تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 28 اسفند 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مؤمن غبطه مى خورد و حسادت نمى ورزد، منافق حسادت مى ورزد و غبطه نمى خورد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

خرید پرینتر سه بعدی

سایبان ماشین

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

خودارزیابی چیست

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

مهاجرت به استرالیا

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

خرید عسل

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قالیشویی اسلامشهر

قفسه فروشگاهی

چراغ خطی

ابزارهای هوش مصنوعی

آموزش مکالمه عربی

اینتیتر

استابلایزر

خرید لباس

7 little words daily answers

7 little words daily answers

7 little words daily answers

گوشی موبایل اقساطی

ماساژور تفنگی

قیمت ساندویچ پانل

مجوز آژانس مسافرتی

پنجره دوجداره

خرید رنگ نمای ساختمان

ناب مووی

خرید عطر

قرص اسلیم پلاس

nyt mini crossword answers

مشاوره تبلیغاتی رایگان

دانلود فیلم

قیمت ایکس باکس

نمایندگی دوو تهران

مهد کودک

پخش زنده شبکه ورزش

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1866189770




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

هیچ وقت فکر نمی کردم که شاید روزی بخواهم بازی کنم


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: گفتگو با علیرضا آقاخانی بازیگر نقش اول «تنها دو بار زندگی می کنیم»؛ «هیچ وقت فکر نمی کردم که شاید روزی بخواهم بازی کنم» یکی از فیلم‌های ایرانی که در جشنواره فجر بیست و ششم بسیار مورد توجه قرار گرفت، «تنها دو بار زندگی می‌کنیم» اولین فیلم بلند بهنام بهزادی بود که جایزه بهترین فیلم اول را نیز برای کارگردانش به همراه آورد. جدای از فیلمنامه قوی فیلم که جوایز و نامزد‌ی‌های متعددی را چه در داخل و چه در فستیوالهای بین المللی برای بهزادی به ارمغان آورده است، بازی های درخشان دو بازیگر اصلی فیلم و به خصوص بازی ماندگار علیرضا آقاخانی که در اولین تجربه بازیگریش نامزد دریافت جایزه معتبری چون بهترین بازیگر مرد در «جوایز فیلم آسیا و اقیانوسیه» شد، از جمله مواردی هستند که این فیلم را در زمره فیلم‌های خوب سال‌های اخیر سینمای ایران قرار می‌دهند. فیلم روایت چند روز از زندگی سیامک، دانشجوی پزشکی اخراجی سابق و راننده مینی بوس فعلی است که در آستانه چهل سالگی تصمیم می گیرد که فرصتهای از دست رفته را جبران و کارهای نیمه تمامش را تمام کند و در روز تولدش از دنیا برود.آقاخانی که بازیش در این فیلم کاملاً اتفاقی بوده است، چنان سیامک را به تصویر می کشد که شاید درست تر باشد بگوییم او را زندگی کرده است. ××× کمی از فیلم بگویید. کی کار رو شروع کردید؟ چه مشکلاتی در زمان فیلمبرداری داشتید؟ این فیلم دقیقاً 11 دیماه 1385 کلید خورد. چیزی حدود سه ماه پیش تولید داشت که خوب در طول این مدت خیلی از کارها شده بود به غیر از انتخاب هنرپیشه نقش اول زن که در نهایت خانم نگار جواهریان نقش رو بازی کردند که فکر می کنم انتخاب آقای بهزادی کاملاً بجا بود. برای این نقش حدود 300 نفر تست دادند وحتی تا پنج روز قبل از شروع فیلمبرداری هنوز هم مشحص نشده بود چه کسی مقابل من قرار است بازی کند. فیلمبرداری حدود 80، 82 روز طول کشید. علت اینکه فیلمبرداری یک مقدار طول کشید این بود که این فیلم خیلی به شرایط جوی وابسته بود. طوری که بچه ها هر روز با اداره هواشناسی تماس می گرفتند که بدانند کی هوا ابریست و یا کی برف می آید که خوب غالباً هم جواب اشتباه می گرفتند. چون همانطور که در فیلم هم می بینید همه فیلم در هوای ابری و گرفته است. این بود که حدود سه ماه طول کشید. یکی از مشکلات این فیلم وضعیت هوا بود واقعاً. بیشتر فیلمبرداری، حدود 85% آن، در تهران بود. یک مقداری در دیلمان و یک مقداری هم خارج از تهران، در جاده لشگرک. این اولین کار بلند آقای بهزادی است. فکر می کنید چرا دوست داشتند از نابازیگر استفاده کنند؟ خودتان چه متوجه شدید در این مدت که کار کردید با آقای بهزادی؟ درست است، اولین کار بلند آقای بهزادی است این فیلم چون کارهای کوتاه زیاد کرده اند. مخصوصاً در زمینه فیلمنامه با خیلی از بزرگان سینما همکاری داشته اند ولی خوب این را خودشان باید جواب بدهند که چرا می خواستند از نا بازیگر استفاده کنند. کلمه نابازیگر کاملاً درست است. من نابازیگرم و خودم را نابازیگر می دانم ولی اینکه چرا می خواست، من فکر می کنم یک مقدار برمی گردد به فیلم، به مشخصات و مختصات فیلم و گرایشی که آقای بهزادی داشت به واقعگرایی و اینکه می خواست فیلم real باشد. یعنی فیلمی باشد که کاملاً حس شود. یعنی بازی باور پذیر باشد و اکت خاصی نداشته باشد. یادم می آید سر صحنه وقتی که در حال بازی بودم پیش می آمد که آقای بهزادی من رو می کشید کنار و به من می گفت: "تو داری اکت می کنی، من اصلاً نمی خواهم که اکتی وجود داشته باشد. من می خواهم که با حس باشد یعنی آن حسی که تو داری نسبت به آن آدم. یعنی می خواهم آن آدم باشی. اگر او باشی چه می شود!". شاید یکی از دلایل استفاده اش از نابازیگر همین بود. خوب حالا که صحبت به اینجا رسید، می خواهم از خودتان بپرسم که چطور شد که اصلاً این اتفاق افتاد که به سینما وارد شدید و این فیلم را بازی کردید؟ آیا از قبل هیچ تجربه ای داشتید یا اینکه این فیلم اولین تجربه شما به حساب می آید؟ خوب باید بگویم که دقیقاً اولین تجربه بود. من قبل از آن هیچ تجربه بازیگری نداشتم. شاید فکرش را هم نکرده بودم که روزی بازی کنم. البته در درون من همیشه علاقه به سینما و فیلم بود. سینما را دوست داشتم و به بازی خیلی از هنرپیشه ها دقت می کردم. ولی هیچ وقت فکر نمی کردم که شاید روزی خودم بخواهم بازی کنم. آشنایی من و آقای بهزادی بر می گردد به سال 83، یادم می آید که اولین ملاقاتمان در خیابان بود. آقای بهزادی من را دیدند و آمدند جلو و پرسیدند: "دوست داری در فیلم بازی کنی؟". گفتم که نمی دانم، فکر نکرده ام راجع بهش. به هر حال شماره شان را دادند و گفتند که تماس بگیرم. این روندی که من و آقای بهزادی طی کردیم با همدیگر حول و حوش یک سال و نیم طول کشید. شاید اولش چهار پنج بار قرار گذاشتیم با هم. البته این قرارها هر روز یا یک روز در میان نبود بلکه چهار پنج ماه طول کشید. یعنی شاید ماهی یکبار همدیگر را می دیدیم. آقای بهزادی آدم بسیار باهوش و باذکاوتی است و این چیزی است که من دوست دارم در موردشان و شاید از خیلی ها او را متمایز کرده است برای من. در این مدت یک ارتباط خاصی با هم برقرار کردیم. در این چهار پنج جلسه گپهایمان خیلی معمولی بود. یعنی بیشتر در ژانر اجتماعی بود (می خندد) مثل دو تا دوست. این چهار پنج ماه که می گویید بازی شما در فیلم قطعی شده بود یا نه هنوز؟ به من گفته بود که می خواهد کاری را شروع کند ولی من بیشتر می خواستم که این ارتباط را برقرار کنم به عنوان یک دوستی با یک آدم هندمند. فکر می کردم که حالا اگر هیچ اتفاقی هم نیافتد ما می توانیم دوست باشیم. چون گپها خیلی دوستانه بود و خیلی به هم نزدیک شده بودیم. بعد از آن که چهار پنج ماه از این معارفه اولیه گذشت رفتیم روی یک سری از تستها. تا چند ماه قبل از شروع فیلمبرداری آنطور که به من گفته بود، شاید چهار نفر دیگر هم بودند که داشت تصمیم می گرفت راجع به آنها. بعد رفتیم توی تمرین و خوب من نابازیگر بودم و اصول بازیگری را بلد نبودم. آقای بهزادی خیلی کار کرد روی من و خیلی چیزها را یادم داد. خیلی چیزهایی که شاید یکی دو سال وقت بخواهد تا کسی یاد بگیرد. بعدها سر فیلمبرداری به من می گفت که "من و تو هر دو از یک درد مشترک رنج می بریم به اسم پِِرفِکشِنیسم (تکامل گرایی). ما همیشه هر کاری می کنیم می خواهیم که حتماً در آن پرفکت (کامل) باشیم و این خوبه. یکی دیگر از چیزهایی که خیلی رویش تأکید می کرد این بود که "تو باید خودت را به من بسپاری". شاید آن گپهای اولیه یا آن آشنایی چهار پنج جلسه اول باعث شد که ما خیلی به هم بتوانیم اعتماد کنیم. می خواهم نظرت را در مورد فاصله ای که شخصیت سیامک در فیلم با شخصیت علیرضا در دنیای واقعی دارد بدانم. سیامک چقدر خودت هستی؟ چقدر درون تو همان سیامک است؟ و یا اینکه نه آن آدمی که ما در فیلم می بینیم کاملاً یک شخصیت دیگر است؟ چقدر فکر می کنی که با شخصیت فیلم یکی هستی؟ خوب این را که من خودم نمی توانم بگویم ولی با صحبتهایی که با آقای بهزادی کردیم و یا اعتقاد خیلی از کسانی که دور و بر ما بودند، من شده بودم سیامک. یکی از کارهایی که آقای بهزادی با من به عنوان نابازیگر انجام داد این بود که کاری کرد که من سیامک را زندگی کنم. یعنی حال و هوای سیامک، نگاه سیامک به زندگی، به اینکه چگونه فکر می کند، اینکه این آدم چه گذشته ای داشته، از کجا آمده و حالا که این گذشته را داشته، از امروز به بعد چگونه فکر می کند؟ چگونه نگاه می کند؟ دنبال حسرتهایش، دنبال کارهای نکرده اش، یک آدم با این مشخصات، با یک سری ویژگیهای شخصیتی که درونش هست، آدمی که آمده تا کارهای نکرده اش را انجام بدهد، حالا به هر شکلی. این هیچ راهی نداشت مگر اینکه بتوانم سیامک را زندگی کنم. یعنی اینکه بتوانم آنقدر به درون سیامک بروم که بشوم او. فکر می کنم به اینجا هم رسیدم. یک سری دیالوگها بود که من به آقای بهزادی پیشنهاد می دادم که مثلاً اینجا را اگر من بودم اینطور می گفتم. آقای بهزادی هم قبول می کرد و می گفت آنطوری که راحتی بگو. یعنی یک جایی پذیرفت که من آن آدم هستم. یعنی من تغییر کردم. حتی من یادم است که در آن دورانی که من بازی می کردم، کاملاً رفتارم برای دوستانم و یا خانواده ام غریب بود. می گفتند که تو آن علیرضایی که ما می شناختیم نیستی. تو اصلاً یک شخصیت دیگری شده ای و شاید یکی از چیزهایی که باعث شد این آدم تا این حد باور پذیر شود، نزدیکی من به شخصیت بود. ولی اگر بخواهید شخصیت مرا با سیامک به عنوان دو آدم جداگانه مقایسه کنید، خیلی اختلاف وجود دارد. او آدمی است با خصوصیاتی که در فیلم دیدید ولی من آدمی هستم اهل شوخی، بگو و بخند و اهل ارتباط. فکر می کنی این شخصیتی که بازی کردی، بعد از فیلم رهایت کرد و یا اینکه ماند در درون تو و جزیی از تو شد؟ آدمها همیشه در زندگی به دنبال آموختن هستند، یک چیزی را در یک نفر می بینند و خوششان می آید و می پذیرند و برای خودشان بر می دارند. و یا بر عکس یک چیزی را رها می کنند. حالا جواب سوالت این است که بله من تا چند وقت بعدش هنوز داشتم سیامک را زندگی می کردم چونکه سخت بود. می دانی! اینکه درون من رفت یا من درون او رفتم. به قول آقای کیانیان دو تکنیک است. یکی اینکه تو به آن شخصیت نزدیک می شوی و یکی اینکه آن شخصیت را به خودت نزدیک می کنی. به هر حال اینها اثراتی دارد که به نظر من، مخصوصاً برای من نابازیگر آن تغییر حالت به آن سرعت امکانپذیز نباشد. بله من چندین ماه شاید زندگیش می کردم. هنوز همان حالتها را داشتم ولی خوب فکر می کنم که یک سری نگاههای سیامک درون من ماند. از روش تمرین آقای بهزادی بگویید. حالا نمی دانم فیلمنامه چطور نوشته شده بود ولی فیلمی که ما در نهایت شاهدش بودیم، یک ساختار کاملاً غیر خطی دارد که در آن زمان و مکان معنایی ندارد. نمی دانیم کی حال است و کی گذشته! آیا فیلمنامه را خوانده بودید؟ اگر نه چطور برای هر سکانس آماده می شدید؟ اولاً که من نه فیلم نامه را داشتم و نه خوانده بودم و اصلاً هم ممنوع شده بودند که فیلمنامه را به من بدهند. چون به هر حال دست همه عوامل مانند فیلمبردار و صدا بردار فیلمنامه بود. تنها کسی که نداشت من بودم و اصلاً هم نمی دانستم که روایت داستان که از کجا شروع می شود و به کجا تمام می شود یا چگونه است ولی سیامک بودم. هر سکانس آن روزی که باید شروع می شد، بعد از اینکه آفیش می شدیم و عوامل سر لوکیشین به سر کارهایشان می رفتند تا آماده شوند برای فیلمبرداری یک دو سه ساعتی طول می کشید. در این مدت من با آقای بهزادی بودم کاملاً یعنی یک جایی ساکت و خلوت می نشستیم گپ می زدیم و آقای بهزادی سعی می کرد که حس آن روز سیامک را بیشتر به من بدهد که امروز چه روزی از زندگیش است؟ امروز یک روزی است که حالش خوب است یا اینکه نه! خیلی حالش بد است؟ چه حسی دارد امروز؟ مثلاً با کدام یک از دوستانش ارتباط داشته؟ الان کجاست؟ در همین حد. شاید اکتی هم نمی کردیم.اگر فرض کنید سیامک قرار بود که راه برود یا برگردد یا اسلحه را بکشد، صحبتی راجع به این اصلاً نمی شد. این قسمتش رها شده بود، چون وقتی این آدم را حس می کنی، خیلی واقعی تر می توانی اکتش را انجام دهی. بدون اینکه بخواهی بازی کنی آن آدم را. به همین ترتیب من سکانس به سکانس جلو رفتم. شاید تا آن روزی که فیلم پخش شد من ندیده بودم فیلم را و نمی دانستم که تقدم و تأخر سکانسها کجاست. خوب حالا پس از این تجربه بسیار موفق که اولین تجربه شما هم بوده، فکر می کنید که از این به بعد چه اتفاقی بیافتد؟ آیا قرار است علیرضا را در نقشهای دیگر و در فیلمهای دیگر ببینیم یا اینکه نه، به همینجا ختم می شود؟ نه خوب به هر حال سینما چیزیست که وقتی به آن وارد می شوی یک مقدار، یک مقدار که کم دارم می گویم، خیلی زیاد، جدا شدن از آن سخت می شود. بله خوب امیدوارم که این موفقیت ادامه داشته باشد. همینکه من کاندیدا شدم موفقیت بزرگی است در هر صورت. بله به هر حال منتظر هستم برای پیشنهاد. البته پیشنهاد بوده تا الآن، خیلی هم بوده، ولی فکر می کنم پیشنهادی که منتظرش هستم باید مثل این فیلم کار خاصی باشد که دوستش داشته باشم. چون داستان این فیلم را من خیلی دوست دارم، فیلم خیلی خاصی است. [email protected] منبع : مجله فیلم - سینمای ما سینمای ما - آرمين ميلادي




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 551]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن