تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835085342
ابراهیم حاتمیکیا : هیچوقت کسی را تحقیر نکردهام
واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: ابراهیم حاتمیکیا در تازهترین فیلمش، دعوت، همه را غافلگیر کرده است. نه داستان فیلم شبیه آثار قبلی اوست و نه ساختار و روایت، شباهتی به فیلمهای قبلی حاتمیکیا دارد. ظاهرا کسی انتظار نداشته این کارگردان سینمای ایران فیلمی غیر جنگی و با قصهای درباره زنان و سقط جنین بسازد. همه این موضوعها باعث شده که فیلم، واکنشهای متفاوتی در میان مردم و منتقدان به وجود بیاورد. گروهی سخت به فیلم تاختهاند و گروهی هم آن را تجربهای موفق دانستهاند. همه این اتفاقات باعث شده ابراهیم حاتمیکیا، در همان ابتدای گفتوگو بگوید: «بعضیها نسبت به من کینه دارند.» گفتوگوی مفصل ما با بحث درباره همین اختلاف نظرها و سوتفاهمها آغاز شد. ● در این چند هفتهای كه از اكران فیلم «دعوت» گذشته، نقدهایی را كه درباره فیلم نوشته شده خواندهاید؟ ▪ ابراهیم حاتمیكیا: صادقانه بگویم؛ از لحاظ روحی احساس میكنم نباید نقدها را بخوانم، ولی هر روز این عهد را میبندم و بعدازظهر آن را میشكنم. روزنامه كاغذی را معمولا نگاه نمیكنم، اما عصرها مینشینم و سایتها را چك میكنم. خب، بهنوعی دارم تاثیر این نقدها را میگیرم. اما باید تا حدی از آنها فاصله بگیرم، چون احساس تناقض میكنم. وقتی آنها را میخوانم، سخت كلافه میشوم و احساس میكنم كاریكاتور منتقدی را در ذهنم میبینم كه دارم او را به داخل سینما میكشم و ازش میخواهم فیلم را ببیند. از دست عدهای دلخور میشوم و فكر میكنم اگر گروهی پردهدری میكنند، من هم باید همان كار را بكنم. مدام تلاطمهای انسانی به سراغم میآید و اذیتم میكند. در این مدت، فقط در یكجا آرامش پیدا كردهام و آن یكجا هم سالنهای سینماست... از این حقیقت كه تماشاگرانی وجود دارند و فیلم را میبینند واقعا انرژی میگیرم و آرام میشوم و به خانه برمیگردم. ● این اتفاق از چه زمانی افتاد؟ یعنی از كی هر روز با خودتان عهد بستید كه نقدها را نخوانید، اما دوباره سراغ آنها رفتید؟ چون زمانی فیلمساز محبوب و در واقع، دردانه منتقدان بودید و خیلی دوستتان داشتند... ▪ حاتمیكیا: نمیدانم... از جریان نقد انتظار میرفت وقت بگذارد و تحلیل كند و نسبتی بین مخاطب و فیلمساز ایجاد كند. اما متاسفانه چنین اتفاقی نیفتاد. فرضا وقتی سریال «حلقه سبز» را تحلیل میكنند، به سادگی طومار آن را میبندند؛ طومار چیزی را میبندند كه من سه سال عمرم را پای آن گذاشتهام و میتوانم بگویم كه چه مراحلی را از سر گذراندهام. مسیر، كوتاه نبوده كه به زبان تازهای در كار برسم. دلیل اینكه به زبان سادهای نرسیدم، این بود كه منتقدان اصلا موضوع و ساختار كار را تحلیل نكردند. من فیلمسازی نبودم و نیستم كه مثل سریالسازهای ماه رمضان، چهار روز قبل از ماه، كار را شروع كنم و بعد هم در زمان پخش همچنان كار كنم. من پای این سریالها عمرم را گذاشتهام. متاسفانه هیچكس نیامد تحلیل كند كه چه اهدافی در ذهنم بوده است. بهراحتی یك برچسب «ناموفق» و «ناكام» به آن چسباندند؛ مثل زمان فیلم «به نام پدر». خب، اینرا میفهمم كه بخشی از این كارها، بازی با كلمات است. امروز داشتم نقدی از «امیر قادری» را میخواندم كه پر از نیش و نوش بود. نمیدانم عذاب وجدان گرفته كه این را چاپ كرده، یا نه. اگر صدق باشد كه باید بگویم عذاب وجدان گرفته. اگر هم نباشد، دیگر وقتی میخواهی بگویی فیلم بد است، خب بگو. مردم هم كه دارند میروند فیلم را میبینند. اینها چیز تازهای نیست و نیش و نوش را من همیشه داشتهام. شما زمان «آژانس شیشهای» را یادتان نرود. آن وقتها هم همین حرفها بود. ● شاید، اما زمان «از كرخه تا راین» را هم فراموش نكنیم كه تقریبا همه روی فیلم اجماع داشتند. خیلیها با دیدن این فیلم به «ابراهیم حاتمیكیا» تبریك گفتند كه وارد فاز جدیدی شده و سینمای جنگ را چند پله بالا برده و ماجرا را به حاشیه جنگ كشانده است. اما بعد از آنچه اتفاقی افتاد كه بین منتقدهای سینما و شما فاصله افتاد و دیگر هیچطرفی به دیگری روی خوش نشان نداد؟ ظاهرا اینكه علاقهای به گفتوگو نشان نمیدهید، سوءتفاهمی را شكل داد... ▪ حاتمیكیا: نه، سوءتفاهمی در كار نبود. من معتقدم جریان نقد قدری منحرف شده است. همین فیلم «از كرخه تا راین» را نگاه كنید. سال ۷۲ بود كه آقای «هوشنگ گلمكانی»، «عباس یاری» و «مسعود مهرابی» آمدند تا فیلم را ببینند. قرار بود عكس روی جلد مجله «فیلم اینترنشنال»، فیلم «از كرخه تا راین» باشد. هیچكس هم فیلم را ندیده بود و من هم نمیدانستم چه اتفاقی میافتد. عین آدمهایی كه بالبال میزنند، جلوی در اتاقی كه داشتند فیلم را میدیدند، میچرخیدم و میخواستم بفهمم درباره فیلم چه میگویند. دلم هم نمیخواست درباره فیلم از آنها سوال كنم، چون فكر میكردم همین سوالپرسیدن مرا در جایگاه ضعف قرار میدهد. اما یكدفعه دیدم آنها دارند میروند و توجهی هم ندارند. رفتم جلویشان كه من را ببینند. آقای مهرابی وقتی مرا دید گفت «آن صحنههای جنگیای كه در فیلم هست، مستند بود؟» گفتم «نه، آنها را ساختهام». گفت «خوب ساختهای» و بعد از اتاق خارج شدند و رفتند. آن روز فكر كردم كه شكست خوردهام. حتی یادم میآید قرار بود بروم دنبال یكی از آشنایانم كه داشت از تبریز به تهران میآمد، اما من از هم پاشیده بودم. پیش خودم میگفتم «خدایا، اینها كه سردمداران مطبوعات سینماییاند، اگر اینطور بگویند، من دیگر چه كاری میتوانم انجام دهم؟» همان شب، فیلم برای اولینبار در سینما «شهر قصه» برای منتقدان در جشنواره فیلم فجر اكران شد و من سوار موتور، دور میدانی در آن اطراف میچرخیدم. دودل بودم كه داخل سینما بروم یا نه. مدام میگفتم اگر داخل سینما بروم آبرویم میرود. بالاخره طاقت نیاوردم و اواخر فیلم رفتم داخل. فیلم كه تمام شد دیدم خیلیها آمدند بیرون و آنها كه مرا میشناختند، بغلم كردند و تبریك گفتند. همانجا آقای «مسعود فراستی» را هم دیدم. آقای «فراستی» داشت بهسرعت از پلهها بالا میرفت و بعدا فهمیدم رفته و به «سید مرتضی آوینی» گفته كه «آوینی! اینها فیلم را پسندیدهاند.» خب، «سید مرتضی آوینی» فیلم را دوست نداشت. چیز دیگری را دوست داشت كه در نوشتهاش راجع به فیلم، به آن اشاره كرده است. من این تناقضها و این نیش و نوشها را از قدیم داشتهام. ● اما آقای «فراستی» كه مقاله بلندی بهنام «داغ غربت» نوشت و با ارجاع به داستان هابیل و قابیل از فیلم دفاع كرد و گفت فیلم راست و موثری است و بدون شعار پیامش را منتقل میكند و اصلا كتاب «از كرخه تا راین» را هم آقای «فراستی» منتشر كرد... ▪ حاتمیكیا: آقای «فراستی» بعد از همین فیلم بود كه گفت من از مسیر خارج شدهام. ایشان اعتقاد دارد كه فیلم « از كرخه تا راین» یك انحراف بود و من باید راه «مهاجر» را ادامه میدادم. باید این نظرها را بخوانید تا بفهمید چه میگویم. اوج این ماجراها هم فیلم «آژانس شیشهای» بود. هر كسی یكجوری در برابر آن ایستاد. بعضی با توجه به صبغه سیاسیشان در برابر فیلم موضع گرفتند. اما بعضیها بودند كه من وقتی نقدهایشان را میخواندم، به آنها اعتقاد داشتم. اما بههرحال آنها هم حرفهای عجیبی میزدند؛ درست مثل همین حالا. روزنامهها را نگاه كنید؛ در یكی نوشتهاند كه بهجهت مهربانیهای تلویزیون و وجود بازیگران سرشناس، فیلم «دعوت» دارد میفروشد. اما دو خط پایینتر نوشته كه فیلم «آواز گنجشكها» با وجود تبلیغات تلویزیونی فروش نمیكند. خب، این استدلال چهطوری قابل توجیه است؟ این جملات كه همدیگر را نقض میكنند. یادم هست آنزمان منتقدی در روزنامه «جامعه» بود كه هر وقت چیزی مینوشت، مرا لعن و نفرین میكرد. مثلا در گزارشش راجع به فیلم «آژانس شیشهای» اینطور نوشته بود كه «بهرغم توهین به مردم، فیلم خوب میفروشد.» اینها را من میدیدم، اما هیچوقت هم نمیخواستم ارتباطم را قطع كنم. در همین مصاحبه مطبوعاتیای هم كه برگزار شد، مدام میخواستم بین قلمی كه نقد میكند، با كسی كه با این قلم بازی میكند، فرق قائل شوم. بعضی وقتها نوشتهها كینهمند هستند. من میگویم بیا هردو برویم سینما و ببینیم چه اتفاقی دارد میافتد. چرا آنچیزی را كه من دارم میبینم آنها نمیبینند؟ ● فكر میكنید این كینه به شماست یا به فیلمهایتان؟ ▪ حاتمیكیا: هردو. البته خیلیوقتها به من است. من قبول دارم كه سینما در حال احتضار است و با افول تماشاگر سینما روبهروییم. در این شرایط، جریانی مثل «فرحبخش» و گروهش وجود دارد كه میگوید فقط ما میتوانیم سینما را نجات دهیم. فیلمهایشان هم كه مشخص است. جریان دیگری هم هست كه میگوید اصلا كاری به این اوضاع نداریم، فیلم ما قرار است در ۲۰ كشور دیگر اكران شود. اما جریانی هم هست كه میخواهد با حفظ مولفههای فرهنگیاش با مردم ارتباط برقرار كند. خب، كار اینها سختتر است و طبعا فشار هم بر آنها بیشتر است. حالا به جای اینكه مواظب این جریان باشیم، ساز مخالف میزنیم. من اینروزها وقتی به سالنهای سینما میروم، مدیران سینماها به من تبریك میگویند و به خاطر فروش فیلم از من تشكر میكنند. خب، من هم شرمنده آنها نیستم. ولی الان لحن این جوانهایی را ببینید كه درباره «دعوت» مینویسند. انگار قسم خوردهاند كه فیلم را له كنند. حالا من این را به حساب جوانی میگذارم، ولی چرا این كینهها را دارید؟ مگر من چه كردهام؟ بیرون از ایران، این تناقضها و درگیریها را میفهمم. مثلا در جشنواره برلین، ۹۵ درصد تماشاگران فیلم «آژانس شیشهای» ایرانی بودند و شاید ۸۵ درصدشان پناهندگان سیاسی. میفهمم آن بندهخدایی كه آنجا نشسته مرا باعث مهاجرت و پناهندگیاش میداند. حالا او با نگاه خودش میتواند به ما حمله كند. ولی همانجا میبینم كه یكی از آنها جلو میآید و میگوید «جوان، اگر من حاج كاظم را تأیید كنم، پس اینجا چه میكنم؟» من میفهمیدم كه فیلم با او چه كرده. بعضی وقتها حس میكنم دوستان منتقد دوست دارند اگر علمی هم وجود دارد، آن را زمین بزنند. انگار لذت میبرند. من كسی نیستم كه دیگران را تحقیر كنم یا توهینی به كسی بكنم. مرد این ماجرا بهنظرم «خسرو دهقان» است. او لوطی است. در لوطیگری هم حرفی نمیزند. میفهمم او از كدام فیلم من خوشش نیامده و خودش هم گاهی بروز میدهد. اما شما رفتار او را ببینید و مقایسه كنید با رفتار باقی منتقدها. من چه كردهام كه به خودشان حق میدهند با من اینطور حرف بزنند؟ من كه تلاشم را كردهام. حالا درنیامده. من اصلا در مقام دفاع از فیلم نیستم. این هم فیلمی است مثل باقی آثار من. میتوانید با من راحت و طبیعی برخورد كنید. ولی وقتی با چیزهایی خارج از متن به فیلم پرداخته میشود، دیگر به این راحتیها نمیتوانم با آن كنار بیایم. ● اما به نظر میرسد ریشه این اتفاقات و این نوع برخوردها به بعد از «بوی پیراهن یوسف» و«برج مینو» برگردد، وقتیكه بعضی از منتقدان، به پیراهن آستینكوتاه شما و ریش تراشیدهتان اشاره كردند. حتی همان كسانی كه با شما كار كرده بودند و یكجورهایی همراه شما در «روایت فتح» بودند، در یك مجموعه تلویزیونی مستند كه قرار بود تاریخچه سینمای جنگ ایران باشد و راهی برای آینده این سینما نشان بدهد، در برابرتان موضع گرفتند... ▪ حاتمیكیا: من رد نمیكنم. توی همین مدت، سایت «الف» درباره فیلم «دعوت» یك مطلب منفی نوشته است. صبح روز بعد از اولین اكران فیلم در سینما آفریقا، خوابزده شدم و رفتم سایتها را چك كنم كه دیدم سایت «الف» مطلب بلندی نوشته و نویسندهاش به من گفته «برو فیلم جنگیات را بساز.» من پشت این نقدها یك اراده سیاسی میبینم، اما بحثم بر سر نقد سر جای خودش است. من تشنه شنیدن نقدم. فیلمی ساختهام در ۵ قطعه و كاملا مشخص است حفظ مخاطب با چنین فیلمی چهقدر سخت است. مثل این است كه قرار بوده با چهار چرخ بروی و حالا یك چرخ را از دست دادهای. خب، من این كار را كردهام و بهنظرم این باید در كار «ابراهیم حاتمیكیا» امتیازی به حساب بیاید كه تجربه تازهای كرده، نه اینكه بنویسیم اصلا بلد نیست فیلم اپیزودیك بسازد... یعنی من نمیتوانستم یك قصه رابردارم و فقط همان را فیلم كنم؟ دوستان هم باید متوجه شوند كه میخواستهام تجربهای بكنم و مهندسی تازهای را در فیلم اجرا كنم. چرا این را نمیبینند؟ خب، بگویید او میخواسته تجربه كند. آن هم در برابر تماشاگری كه بعد از اپیزود دوم دست من برایش رو میشود و دیگر چیزی ندارم كه تماشاگر را با آن مشغول كنم. پس چرا مخاطب این فیلم را میبیند؟ بهخاطر بازیگران مشهور؟ یا بهخاطر اسم من؟ نمیگویم اینها نیست. اما همه ماجرا همین است؟ فیلمهایی نبودهاند كه با همین بازیگران كار كردهاند و تماشاگر فیلمهایشان را ندیده؟ شما اینها را به من بگویید تا من هم به بقیه بگویم. زمان فیلم «آژانس شیشهای» هم ماجرا اینطور بود. دوستان تكنیك فیلم را نمیدیدند و به جایش وارد حوزههای سیاسی میشدند. میگفتند قبلا «سیدنی لومت» آن را ساخته است. اما موضوع این بوده؟ ● قبول كنید كه شما هم در این قضیه بیتقصیر نبودید، آخر شما در جواب منتقدان كه از شباهت فیلمها پرسیده بودند، گفته بودید من آن فیلم را ندیدهام... ▪ حاتمیكیا: نه نه. گفته بودم سالهاست این فیلم را ندیدهام. سال ۶۲ رفیقی داشتم بهنام «امیراسكندر یكهتاز» كه فیلمبردار «روایت فتح» بود و بعدها شهید شد. ما این فیلم را با هم در ویدئو بتاماكس دیدیم. نشان به آن نشان كه زمان اذان شد و او به من گفت «حاتمیكیا، اذان مغرب را میگویند؛ فیلم را نگه دار تا نماز بخوانیم.» رفتیم نماز خواندیم و بعد ادامهاش را دیدیم. بعد از آن من دیگر فیلم را ندیدم. حرف من این است كه چرا جنبههای دیگر فیلم را نمیبینند. وقتی این اتفاق نیفتد، تماشاگر هم به نظر او توجهی نمیكند. الان همه شمشیر آخته كشیدهاند كه «دعوت» فیلم خوبی نیست. سوال من این است كه پس چرا فیلم دارد اینقدر خوب میفروشد؟ نمیشود گفت تماشاگرانی كه فیلم را میبینند آدمهای بیسوادی هستند. به خدا بین آنها آدمهای تحصیلكرده و روشنفكر پر است. هر كدام هم نظر خودشان را دارند. اما نقدها چه میگویند؟ به چیزهایی استناد میكنند كه از حوزه نقد خارج است. آقای «مصطفی جلالیفخر» كه هم دكتر است، هم روشنفكر و هم منتقد. نوشتهاند كه من عضو یك گروه عجیب و غریب و مخفیام و آقای «شمشیری» درباره آینده برایم پیشگویی میكند و ایده فیلم را ایشان به من داده است. واقعا نقاد باید اینطور باشد؟ برای همینهاست كه فكر میكنم جریان نقد متناقض است و صادق نیست. من فیلم «دعوت» را ساختهام و انشاءالله كتابش را هم چاپ میكنیم و میبینید كه چهقدر برایش زحمت كشیدهایم. حالا در نیامده؟ سر خون به میسلامت... اصلا اشكالی نیست، ولی من این راهها را رفتهام. این نبوده كه از جشنواره خارجی آمده باشم و به من فیلمنامهای داده باشند تا آن را بسازم. من كارهای خودم را كردم. اگر جواب نداد، بازهم خوب است. این شكستها خیلی برای ما خوب است. سالها پیش «احمد طالبینژاد» درباره من نوشت كه «حاتمیكیا باندارچوك ایران است.» یعنی من حزبیام و محكوم به شكستم. بعد هم گفت تو آدمهای شهر را نمیشناسی. در مورد فیلم «به نام پدر» هم همین بحثها بود. «به نام پدر» فیلمی است كه من معتقدم بهغایت حرف روز بود. الان مگر حرف این موضوعات را نمیزنیم؟ كجای این حرف تازه نیست؟ قبل از «به نام پدر» كی من درباره گفتوگوی بین نسلها حرف زده بودم؟ اصلا چهكسی درباره این موضوع حرف زده بود كه من از او استفاده كرده باشم؟ اما دوستان اصلا اینچیزها را نمیبینند... ● این اتفاق، بهنوعی در «موج مرده» هم افتاده بود. داستان آن فیلم درباره شكاف بین دو نسل و تفاوت عقایدشان بود... ▪ حاتمیكیا: «موج مرده» ارتباط بین دو نسل را نشان میداد، اما اصلا اشارهای به گفتوگوی نسلها نمیكرد. آن زمان هم همه حرفها درباره بحثهای حاشیهای فیلم بود. من مدام در حال تجربهام. چرا كسی این را نمیبیند؟ ● مگر همه این تجربهها برای این نیست كه كارگردان به ژانر دلخواهش برسد؟ برای همین است كه میگویند ابراهیم حاتمیكیا بلد است فیلم جنگی بسازد و حتی اگر فیلم خوبی هم از آب درنیاید، حتما فیلم مهمی میشود. پس چه اتفاقی افتاده كه حاتمیكیا از تجربه موفقش دست كشیده و سراغ كارهایی آمده كه شاید توجه كسی را جلب نكند؟ ▪ حاتمیكیا: این تحلیلی است كه میشود درباره آن حرف زد. واقعیتش این است كه من انتظار دارم این اتفاق را دوستان منتقد تحلیل كنند. توضیحشان هم به حرفهای حاشیهای برنگردد. بابت نپرداختن به اینچیزهاست كه از شما دلخورم. بحث همین چیزهاست دیگر. سادهترین حرف این است كه بگوییم حاتمیكیا در افكار ایدئولوژیكش شكست خورده یا نه؛ اصلا «حك فیلم» را راه انداخته. من انتظار دارم كه بیایند و این موضوع را تحلیل كنند... ● سوال این است؛ حاتمیكیا نمیخواهد فیلم جنگی بسازد یا اینكه شرایط ساخت فیلم جنگی برایش فراهم نمیشود و اجازه نمیدهند او كار خودش را بكند؟ ▪ حاتمیكیا: همه اینها هست؛ مثل همه دلایلی كه باعث شده شما الان در این روزنامه باشید و قبل از آن جای دیگری بودهاید. مثل همه این جریاناتی كه الان در جامعه ما هست... ● شما زمانی به جنگ پرداختید و فیلمهای جنگی ساختید كه جنگ، موضوع اصلی جامعه بود. بعد هم سراغ حاشیههای جنگ و تاثیر آن رفتید. اما حالا به نظر میرسد میخواهید صرفا به جامعه و آدمهایش بپردازید. با توجه به «دعوت» قصدتان ماندن در شهر و پرداختن به موضوعات شهری است؟ میخواهید درباره نسلی كه در زمان جنگ كودك بودهاند فیلم بسازید یا در فیلمهای بعدی ماجراهای دیگری را دنبال میكنید؟ ▪ حاتمیكیا: ببینید؛ اصلا پروتكل از پیش تعیین شدهای وجود ندارد. من هیچوقت در انبار خانهام، یا در كامپیوترم، فیلمنامه آماده و ساختهنشدهای ندارم. من فیلمهایم را با توجه به مسائل جامعه میسازم، با توجه به مسئلهای كه در جامعه رخ میدهد. هیچوقت فیلمنامهای نداشتهام كه بعد از ساخت فیلمی دنبال ساخت آن یكی باشم. دلیلش هم این است كه من خودم را از این زاویه فیلمساز حرفهای نمیدانم كه كارش فیلمسازی است. فیلمسازی من با توجه به زمان پیش میرود؛ یعنی باید در زمان احساس نیاز بكنم. خب، الان احساس كردهام كه باید به موضوع سقط جنین بپردازم. خیلیها به من گفتهاند تو چرا سراغ این موضوع رفتهای؟ چرا نباید از این فیلمها بسازم؟ زمان فیلمبرداری «برج مینو» ما در آبادان بودیم و یكی از دوستان با ما همكاری نكرد و برای تجهیزات خیلی اذیتمان كرد. بعدها در یك افطاری او را دیدم و خواستم از او گلایه كنم كه به من گفت فعلا حرفش را نزن. الان یك امضا برای بچهام به من بده بعدا در مورد آن حرف میزنیم. من به او گفتم «ببین، من تا خانه تو هم رفتهام. در زندگی تو هستم پس چرا با من اینطور رفتار میكنید؟» الان هم همین را میگویم. سقط جنین موضوعی بود كه توجه من را جلب كرد... ● ایده اولیه این فیلم از كجا آمد؟ از خبرها یا مشاهدات عینی؟ ▪ حاتمیكیا: انواع حرفها و بحثها را شنیدم. بحثی كه من اینروزها میبینم در پستوی خانهها جریان دارد، همین سقط جنین است؛ آن هم از زاویه اخلاقی و مذهبیاش. اینكه حق داریم این كار را بكنیم یا نه. بعد كه آمدیم و تحقیق كردیم، دیدیم چقدر نظرات مختلف درباره آن وجود دارد. به عدد آدمها موافق و مخالف سقط جنین وجود دارد. از آنطرف میبینم حتی در آمریكا یكی از مولفههایی كه «جورج بوش» به خاطر آن رای آورده، همین مخالفت با سقط جنین است. الان خانم «سارا پیلن» هم این نظر را مطرح میكند و مخالف سقط جنین است. پس این یك مسئله جدی است و دلم میخواهد درباره آن حرف بزنم و خودم را صاحب حق میدانم كه به آن بپردازم. آماری كه در این مورد وجود دارد، غمانگیز است. یعنی اگر یك روز ببینم سطل زباله محلهها پر از مواد غذایی است و درباره این موضوع فیلم بسازم، سقوط كردهام؟ تا دیروز دلم میخواست از جنگ بگویم و حالا میخواهم از سقط جنین بگویم. به بحث ازدواج نگاه كنید. خیلی درباره آن حرف زدهاند اما انگار بحرانی است كه دارد بر سر جامعه كوبیده میشود. ماجراهایی كه درباره صیغه، ازدواج دوم و... وجود دارد از دل همین بحثها بیرون میآید. خب ما باید از زاویهای وارد این ماجرا شویم كه نگاه مناسبی به مخاطب بدهیم. من حق دارم در ۴۷ سالگی وارد این موضوعات بشوم. زمان جنگ گفته بودم «اگر فیلم دیگری غیر از جنگ بهنام حاتمیكیا به لابراتوار آمد، شما از طرف من اجازه دارید كه آنرا بسوزانید؛ چون فیلم من نیست.» من پای این جمله ۲۰ سال ایستادهام. كافی نیست؟ آنها كه پای حرفشان میمانند چند سال ایستادگی میكنند؟ من دو دهه ایستادهام. در این مدت یك نسل شكل گرفته است. پس حق دارم بگویم تا الان داشتم از این اتفاقات میگفتم و حالا سرم را قدری چرخاندهام آنطرف. تحملنكردن این چیزها برای من عجیب است. این موضوع در همه خانوادهها هست. بد یا خوبش هم مسئله دیگری است. ● روند آفرینش «دعوت» از داستان شروع شد یا تحقیق؟ ▪ حاتمیكیا: از تحقیق. خانم «رویا كریمیمجد» به كار دعوت شد و به او گفتیم گروه تحقیقی تشكیل دهد. قرار شد آنها در حوزههای اجتماعی و قضایی و... وارد بشوند و ما ببینیم به چه چیزهایی میرسیم. مطالب مفصلی گیرمان آمد. در طول شش ماه نشستیم و این اطلاعات را با هم مرور كردیم. كاری كه الان هم به نحوی درباره پروژه تازهام انجام میدهم. كمكم این بحثها رنگ گرفت و ما متوجه شدیم كه چهقدر ماجرا حساس و ظریف و عمیق است. ما آرامآرام رسیدیم به اینكه موضوع خیلی حساستر از آن چیزی است كه فكر میكردهایم. طیفهای مختلف را پیدا كردیم و به چیزهای تازهای رسیدیم. بر اساس آن به ساختمانی برای فیلمنامه رسیدیم كه بر اساس ۱۰ نفر شكل گرفت. كسانی كه هر كدام به دلایلی تصمیم گرفته بودند بچهشان را سقط كنند. ● پس نقطه شروع همه اپیزودهای فیلم داستانهای واقعی است... ▪ حاتمیكیا: مایههایی از این داستانهای واقعی دارند، ولی هیچكدام مشخصا از روی واقعیت الگوبرداری نشدهاند. ● پس فقط ایدهها واقعی بودهاند. ▪ حاتمیكیا: تقریبا. مثلا در مورد خانمهایی كه در سنین بالا باردار میشوند، انواع مختلفی وجود داشت، یا خانمهایی كه میخواستند برای ادامه تحصیل به خارج بروند و به ماجرای بارداری برخورده بودند. خانم «یثربی» بعدا مسئله بازیگران را هم مطرح كردند. آنها در فیلم بهعنوان كسانی مطرح شدند كه شغل گرفتارشان میكند. من روزی كه خانم یثربی را دعوت كردم به اینجا بیایند، میدانستم كه فضای قصه فیلم زنانه است و من باید از كسی كمك میگرفتم. آقای «محمد حاتمی» بانی خیر شد و خانم «یثربی» را به من معرفی كرد. در انتهای جلسه آشنایی من حس كردم باید قلم را به ایشان بدهم تا داستانها را بنویسند. البته من از ابتدا به ساختار رسیده بودم و میخواستم یك فیلم با چند داستان بسازم. همان موقع برایم روشن بود كه نمیخواهم فیلم به یك بهانه محدود شود. میخواستم كاری بكنم كه به همه اینها اشارهای شده باشد. در نمونههای فرنگی هم این نوع كار وجود دارد. فیلمی كه خیلی دوستش دارم «تصادف» است. هر جوری خواستیم به آن ساختمان نزدیك شویم و داستانها در هم تنیده شوند، دیدیم كه بدنه داستانها اجازه نمیدهد این اتفاق بیفتد. اگر هم میخواستیم از این لوسبازیها در بیاوریم كه تنه این آدم به آن یكی بخورد و در یك قاب كنار هم باشند و... كار آنطوری كه میخواستیم نمیشد و به این میرسید كه این كارها یعنی چه. ● و به جایش آزمایشگاه و سونوگرافی و خانم دكتری را گذاشتید كه كارش ظاهرا سقط جنین است... ▪ حاتمیكیا: پیش خودم گفتم قصه یكی بود یكی نبود بگویم؛ قصه آزمایشگاهی كه هزار نفر وارد آن میشوند و ما فقط درباره شش هفت نفر از آنها حرف میزنیم. ● خانم یثربی شما وقتی وارد این پروژه شدید، صرفا با تحقیقها طرف بودید یا چیزی از ویژگی شخصیتها و داستانشان هم آماده شده بود؟ ▪ چیستا یثربی: یكسری تحقیقات آماده بود كه به شكل سیدی به من دادند، بهعلاوه تحقیقات میدانی و محیطی. مثلا به اتاق سونوگرافی رفته بودند و از آنهایی كه حتی نمیخواستند بچهشان را سقط كنند و خوشحال بودند، فیلم گرفته بودند. این فیلمها و طرحهایی را كه آماده شده بود، به من نشان دادند. یكی از آنها مثلا اینطور بود كه «سیده خانم، زنی میانسال است كه در این سن باردار شده و مخالفانش بچههایش هستند.» آن طرحهای اولیه شش هفت خطی بودند، ولی بعد دیدم اتودهایی هم براساس آن زدهاند. هرچند آقای حاتمیكیا به من گفتند كه هر كدام از آنها را كه به دلم مینشیند و میشود در مدیوم سینما روی آنها كار كرد انتخاب كنم. خب، من بهخاطر كار روانشناسی و مشاوره، با خیلی از خانمها در ارتباط بودم و مشكلات آنها را میدانستم. برای همین لازم نبود زیاد تحقیق كنم. از طرف دیگر، به جنبههای سینمایی طرحها و آدمها نگاه كردم و سعی كردم آنهایی را كه مناسبتر است انتخاب كنم. ما حدود دو ماه روی این طرحها كار كردیم كه كدام طرح جای كار دارد و كدامیكی ندارد و كدامیكی نیاز به اصلاح دارد. هر كدام پیشنهادهایی برای قصهها داشتیم. مثلا من گفتم چرا «بهار» باید آرایشگر باشد؟ او یك زن صیغهای است كه میتواند روی پای خودش بایستد و مترجم باشد و آپارتمان مستقلی هم داشته باشد. بهجای این كمبود مالی، عشق وجود داشته باشد. این تكهتكهبودن داستانها (به قول والتر بنیامین) گاهی از خود اثر فراتر میرود و اهمیتی چندبرابر موضوع پیدا میكند. این تكهتكهشدن داستانها در «دعوت» آگاهانه انجام شده و قرار بوده تكهتكهبودن جامعه امروز را نشان دهد یا اینكه قرار بوده صرفا ساختار اپیزودیك باشد و چند نوع از یك اتفاق را نشان دهد؟ یثربی: من از زمانی كه وارد ماجرا شدم این ساختار اپیزودیك قطعی شده بود. الان آقای حاتمیكیا فیلم «تصادف» را مثال زدند. یادم میآید آن زمان میگفتند نگاه همدلانه و غمخوارانه به انسانها را دوست دارند. خب، قرار بود موقعیت چند زن را نشان دهیم و باید ممیزی را هم در نظر میگرفتیم. البته از آنجایی كه من داستان كوتاه و نمایشنامههای كوتاه مینویسم، از این طرح استقبال كردم. فكر میكنم در حالت اپیزودیك دست سازنده كار برای نمایش موقعیتهای مختلف باز است. بعضی به من ایراد میگیرند كه چرا این زنان شخصیتپردازی ندارند، اما اگر دقت كنید آنها شخصیتهای آشنایی هستند. تازه ما دغدغه شخصیتپردازی هم نداشتیم. بیشتر هدف ما نمایش موقعیتهای خاصی بود كه میخواستیم تماشاگر با آن روبهرو شود. ● پایان همه این داستانها به یك نتیجه میرسند. چرا همه آنها به یك نوع رستگاری میرسند؟ چرا پایانبندی هر داستانی با داستان دیگر فرق نمیكرد؟ به هر حال شخصیتها كه كاملا با هم متفاوت بودند و موقعیتهای خاص خودشان را هم داشتند. ▪ یثربی: این به نگاه سازندگان فیلم برمیگردد. من معتقد بودم كه باید تا جایی كه میشود بچهها را سقط نكرد. بعدها دیدم نظر آقای حاتمیكیا هم همین بوده است. این نگهداشتن بچهها دغدغه فیلمساز بود. ایشان نیامده فیلمی بسازد كه بحران اجتماعی را نشان دهد و پایانش را هم باز بگذارد. این نگاه تقدیسی به نوزاد در فیلم كاملا وجود دارد. كسی به من میگفت «اگر خانم بنیاعتماد، یا آقای مهرجویی درباره این موضوع فیلمی میساخت، نتیجه چیز دیگری میشد.» من هم گفتم «قطعا همینطور است.» به تعداد آدمها نظر وجود دارد و هر كدام با دیدگاه خودشان فیلم میسازند. بههرحال، هر فیلمسازی یك پیش زمینه هم دارد. خانم «خیراندیش» وقتی داستان را خواند گفت «اَهاَه. یثربی. همه اینها باید بچه به دنیا بیاورند؟» اما الان نظرشان چهقدر تغییر كرده است. نمیگویم فیلم باعث این تغییر شده، اما خودشان میگویند به این فكر افتادهام كه اینقدر قطعی حرف نزنم و نظر ندهم. خانم «خیراندیش» حتی به من میگفتند فیلمی قدیمی هست كه در آن هم چند زن بچهشان را نگه میدارند و چند نفری هم سقط میكنند. خب، آن فیلم محصول نگاه آن فیلمساز است. یادم میآید آقای حاتمیكیا حتی برای اینكه نگویند همه این تصمیمگیریها به یك نوع نگاه دینی برمیگردد ارجاعات مذهبی داستان را هم حذف كرد. من فكر میكنم این به سلیقه ما برمیگردد تا كسانی را انتخاب كنیم كه میتوانستند در شرایط بهخصوصی بچههایشان را سقط كنند، اما این كار را نكردند. مردهای فیلم، اساسا، شخصیتهای كمرنگی هستند. شوهری كه در اپیزود اول میبینیم، شخصیت فعالی نیست. حتی شوهر سیدهخانم هم نقش چندان در داستان ندارد. بهترین شخصیت مرد، از لحاظ كاركرد درام، قاعدتا، همسر «بهار» است كه «فرهاد قائمیان» نقشش را بازی میكند. ولی باقی شخصیتها خیلی در سایه قرار گرفتهاند. نمیشد كاركرد بهتر و پررنگتری داشته باشند؟ یثربی: چه بخواهیم و چه نخواهیم، این فیلم داستان زنهاست و واقعیت این است كه آنها تصمیم میگیرند بچههایشان را نگه دارند، یا سقط كنند. من اصلا قبول ندارم كه میشود زنی را به زور مجبور به سقط جنین كرد. معتقدم زنی كه بخواهد سقط جنین بكند، كار خودش را میكند و اگر هم نخواهد، آن كار را انجام نمیدهد. ما از اول میدانستیم مردهای این فیلم در سایهاند. مردها هستند و حضور دارند تا زنها خودشان را نشان بدهند. بازیگران مردی هم كه میآوردیم ابتدا جا میخوردند. من چهره آقای «امكانیان» را یادم نمیرود كه چهقدر ذوق داشت در این فیلم بازی كند یا «بهرام رادان» را. یادم میآید «رادان» جمله جالبی به من گفت. او گفت «ببینید؛ نقش هر كدام از این زنها را به من بدهید بازی میكنم. مردها كه در این فیلم جایی ندارند.» در مورد اپیزود «بهار» كه گفتید خوب است، باید بگویم آن داستان نسبت به كل فیلم متفاوت بود. این اپیزود درباره عشق بود و آقای حاتمیكیا از همان ابتدا میگفتند تنها مردی كه قرار است بیشتر دیده شود، بازیگر نقش شوهر «بهار» است. حاتمیكیا: من تصویرهای دیگری هم داشتم كه البته چندتایی از آنها در فیلم نماند. قرار بود خوابهای این زنان را هم در فیلم ببینیم. در همه این صحنهها مردها دارند خُرخُر میكنند كه یعنی در خواب عمیقند. تنها همین اپیزود آخر است كه در آن مرد راحت نمیخوابد. چندتایی از آن صحنهها در فیلم هست. مثل اپیزود خانم «خیراندیش» یا اپیزود اول. این صحنهها را بیشتر گذاشته بودیم برای اینكه موقعیت زنان را نشان دهیم. واقعیتش این است كه ما از ابتدا میدانستیم، فیلم زنانه است. یكی از بحثهایی كه من این روزها شنیدهام، این است كه چطور حاتمیكیا توانسته این زبان زنانه را در فیلمش بگنجاند. لحن زنانهای فیلم وجود دارد و شكل آن فیلمهایی نیست كه مردها در مقابل زنها كوبیده شوند. من در فیلمم مردها را نمیكوبم؛ چون موقعیت مردهای فیلم من نسبت به زنهای فیلم آنقدر فعال نیست كه بخواهم دربارهشان اظهارنظر كنم... ● اما انگار همیشه مقصرند كه بچهای میخواهد به دنیا بیاید و زن علاقهای به بچه نشان نمیدهد؛ درحالیكه آنها عاشق و شیفته بچه هستند... ▪ حاتمیكیا: فقط در دو اپیزود اینطور است كه كنار هم قرار گرفتهاند. ▪ یثربی: این البته بین زنها رایج است كه میگویند تقصیر شوهرم بود. ▪ حاتمیكیا: من هم به این چیزی كه ایشان میگویند اعتقاد داشتم. ● ترتیب اپیزودها از اول همینطور بود؟ یعنی قرار بود فیلم با یك داستان عاشقانه تمام شود؟ ▪ حاتمیكیا: نه، ما قاعدهای برای این كار نداشتیم. همینجا در دفتر «حك فیلم»، دوبار تماشاگران عادی را دعوت كردیم و فیلم را به آنها نشان دادیم. فیلم الان پایان مشخصی ندارد و اعتراف میكنم دوست نداشتم فیلمم پایان روشنفكری و بهاصطلاح باز داشته باشد، ولی چون میخواستم بگویم این داستانها ادامه دارند و زنگهای تلفن برای آدمهای دیگر هم به صدا درخواهد آمد، ساختار خاصی را در نظر گرفتم. اول قرار بود فیلم انتهایی داشته باشد و فیلمبرداریاش هم كردیم و اتفاقا خیلی هم زیبا از كار درآمد. در آن پایان كودكی بهدنیا میآمد. در نمایشهای آزمایشی هم این پایان وجود داشت. اما راستش اگر این كار را میكردم، خیال مردم را راحت كرده بودم. پایان فیلمهای من همیشه خوب است و من پایان فیلمهایم را با قدرت تمام میكنم و داستان را رها نمیكنم. اما اینبار بین اینكه چنین اپیزود و پایانی را بگذارم یا نه، گیر كردم. بعد دیدم نباید این كار را بكنم. ولی در مورد تقدم و تاخر بخشهای دیگر تنها هدف ایجاد كشش و انرژی بود. یكی، دوبار اینها را تغییر دادیم و جوابهای مختلفی گرفتیم تا به این شكل فعلی رسیدیم. ● از همان شروع كار، «دعوت» حاشیههای زیادی داشت؛ مثلا اینكه چرا «مهناز افشار» یا «محمدرضا گلزار» قرار است در فیلمی از حاتمیكیا بازی كنند و حتی دعوایی اینترنتی هم شروع شد. البته همه آن اسامی به فیلم راه پیدا نكردند، اما این بازیگران چطور انتخاب شدند؟ «مهناز افشار» چطور سر از سینمای حاتمیكیا درآورد؟ ▪ حاتمیكیا: من آن زمان لذت میبردم كه جوانها اینقدر با هم بحث میكنند. اگر دیگران در این مورد حرفی میزدند، زیاد مسئلهام نبود. اما چون جوانها وارد شده بودند ماجرا برایم مهم شده بود. من همه این نظرها را به خود فیلم ارجاع میدادم كه بگذارید فیلم بیاید و بعد ببینید من حق داشتهام از آن بازیگرها استفاده كنم یا نه. بهزعم خودم این تركیب بازیگران باید رخ میداد. خانم «افشار» برای نقش سوپراستار اپیزود اول، درست انتخاب شده و سر جایش هم ایستاده. همانطور كه خودم در جای خودم در فیلم ایستادهام. برای نقش آن كارگردان هم كلی بازیگر آمد، اما فكر كردم انتخاب هر كدام از آنها خودش ارجاعی به چیزهای دیگری است. برای همین خودم فیلم بازی كردم. ● این دومین باری است كه جلوی دوربین بازی میكنید... ▪ حاتمیكیا: بله، اما اینبار ارادی بود. دفعه قبل بازیگر نقش نیامد و من مجبور شدم بازی كنم. اما اینبار آگاهانه بازی كردم. یكی هم نوشته بود بدترین بازیگر فیلم خود حاتمیكیاست. راست هم میگوید. برای همین هم من در لانگشات هستم. اما خانم «مهناز افشار»، گزینه خیلی هوشمندانهای است كه راحت او را در نقش میپذیریم... ▪ یثربی: مگر ما نمیگوییم تماشاگر باید بیاید و فیلم را ببیند؟ پس چرا ستارهای نباید در فیلم باشد؟ من الان میخواهم نمایشی را با دانشجوهایم اجرا كنم، میدانم كسی برای تماشا نمیآید. ولی وقتی چند اسم در كار باشد، سالن پر میشود. مخاطب قبل از هر چیز به اسمها نگاه میكند. بازیگرها مثل جلد كتابها میمانند كه هرچقدر زیباتر باشند بیشتر جلب توجه میكنند. ما از اول میخواستیم جوانها و خانوادهها بیاید و فیلم را ببینند. بعد گفتیم خب، این چه كاری است كه برویم یك بازیگر نهچندان حرفهای را بیاوریم و كلی با او كار كنیم تا در نهایت ادای سوپراستارها را در بیاورد؟ میرویم خود سوپراستار را میآوریم. ما باید به بضاعت سینمای ایران هم نگاه كنیم. درست است كه اسم خود آقای حاتمیكیا اعتبار یك اثر است، اما برای نسل جدید كافی نیست. او میگوید چه كسی در این فیلم بازی میكند؟ تازه وقتی این بازیگرها خیلی خوبند، چرا ازشان استفاده نكنیم؟ اصلا چه اشكالی دارد بازیگرانی كه مردم دوستشان دارند در این فیلم حاضر باشند؟ همه آنها دارند خوب كار میكنند. مهناز افشار میگفت من این همه سال است كه دارم فیلم كار میكنم، اما فقط سه سال است كه خودم را بازیگر میدانم. ▪ حاتمیكیا: واقعا هم همینطور است. من تماشاگر را میخواهم كه به سینما بیاید. من به آنها تكیه دادهام. این دعوای قدیمی من است با دوستان كه سینما برای سینماست یا سینما برای چیزهای دیگر. خیلیها هم بهخاطر این طرز فكر با من میانه خوبی ندارند. برای من مهم بود كه زوج جوانی وارد سینما بشوند و فیلم من را ببینند. شما حتی زمانی كه فیلم « روبان قرمز» را هم ساختید، دستكم دو بازیگر مشهور در آن بازی كردند... ▪ حاتمیكیا: خدا خیرتان بدهد. برای من هم این فیلم «دعوت» تجربه خیلی خوبی بود. من خودم ذهنیتی نسبت به «مهناز افشار» داشتم و فكر میكردم كه اینها برای نقش نمیجنگند و زحمت نمیكشند، اما خانم «افشار» در سرمای زمستان، وقتی گازها هم قطع شده بودند ده دوازده ساعتی در آب مینشستند تا ما انواع پلانها را بگیریم. ● قضیه آن فیلمی كه مدام در آن اپیزود میبینیم و هربار در فضایی میگذرد كه ربطی به فضای قبلی ندارد چیست؟ ▪ حاتمیكیا: خب، تصور كنید من دارم پنج قصه میگویم كه هر كدام برای خودشان قالب مشخصی دارند. من باید برای یكی از اینها قصهای میساختم كه در دل خودش قصه دیگری دارد. چهقدر سختی كشیدیم كه این مسئله تماشاگر را گیج نكند. میخواستم حاشیهای ارائه كنم كه بحث زن، گرفتاری، محكومیت و... در آن باشد. ▪ یثربی: میخواستیم براساس نمایشنامه «خرده جنایتهای زناشوهری» این كار را انجام دهیم. ولی فرصت این كار را نداشتیم... در مورد اپیزود «زینال» كه دیگر همهچیز بهسرعت انجام میشد... ● در مورد آن اپیزود كه خیلی میشود حرف زد. اصلا نیازی نبود خانم «قاسمی» آن جملهها را در انتهای كار بگوید. چسباندن آن عكس روی دیوار و كنار عكسهای دیگر كافی بود... ▪ یثربی: یعنی تماشاگر واقعا متوجه قضیه میشد؟ ▪ حاتمیكیا: جالب است. دیالوگهای آن صحنه مال جای دیگری است و چون بازیگر پشت به دوربین بود، از ترس اینكه مخاطب متوجه كار او نشود، آن را گذاشتم... سر مونتاژ هم این بحث بود كه آن را نگذاریم. ولی ترسیدم همان كسی كه به سینما میآید یكدفعه بگوید من نفهمیدم چه اتفاقی افتاد. ● حالا غیر از این، جنس بازیهای این اپیزود هم ایراد دارد. «فروتن» كه كاملا اغراقشده بازی میكند و با آن لهجه و گریم اصلا جذابیتی ندارد و خوب نیست. ▪ حاتمیكیا: اینها تقصیر من است. مثل اتوبانی است كه اگر یك لحظه نپیچی به چپ، باید كل مسیر را بروی. ما تمرین را دیدیم و پسندیدیم كه آنها لری حرف بزنند. ● فقط مسئله لهجه نیست... ▪ حاتمیكیا: نه، فقط حرفزدن نیست؛ رفتار آنها هم لری شد. آنها اغراقشده بازی میكردند تا واقعی بهنظر برسند و از همانجا هم ما نمیتوانستیم به چپ و راست راهنما بزنیم. با این لهجه و رفتار، ما در اتوبانی افتاده بودیم كه كیف میكردیم چه سرعت خوبی داریم و چه سریع حركت میكنیم. سر میز مونتاژ متوجه شدم چه اتفاقی افتاده. حتی اصرار كردم كه این اپیزود را دوبله كنیم. آقای «فروتن» راضی شد، اما خانم «سحر جعفری جوزانی» دیگر تلفنها را جواب ندادند و راضی نشدند. ما این قضیه را زمان مونتاژ فهمیدیم. ولی كاری بود كه شده بود. آدرس از اول اشتباه بود. سرصحنه همه چیز خوب به نظر میآمد اما بعد نه. اینها چیزهایی است كه من میگویم گفتنش هیچ ایرادی ندارد و من هم قبول میكنم. ▪ یثربی: قرار بود از آنها برای فیلم تست بگیرم. یكبار فارسی حرف زدند و یكبار هم لری. جادوی بازی اینجا تاثیرش گذاشت. نتیجه این شد كه وقتی فیلم را روی میز مونتاژ دیدیم، یكدفعه متوجه اتفاق شدیم. حاتمیكیا: ما این لحظات را خُرد و ریزریز میدیدیم و همهچیز خوب بهنظر میرسید. من خیلی به این قصه امید داشتم و خیلی هم مورد علاقهام بود. مثل اپیزود «بهار». آن یكی به نتیجه رسید و این نه. ● اتفاقا یكی از نكتههای قابل اشاره این است كه در اپیزود «بهار» شما به شخصیتها نزدیك میشوید و احساسات آنها را رو میكنید. شاید به همین دلیل هم این اپیزود، در مقایسه با اپیزودهای دیگر، بیشتر به دل مینشیند. چون در باقی قصهها شما راوی و ناظرید و چندان به شخصیتها نزدیك نمیشوید... ▪ حاتمیكیا: من بلدم چهجوری نفس تماشاگر را ۱۰ دقیقه در سینهاش حبس كنم. ادعای بیخود هم نمیكنم. عطف به گذشته میكنم. اما با تمام قوا اینبار سعی كردم فاصله بگیرم. هرجا جریان كار به این سمت آمد، جلویش را گرفتم. چون میخواستم بین تماشاگر و شخصیتها فاصلهگذاری به وجود بیاید. اما در قصه آخر، كل ماجرا رمانتیك بود. با این همه باز هم خیلی چیزها را درآوردیم. ▪ یثربی: اساسا این نوع فیلمها به این فاصله نیاز دارند. نباید تماشاگر را درگیر شخصیتها كرد. چون آنها كوتاه میآیند و میروند. منبع: کارگزاران
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 503]
صفحات پیشنهادی
ابراهیم حاتمیکیا : هیچوقت کسی را تحقیر نکردهام
ابراهیم حاتمیکیا : هیچوقت کسی را تحقیر نکردهام. ابراهیم حاتمیکیا در تازهترین فیلمش، دعوت، همه را غافلگیر کرده است. نه داستان فیلم شبیه آثار قبلی اوست و نه ...
ابراهیم حاتمیکیا : هیچوقت کسی را تحقیر نکردهام. ابراهیم حاتمیکیا در تازهترین فیلمش، دعوت، همه را غافلگیر کرده است. نه داستان فیلم شبیه آثار قبلی اوست و نه ...
-
سینما و تلویزیون
پربازدیدترینها