واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: حرفهای عزتالله انتظامی درباره مستند زندگینامهاش و خاطرهای از زندهياد حسین سرشار - عزتا... انتظامی «عزت» سینمای ایران است. حضور او در صحنه تئاتر و سینمای کشور طی سالیان سال به قدری فاخر و دور از حاشیههای مرسوم و فرسایشگر بود که از او شخصیتی فراتر از یک بازیگر صرف در عرصه فرهنگ و هنر به نمایش گذاشت تا جایی که حتی در عرصه بازیگری به کار بردن لقب «ستاره» برای انتظامی کوچک مینماید. بیشک عزتا... انتظامی نه «ستاره»! بلکه «ابرستاره» سینمای ایران است. «و آسمان آبی...» عنوان مستندی است که درباره انتظامی بلکه آینهای از خود واقعی او که در جشنواره 28 فیلم فجر پخش شد. مستند «و آسمان آبی...» از نظر خود عزتا... انتظامی اثری قابل قبول و باورپذیر درآمده است. در همین باره گفت وگویی با عزتا... انتظامی انجام شده که بخشهایی از آن در پی میآید: **** بهتر است از فیلم مستند شما شروع کنیم چرا «و آسمان آبی...» خانم سلطانی که این مستند را کار کردند سالها یا به گفته خودشان بهتر بگویم از 10-12 سالگی به نوع بازی من علاقهمند بودند و در تمام این سالها در این زمینه تحقیق کردند. من وقتی با ایشان صحبت میکردم میدیدم واقعاً مطالعه داشتند و در کل از لحاظ علمی پر بودند و به همین دلیل راضی شدم تا این مستند را خانم سلطانی بسازند. قطعاً با توجه به شخصیت ویژه شما در این سالها هم از سوی آدمهای مختلف پیشنهادهای مختلفی در این زمینه داشتیم.. بله خب آدمهای مختلفی که شاید شما آنها را بشناسید اما ترجیح میدهم نامشان پیش خودم بماند در این سالها پیشنهادهای مختلفی به من دادند حتی با یکی از این دوستان یک ماهی هم مشغول بودیم اما هر دو دیدیم آن چیزی که میخواهیم نمیشود و کار را گذاشتیم کنار.. من دوست داشتم اگر قرار است مستندی از من ساخته شود کار خاصی باشد و شبیه دیگر مستندهایی که ساخته میشود نباشد. حتی دانشجویان مختلف و علاقهمندان مختلف هم پیشنهادهایی به من داده بودند که هیچوقت قبول نکردم. اما این خانم که در یک مدرسه سینمایی در آمریکا کار میکند وقتی برای اولین بار پیش من آمد یک طرح 15 صفحهای به من دادند خواندم و دیدم بیتعارف خوب است. دیدم همه آن چیزی که مدنظر من برای یک کار مستند است در آن وجود دارد و قبول کردم کار کنم. من یک فیلم مستند قبلاً از آقای فروزش در اهواز دیده بودم و در آنجا بود که فهمیدم مستند یعنی واقعیت یعنی در آن نقش نباید بازی کرد و باید آدم خودش باشد. این طرح همانی بود که من میخواستم اما خب چیزی که بقیه میخواستند بسازند مثل تمام کارهای دیگر بود میخواستند با من مصاحبه کنند قسمتهایی از فیلمهایم را بگذارند و بعد هم با همه صحبت کنند و آنها بگویند انتظامی خیلی آدم خوبی است که خب من نمیپسندیدم. من دوست داشتم اگر مستندی ساخته میشود همه چیز در آن واقعی باشد درست مثل زندگی. این نگرانی را نداشتید که برای مخاطب زندگی شخصی شما و اینکه چطور از خواب بیدار میشوید و کارهایی که انجام میدهید و ... جذابیت نداشته باشد؟ ببینید به نظر من یک هنرمند یا به عنوان مثال یک نقاش در زندگی شخصیاش هیچگاه از نقاشاش دور نیست. یک هنرمند همیشه و در همه حالت حتی در زندگی شخصی ذهنش با کاری که انجام میدهد است. مثلاً بچههای من که در کار موسیقی بودند درست است کارشان را خارج از خانه انجام میدادند اما در خانه مدام درگیر بودند و ذهنشان درگیر کاری که انجام میدادند بود. اما مثلاً دیگر قشرها وقتی کارشان تمام میشود دیگر به کار فکر نمیکنند و میروید سراغ زندگیشان و اصلاً دیگر به کار فکر نمیکنند. ولی یک هنرمند نمیتواند من خودم از جوانی وقتی کار میکردم ذهنم مدام درگیر کارم بود و نمیتوانستم از کاری که انجام میدهم جدا شوم. در واقع با کارتان زندگی میکردید؟ - بله حتی به من میگفتند تو اصلاً آمدنت هم مثل بازی کردن است. من همیشه همینطور بودم. دوست هم داشتم همینطور که زندگی میکنم در این مستند باشم چون یک جوان که میخواهد بداند من چطور بودم در زندگی که به اینجا رسیدم زندگی واقعی من را ببیند. ببینید من در خلوت خودم چه میکردم چون هر آدمی برای خودش یک خلوتی دارد من آن زمان که جوان بودم میدیدم مردی که مغازه پرنده فروشی داشت و در خلوتش با طوطیاش صحبت میکرد. یا پیرزنی را سراغ داشتم که در خلوتش با یک سگ صحبت میکرد، من خودم وقتی جوان بودم چه در خارج از کشور چه در ایران به پارکها میرفتم تا این خلوت آدمها را ببینم. البته این خلوت آدمها بیشتر وقتی سن آدمها بالا میرود رخ میدهد. من دوست داشتم مخاطب این خلوتهای من را ببیند، بداند یک بازیگر که بیرون از خانه آن همه هیاهو دارد در خانه و در خلوت خود چه میکند. من میخواستم همه این چیزها بطور واقعی دیده شود. ولی خب آقای انتظامی من به شخصه وقتی فیلم را دیدم نوع کارگردانی و تدوین کار طوری بود که فیلم را از آن واقعیت یا سینما حقیقتی که مدنظر شما بود دور میکرد البته باز میگویم این نظر شخصی من است. - ببینید من وقت کار شروع شد دیدم این خانم همزمان با فیلمبرداری مدام عکسهای متعدد از من میگیرد بعد وقتی شما فیلم را تماشا میکنید می بینید که از این عکسها برای فصلبندی کار استفاده کرده است. یا مثلاً این خانم مدتها میان این نوارهای قدیمی من کنکاش میکرد و بعد دیدید که در کار چه استفادههای خوبی از آنها کرده بود. به هر حال اینها چیزهای حسابشدهای بود که کارگردان استفاده کرد و خیلی جاها کارایی خوبی داشت. مثلاً نکتههای ویژهای هم کار داشت مصاحبههایی که در حضور خودتان با افراد شده بود مصاحبههایی که همانطور که اشاره کردید مبنای آن تعریف و تمجید نبود آیا از قبل هماهنگی کرده بودید... -نه همه چیز در همان لحظه اتفاق میافتاد و هیچ هماهنگی در کار نبود چون ما قصدمان این بود که همه چیز واقعی باشد و قرار هم نبود کسی تعریف و تمجید کند. البته مثلاً برخی چیزها بود که من میخواستم کامل در کار باشد اما خب گفتند فقط یک بخشهایی از آن استفاده شود به عنوان مثال ماجرای من و حسینسرشار چیز جالبی بود که نشد بطور کامل آن را در فیلم بیان کنم. من و حسین دوران ابتدایی با هم همکلاس بودیم و روزهای خوبی با هم داشتیم. آن دوره من دریک قهوهخانه صبحها کار میکردم و نمیخواستم حسین از این ماجرا بویی ببرد اتفاقاً آن قهوهخانه در مسیر راه حسین بود. یادم میآید هر روز صبح مواظب بودم تا او من را نبیند اما بالاخره یک روز من را دید و گفت اینجا چه کار میکنی من هم گفتم به کار احتیاج داشتم و مدتی است اینجا کار میکنم. همین حسین سرشار سالها بعد سر از رم درآورد و وقتی آمد تهران شد خواننده اپرا و حسابی بالا رفت. بعد وقتی تحولات در مملکت رخ داد سرشار را از کار برداشتند و او به سینما روی آورد. چند کار هم کرد اما بعد بیماری آلزایمر گرفت و یکدفعه گمشد یادم میآید آن زمان ما حتی از تلویزیون هم خواستیم تا تصویر سرشار را پخش کند تا بلکه او پیدا شود اما تلویزیون این کار را نکرده بعد مجله فیلم عکس او را کار کرد که وقتی عکس چاپ شد یک دکتر از آبادان تماس گرفت که این عکس که شما چاپ کردید بیمار ما است. خانوادهاش هم به دنبال او رفتید و آن را پیدا کردند بعد از این ماجرا برای او بپا گذاشتند تا گم نشود. نکته جالب اینجا بود که سرشار هرگاه گم میشد خودش به تالار وحدت میرفت اما آخرین بار که گمشد به همسرش خبر دادند که تصادف کرده و این پایان حسین سرشار هنرمند بود. منبع : بانی فیلم سینمای ما
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 442]