واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: نگاهي به فيلم «جواني بي جواني» سفر عرفاني ناموفق
جي. هوبرمن / ترجمه؛ هومن حاتمي«جواني بي جواني» را مي توان فيلمي شخصي، خوش ساخت و بحث انگيز دانست كه با سرمايه گذاري خود فرانسيس فورد كاپولا توليد شده است؛ فيلمي كه حتي در جاه طلبي هاي پيشتازانه اش هم از مد افتاده به نظر مي آيد. به تعبير ساده تر «جواني بي جواني» يك رمانس فاوستي با محوريت بازگشت زمان است كه نيم نگاهي به مساله تناسخ ارواح هم مي اندازد. بيشتر صحنه هاي فيلم در روماني فيلمبرداري شده و خوراك سنگين محتوي اراجيف آن با كمي نماد شناسي بالكاني و ضد نازي همراه شده است.منبع اقتباس كاپولا در اين فيلم داستان كوتاهي به قلم مورخ ديني مشهوري به نام ميرچا الياده (1986-1907) است. الياده را مي توان نمونه باسواد تر جوزف كمبل به حساب آورد كه سال ها در دانشگاه شيكاگو پناه گرفته بود و آثارش اين قابليت را داشتند كه به عنوان پاورقي كاميك بوك هاي «ثور» و «دكتر استرنج» انتشارات مارول منتشر شوند. يادم مي آيد كتاب هاي «امر قدسي و امر كفري» و «اسطوره بازگشت ابدي» وي دانشگاهيان خشك مغزي همچون من را حسابي به فكر فرو مي برد. الياده اما در بخش ديگر زندگي اش داستان هايي نوشته است كه به لحاظ پيچيدگي هاي ذهني فقط با داستان هاي بورخس قابل مقايسه هستند.«جواني بي جواني» كه الياده آن را در اواخر عمرش نوشته يكي از همين داستان هاي پيچيده است. دومينك ماتئي (تيم راث) در اين داستان همان طور كه خودش مي گويد يك پروفسور زبان شناسي سالخورده و شكست خورده است. داستان در عيد پاك سال 1938 شروع مي شود؛ زماني كه تيتر اول تمام روزنامه ها به اين جمله اختصاص يافته است؛ «سايه جنگ بر فراز روماني». حس و حال غريبي در هوا حكمفرما است و ماتئي تصميم گرفته است در اسرع وقت دست به خودكشي بزند اما ناگهان صاعقه يي آسماني با ماتئي برخورد مي كند و در ادامه الياده به سبك شمن هاي اهل سيبري اينگونه او را توصيف كند؛ «مردي كه از صاعقه جان سالم به در برده و كاملاً تغيير كرده است. اكنون او يك مرد جديد است.» زبان شناس پير داستان ناگهان با هوش سرشار و جواني غيرقابل وصفي مواجه مي شود تا تقريباً بخت دومي براي زندگي نصيبش شده باشد. وي در يك چشم به هم زدن زبان چيني ياد مي گيرد و نواي سرمست كننده سنتور هم حس رمزگونه توانايي هاي جديدش را تقويت مي كند. در همين حين دكتر معالج دومينك كه علاوه بر مسائل پزشكي به موضوعات جهاني علاقه مند است به او اخطار مي دهد؛ «فرانسه دارد ما را به نازي ها تسليم مي كند.» ابتدا پليس مخفي روماني به دنبال دومينك است اما كمي بعد نازي ها هم برايش دندان تيز مي كنند. از همين جا است كه به دستور گشتاپو پاي ماموري اغواگر (الكساندرا پريسي) به ماجرا باز مي شود كه قصد دارد در نقش زني جذاب اما بي وفا كه به صليب شكسته و كتاب «نبرد من» هيتلر توجه ويژه يي دارد مسير داستان را تغيير دهد.كاپولا بي هيچ پرده پوشي تاكيد كرده كه به دلايل شخصي داستان «جواني بي جواني» الياده را انتخاب كرده است. وي در گفت وگوي خود با اي. ا. اسكات در نيويورك تايمز با اشتياق گفته است؛ «مي دانم كه شباهت هاي زيادي با شخصيت اول فيلم دارم.» البته كاپولا بايد خود را با الياده مقايسه كند چون شباهت هاي داستان به زندگي خود الياده غيرقابل انكار است. الياده درست مانند دومينك در زمان نگارش داستان 70 ساله بوده و با فاشيسم حاكم در آن زمان روابط حسنه يي داشته است. الياده حتي در سا ل هاي جواني اش با طرفداري از موسوليني و «گارد آهنين» سوداي «روماني ملي گرا، شوونيست، مسلح و قدرتمند» را در سر داشته است. (گارد آهنين به حزب و جنبش ملي گرا در روماني اطلاق مي شده كه گرايشات فاشيستي اش شهره عام و خاص بوده است. م) الياده در دوران جنگ هم به عنوان وابسته فرهنگي روماني در پرتغال به سر مي برد و ديكتاتور سالازار را يك منجي مي ناميد. با اينكه بيشتر جانبداري هاي نامعقول سياسي الياده بعد از مرگ او فاش شده اند اما كاپولا در فيلم خود صرفاً به اشارات غيرمستقيم اكتفا كرده است. در واقع كاپولا خواسته يا ناخواسته براي حمايت از الياده يا تحسين فيلمنامه نويس «مهاجمان صندوقچه گمشده» اعتبارنامه ضد نازي فيلم را تقويت كرده است.«جواني بي جواني» يك ملودرام مطنطن است كه به دليل نورپردازي هاي اغراق شده، زواياي دوربين وارونه و امپرسيونيسم پر زرق و برقش صرفاً به يك فيلم مفرح شبيه است كه نمي تواند تماشاگر را با خود همراه كند. به عبارت ديگر «جواني بي جواني» با استفاده از عوامل توليد سابقاً معتبر، فضا سازي به شيوه فيلم «مرد سوم» و صحنه اوج از مدافتاده نسبت به مشابهانش در مرتبه پايين تري قرار مي گيرد. درست همان طور كه برتولوچي در فيلم «بوداي كوچك» و اسكورسيزي در فيلم «كاندون» نتوانستند از سفر به عرفان شرق به سلامت برگردند كاپولا هم در آخرين فيلم خود صرفاً يك ماشين زمان سينمايي خلق كرده است كه جذابيت چنداني براي تماشاگر امروز ندارد. نشريه ورايتي در مورد اين فيلم به جمله جالبي اشاره كرده است كه شايد به واقعيت نزديك باشد؛ «جواني بي جواني يعني سينما بي تماشاگر.» روشن است «جواني بي جواني» بهترين فيلم كاپولا نيست اما با بدترين فيلم هاي وي هم فاصله زيادي دارد. اين فيلم پيش زمينه يي براي شروع دوباره كاپولا است؛ شروعي كه در عمق وجود كاپولا ريشه دارد.
دوشنبه 10 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 252]