واضح آرشیو وب فارسی:رسالت: گفتگو با دكتر غلامرضا خواجه سروي، استاد دانشگاه و عضو هيئت علمى دانشگاه علامه طباطباييشهيد بهشتى دغدغه آينده انقلاب را داشت
گفتگو از: جواد راغ
آقاى دكتر لطفا براى شروع بحث درباره نقش شهيد بهشتى در نهادسازى در ابتداى انقلاب صحبت كنيد.
اين يكى از رويههاى شهيد بهشتى بود و سابقهاش به قبل از انقلاب بر مىگردد. ايشان با تاسيس نهادهاى آموزشى و پرورشى در سطح حوزه و نهادهاى آموزشى به سبك جديد اقدام به تربيت و ساخت كادرهاى جديد در سالهاى قبل از انقلاب نمود از جمله دبيرستان دين و دانش، انجمن اسلامى دانشجويان در اروپا، تبديل مسجد ايرانيان هامبورگ به مركز اسلامى هامبورگ و تلاش براى تاسيس مدرسه علميه شهيد حقانى از كارهاى ايشان است. در همان زمان شهيد بهشتى براى تاسيس يك دانشگاه اسلامى كه البته اين موضوع بعد از انقلاب تحقق يافت تلاش ويژه اى كرد. نتيجهاين تلاشها همين دانشگاه امام صادق عليه السلام است كه اين امر در زمان شهيد بهشتى تحقق نيافت اما حتى ايشان زمين دانشگاه را قبل از انقلاب خريدارى كرده بودند ولى مطمئنا در آن دوران رژيم اجازه چنين امرى را نمىداد.
بعد از انقلاب كه قدرت در دست نهادهاى مذهبى قرار گرفت ايشان بهعنوان مغز متفكر، مدير و ايدئولوگ هم در بعد نظرى و هم در بعد عملى مطرح بودند، بنابراين يكى از بحثهاى اصلى ايشان نهادسازى و تربيت نيرو بود. قبل از انقلاب به حالت آموزشى بود ولى بعد از انقلاب به صورت تشكيلاتى شد كه مهمترين آنها تشكيل حزب جمهورى اسلامى بود. در مقدمه مرامنامه حزب جمهورى اسلامى نوشته شده است كه هر انقلابى نياز به صيانت دارد و كسانى مىتوانند از انقلاب صيانت كنند كه به آرمانها و ارزشهاى آن اعتقاد داشته باشند و اين جمع براى آنكه كارايى لازم را داشته باشد ماتلاش مىكنيم حزبى را ايجاد كنيم تا نيروهاى مومن و متعهد تربيت كند و اين باعث انسجام نيروهاى مذهبى شد. ضمنا ايشان بهعنوان رئيس شوراى عالى قضائى كارشان سپردن امر قضا به دست قضات جوان و آوردن نيرو از حوزههاى علميه بود. شهيد بهشتى در نهادهاى ديگرى هم دخالت داشتند مثل جهاد سازندگي، صدا و سيما كه البته بيشتر نهادهاى انقلابى بود. ايشان نگاهشان به آينده بود كه با كادرسازى مديران آينده را تربيت كنند و چون در ابتداى انقلاب فرصت نبود با سپردن مسئوليت به جوانان همراه بود. در جامعه روحانيت تهران ايشان فردى موثر بودند. به جز حزب جمهورى اسلامي، سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى نيز هست كه البته اين سازمان رابطه مستقيمى با شهيد بهشتى نداشت. در كل ايشان سعى در زمينهسازى اجتماعى داشتند تا تشكيلات پا بگيرد.
آيا شهيد بهشتى هدف ديگرى را با ايجاد حزب جمهورى دنبال مىكردند؟
در رابطه با حزب جمهورى بايد گفت كه چون حزب بوده است هم رقيب داشته است و هم مخالف، البته موافقانى هم داشته است. مقابل ايشان موضع گيرى هاى متفاوتى بوده است. مخالفين مىگفتند كه شهيد بهشتى با حزب مىخواهد قدرت خود را بيشتر كند. در آن زمان راديوهاى خارجى مثل راديو اسرائيل مكررا اين مطلب را تكرار مىكردند كه شهيد بهشتى مىخواهد بعد از آيتالله خمينى رهبر شود. از اين رو سعى داشتند القا كنند شهيد بهشتى دنبال قدرت است و حزب جمهورى اسلامى ابزارى است براى اين قدرتطلبي. اما واقعيت اين است ايشان با كمك ديگران حزب را درست كردند تا از اين طريق انسجام بدهند به نيروهاى مذهبى و با اين انسجام كشور را اداره كنند. با كادرسازى است كه كشور اداره مىشود و اين امر براى تثبيت نظام كار درستى بود. ايشان مىخواستند كسانى ايران را اداره كنند كه به اهداف انقلاب اسلامى ايمان داشته باشند.
آيا از قشر روحانيون هم ايشان مخالفى داشتند؟
بخشى از روحانيون و جامعه روحانيت مبارز از جمله آيت الله مهدوى كنى نظر موافقى با تشكيل حزب نداشتند چون مىگفتند روحانيت يك نهاد اجتماعى ودينى است و فراگير و بايد نسبت به جريانات سياسى يك حالت پدرى داشته باشد.در حالى كه حزب يك تشكيلاتى است داراى مرامنامه كه همه جريانات را در بر نمىگيرد. بايد موضع بگيرد كه اين موضوع از مقام ارشادى و پدرانه آن مىكاهد و به همين خاطر روى خوشى نسبت به تشكيل حزب نداشتند.
آيا اين بخش از جامعه روحانيت مخالف ورودروحانيون به حوزه قدرت بودند يا فقط با حزب مشكل داشتند؟
نه بحث حزب با مسئوليت فرق دارد. حزب وارد انتخابات مىشود و موضع له و عليه مىگيرد و با اينكه همه اين بزرگواران جزءروحانيت بودند ولى بخشى موافق نبودند و نمىخواستند به صورت حزب وارد شوند البته مسائل ديگرى هم بود كه مثلا باتشكيل حزب بايد از دولت اجازه بگيرند و زير نظر دولت بروند و بايد پروانه بگيرند كه اين باعث مىشود هر روز دولت به شما دستور بدهد واگر قرار باشد كه از دولت اجازه بگيرند زمانى دولت به آنها اجازه فعاليت نخواهد داد. در صورتى كه اگر حزب نداشته باشند، فعاليت روحانيت ارتباطى با دولت ندارد و به نظر آيتالله مهدوى كه هنوز هم معتقد به اين امر هستند، روحانيت مخصوصا روحانيت شيعه نبايد زير نظر دولت باشد.
چرا افكار عمومى نتوانست آنگونه كه بايد شهيد بهشتى را بشناسد؟
اين بر مىگردد به خودايشان. چون در مورد شهيد بهشتى وافرادى مثل ايشان اين واقعيتى است كه ريشه در تاريخ دارد كه اولا برنامه مدون براى فضاسازى و تبليغات در سالهاى بعد از انقلاب وجود نداشت، ثانيا اين بر مىگردد به اعتقادات اين بزرگواران كه آنها تبليغات را لازم نمىدانستند نه به شكل فردى و در شكل تشكيلاتى هم اصولا تبليغاتى نبوده است.
مطلب سوم قوت تبليغاتى طرف مخالف بود چون آنها به همه ابزار مجهز بودند مثل منافقين كه اين شعار «بهشتى بهشتى طالقانى را تو كشتي» ساخت اينها بود و چون نيروهايى در مراكز مختلف داشتند مثل مدارس اين را در جامعه گسترش مىدادند و از اين طرف هم نيروهاى مذهبى منفعل عمل مىكردند و از ايشان دفاعى نمىكردند. مذهبيون مىتوانستند با حمله به طرف مقابل بخشى از مشكلات را كم كنند مثلا مداركى وجود دارد كه منتشر هم شده است كه مسعود رجوى با رژيم سابق همكارى داشته است. اين مىتوانست بهعنوان ابزار تبليغ باشد. اما مذهبىها اعتقاد داشتند كه ما براى خدا كار مىكنيم و كارى به مردم نداريم كه اين اثر وضعى خود را در جامعه مىگذارد. اين مشكل را ما هنوز در دولت نهم داريم. اين دولت چند ايراد اساسى دارد كه يكى از مشكلات اصلى اين دولت همين كاستى ها تبليغاتى است. در حالى كه در جبهه دوم خرداد درصد زيادى از كارشان تبليغات بود.
پس چرا اين ضعف تبليغاتى تمام اثراتش را بر روى شهيد بهشتى گذاشت؟
اين خاص ايشان نيست ولى وزن اصلى تبليغات روى ايشان بود. كلا روحانيون را جبهه ارتجاع مىگفتند. اين به صورت كليت ولى در جزئيات منافقين و قبلش گروه فرقان دقيقا روى عناصر كليدى مىرفتند. مثلا شهيد مطهرى را ترور كردند. مجاهدين خلق نيز ليستى شبيه گروه فرقان داشتند كه نشان مىدهد منافقين هم موافق اين ترور بودهاند. منتها در بين اين عناصر كليدى شهيد بهشتى به خاطر آنكه طراح بودند و بدون ترديد ايشان بودند كه جمهورى اسلامى نه يك كلمه كمتر و نه يك كلمه بيشتر را به شكل يك سند رسمى در قالب قانون اساسى كه بتواند مدل عملياتى حكومتى باشد را پايهگذارى كردند بيشتر مطمح نظر بودند. اگر شهيد بهشتى نبودند بعيد بود كه كسى در مقابل منتقدين و معاندين بايستد و از پس آنها برآيد.
جدا از مخالفين، نيروهاى مذهبى نيز ديد درستى نسبت به ايشان نداشتند. ايشان تلاش مىكردند كه جامعه را به يك جامعه ارزشمحورتبديل كنند. مثل تشكيل هيئت هفت نفره واگذارى زمين و نظام بانكدارى اسلامي. در بحث صدا و سيما و بحثهاى هنرى هم نيز فرد موثرى بودند.
از سويى حدس مىزدند كه ايشان تداوم رهبرى در ايران است و مىخواستند بعد از امام كسى راه ايشان را ادامه ندهد و انقلاب نتواند دوام پيدا كند و متاسفانه دفاعى هم از طرف نيروهاى مذهبى صورت نمىگرفت و خود شهيد بهشتى هم مىگفتند: “ان الله يدافع ان الذين آمنوا” و همه اينها باعث شد كه در نهايت چهره ايشان مخدوش گردد و فضايى بود كه اجازه دفاع نمىداد ما اين فضا را در دوران دوم خرداد نيز تجربه كردهايم.
از ويژگىهاى شخصيتى شهيد بهشتى بفرماييد.
شهيد بهشتى يك شخصيت فرهنگى بود و در دبيرستان حكيم نظامى قم، زبان انگليسى تدريس مىكردند. بسيارى از بزرگان شاگرد ايشان بودند. انسانى لين و فرهنگى بودند كه هميشه اهل مناظره و ادب بودند و هيچگاه به كسى توهين نمىكردند. متاسفانه تلويزيون در اين زمينه كارى نكرده است. ايشان شخصيت بازى بودند و مىگفتند مخالفين حرفشان را بزنند ما هم حرفمان را مىزنيم و حتى ايشان با رهبر حزب توده مناظره كردند.
ولى چون منافقين در بحث كم مىآوردند، روى شخصيت ايشان تبليغات منفى مىكردند و حتى در زندگى شخصىشان هم شايعهپردازى مىكردند كه زنش آلمانى است. در آن زمان حتى متدينين هم باورشان آمده بود كه مشكلات جنگ، گروههاى تجزيهطلب و مشكلات اقتصادى را به عهده شهيد بهشتى مىانداختند.
اساسا ريشه ها و علل شايعهپردازى در كشور ما چيست؟
شايعه در كشورى مثل ما كه مسائلى همچون مردمسالارى و آزادى بيان تازه رواج يافته، طبيعى است ولى الان نسبت به اول انقلاب بهتر شده است و اين در فرهنگ مردم است. من از روز اول مىدانستم كه دولت نهم به خاطر نداشتن سيستم اطلاعرسانى درست با مشكل مواجه خواهد شد و اين به آنجايى خواهد انجاميد كه عدهاى خدمتگزار، غير كارشناس خوانده خواهند شد.
منشا اين شايعهپردازى در داخل كجاست؟
اين بيشتر منشا حزبى و جناحى دارد. آن زمان منافقين همه اين كارها را مىكردند چون آنها قدرتطلب بودند و شهيد بهشتى را مانع خود مىديدند پس ناچار شدند او را تخريب كنند اما پس از شهادت بهشتى فضا برگشت.
از اينكه در اين گفتگو شركت نموديد، متشكرم.
من هم از شما متشكرم.
چهارشنبه 5 تير 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: رسالت]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 471]