واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: جام جم آنلاين: زنده كردن و جان بخشيدن دوباره حوادث تاريخي كار مورخ است. همواره وجود شكاف زماني ميان حادثه رخ داده تا زمان بازنمايي آن مشكلاتي را پديد ميآورد. بسياري علي حاتمي را يك كارگردان مورخ ميدانند كه برخي حوادث تاريخي دوره معاصر را به مدد جادوي سينما جاني دوباره بخشيده و به مخاطب شناسانده است. در اين نوشتار، تلاش بر اين است كه بستر زماني، كاراكترها و روند حوادث در سريال هزاردستان اين كارگردان نامي كشور با آنچه در تاريخ و منابع دوره به نمايش درآمده ثبت و ضبط شده است، به قياس نهاده شود. اينكه علي حاتمي در آثار خويش همواره گوشه چشمي به تاريخ اين مرز و بوم داشت، امري غيرقابل انكار است. وي آنجا كه حوادث تاريخي نظير ترور ناصرالدين شاه (سلطان صاحبقران، سال 1354)، حوادث مشروطه (ستارخان، سال 1351)، اوضاع آشفته ايران پس از مشروطه (هزاردستان و نسخه سينمايي آن با نام «كميته مجازات» و با تدوين واروژٍكريممسيحي، 1367 1358)، تلاش نوازندگان موسيقي دستگاهي كه به ضبط اولين صفحه در اروپا اقدام كردند (دلشدگان، 1371) و حاجي سودايي گرفتار آمده در ينگه دنيا (حاجي واشنگتن، 1361) را به تصوير ميكشد يا فيلمهايي نظير طوقي (1349)، بابا شمل (1350) و سوتهدلان (1356) را ميسازد، ادوار تاريخي قاجار و پهلوي اول را بستر قصهگويي خويش قرار ميدهد. اما هزاردستان شاخصترين اثر تاريخي حاتمي پس از انقلاب اسلامي است كه در نوع خود طرحي عظيم به شمار ميرود. اين اثر به يمن پخش به صورت سريال از تلويزيون به اثري شناختهشده در ميان مخاطبان ايراني در اين مقطع تبديل شد. رويكرد نويسنده در اين نوشتار، مقايسه داستان به تصوير كشيدهشده با واقعيات ضبط شده در تاريخ است. رويداد تاريخياي كه در هزاردستان دستمايه اصلي اثر قرار گرفته،مربوط به شكلگيري و فعاليت سازماني مخفي در اواخر دوره قاجار و بحبوحه جنگ جهاني اول به نام كميته مجازات است. آنچه علي حاتمي در هزاردستان در معرفي و بازشناسي اين كميته به مخاطب ارائه ميكند، به لحاظ كاراكترها، زمان رخداد حوادث و همچنين سير رويدادها با تاريخي كه مورخان اين دوره به نگارش درآوردهاند، تفاوتهاي آشكاري دارد. اين اثر را ميتوان در 3 بعد ياد شده با آنچه در بستر زمان به صورت واقع رخ داده است، به مقايسه نهاد. در بعد زماني كميته مجازات هزاردستان، در اواخر دوره قاجار و سلطنت احمدشاه فعاليت خود را آغاز ميكند و دست به سلسله ترورهايي از شخصيتها و رجال نهچندان مهم مملكت ميزند. كورسوهايي از فعاليت آن تلاش رضا تفنگچي براي قتل خان مظفر در اواخر دوره پهلوي اول يعني شهريور 1320 و اشغال ايران از سوي قواي متفقين به چشم ميخورد. كاراكترهايي كه در هزاردستان سير اصلي داستان به عهده آنهاست، به 3 دسته تقسيم ميشوند: عاملان ترور يعني ابوالفتح، رضا تفنگچي و شعبان استخواني، قربانيان ترور كه عبارتند از اسماعيلخان،رئيس انبار غله تهران و متينالسلطنه، مدير روزنامه عصر جديد و عاملان و صاحبان قدرت يعني خان مظفر، مفتش نظميه و مفتش شش انگشتي. حوادث عمدهاي كه در هزاردستان مايه اصلي قرار گرفته و هر كدام داستانكهايي را در دل خود ميپرورند، عبارتند از ترور اسماعيل، رئيس انبار غله و متينالسلطنه به دست رضا تفنگچي، سر بريدن مستنطق نظميه و قتل ابوالفتح از سوي شعبان استخواني، كشته شدن شعبان استخواني به دست مفتش شش انگشتي، قتل مفتش شش انگشتي به وسيله غلام عمه از بستگان شعبان استخواني و قتل رضا خوشنويس از سوي پيشكار خان مظفر. مقايسه سير حوادث، شخصيتها و بستر زمانياي كه اين رويداد در آن شكل گرفته است، در بعد نمايشي با مستندات تاريخي بيانگر اين است كه حاتمي در روايت جريان ظهور و سقوط اين كميته مستند عمل نكرده است و ترجيح داده است تا خود را در قيد و بند جزء جزء تاريخ گرفتار نكند. تاريخ اواخر دوره قاجار بيانگر اين امر است كه اعلام موجوديت، فعاليت و فروپاشي «كميته مجازات» نهايتا يكسال به طول انجاميد. اين كميته در سال 1335 ه . ق اعلام موجوديت كرد و در سال 1336 ه . ق پس از بروز يك سلسله حوادث، اعضاي آن از سوي نظميه دستگير شدند كه عملا به نابودي آن و اعدام و تبعيد اعضا منجر شد. در هيچ منبعي نيز از فعاليت باقيمانده اعضا در دوره پهلوي اول و همزمان با جنگ جهاني دوم ياد نشده است. در خصوص كاراكترهاي مجموعه هزاردستان ميتوان گفت، نسبت به قهرمانهاي معدود فعال در كميته مجازات به نمايش درآمده هزاردستان، منابع تاريخي افراد بيشتري از اعضاي اين كميته را برشمردهاند. كميته مجازات در واقع سال 1335 ه . ق از سوي 2 تن از صاحب منصبان پيشين قزاق و از فعالان و انقلابيون تندرو اما نه چندان مشهور دوره مشروطه، به نامهاي ميرزا ابراهيمخان منشيزاده و اسداللهخان ابوالفتحزاده تشكيل شد. اما حاتمي به نظر ميرسد تنها در نام ابوالفتح از اين پيشينه تاريخي بهره برده است و ابوالفتح را داراي پيشه صحافي معرفي ميكند كه البته هيچ كدام از افراد ياد شده به اين شغل اشتغال نداشتهاند. كارگردان هزار دستان، ابوالفتح را نه در نقش يك موسس بلكه تا مرتبه يك رابط تشكيلاتي تنزل درجه ميدهد. كتابهاي تاريخي اين دوره برخي ديگر از اعضاي كميته را اينگونه برشمردهاند: حسين خانالله، احساناللهخان، ميرزا علياكبر ارداقي، محمدحسين عماد الكتاب قزويني و بهادرالسلطنه از خوانين كرد. كه هيچ يك از آنان در هزاردستان حاتمي مجالي براي ظهور نيافتهاند. اصولا كاراكترهاي هزاردستان را ميتوان شخصيتهايي تلفيقي نام داد. همانگونه كه از تلفيق منشيزاده و ابوالفتحزاده، ابوالفتح صحاف آفريده ميشود، تركيب 2 شخصيت تاريخي يعني محمدحسين سيفي قزويني (عماد الكتاب) و كريم دواتگر، رضا تفنگچي (خوشنويس) را پديد ميآورد كه بار اصلي روايت هزار دستان نيز بر دوش اوست. مهدي بامداد درباره عماد الكتاب مينويسد كه وي به معرفي كريم دواتگر به عضويت كميته درآمده بود و به واسطه خط خوشي كه داشت، مسووليت تحرير شبنامهها و بيانيههاي كميته را كه انشاي آنها غالبا به عهده علياكبر ارداقي بود، عهدهدار شد. در منابع تاريخي اواخر دوره قاجار ترور اسماعيلخان رئيس انبار غله كه مرد خوشنامي نيز نبود، به دست كريم دواتگر در سال 1335 ق رخ داد. قتل عبدالحميد خان ثقفي يا متينالسلطنه در رجب همين سال توسط كميته عملي شد؛ اما تنها كشته شدن اسماعيلخان به دست كريم دواتگر در تواريخ بدون هيچ ترديدي ضبط شده است. ترور ميرزا محسن مجتهد، داماد سيدعبدالله بهبهاني (شعبان 1335)، قتل محمدرضاخان منتخبالدوله (از كارمندان عالي رتبه ماليه در شعبان 1335)، سلسله اقدامات اين كميته را تشكيل ميدهد كه البته هيچ يك در هزار دستان نمود نيافتهاند. كريم دواتگر نيز پس از مدتي به علت تهديد كميته به فاش ساختن اسرار، به دست رشيدالسلطان به قتل رسيد و به اصطلاح تصفيه سازماني شد. براساس گواهي متون تاريخي به جا مانده از اين دوره در سال 1336 ق پس از خيانت بهادرالسلطنه، اعضاي كميته دستگير و به زندان افتادند. 9 ماه پس از آن در اواخر سال 1336 ق و در دروه نخست وزيري صمصامالسلطنه، اين عده آزاد شدند؛ اما پس از اين كه وثوقالدوله به نخستوزيري رسيد، مجددا تمامي اعضا گرفتار آمده و حسينالله و رشيدالسلطان به دار آويخته شدند. ارداقي و عماد الكتاب به قم تبعيد و منشيزاده و ابوالفتحزاده كه راي دادگاه بر تبعيد آنها به كلات خراسان قرار گرفته بود در سمنان به وسيله سربازان همراه، به طرز فجيعي تير باران شدند. روايت حاتمي در اين خصوص اما حكايتي ديگر گونه دارد. رضا تفنگچي در تبعيد به خراسان عاقبت به خير شده و با دختر صاحب منصبي كه گماشته اوست، ازدواج ميكند و سالها بعد در شهريور 20 و هرج و مرجهاي ناشي از اشغال ايران از سوي بيگانگان، به اراده هزار دستان كشته ميشود. اما خان مظفر يا هزاردستان ماجرا كه در تمام طول داستان در پشت پرده، حوادث را آن گونه كه ميل اوست طراحي ميكند، كيست؟ در تاريخ تصويري كه حاتمي از اين مقطع تاريخي براي مخاطب بازسازي ميكند، خان مظفر از بازماندگان قدرتمند قاجار است كه اگر چه به اصطلاح كرك و پرش توسط رضاشاه ريخته شده، اما بنا به دلايلي كه هيچ وقت صراحتا ذكر نميشود، همچنان قدرتمند بوده و بسياري از امور را از جمله نظميه كشور را در دست دارد. او به ظاهر گوشه عزلت گزيده و در طبقه دوم گراند هتل اقامت دارد. اما خان مظفر را ميتوان اقتباسي از عبدالحسينخان فرمانفرما، نواده فتحعليشاه و داماد مظفرالدين شاه دانست. منابع تاريخي در توصيف وي نوشتهاند كه وي براي استفاده و حفظ مقام و حيثيت خود مردي بسيار زيرك، سياس، پركار، دورانديش، آگاه به زمانه، فرصتطلب مجرب بوده است و البته با ثروتي افسانهاي كه در طول واليگري بر فارس، كرمان، آذربايجان و عهدهدار بودن وزارت كشور، دادگستري و جنگ پس از مشروطه اندوخته بود. برخلاف خان مظفر هزاردستان كه بسيار تنها نمايش داده ميشود و تنها به امينه اقدس، همسر پسر درگذشتهاش دلشاد است (شايد كنايهاي از بيوه فيروز ميرزا نصرتالدوله، پسر ارشد وي) پس از فتحعليشاه داراي بيشترين فرزند در ميان شاهزادگان (31 پسر و دختر) به شمار ميآيد. او تا آخر عمر مردي متمول به شمار ميآيد و در عمارت خود در تهران روزگار ميگذراند. هرچند خان مظفر هزاردستان تا سال 1320 ش همچنان ميزيد و تلاش او بر اين است تا فعاليتهاي مافيايي خويش را همچنان ادامه دهد؛ اما عبدالحسين خان فرمانفرما پس از مرگ نصرتالدوله فيروز، پسر محبوب خود به دست رضاشاه بسيار غمگين و افسرده ميشود و سرانجام نيز در سال 1318 ش در سن 82 سالگي در تهران از دنيا ميرود و هيچ شاهد و مستندي قوي دال بر دست داشتن وي در كميته مجازات به دست نيامده است.در اين ميان كاراكتر شعبان استخواني در هزاردستان در مقايسه با ديگر قهرمانان از موقعيت منحصر به فردي برخوردار است. او در اين مقطع تاريخي (فاصله بين جنگ جهاني اول تا دوم) هيچ جايگاه مستندي در مقطع تاريخ ياد شده ندارد، اما شايد بتوان شخصيت او را اقتباسي از شعبان بيمخ در 3 دهه بعد دانست كه در وقايع كودتاي مرداد 1332 به شعبان تاجبخش ملقب شد. به نظر ميرسد علي حاتمي كه خود در كودكي حوادث كودتا را به چشم ديده بود، تلاش كرده است رخنه سودجويان و فرصتطلبان را به كميته مجازات با پرورش كاراكتري اقتباسي همچون شعبان استخواني و فارغ از هر گونه تطابق زماني به نمايش نهد. هرچند شعبان استخواني را بيشتر ميتوان شاهدي بر رخنه لمپنيزم در كميته مجازات روايت شده در هزاردستان تعبير كرد. در كل ميتوان گفت پديد آوردن تاريخ تصويري با تكيه بر مستندات و بدون كم و كاست، قطعا چيزي جز اثري ملالانگيز و مخاطبگريز پديد نخواهد آورد و وجود شخصيتهاي حاشيهاي كه وظيفه افزايش بار دراماتيك اثر را به عهده دارند، تمهيدي است براي حل اين مساله. عروس محبوب خان مظفر، روابط عاطفي ابوالفتح بيمار و همسرش، رابطه استاد و شاگردي غلام عمه و دايياش شعبان و مفتش شش انگشتي داستانهايي فرعي هستند كه ريشهاي مستند بر آنها نميتوان ذكر كرد. اگرچه نميتوان اثري چون هزار دستان را وفادار به مختصات و رويدادهاي مستند تاريخي اين مرز و بوم دانست؛ اما بدون شك علي حاتمي به عنوان كارگرداني هوشمند، بخوبي از ابزار خويش براي آفرينش تاريخي مصور استفاده كرده و همواره دغدغه روايت تاريخ را در آثار خود داشته است.هرچند مضمون تاريخ روايت شده از سوي وي با آنچه در عالم واقع رخ داده بود متفاوت مينمايد؛ اما در اين روايات تصويري، با باريكبيني و وسواس بسيار به جزيياتي نظير معماري و ابنيه، پوشش و آداب و رسوم ميپرداخت و اين امر باعث شده است روح تاريخ هميشه در آثار وي جاري و ساري باشد. فاطمه شيرالي كارشناس ارشد تاريخ
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 482]