و شیوههای تحلیل در مورد این فیلمها کاری عبث و خندهدار است. این به اصطلاح سینمای تجاری، مبتذل و بیمحتوا چنان ضعیف و بیریشه است که حتی عامهپسند هم نیست و عامترین تماشاگران را هم به خشم میآورد. چه ما فیلمها را بهعنوان یک هنر والا و ناب در نظر آوریم چه صنعتی سودآور تلقی کنیم مدتهاست که فیلمی روی پرده نداشتهایم. از طرفی سینمای روشنفکرانة ما هم که باید در مقابل این وضعیت حرکتی انجام دهد کاملاً در محاق فراموشی فرو رفته است و حتی از گزند ابتذال حاکم هم در امان نمانده است. نگاهی به کارنامه مهرجویی از «هامون» تا «علی سنتوری» خود گواهی است بر این ادعا. تقوایی گوشهنشین شده است. بیضایی دائماً در حال حذف شدن است. کیمیایی را دیگر بهتر است فراموش کنیم، که این هم به نقع خودش است و هم به نفع ما؛ چون با این کار میتوانیم هنوز از «قیصر»، «رضاموتوری» و «گوزنها» لذت ببریم. اوضاع سایر مؤلفان همچون فرمانارا و... هم بهتر از این نیست. آنها هم دیگر همان «پاپابزرگ»های معروف به ته خط رسیدهاند؛ سردرگم، گیج، تکراری، ترسو و بدون درکی درست از شرایط. از طرفی شاید تنها مؤلف کماکان در بورس ما، عباس کیارستمی، هنوز نقطه امید ما باشد. که بهراستی چنین است، سینمایی تجربهگر، پویا، ضد جریان و پیشرو که در کنار دیگر فیلمسازان آوانگارد جهان همچون هانکه، برادران داردن، فونتریه، کن لوچ و... در مقابل زبالههای بازیافت شدة هالیوود مقاومت میکنند. اما در تحلیل نهایی کیارستمی هم باید کنار گذاشته شود. او بیش از هر چیز در جامعة نمایشی جهانی شدة ما به یک کالای لوکس فرهنگی تبدیل شده، روشنفکری برجعاج نشین که در ویترین موزههای هنر مدرن دنیا دائماً به نمایش گذاشته میشود؛ با سوژههایی اومانیستی، انسانی و لوکس. سینمایی لطیف و کودکانه که حتی پوچی هراسانگیز پدر معنویاش، سهراب شهیدثالث، را هم ندارد. فیلمسازی که حتی در قبال سانسور فیلمهایش هیچ موضعی نمیگیرد. سینمای کیارستمی با تمام تجربهگراییاش در نهایت در بعد داخلی ادامة همان سینمای بهداشتی و در قرنطینه فرورفتة تجاری ماست. سینمایی به شدن سیاستگریز که انگار در هپروت به سر میبرد و نه در روی زمینی در جهان سوم، خاورمیانه، ایران با تمام بحرانها، جنگها، انقلابها و تضادها که به واقع چهار راه حوادث جهان کنونی است. ویروس کیارستمی بخش زیادی از فیلمسازان جوان ما را هم به خود آلوده کرده است. خیلی سخت است که دانشجوی سینما باشی و مورد آماج کیارستمی قرار نگیری. نسل سومیها هم که کاملاً بیدفاع، بدون پشتیبان و دائماً در حال سانسور و حذف دولتی هستند و در این اوضاع فیلمهایی مثل «تنها دوبار زندگی میکنیم» دیده نمیشوند. در این شرایط ظهور نسلی جدید از فیلمسازان روشنفکر، پویا و با ایدههایی تازه در فرم و منظر (به قول گلوبر روشا دوربینی در دست و ایدههایی در سر)، و با درجة حساسیت بالا به مسائل سیاسی، اجتماعی و حتی روزمرة ما، بعید به نظر میرسد. سینمای ما دیگر ادامة سریالهای تلویزیونیمان شده است. انگار قسمت بعدی همان سریال دیشب است. فقط با ابعادی بزرگتر و در سالن تاریک و عموماً خالی. مملو از فضاهای داخلی، همه چیز از مونتاژ و زاویة دوربین گرفته تا بازی و قصة، تلویزیونی شده است. و به راستی هیچ جنبة سینماتیکی در این فیلمها دیده نمیشود. رفتن به شهر و خیابان در فیلم ایرانی گناه محسوب میشود. خیابان منطقة ممنوعهای است که رفتن به آن با منعی بزرگ از پدر مواجه میشود. خیابان ضمیر ناخودآگاه سینمای ایران است. و این ناشی از همان فرار از تاریخ، سیاست، اجتماع و... در سینمای ماست. ما هنوز که هنوز است شهری مشابه آنچه در «خشت و آینه» دیدیم دیگر ندیدیم. تصور اینکه دوربینی ایرانی بیپروا و آزاد و مشوش به شهر برود و انسان شهری را تصویر کند کاملاً دور از ذهن است. ما مدتهاست که دیگر فیلمهایی نظیر «خشت و آینه»، «گاو»، «چشمه»، «رگبار»، «ناصرالدینشاه، آکتور سینما»، و فیلمهایی دیگری از این دست را ندیدهایم. دیدن فیلم مشابهای با تجربهگری مسحور کنندة «مغولها»ی کیمیاوی کاملاً غیر قابل تصور است. هیچ سبک و قدم پایداری در سینمای مستند ما دیده نمیشود. این است وضعیت سینمای ما، سیاست ما و دنیای ما. اکنون یک «چه باید کرد» حیاتی با ضرورتی تاریخی مهمتر از هر زمان دیگری رو به روی ماست. سینمای ما مدتهاست که مرده است. شاید امیدی نباشد، ولی هنوز میتوان گفت: «چه باید کرد؟» منبع خبر : سینمای ما
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 507]