محبوبترینها
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
سه برند برتر کلید و پریز خارجی، لگراند، ویکو و اشنایدر
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826052278
دوست داشتم مردم خلوت زندگی مرا ببینند
واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: حرفهای عزتالله انتظامی درباره مستند زندگینامهاش و خاطرهای از زندهياد حسین سرشار - عزتا... انتظامی «عزت» سینمای ایران است. حضور او در صحنه تئاتر و سینمای کشور طی سالیان سال به قدری فاخر و دور از حاشیههای مرسوم و فرسایشگر بود که از او شخصیتی فراتر از یک بازیگر صرف در عرصه فرهنگ و هنر به نمایش گذاشت تا جایی که حتی در عرصه بازیگری به کار بردن لقب «ستاره» برای انتظامی کوچک مینماید. بیشک عزتا... انتظامی نه «ستاره»! بلکه «ابرستاره» سینمای ایران است. «و آسمان آبی...» عنوان مستندی است که درباره انتظامی بلکه آینهای از خود واقعی او که در جشنواره 28 فیلم فجر پخش شد. مستند «و آسمان آبی...» از نظر خود عزتا... انتظامی اثری قابل قبول و باورپذیر درآمده است. در همین باره گفت وگویی با عزتا... انتظامی انجام شده که بخشهایی از آن در پی میآید: **** بهتر است از فیلم مستند شما شروع کنیم چرا «و آسمان آبی...» خانم سلطانی که این مستند را کار کردند سالها یا به گفته خودشان بهتر بگویم از 10-12 سالگی به نوع بازی من علاقهمند بودند و در تمام این سالها در این زمینه تحقیق کردند. من وقتی با ایشان صحبت میکردم میدیدم واقعاً مطالعه داشتند و در کل از لحاظ علمی پر بودند و به همین دلیل راضی شدم تا این مستند را خانم سلطانی بسازند. قطعاً با توجه به شخصیت ویژه شما در این سالها هم از سوی آدمهای مختلف پیشنهادهای مختلفی در این زمینه داشتیم.. بله خب آدمهای مختلفی که شاید شما آنها را بشناسید اما ترجیح میدهم نامشان پیش خودم بماند در این سالها پیشنهادهای مختلفی به من دادند حتی با یکی از این دوستان یک ماهی هم مشغول بودیم اما هر دو دیدیم آن چیزی که میخواهیم نمیشود و کار را گذاشتیم کنار.. من دوست داشتم اگر قرار است مستندی از من ساخته شود کار خاصی باشد و شبیه دیگر مستندهایی که ساخته میشود نباشد. حتی دانشجویان مختلف و علاقهمندان مختلف هم پیشنهادهایی به من داده بودند که هیچوقت قبول نکردم. اما این خانم که در یک مدرسه سینمایی در آمریکا کار میکند وقتی برای اولین بار پیش من آمد یک طرح 15 صفحهای به من دادند خواندم و دیدم بیتعارف خوب است. دیدم همه آن چیزی که مدنظر من برای یک کار مستند است در آن وجود دارد و قبول کردم کار کنم. من یک فیلم مستند قبلاً از آقای فروزش در اهواز دیده بودم و در آنجا بود که فهمیدم مستند یعنی واقعیت یعنی در آن نقش نباید بازی کرد و باید آدم خودش باشد. این طرح همانی بود که من میخواستم اما خب چیزی که بقیه میخواستند بسازند مثل تمام کارهای دیگر بود میخواستند با من مصاحبه کنند قسمتهایی از فیلمهایم را بگذارند و بعد هم با همه صحبت کنند و آنها بگویند انتظامی خیلی آدم خوبی است که خب من نمیپسندیدم. من دوست داشتم اگر مستندی ساخته میشود همه چیز در آن واقعی باشد درست مثل زندگی. این نگرانی را نداشتید که برای مخاطب زندگی شخصی شما و اینکه چطور از خواب بیدار میشوید و کارهایی که انجام میدهید و ... جذابیت نداشته باشد؟ ببینید به نظر من یک هنرمند یا به عنوان مثال یک نقاش در زندگی شخصیاش هیچگاه از نقاشاش دور نیست. یک هنرمند همیشه و در همه حالت حتی در زندگی شخصی ذهنش با کاری که انجام میدهد است. مثلاً بچههای من که در کار موسیقی بودند درست است کارشان را خارج از خانه انجام میدادند اما در خانه مدام درگیر بودند و ذهنشان درگیر کاری که انجام میدادند بود. اما مثلاً دیگر قشرها وقتی کارشان تمام میشود دیگر به کار فکر نمیکنند و میروید سراغ زندگیشان و اصلاً دیگر به کار فکر نمیکنند. ولی یک هنرمند نمیتواند من خودم از جوانی وقتی کار میکردم ذهنم مدام درگیر کارم بود و نمیتوانستم از کاری که انجام میدهم جدا شوم. در واقع با کارتان زندگی میکردید؟ - بله حتی به من میگفتند تو اصلاً آمدنت هم مثل بازی کردن است. من همیشه همینطور بودم. دوست هم داشتم همینطور که زندگی میکنم در این مستند باشم چون یک جوان که میخواهد بداند من چطور بودم در زندگی که به اینجا رسیدم زندگی واقعی من را ببیند. ببینید من در خلوت خودم چه میکردم چون هر آدمی برای خودش یک خلوتی دارد من آن زمان که جوان بودم میدیدم مردی که مغازه پرنده فروشی داشت و در خلوتش با طوطیاش صحبت میکرد. یا پیرزنی را سراغ داشتم که در خلوتش با یک سگ صحبت میکرد، من خودم وقتی جوان بودم چه در خارج از کشور چه در ایران به پارکها میرفتم تا این خلوت آدمها را ببینم. البته این خلوت آدمها بیشتر وقتی سن آدمها بالا میرود رخ میدهد. من دوست داشتم مخاطب این خلوتهای من را ببیند، بداند یک بازیگر که بیرون از خانه آن همه هیاهو دارد در خانه و در خلوت خود چه میکند. من میخواستم همه این چیزها بطور واقعی دیده شود. ولی خب آقای انتظامی من به شخصه وقتی فیلم را دیدم نوع کارگردانی و تدوین کار طوری بود که فیلم را از آن واقعیت یا سینما حقیقتی که مدنظر شما بود دور میکرد البته باز میگویم این نظر شخصی من است. - ببینید من وقت کار شروع شد دیدم این خانم همزمان با فیلمبرداری مدام عکسهای متعدد از من میگیرد بعد وقتی شما فیلم را تماشا میکنید می بینید که از این عکسها برای فصلبندی کار استفاده کرده است. یا مثلاً این خانم مدتها میان این نوارهای قدیمی من کنکاش میکرد و بعد دیدید که در کار چه استفادههای خوبی از آنها کرده بود. به هر حال اینها چیزهای حسابشدهای بود که کارگردان استفاده کرد و خیلی جاها کارایی خوبی داشت. مثلاً نکتههای ویژهای هم کار داشت مصاحبههایی که در حضور خودتان با افراد شده بود مصاحبههایی که همانطور که اشاره کردید مبنای آن تعریف و تمجید نبود آیا از قبل هماهنگی کرده بودید... -نه همه چیز در همان لحظه اتفاق میافتاد و هیچ هماهنگی در کار نبود چون ما قصدمان این بود که همه چیز واقعی باشد و قرار هم نبود کسی تعریف و تمجید کند. البته مثلاً برخی چیزها بود که من میخواستم کامل در کار باشد اما خب گفتند فقط یک بخشهایی از آن استفاده شود به عنوان مثال ماجرای من و حسینسرشار چیز جالبی بود که نشد بطور کامل آن را در فیلم بیان کنم. من و حسین دوران ابتدایی با هم همکلاس بودیم و روزهای خوبی با هم داشتیم. آن دوره من دریک قهوهخانه صبحها کار میکردم و نمیخواستم حسین از این ماجرا بویی ببرد اتفاقاً آن قهوهخانه در مسیر راه حسین بود. یادم میآید هر روز صبح مواظب بودم تا او من را نبیند اما بالاخره یک روز من را دید و گفت اینجا چه کار میکنی من هم گفتم به کار احتیاج داشتم و مدتی است اینجا کار میکنم. همین حسین سرشار سالها بعد سر از رم درآورد و وقتی آمد تهران شد خواننده اپرا و حسابی بالا رفت. بعد وقتی تحولات در مملکت رخ داد سرشار را از کار برداشتند و او به سینما روی آورد. چند کار هم کرد اما بعد بیماری آلزایمر گرفت و یکدفعه گمشد یادم میآید آن زمان ما حتی از تلویزیون هم خواستیم تا تصویر سرشار را پخش کند تا بلکه او پیدا شود اما تلویزیون این کار را نکرده بعد مجله فیلم عکس او را کار کرد که وقتی عکس چاپ شد یک دکتر از آبادان تماس گرفت که این عکس که شما چاپ کردید بیمار ما است. خانوادهاش هم به دنبال او رفتید و آن را پیدا کردند بعد از این ماجرا برای او بپا گذاشتند تا گم نشود. نکته جالب اینجا بود که سرشار هرگاه گم میشد خودش به تالار وحدت میرفت اما آخرین بار که گمشد به همسرش خبر دادند که تصادف کرده و این پایان حسین سرشار هنرمند بود. منبع : بانی فیلم سینمای ما
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 440]
صفحات پیشنهادی
عکس و مصاحبه خواندنی با نفیسه روشن
ديالوگ: شخصيت شيرين و تمام ديالوگهايم را دوست داشتم. ... ساعت 2 نيمه شب از چراغ قرمز در خيابان خلوت رد ميشوي؟ ... شاهد بودم كه در زمان خريد يك مانتو، چند تا خانم كه مرا شناخته بودند، منتظر بودند، ببينند كه من مانتوي گرانقيمت را بر ميدارم يا ارزان قيمت را. ... البته بايد بگويم كه مردم دوست دارند بدانند كه هنرمندان چگونه زندگي ميكنند. ...
ديالوگ: شخصيت شيرين و تمام ديالوگهايم را دوست داشتم. ... ساعت 2 نيمه شب از چراغ قرمز در خيابان خلوت رد ميشوي؟ ... شاهد بودم كه در زمان خريد يك مانتو، چند تا خانم كه مرا شناخته بودند، منتظر بودند، ببينند كه من مانتوي گرانقيمت را بر ميدارم يا ارزان قيمت را. ... البته بايد بگويم كه مردم دوست دارند بدانند كه هنرمندان چگونه زندگي ميكنند. ...
ناگفته هايي از زندگي خصوصي حضرت روح الله (1)
آنچه می خوانید گوشه ای از خاطرات ناگفته ایشان است :استادي داشتم كه خداوند او را .... آقا وقتي ديدند خلوت است و جمعيت نيامده فرمودند: چرا جلوي جمعيت را گرفتيد؟ گفتم كه آقا قضيه اينجوري است. فرمودند: مرا از ملتم جدا نكنيد من عاشق مردم هستم و اين ملت را دوست دارم. ... با آقا گاهي گردش و اين ور آن ور ميرفتيم زيرا آقا ميخواستند ببينند چه ...
آنچه می خوانید گوشه ای از خاطرات ناگفته ایشان است :استادي داشتم كه خداوند او را .... آقا وقتي ديدند خلوت است و جمعيت نيامده فرمودند: چرا جلوي جمعيت را گرفتيد؟ گفتم كه آقا قضيه اينجوري است. فرمودند: مرا از ملتم جدا نكنيد من عاشق مردم هستم و اين ملت را دوست دارم. ... با آقا گاهي گردش و اين ور آن ور ميرفتيم زيرا آقا ميخواستند ببينند چه ...
نيما شاهرخشاهي، پولاد كيميايي، دانيال عبادي از ...
نيما شاهرخشاهي: غذاي سر صحنه را خوردي بازيگر شدي دوست دارم اول با يک بحث مرتبط به ... هر آدمي در زندگي اش به خلوت و سکوت احتياج دارد و نبود آن يک خلأ محسوب مي شود. ... کنار مردم بودن لذت بخش است و شناخته شدن از سوي آنان لطف است، نه مزاحمت. ... با مرحوم خسرو شکيبايي در رستوران داشتم، آن هم يک استفاده خاص از رستوران بود. ...
نيما شاهرخشاهي: غذاي سر صحنه را خوردي بازيگر شدي دوست دارم اول با يک بحث مرتبط به ... هر آدمي در زندگي اش به خلوت و سکوت احتياج دارد و نبود آن يک خلأ محسوب مي شود. ... کنار مردم بودن لذت بخش است و شناخته شدن از سوي آنان لطف است، نه مزاحمت. ... با مرحوم خسرو شکيبايي در رستوران داشتم، آن هم يک استفاده خاص از رستوران بود. ...
نا گفته های خواندنی علی کریمی
به گزارش ايلنا ، كريمي در گفت و گويي مفصل با مجله «زندگي ايده آل » گفت همچنان .... بهشخصه از اينجور لقبها لذت نميبرم؛ اما اين نظر لطف مردم و هواداران است كه به من از اين دست ... البته در آلمان هم هامبورگ و مونشنگلادباخ مرا ميخواستند؛ اما در نهايت ترجيح دادم ... مسلما خود من هم دوست داشتم در اين بازي باشم؛ ولي آدمي نيستم كه هر چيزي را به هر ...
به گزارش ايلنا ، كريمي در گفت و گويي مفصل با مجله «زندگي ايده آل » گفت همچنان .... بهشخصه از اينجور لقبها لذت نميبرم؛ اما اين نظر لطف مردم و هواداران است كه به من از اين دست ... البته در آلمان هم هامبورگ و مونشنگلادباخ مرا ميخواستند؛ اما در نهايت ترجيح دادم ... مسلما خود من هم دوست داشتم در اين بازي باشم؛ ولي آدمي نيستم كه هر چيزي را به هر ...
گفتگويي داغ با بازيگران اخراجي هاي 2
من چون چندين بار نقش روحاني را بازي کرده بودم، دوست داشتم مقداري از اين گونه نقش ها فاصله بگيرم. ... مردم دوست دارند هم جنس خودشان را در فيلم ببينند و در فيلم دنبال اسطوره ها نمي گردند. ..... هنوز که مردم مرا با اين کم کاري ام مي بينند در يادشان مانده ام چون کافي است که يک نقشي .... شايد آنها در خلوت خودشان «اخراجي ها» را ببينند و بخندند. ...
من چون چندين بار نقش روحاني را بازي کرده بودم، دوست داشتم مقداري از اين گونه نقش ها فاصله بگيرم. ... مردم دوست دارند هم جنس خودشان را در فيلم ببينند و در فيلم دنبال اسطوره ها نمي گردند. ..... هنوز که مردم مرا با اين کم کاري ام مي بينند در يادشان مانده ام چون کافي است که يک نقشي .... شايد آنها در خلوت خودشان «اخراجي ها» را ببينند و بخندند. ...
وداع با شکوه کاربران عصرایران با بازیگر دل ها
▪زندگی قطاریست که هرکدام از ما روزی از آن پیاده می شویم این ستاره یدوست داشتنی ... ▪سلام حال همه ما خوب است ملالي نيست جز دوري گاه به گاه خيالي دور كه مردم به آن .... آي گلهاي فراموشي باغ مرگ از باغچه خلوت ما مي گذرد داس به دست و گلي چون لبخند مي برد ..... روحش شاد ▪ خیلی دوست داشتم ازنزدیک ببینمت ولی سعادت نشد ولی مطمئن باش سر ...
▪زندگی قطاریست که هرکدام از ما روزی از آن پیاده می شویم این ستاره یدوست داشتنی ... ▪سلام حال همه ما خوب است ملالي نيست جز دوري گاه به گاه خيالي دور كه مردم به آن .... آي گلهاي فراموشي باغ مرگ از باغچه خلوت ما مي گذرد داس به دست و گلي چون لبخند مي برد ..... روحش شاد ▪ خیلی دوست داشتم ازنزدیک ببینمت ولی سعادت نشد ولی مطمئن باش سر ...
حمید باکری به روایت همسرش - 1
از این كه صدمه ببیند می ترسیدم . رفت و آمدهامان خیلی ... دوست داشتم همه چیزم براساس اسلام باشد ؛ نفس كشیدنم ، زندگی كردنم.سال دوم دیگر ... آن قضاوتی را می كنند كه خودشان دلشان می خواهد چه كاری است كه مردم را به تهمت و افترا بیندازیم ؟ .... بعد از آن ، دیگر هرشب می رفتم یك جای خلوت كه كسی مرا نبیند ، نامه را باز می كردم جلوم . عكس را هم می ...
از این كه صدمه ببیند می ترسیدم . رفت و آمدهامان خیلی ... دوست داشتم همه چیزم براساس اسلام باشد ؛ نفس كشیدنم ، زندگی كردنم.سال دوم دیگر ... آن قضاوتی را می كنند كه خودشان دلشان می خواهد چه كاری است كه مردم را به تهمت و افترا بیندازیم ؟ .... بعد از آن ، دیگر هرشب می رفتم یك جای خلوت كه كسی مرا نبیند ، نامه را باز می كردم جلوم . عكس را هم می ...
رابعه عدویه ؛ آغازگر عرفان عاشقانه
چه عارف كامل كسی است كه جز خدا نبیند ، نه اینكه ببیند و چشم از او بازدارد . .... نقل است كه او هرگز از مردم چیزی نپذیرفت و می گفت : « ما لی حاجه بالدنیا » ؛ مرا به دنیا نیازی نیست . ... بار خدایا اگر مرا فردا در دوزخ كنی من فریاد بر آورم كه وی را دوست داشتم، با دوست این كنند ؟ ... چون زندگی ، زیستن در جدایی و مرگ ، زیستن با دوست است . ...
چه عارف كامل كسی است كه جز خدا نبیند ، نه اینكه ببیند و چشم از او بازدارد . .... نقل است كه او هرگز از مردم چیزی نپذیرفت و می گفت : « ما لی حاجه بالدنیا » ؛ مرا به دنیا نیازی نیست . ... بار خدایا اگر مرا فردا در دوزخ كنی من فریاد بر آورم كه وی را دوست داشتم، با دوست این كنند ؟ ... چون زندگی ، زیستن در جدایی و مرگ ، زیستن با دوست است . ...
داستان کوتاهی از جلال آل احمد
خود من آیا حاضر بودم بچههای شوهرم را مثل بچههای خودم دوست داشته باشم؟ ... او هم حق داشت كه نتواند بچه مرا، بچه مرا كه نه، بچه یك نره خر دیگر را ـ بقول خودش ـ سر سفرهاش ببیند. .... خیابان خلوت بود. ... درست همانطور كه از نگاه كردن ببچه مردم میشود حظ كرد، ازدیدن او حظ كردم. ... دو تا كوچه پائینتر، خیال داشتم توی پسكوچهها بیندازم و فرار كنم. ...
خود من آیا حاضر بودم بچههای شوهرم را مثل بچههای خودم دوست داشته باشم؟ ... او هم حق داشت كه نتواند بچه مرا، بچه مرا كه نه، بچه یك نره خر دیگر را ـ بقول خودش ـ سر سفرهاش ببیند. .... خیابان خلوت بود. ... درست همانطور كه از نگاه كردن ببچه مردم میشود حظ كرد، ازدیدن او حظ كردم. ... دو تا كوچه پائینتر، خیال داشتم توی پسكوچهها بیندازم و فرار كنم. ...
روزهاي حصر، خوشترين روزهاي زندگيام بود...
من در طول جريان نهضت نفت شاهد تلاش همه مردم و اميدشان به پيروزي بودم كه البته ... من چند روزي صبر كردم تا منزل امام خلوت شود، سپس به اتفاق آيتالله سبحاني، خدمت امام رفتم. ايشان قبلا اسم مرا شنيده بودند و از جلسات هفتگي ما در آبادان هم اطلاع داشتند. ... دوست را به كار نميبرم ولي براي من محبوبترين شخصيت در زندگي، حضرت امام بودند. ...
من در طول جريان نهضت نفت شاهد تلاش همه مردم و اميدشان به پيروزي بودم كه البته ... من چند روزي صبر كردم تا منزل امام خلوت شود، سپس به اتفاق آيتالله سبحاني، خدمت امام رفتم. ايشان قبلا اسم مرا شنيده بودند و از جلسات هفتگي ما در آبادان هم اطلاع داشتند. ... دوست را به كار نميبرم ولي براي من محبوبترين شخصيت در زندگي، حضرت امام بودند. ...
-
سینما و تلویزیون
پربازدیدترینها