تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 7 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):مردم، بيشتر از آن‏كه با عمر خود زندگى كنند، با احسان و نيكوكارى خود زندگى مى‏كنند...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

خرید یخچال خارجی

ویترین طلا

کاشت پای مصنوعی

مورگیج

میز جلو مبلی

سود سوز آور

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

مبلمان اداری

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1802410604




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

ورود به منطقه ممنوعه


واضح آرشیو وب فارسی:پرشین وی: ورود به منطقه ممنوعه رفتارها- اصلا اتفاقي نيست، اين‌كه موسيقي فوق‌‌العادة فيلم خوب و مدرني مثل «مرثيه‌اي براي يك رؤيا» كه قصه‌اش حول و حوش مواد مخدر و فروپاشي رؤياهاي چند تا آدم عادي است، بشود موسيقي تيتراژ برنامه خوب و مدرني مثل «هزار راه نرفته». هرچند خانم شريفي يكي از آدم‌هاي اصلي اين برنامه (مي‌توانستيم بنويسيم آدم اصلي اين برنامه، ولي خودش اصلا خوشش نمي‌آيد)، بگويد كه اتفاقي بوده. انگار قرار بوده موسيقي اختصاصي بسازند، ولي موقع ساخت تيتراژ، همين موسيقي داشته توي اتاق پخش مي‌شده و سازنده تيتراژ‍، تيتراژ را بر اساس آن طراحي ‌مي‌‌‌‌كند. وقتي عوامل برنامه اين موسيقي را گوش مي‌دهند، اين‌قدر خوش‌شان مي‌آيد كه بي‌خيال ساخت موسيقي ديگري مي‌شوند. به قول خانم شريفي اصلا اين موسيقي به «هزار راه نرفته» بيشتر مي‌آيد تا به خود «مرثيه‌اي براي يك رؤيا»! حالا چرا توي شروع گفت‌وگو اين همه داريم درباره موسيقي‌ «هزار راه نرفته» روده‌درازي مي‌كنيم؟ انتخاب اين موسيقي خاص و متفاوت، سليقه متفاوت و خاص گروه سازنده اين برنامه را نشان مي‌دهد. سليقه و وسواسي كه آن را در تك‌تك اجزاي ريز و درشت برنامه مي‌توانيد ببينيد، از شكل تصويري و گرافيكي كار و تدوين و نورپردازي و تصويربرداري و انتخاب كارشناسان برنامه و سؤالات بگيريد تا حتي انتخاب متن‌هاي ميان برنامه. اين سليقه و وسواس، در انتخاب سوژه‌هاي برنامه و پرداخت آن هم حسابي معلوم است. تا به حال برنامه‌هاي زيادي با موضوع ازدواج و طلاق در راديو و تلويزيون داشته‌ايم، ولي هيچ‌كدام مثل اين برنامه به اين موفقيت و تأثير گسترده دست پيدا نكرده‌اند. آمار صدا و سيما هم چنين چيزي را نشان مي‌دهد: سري اول اين برنامه 33 درصد، سري دوم 5 /55 درصد، سري سوم 8/66 درصد و سري چهارم تا الان 80 درصد بيننده داشته است كه در ميان مجموعه‌هاي اينچنيني، آمار عجيب و غريبي است. برنامه‌هاي تركيبي مشابه با موضوع ازدواج و طلاق اگر 10 تا 15 درصد بيننده داشته باشند، كلاه‌شان را بالا مي‌اندازند. ولي «هزار راه نرفته» بيشتر از خيلي از سريال‌هاي تلويزيوني بيننده دارد. چرا؟ پاسخ ساده‌اي دارد، اين برنامه از معدود برنامه‌هاي تلويزيون ماست كه نگاهي واقع‌بينانه و كارشناسي (با پشتوانه ماه‌‌ها تحقيق و مطالعه) به موضوعي اجتماعي مثل ازدواج و طلاق دارد و اين نگاه را در قالب يك برنامه تلويزيوني جذاب ريخته تا حرام نشود و تأثيرش را بگذارد. براي همين اصلا عجيب نيست كه صدا و سيما براي طرح و بررسي شفاف موضوعي مثل دوست دختر و دوست پسر به اين برنامه اعتماد مي‌كند و پس از سال‌ها در تلويزيون دختران و پسراني با قيافه‌هاي متفاوت را مي‌بينيم كه حتي بدون محو شدن چهره‌شان درباره اين نوع دوستي‌ها حرف‌ مي‌زنند. اتفاق‌هاي اينچنيني كه اين برنامه شروع‌كننده‌اش بوده و تصاوير و حرف‌هايي كه تا قبل از اين برنامه، از تلويزيون پخش نشده بودند، همه و همه زير سر گروه سرسخت و پيگيري است كه در اين اوضاع برنامه‌سازي «بساز و برو»، براي خوب در‌آوردن تك‌تك بخش‌هاي برنامه‌شان كلي عرق مي‌ريزند. در گفت‌وگو با خانم شريفي سعي كرديم بخشي از رمز و رموز اين گروه و نوع نگاه‌شان و سختي‌هايشان براي ساخت اين برنامه را برملا كنيم. گفت‌وگويي كه با يك گپ خودماني شروع شد و بعد... اين كساني را كه مي‌آيند توي برنامه و درباره زندگي‌شان اين‌قدر راحت صحبت مي‌كنند، از كجا پيدا مي‌كنيد؟ به غير از دورة اول، در بقية دوره‌ها اين‌طوري بوده كه ما توي تلويزيون فراخوان مي‌داديم كه هر كس تمايل دارد جلوي دوربين حرف بزند، تماس بگيرد. بعد تقريبا روزي 200 نفر تماس مي‌گرفتند. از اين 200 تا 10 نفر حاضر مي‌شدند كه بيايند. از اين 10 تا هم فقط 5 نفر مي‌آمدند و مصاحبه مي‌كردند و دست آخر فقط 2 نفر حاضر مي‌شدند كه مصاحبه‌شان پخش شود. چي مي‌شد كه نمي‌آمدند؟ خب ما براي خودمان شرايطي داشتيم. بايد يك اتفاقي هم مي‌افتاد كه آدم‌ها توي شرايطِ كاملا تهييج‌شده نباشند. شما براي اين آدم‌هايي كه به برنامه‌تان مي‌آمدند، انگار نقش مشاور را هم داشتيد. اين آدم‌ها در ارتباطي كه با شما داشتند، يك مقدار نظرشان نسبت به موضوع تغيير مي‌كرد. اتفاقي كه مي‌افتاد، اين بود كه ما شمارة همسر هر كسي را كه به تنهايي مراجعه مي‌كرد، داشتيم. ماجرا اصلا مراحل داشت. ما فرم‌هاي متعدد داشتيم و اين‌ها هم به صورت كتبي امضا دادند كه ما حاضريم جلوي دوربين قرار بگيريم. همة اين كارها باعث مي‌شد كه در طول مدت تماس بودن آن هيجانات اوليه بگذرد و طرف منطقي‌تر صحبت كند. ولي خب چون طي اين مراحل، يك مقدار زمان مي‌برد، گاهي اوقات يك عده پشيمان مي‌شدند. تازه آن يك نفري هم كه حاضر مي‌شد بيايد جلوي دوربين، زنگ مي‌زد و مي‌گفت با برادرم صحبت كرده‌ام و او گفته نبايد اين چيزها پخش شود. حتي ممكن بود توي اين فاصله با هم آشتي كنند و برگردند سرخانه و زندگي‌شان؟ بله. از اين نمونه‌ها داشتيم، منتها اكثر كساني كه در هزار راه نرفته شركت مي‌كردند، رابطه‌شان به مقدار زيادي از بين رفته بود. يعني ديگر به آخر خط رسيده‌اند؟ بله. كساني كه دو نفري با هم مي‌آيند سراغ ما، واقعا به آخر خط رسيده‌اند. باز يك‌ نفره‌ها بعضا يك اميدي براي بازگشت دارند. آره ديگر. احتمالا با خودشان مي‌گويند با استفاده از رسانه يك تيكي بزنند شايد فرجي شد. آره، همين آقايي كه برنامه‌اش پارسال پخش شد و كلي هم سر و صدا كرد ـ‌هماني كه دو بار ازدواج كرده بود ـ آمده بود كه خانمش او را ببخشد. پس اين‌جا براي خودش يك جور دفتر مشاوره هم هست! مشاوران ما به غير از اين دورة آخر، غالبا آمادگي اين را داشتند كه به هر كسي كه مي‌خواهد، مشاوره بدهند. ولي اين سري آخر، عجيب بود. بعضي مواقع حتي من خودم پيشنهاد مي‌دادم كه شما حتما يك جلسه برويد پيش فلاني، ما برايتان وقت مي‌گيريم. ولي هيچ‌كس مشاوره نمي‌خواست. تا حالا كسي بود كه حرف بزند اما بعد پشيمان بشود و نخواهد مصاحبه‌اش را پخش كنيد. من به همه اين قول را مي‌دهم كه اگر نخواهند، به هيچ وجه گفت‌وگوهايشان پخش نمي‌شود. تا حالا كسي نبوده كه ما خلف وعده كرده باشيم. حتي روي نوار گفت‌وگوهايشان را پاك كرديم و چيز ديگري ضبط كرديم. به نظر مي‌رسد خود سوژه، خيلي شما را مجذوب مي‌كند، جدا از بحث ساخت برنامه و اين‌ها. اين، حرفِ كاملا درستي است. چون اگر غير از اين بود، آن‌ها اين‌قدر راحت حرف نمي‌زدند. ضمن اين كه شما آن چهره‌هاي گريان را نمي‌ديديد، چون خيلي وقت‌ها تصوير مات بود. ولي من مي‌ديدم. من هيچ‌وقت اين حرف دكتر مهدوي را فراموش نمي‌كنم. ايشان مي‌گفتند طلاق فاجعه‌آميزترين مسألة زندگي هر كسي بعد از مرگ عزيز است. واقعا هم همين‌طور است. مشكل زندگي، خيلي سخت است. يعني من الان به محض اين كه بخواهم يك مطلب عاطفي و واقعي و دروني از خودم را مطرح كنم، شما به كلي، روزنامه و مصاحبه را فراموش مي‌كنيد. آن موقعي هم كه من مي‌نشينم اين‌‌جا و با يك نفر حرف مي‌زنم، هم من فراموش مي‌كنم كه جلوي دوربين هستم و هم طرف مقابلم؛ و اين چيزي است كه من را دچار عذاب وجدان مي‌كند. عذاب وجدان يا درگيري‌هاي عاطفي؟ نه! بخشي از آن، عذاب وجدان است. چرا؟ چون خوب گوش مي‌دادم، مردم اين‌قدر خوب مي‌گفتند. وقتي ماجرا تا اين حد شكل مي‌گيرد، كه بيننده احساس مي‌كند كه اين‌ها نمي‌تواند واقعي باشد و نمايشي است، پس يك اتفاقي افتاده. آن آدم كاملا اعتماد كرده و همة درونياتش را بيرون ريخته. اين خيلي حرف است! گروه توليد ما خيلي تعدادشان زياد است. ما چهار پنج دوربينه كار مي‌‌كنيم. يعني حتما دو تا تصويربردار جدي، آن‌جا پشت دوربين‌هاي بزرگ نشسته‌اند؛ و دستيارهايشان و صدابردار و كارگردان و خودش و خيلي‌ها! پيش اين همه آدم حرف زدن و آن‌طوري بيرون ريختن، براي من عذاب وجدان ايجاد مي‌كند. خب اگر قرار باشد كار مستند دربيايد، اين‌‌جور اتفاقات هم طبيعي است. بله. بخشي از آن، اجتناب‌ناپذير است. ولي خب... چه كار مي‌كنيد؟ آن‌‌جا چه اتفاقي مي‌‌افتد؟ توي برنامة شما آدم‌ها شخصيت خودشان را به راحتي جلوي دوربين نشان مي‌دهند. چه جوري؟ فقط همين شنيدن حرف‌هايشان كافي است تا اين كار را بكنند؟ همه آدم‌هايي كه آمده‌اند اين‌جا و حرف زده‌اند، حداقل دو تا نوار 40 دقيقه‌اي گفت‌وگو دارند. ولي اين آدم‌ها آن اولي كه مي‌نشينند جلوي دوربين، خيلي رسمي حرف مي‌زنند. مثلا مي‌گويند «من به ايشان عرض كردم اين‌چه طرز حرف زدن است» بعد كم‌كم، ده دقيقه يك ربعي كه مي‌گذرد، يخشان مي‌شكند. اين يخ چه جوري مي‌شكند؟ خيلي عادي، شنيدن! يك مثال بزنم. شما چرا موقع شروع مصاحبه از من سوال نپرسيديد، چون ما الان داريم با هم گفت‌وگو مي‌كنيم. آن‌جا هم همين اتفاق مي‌افتاد. اين سري‌هاي آخر كه ديگر كار خيلي راحت‌تر بود. چون مردم من را مي‌شناختند. بله! اعتماد به من خيلي سخت بود. ولي وقتي كه مي‌نشستند، اين بي‌اعتمادي تمام مي‌شد. توي همين گفت‌وگوها. اين‌جا يك مسأله‌اي هست خانم شريفي. اين آدم‌ها مي‌دانند كه حرف‌هايشان از تلويزيون پخش مي‌شود و همه مي‌بينند. حالا غير از بحث اطمينان متقابل، آن احساسِ از تلويزيون پخش شدن را چه كار مي‌كنيد؟ خيلي‌ها اين احساس را نداشتند؛ به‌ويژه در سري اول و دوم. يعني اين بعد وسيع رسانه‌اي را باور نمي‌كردند. البته من هم انتظار اين اندازه مخاطب كه جذب برنامه شده باشند را نداشتم. ولي الان خيلي راحت‌تر شده. و البته تعداد كساني كه حاضرند جلوي دوربين بيايند خيلي كمتر شده. خب قبلا نمي‌دانستند كه چه اتفاقاتي مي‌افتد و شما از اين موضوع استفاده كرديد. منظورتان سوءاستفاده است (با خنده). نه! ما توضيحات لازم را مي‌داديم. حتي يك دختر خانمي اصرار داشت كه تصويرش پخش شود. پدر او رئيس يكي از شعبه‌هاي اصلي يكي از بانك‌هاي بزرگ بود. هر چي ما به‌اش مي‌گفتيم جلوي دوربين نيا، براي پدرت بد مي‌شود، مي‌گفت: «نه! من اصلا مشكل ندارم.» به شدت به همسرش علاقه داشت و فكر مي‌كرد به خاطر خانوادة همسرش مجبور است از او جدا شود. مي‌گفت: «بايد به او بگويم دوستش دارم.» قرار نبود از كسي بد بگويد. ما صحبت‌هاي ايشان را ضبط كرديم. برنامه خوبي هم شد. بعدا پشيمان شد؟ پدرشان آمدند. ما برنامه را ساخته بوديم و تحويل داده بوديم. گفتم واقعا هيچ‌كاري نمي‌شود كرد. بالاخره نامه نوشتم به مدير شبكه و در نهايت تصوير دختر را پوشانديم. پدرش گفته بود صدايش اشكال ندارد، تصويرش نباشد. بعداچطور؟ شده كسي بعد از پخش تصويرش پشيمان بشود؟ ما همه جور واكنشي داشتيم. حتي يكي دو مورد داشتيم كه بعد از پخش برنامه، نامه به دستمان رسيد كه «لطفا برنامة من را پخش نكنيد، چون دارم برمي‌گردم به زندگي.» ولي نامه حدودا دو هفته بعد از پخش رسيد. معمولا ما در اين جور موردها تصوير نداريم. معمولا چهره‌شان مات است. ما همه جوره‌اش را داشتيم. خيلي‌ها هم زنگ زدند و تشكر كردند. ايدة برنامه مال خودتان بود؟ يعني از اول، خودتان به سازمان پيشنهاد ساخت آن را داديد؟ بله. البته نوع ساختارش را كه نه، فقط موضوعي. ما اصلا هيچ الگوبرداري خارجي نداشتيم. چون از اولش كه شروع كرديم، نمي‌دانستيم چي مي‌خواهيم بگوييم. فقط مي‌دانستيم چي نمي‌خواهيم بگوييم. چي نمي‌خواستيد بگوييد؟ نمي‌خواستيم بگوييم كه فقط يك روان‌شناس، همه چيز را مي‌داند و بقيه نمي‌دانند. نمي‌خواستيم مشكلات همه را با اين برنامه حل كنيم. يعني وقتي كه من طرح را مي‌دادم، ‌گفتم هدف ما كاهش آمار طلاق نيست، آگاهي دادن است. به نظر شما چون طلاق يك پديدة مذموم است، نبايد واقعيت را درباره‌اش گفت؟ طلاق وقتي در ذات خودش معني رهايي دارد، چطور مي‌تواند مذموم باشد؟يعني يك ازدواج غلط، ممدوح است؛ ولي يك طلاق درست، مذموم؟ هر پديدة اجتماعي اگر در جاي خودش واقع نشود، غلط است و آسيب‌زننده. من الان مي‌گويم كه رقم خيلي بالايي از طلاق‌هايي كه الان رخ مي‌دهد، اگر همه چيز در جاي خودش بود اتفاق نمي‌افتاد. پس غلط است و آسيب‌زننده. ولي واقعا طلاق مذموم است؟ بله! يك موقع‌هايي مي‌گويند عرش به لرزه درمي‌آيد. خب اين درست است. ولي اگر ما يك كار خطاي ديگر بكنيم، چطور؟ شخصا مي‌گويم كه هزار راه نرفته برنامة طلاق نيست، برنامه ازدواج است. چون اكثر بازخوردهايي كه گرفته‌ايم از جوان‌هايي بوده كه داشتند ازدواج مي‌كرده‌اند؛ كساني كه متوجه شده‌اند كه چه مشكلاتي ممكن است در يك زندگي مشترك به وجود بيايد و حواسشان را بيشتر جمع مي‌كنند. اين خيلي عالي بود. حالا اين برنامة شما با آن ديدگاهي كه معتقد است نبايد آمار داد و واقعيت را گفت، در تضاد نيست؟ شما مي‌آييد واقعيت را نشان مي‌دهيد و همة آن آدم‌هايي را كه بعدا ممكن است اتفاق بدي در زندگي‌شان بيفتد، وادار به يك بازبيني مي‌كنيد. اين البته لزوما به اين معني نيست كه آن‌ها ازدواج نمي‌كنند. من كاملا حرف شما را مي‌فهمم و تأييدتان مي‌كنم. منظور شما اين است كه با حذف صورت مسأله چيزي درست نمي‌شود. ولي من از ديد كار خودم مي‌گويم، شايد همه كساني كه صرفا آمار دادند خيلي درست رفتار نكردند. يعني فقط يك اطلاعاتي داده شده. هدف از آن اطلاع‌رساني چيست؟ يعني اگر من مي‌خواهم اعلام كنم كه طلاق فاجعه است، براي اين است كه مردم برنامه من را ببينند؟ يا براي اين كه سازمان برنامه‌ام را قبول كند يا واقعا براي اين است كه درباره يك معضل اجتماعي بحث كنيم و همه حركت كنيم؟ ولي ما يك خبري را فقط به اين جهت كه خبر مهمي است، بزرگ مي‌كنيم و اعلامش مي‌كنيم. به تبعاتش هم كاري نداريم. من يك مثال بزنم؟ بله، حتما! يك خبري را روزنامه‌ها اعلام كردند كه آمار دختران آمادة ازدواج از پسرها بيشتر است. يك عده گفتند يك ميليون و دويست ‌هزارتا بيشتر. يك عده گفتند 7 ميليون بيشتر. هنوز هم معلوم نيست چقدر بيشتر. در يكي از برنامه‌هاي ما يكي از جامعه‌شناس‌ها گفت نه اين‌طور هم نيست. خيلي هم تفاوت ندارد. حالا كي درست مي‌گويد و اصلا مي‌خواهيم چه كار كنيم؟ ما براي برنامه خيلي تحقيق مي‌كنيم و توي اين تحقيقات، دخترهاي زيادي را ديده‌ايم كه براي ازدواج تلاش مي‌كنند؛ فقط به خاطر اين‌كه نكند شوهر گيرشان نيايد، چون گفته‌اند تعداد دخترها از پسرها بيشتر است. اين واقعا درست است؟ من وقتي اين خبر را مي‌دهم، بايد بگويم كه فرض كنيم اين اتفاق به خاطر اين افتاده كه امكان مهاجرت به كشورهاي ديگر براي آقايان راحت‌تر از خانم‌ها است و خب اين بايد يك تعديلي به وجود بياورد. حالا گفتن اين خبر، درست است يا نه؟ من مي‌گويم اين حرفي كه شما مي‌زنيد، كاملا درست است. ولي اي كاش همة ما در جايگاه خودمان اين‌قدر هوشياري داشتيم. در درجة اول، آن كساني كه متولي فرهنگ هستند، با اين اخبار يك تكاني در وضعيت اجتماعي ايجاد مي‌كردند. بعدش ما احساس مي‌كرديم كه اين مرجع‌ها وجود دارند و ما بايد خبررساني‌مان را درست انجام بدهيم و اطلاعات آن‌ها را كامل كنيم. مي‌دانيد، يك سري مقاومت‌هايي در زمينه كاري شما وجود دارد. چه توي سازمان و چه در جاهايي كه مي‌رويد براي تهيه گزارش و گفت‌وگو. ولي در عين حال در هزار راه نرفته چيزهايي پخش مي‌شود كه قبلا همه فكر مي‌كردند خط قرمز است. اين خط قرمزها واقعا وجود نداشته يا اين كه اتفاق ديگري افتاده است؟ من احساس مي‌كنم شناخت از آدم‌ها خيلي مهم است. ضمن اين كه مديران شبكه دو واقعا فوق‌العاده هستند و من واقعا از آن‌ها تشكر مي‌كنم. من هم به خيلي چيزها باور دارم. گاهي وقت‌ها وقتي برنامه‌اي از سوي سازمان اصلاح مي‌شود، مي‌بينم اگر من هم جاي بيننده بودم شايد جا مي‌خوردم. به قول شما در شرايطي كه اين حرف‌ها زده نمي‌شود، وقتي اتفاق تازه‌اي مي‌افتد براي خود مردم يك‌جور شگفت‌زدگي رخ مي‌دهد كه باعث مي‌شود ننشينند پاي برنامه و گوش بدهند. مي‌گويند: «اِ چي شد؟ اين دختره و پسره چرا كنار هم نشسته بودند و گفتند ما سه سال است كه با هم دوست‌ايم؟» در حالي كه مردم هر روز توي خيابان مي‌بينند اين چيزها را! اگر تلفن‌هايي را كه به برنامه شده، بشنويد اصلا تعجب مي‌كنيد كه اين‌ها مگر توي اين شهرها راه نمي‌روند؟ من پيام‌هاي متفاوت زياد دارم. هم آقايان مي‌گويند خانم شريفي طرفدار خانم‌ها است، هم خانم‌هاي بيشتري مي‌گويند فلاني هواي آقايان را دارد. بعد يك برنامه‌اي پخش مي‌شود و من منتظرم كه همه خانم‌ها تلفن بزنند و تشكر كنند. باور كنيد برعكس مي‌شود، اعتراض خانم‌ها بيشتر مي‌شود! هميشه همين‌طوري است! برگرديم سر سؤال قبلي و آن خط قرمزها؟ من خيلي دلم مي‌خواهد از زير سؤال شما در بروم! سري چهارم هزار راه نرفته يك جور قشر تحصيل‌كرده را به تحسين وا داشته والا ما در مورد همين مواردي كه شما مي‌گوييد از طرف مردم حتما مورد عتاب و خطاب قرار مي‌گيريم. اما در مورد سؤالي كه پرسيديد و جواب دادنش براي من خيلي سخت است، فكر مي‌كنم يك شناخت اوليه‌اي از من ايجاد شده به عنوان هزار راه نرفته و در عين حال ما خودمان هم سختي‌هايش را مي‌كشيم. يعني اين را داريم كه براي پخش يك قسمت‌هايي خيلي سختي مي‌كشيم. تلاش مي‌كنيم تا اين اتفاق بيفتد. آخر خيلي وقت‌ها مي‌گويند اين موضوع را نبايد گفت. ولي هيچ‌كس نمي‌پرسد چرا نبايد گفت؟ فقط چون تا حالا كسي درباره‌اش حرفي نزده، تبديل شده به يك تابو. واقعا شايد اگر ما هم در مقام تصميم‌گيري بوديم، چون نمي‌دانستيم بعدش قرار است چه اتفاقي بيفتد، مي‌خواهد تخريب كند يا اصلاح كند، شايد ما هم مانعش مي‌شديم. ولي معلوم است كه مديرهاي شما اين جسارت و اطمينان را داشتند. آره. اين اطمينان رخ داده است. من باز هم به عنوان ترجيع‌بند مصاحبه مي‌گويم كه هزار راه نرفته قائم به من نيست و يك كار گروهي است. ضمن اين كه حتما مي‌دانيد در كارهاي مستند، در اجتماع هم سنگ‌هاي زيادي جلوي پاي شما مي‌اندازند. چه سنگ‌هايي مثلا؟ مثلا براي سري چهارم، قرار بود برويم در بين مسافرهاي تورهاي يك روزه و برنامه ضبط كنيم. همه چيز آماده بود. حتي ساعت6 صبح قرار گذاشتيم كه برويم، درست دو ساعت قبل از اين كه بچه‌ها بروند خبر دادند كه آن تيم گفته كه ما نمي‌خواهيم اين‌ها با ما بيايند. مي‌گفتند اگر نشان داده بشود در اين اتوبوس كه دارد مي‌رود شهرستان، همه دوست دختر، دوست پسر هستند، براي ما بد است، كار و كاسبي‌مان كساد مي‌شود. آن وقت از همه كساني كه با تور مي‌آمدند بايد اجازه مي‌گرفتيد ؟ بله. بچه‌هاي گروه تحقيق ما رفته بودند، با همه‌شان حرف زده بودند. يك عده‌شان گفته بودند اشكال ندارد و ما مي‌آييم جلوي دوربين، يك عده هم گفته بودند نه. چون ما اصلا نمي‌دانستيم كه يك دختر حاضر مي‌شود بيايد جلوي دوربين و بگويد اين دوست پسرم است؟ مثلا در اتوبوسي كه مي‌رود نمك‌آبرود! آره. اصلا هر كجا. اين خيلي عجيب بود. ببينيد مثلا ما دخترهاي سن بالا مي‌خواستيم براي اين كه بيايند بگويند حالا كه ما ازدواج نكرديم، اين مشكلات را داريم يا اين راحتي‌ها را. هيچ‌كس حاضر نشد بيايد. حتي در مورد همين بحث دوست دختر، دوست پسر خيلي جاها مشكل پيدا كرديم. خيلي از ارگان‌ها مي‌پرسيدند چي مي‌خواهيد بگوييد. اين‌ها خب سختي‌هايي است كه در اجتماع هست. ولي باز هم تصورات ما مي‌شكست. دخترها و پسرها خيلي راحت مي‌آمدند جلوي دوربين! اين دختر و پسرها را هم با فراخوان پيدا مي‌كرديد؟ نه. ما مي‌رفتيم و پيدا مي‌كرديم. اولين جايي كه رفتيد كجا بود؟ بعد از اين كه آن قضيه تور منتفي شد، رفتيم كوه. رفتيم و آرم هزار راه نرفته را زديم. بعد بچه‌ها با دخترها و پسرها حرف مي‌زدند. ما با نزديك 40 تا آدم حرف زديم تا 10 تا گفت‌وگو از تويش در بيايد. ضمن اين كه ما بايد نشان بدهيم كه آخر اين رابطه به شكست منجر مي‌شود. يعني چي بايد نشان بدهيد؟ يعني اين كه واقعا اكثر قابل توجهش منجر به شكست است. چون ما هنوز تربيت نشده‌ايم كه بدانيم آدم‌ها مي‌توانند خيلي ساده با هم مراوده داشته باشند. من الان با شماها دوستم! چرا بايد حتما يك احساسي شكل بگيرد و ماجرا تغيير شكل بدهد. اين‌ها را به جوان‌هاي ما ياد نداده‌اند. بالاخره چي؟‌ يعني راه رفته‌اش چي است؟ اگر به ما اجازه بدهند يك برنامه‌مان پخش شود، شكل موفق اين رابطه را هم داريم. اگرچه من بعيد مي‌دانم. يعني آخرش ازدواج كردند؟ بله و مدتي هم ازش گذشته. خب پس چرا مي‌گوييد اكثرش شكست مي‌خورد؟ بله. بيشترش اين‌طوري است. چون آموزش نديده‌ايم. اين آموزش يعني چي؟ شامل چه چيزهايي است؟ يعني حضور خانواده و تربيت بچه‌ها كه با شروع يك ارتباط ساده در محل كار، تحصيل يا اجتماع، وارد مراحل ديگري نشوند و اجازه دهند براي انتخاب همسر راه‌هاي منطقي و درست و مطابق شأنمان طي شود. شايد مشكل اين باشد كه در رسانه ملي ما اين رابطه تا حالا مخفي بوده. ما همين چند وقت پيش يك گردهمايي دانشجويي داشتيم درباره «دوست دختر، دوست پسر» شما باور نمي‌كنيد بابت اين گردهمايي چقدر نامه براي ما آمده كه توضيح بدهيد چرا آن دخترها و پسرها را پهلوي هم نشانده‌ايد. بابا! اين‌ها دانشجواند كه توي دانشگاه هم همين‌جوري‌اند. توي تاكسي هم ما كنار هم مي‌نشينيم. خب ما اگر يك كم صبر داشته باشيم مي‌بينيم كه هيچ اتفاقي هم نمي‌افتد. همين! مثلا ما خيلي كم توي تلويزيون خانمي را مي‌بينيم كه روسري‌اش كمي عقب رفته باشد. بحث سر تأييد پوشش فلان خانم نيست. خودم صد در صد به حجاب اعتقاد دارم و دوست ندارم همسرم يك تار مويش هم بيرون باشد. ولي همين نشان ندادن اين چيزها راه درستي است يا نشان دادنش؟ براي چي نشان بدهيم؟ نشان بدهيم كه چي بشود؟ چيزي را كه در خيابان اتفاق مي‌افتد، چطور مي‌توانيم نشان ندهيم؟ نه! نه اين‌كه به قصد نشان ندهيم. من مي‌گويم براي چي بايد چيزهايي كه در جامعه به‌وفور مي‌شود ديد را نشان بدهيم؟ ببينيد، تلويزيون مي‌تواند تأثيرگذار باشد. برنامه شما اين را نشان داده. برنامه شما با نشان دادن يك چيزهايي توانسته اعتماد مخاطب را جلب كند و حالا يك سري جوان هستند كه مي‌نشينند پاي برنامه‌تان و حداقل دو درصدشان يك چيزهايي ياد مي‌گيرند. تلويزيون با پخش تصوير واقعي از جامعه مي‌تواند اعتماد خيلي از مردم به خصوص جوان‌هايي را كه تلويزيون دوست دارد روي آن‌ها تأثيرگذار باشد، جلب كند و تأثيرش را روي آن‌ها بگذارد. درست مي‌گوييد. ولي كج‌فهمي هم خيلي چيز بدي است. ما يك برنامه‌اي پخش كرديم كه من با يك پسر و دختر توي كافي‌شاپ حرف زده بودم. بعد برنامه تقريبا 20 تا تلفن پشت سر هم داشتيم كه آقاهايي زنگ زده بودند و اعتراض كرده بودند. با ادبيات مختلف! حتي يك آقايي خيلي به كارشناس‌هاي ما توهين كرده بود. اين‌ها كم‌كم روي ناخودآگاه آدم تأثير مي‌گذارد. البته من منكر سعه صدر نيستم. ولي يك موقع‌هايي آدم فكر مي‌كند يك خرده دست به عصا تر راه برود، بتواند آهسته جلو برود. قطعا اگر خيلي از اين حرف‌هايي را كه ما الان در هزار راه نرفته چهار مي‌زنيم توي سري اول مي‌زديم، ديگر خبري از سري‌هاي بعدي نبود. خانم شريفي، ارزيابي خودتان از وضعيت اجتماعي جامعه بعد از ساخت 4 دوره برنامه چقدر تغيير كرده؟ اصلا بگوييد خوش‌بين‌تر شده‌ايد يا نه فكر مي‌كنيد اوضاع از نزديك، بدتر از حد تصور است؟ من كلا آدم خوشبيني هستم. تك تك آدم‌‌ها را كه مي‌بينم به وجد مي‌آيم كه چقدر اتفاق‌هاي خوب مي‌تواند بيفتد. ولي اين كه اين اتفاق مي‌افتد يا نه، يك بحث ديگر است. وقتي يك معضلي وجود دارد و به آن رسيدگي نمي‌شود، اين معضل بزرگ‌تر مي‌شود. اي كاش كمتر مي‌شد. مشكلي كه خيلي‌ها مي‌گويند، اين است كه تلويزيون از موج‌هايي كه در جامعه راه مي‌افتد عقب‌تر است. يا اگر برنامه‌اي به‌روز است اين‌قدر كليشه‌اي است كه كسي نمي‌رود طرفش. شما فكر مي‌كنيد چرا اين‌جوري است؟ چرا به قول شما دير به فكر مي‌افتند؟ شايد چون نگران عواقبش هستند. اگر آدم از چيزي نگران باشد و كاري را انجام ندهد، حق دارد؟ وقتي مسؤوليتي به گردنش است نه، حق ندارد! يعني بايد بايستند و آن كار را انجام بدهند و آن موج را نشان بدهند و درباره‌اش حرف بزنند و از اتفاقات بعدش هم نترسند؟ شايد اگر بايستند اصلا اتفاقي هم نيفتد. اگر شما در اين مسند بوديد و واقعا نگراني‌هايي هم از عكس‌العمل‌ها وجود داشت، چكار مي‌كرديد؟ آدم بايد آن‌جا قرار بگيرد تا بتواند تصميم بگيرد. چرا به تلويزيون ايده نمي‌دهيد؟ ببينيد ما اين‌جا نشستيم كه بگوييم يك برنامه‌اي مثل هزار راه نرفته مي‌آيد كارش را مي‌كند و به هر حال نتيجه‌اش اين است كه يك طيفي از مردم تأييدش مي‌كنند و مي‌گويند كه اين برنامه هم توانسته جذب مخاطب بكند و اين كه مشكلات را تحليل كند. چند درصد ممكن است مدعي بشوند كه اين برنامه مشكلات را اشاعه داده؟ خيلي كم! تلويزيون هم كه راضي است. ولي چرا اين كار تكرار نمي‌شود چرا در زمينه‌هاي ديگر چنين برنامه‌هايي نداريم؟ در عين حالي كه من با همه حرف‌هاي شما موافقم، معتقدم كه تمام اين‌ها يك‌جور پيشنهاد است! الان به نظرتان سوژه خيلي داغي كه به درد برنامه ساختن مي‌خورد چيست؟ من اگر برنامه ساختن دست خودم بود خيلي دوست داشتم درباره Life Style (سبك زندگي) برنامه بسازم. چون فكر مي‌كنم ما آداب خيلي چيزها را فراموش كرده‌ايم. البته طرحش را داده بودم به يك شبكه‌اي. ولي گفتند نه، بايد هزار راه نرفته بسازي! الان رابطه بين دختر و پسرها در جامعه چطور است؟ الان هم جاي خوبي نيستيم. هدف از يك رابطه بايد كاملا معلوم باشد. مثلا با دختر و پسرهاي جوان كه حرف مي‌زني همه‌شان مي‌گويند دوستي پسر با دختر چه فرقي با دوستي پسر با پسر يا دختر با دختر دارد؟ اين يك‌جور توجيه است. الان اين رابطه مثل مُد شده! من از خيلي از دخترهاي جوان شنيده‌ام كه مي‌گويند ما اگر نگوييم كه دوست پسر داريم، در جمع گروه‌هاي دوستانه راهمان نمي‌دهند. اين‌ها همه نادرست است. آن وقتي كه هيچ‌كس اين رابطه را نداشت خوب بود يا الان كه اين‌قدر كج و معوج است؟ من فكر مي‌كنم نقش متوليان فرهنگ در اين زمينه خيلي جدي است. يعني بايد اساسي روي اين ماجرا كار كنيم و به يك ثبات برسيم. يعني تكليفش را روشن كنيم. پس اگر جامعه مي‌خواهد حواشي غلط اين را نفي كند بايد آستين بالا بزند و اين كار را بكند. يعني تكليفش را روشن بكند؟ بله. آشكار و شفاف با آن برخورد كند. با يك قدم جلو رفتن و چهار قدم عقب آمدن چيزي حل نمي‌شود. كارشناسان دكتر عيسي جلالي مشاور روان‌شناسي سريال‌هاي بيژن بيرنگ و مسعود رسام مثل «خانه سبز» و «همسران» بوده است و پشتوانه علمي و تحقيقاتي برنامه. گروه «هزار راه نرفته» از همين سريال‌ها دكتر را مي‌‌شناختند و ديدگاهش را قبول داشتند. البته تنها گزينه، دكتر جلالي نبود. از سال79 كه تحقيقات براي ساخت سري اول شروع شد، با خيلي‌ از دكترهاي روان‌شناس صحبت كردند. آن زمان، دكتر جلالي هم مي‌خواست سفري برود و نمي‌توانست وقت بگذارد. ولي بعد از بازگشت از سفر در سال80، به گروه پيوست. از آن زمان تا بهمن81 كه ساخت سري اول شروع شد، با گروه «هزار راه نرفته» در حوزه‌هاي مختلف حدود 100 جلسه گذاشت، چه محتوايي و چه اجرايي. از جلسه‌هاي آموزش طراحي سؤالات بگيريد تا جلسه براي انتخاب كارگردان و تصويربردار و... حدود 40 نفر كارگردان و تصويربردار آمدند و رفتند تا بالاخره گزينه مناسب انتخاب شد. دكتر سيد اسماعيل مهدوي هرسيني چهره محبوب اين برنامه؛ بقيه‌اش را از زبان خانم شريفي بخوانيد. «نزديكي‌هاي توليد بود و دكتر جلالي به خاطر محذوريت‌هاي شخصي، دوست نداشتند آن روزها جلوي دوربين ظاهر شوند. براي همين، سخت دنبال كسي بوديم كه بتواند خلأ برنامه را پر كند. با دكتر مهدوي از قبل آشنا بوديم. ولي آن زمان به آمريكا رفته بودند. دكتر 27 سال آن‌جا زندگي كرده‌اند... خيلي تحت فشار بوديم و مورد مناسب را پيدا نمي‌كرديم. ولي سه چهار روز قبل از توليد، خبردار شديم دكتر مهدوي از آمريكا برگشته‌اند... همان روز انواع و اقسام لباس‌ها را هم آورده بودند، لباس راحت، كاپشن، توي يكي از اتاق‌ها فقط لباس‌هاي دكتر بود! اين‌قدر انعطاف‌پذير بودند... مردم، آرامش، متانت، ادب و لحن گفتن دكتر را دوست داشتند. دكتر در زندگي شخصي‌شان هم همين‌جور هستند، ... خيلي‌ها تماس مي‌گرفتند و مي‌گفتند همسرشان به جز دكتر مهدوي كس ديگري را قبول ندارد.» دكتر شهريار شهيدي «از سري سوم برنامه قرار شد از چهره‌هاي ديگري هم استفاده كنيم. ولي آن آدمي را كه مي‌خواستيم، پيدا نمي‌كرديم. توي برنامه‌هاي مختلف تلويزيون دنبال كارشناس مي‌گشتيم. اين‌قدر توي اين زمينه سخت‌گير بوديم كه آقاي مشيري (مدير آن زمان شبكه دو) مي‌گفت يعني واقعا توي اين همه‌ آدم، هيچ‌كس نيست؟ دكتر شهيدي را دكتر جلالي معرفي كرد، توي يك برنامه تلويزيوني دكتر شهيدي را ديده بود. دكتر شهيدي فوق‌العاده هستند، اخلاق‌شان كه اصلا نمونه است.» دكتر فرشته موتابي «دكتر مهدوي، ايشان را معرفي كرد. توي سري دوم خيلي كم بودند ولي از سري سوم و چهارم خيلي جدي توي برنامه حضور دارند. با توانايي بالا و انعطافي ستودني. زندگي شخصي فوق‌العاده خوبي هم دارند. يكي از بهترين‌‌ها.» حجت‌الاسلام محمد حسن سعيدي «خدا نصيب‌مان كرد. سر سري سوم قرار بود چند قسمت از برنامه را به موضوع خيانت زنان اختصاص بدهيم. دكتر پورحسين (مدير آن زمان شبكه دو) گفتند جلسه فقهي، روان‌شناسانه، جامعه‌شناسانه و... براي بررسي اين موضوع تشكيل بدهيم. با حاج آقا سعيدي توي همان جلسه آشنا شديم. توي آن جلسه چند تا جمله گفتند كه ديدم خيلي مترقي هستند و به سبك برنامه ما مي‌خورند. برداشت‌شان از دين، خيلي درست و منطقي است، فوق‌العاده بااخلاق. آدم هر انتظاري كه از يك متدين دارد، در ايشان هست.» چهره‌ها در «هزار راه نرفته» توي سري جديد، در بعضي قسمت‌ها، چهره‌هاي معروفي مثل پرستويي، نيكي كريمي، كمال تبريزي، داريوش كاردان، منوچهر احترامي و... درباره مشكلات آن آدم‌ها نظر مي‌دهند، نظرهايي متفاوت و گاهي با 180 درجه اختلاف. حتي گاهي اوقات، كار به طنز و شوخي هم مي‌رسد. خانم شريفي مي‌گويد يكي از علت‌هاي متفاوت شدن اين سري با سري‌هاي قبل، اضافه‌شدن اين بخش به اين سري بوده است. ولي دو تا دليل ديگر هم بوده. «اولا مي‌خواستيم مردم اتكاي همه جانبه به يك نفر را از دست بدهند. اين شكست هزار راه نرفته بود كه مردم به چند تا كارشناس ما، متكي شده بودند. ما بايد اين را مي‌شكانديم. دوم اين كه ما توي برنامه، راه‌ها را مي‌گفتيم ولي غيرمستقيم. ترجيح مي‌داديم مردم فكر كنند نه اين كه مثلا فقط به‌شان بگوييم فلان كار را بكنند. مي‌خواستيم ماهي‌گيري را به مردم ياد بدهيم. توي فرهنگ ديني‌مان هم هست كه اقوال مختلف را بايد بشنويم و بهترين را انتخاب كنيم. ما مي‌خواستيم مردم فكر كنند و خودشان راه را انتخاب كنند... اين چهره‌ها را هم همين‌طوري انتخاب نكرديم، فقط به خاطر شهرت‌شان نبود. دكتر جلالي جلسه‌هاي ده نفري مي‌گذاشتند و مثلا مي‌ديدند فلاني مي‌تواند، انگاره‌هاي مثبتي دارد كه مي‌تواند به بيننده تزريق كند... بيشتر اين‌ چهر‌ه‌ها هم دستي در اين حوزه داشتند. مثلا پرويز پرستويي ده دوازده سال در دادگاه مدني خاص كار كرده بود، حسن فتحي (كارگردان شب دهم) ليسانس روان‌شناسي دارد، كمال تبريزي سريال «دوران سركشي» را ساخته كه نگاه اجتماعي‌اش فوق‌العاده است...» اين‌جا همة آدم‌ها معمولي‌اند اندروني مردم و ناموس‌شان از قديم به خودشان مربوط مي‌شده ولاغير. دورة «صورت را با سيلي سرخ نگه داشتن» بود و «تويمان خودمان را كشتن و بيرون‌مان مردم را». طلاق هم كه تاريخچه‌اش برمي‌گردد به «با لباس سفيد مي‌روي با لباس سفيد بر مي‌گردي». فكر كنيد در دل چنين فرهنگي، برنامه‌اي قد علم مي‌كند مثل «هزار راه نرفته». اين كه زن و شوهرها جلوي دوربين بنشينند و براي همة عالم و آدم، جيك و پوك زندگي‌شان را مي‌ريزند رو دايره، قطعا كلي «وا چه بي‌حيا» يا «مرد و زن دعوا كنند، ابلهان باور كنند» به دنبال دارد. در كنار اين‌ها ما عادت داريم كه دو دسته آدم را در برنامه‌هاي اينچنيني تلويزيون ببينيم: آدم‌هاي مهم كه حرف‌هاي مهم مي‌زنند و آدم‌هاي بد و فريب خورده‌اي كه از كارهايشان پشيمان هستند. «هزار راه نرفته» هيچ‌كدام از اين‌ها نيست. آدم‌هاي معمولي (ميان مايه‌هاي جامعه) حرف‌هاي معمولي از زندگي معمولي‌شان مي‌زنند. قطعا اين كار جسارت مي‌خواهد. قطعا پشت پا زدن به خيلي چيزها يا «پيه خيلي چيزها را به تن ماليدن» مي‌خواهد. براي برنامه‌سازها بيشتر، براي شركت‌كننده‌ها هم بيشتر. اين وسط، يك اتفاق خوب مي‌افتد كه من «هزار راه نرفته» را به خاطر آن دوست دارم. اين كه ما بايد ياد بگيريم كه به مشكلاتمان نگاه كنيم، حل‌شان كنيم، تجزيه و تحليل و از اين‌جور كارها. اين كه دختر و پسرها فكر نكنند مشكل‌ها و اختلافاتشان فقط مخصوص خودشان است و تا تقي به توقي مي‌خورد، پاشوند بروند دادگاه و طلاق. همين‌قدر كه زن و شوهرها پاي اين برنامه بنشينند و ببينند چقدر همه شبيه هم هستند، چقدر همة دغدغه‌ها، دردسرها و بهانه‌ها عين هم است، خودش كلي كمك مي‌كند. قرار هم نيست كسي از روي اين برنامه براي خودش تصميم بگيرد. كافي است ياد بگيرد چطور تصميم بگيرد يا حتي نگاه يا فكر كند. بايد به تيم اين برنامه دست مريزاد گفت كه بي‌انصافي نشود. گرچه مي‌شود حدس زد اين هم يكي ديگر از آن برنامه‌هاي خط‌شكن و نه جريان‌ساز (مثل نود شبي‌هاي مديري يا نيم‌رخ) مي‌شود كه همة درست بودنش متكي به تيم قوي‌اش است. مي‌شود حدس زد كه بعد از اين، تلويزيون شروع مي‌كند به ساختن كرور كرور برنامة شبيه اين كه هيچ كدام هم به خوبي «هزار راه نرفته» نمي‌شوند. (خدا نكند!) و باز هم يادشان برود كه اصل ماجرا براي چي بوده، و تذكر و آموزش جايش كجاست و فرقش چي است. خيلي‌ها معتقدند كه برنامه‌هاي اين‌طوري فقط روي آدم‌ها را توي روي هم باز مي‌كند يا اين‌كه باعث مي‌شود قبح مسائل از بين برود. خيلي‌ها مي‌گويند اين برنامه‌ها باب حرف و حديث‌هاي اينچنيني را بيشتر باز مي‌كند و تبديل به يك مد مي‌شود توي جامعه كه مردم راه بيفتند و كوس رسوايي خانواده‌شان را بزنند. ولي جامعه‌شناس‌ها (و به‌ويژه روان‌شناس‌ها) اين‌جور مواقع مي‌گويند اتفاقا اصلا اين‌طور نيست. يك تحقيق آمريكايي براي بررسي دو نظر مخالف اين‌طوري، چند وقت پيش انجام شد كه جوابش اين بود: تعداد آن‌هايي كه ادعا مي‌كنند جنايت و خلاف‌هايشان را تحت تأثير فيلم‌ها و برنامه‌هاي تلويزيون انجام داده‌اند، نزديك به چهل درصد آن‌هايي است كه ادعا مي‌كنند با ديدن برنامه‌هاي آموزشي از انجام كار بد يا خلافي منصرف شده‌اند. سيامك رحماني- محمد جباري- ايمان جليلي - فاطمه عبدلي




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: پرشین وی]
[مشاهده در: www.persianv.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 3666]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن