تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 23 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):من ادب آموخته خدا هستم و على، ادب آموخته من است . پروردگارم مرا به سخاوت و نيكى...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1806378409




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

فعاليت هاي ضد صهيونيستي شهيد نواب صفوي (2)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
فعاليت هاي ضد صهيونيستي شهيد نواب صفوي (2)
فعاليت هاي ضد صهيونيستي شهيد نواب صفوي (2)   نويسنده: بيژن تقي زاده   مبارزات شهيد نواب عليه رژيم صهيونيستي   به دنبال اعلام موجوديت رژيم صهيونيستي در سال 1327، امواج خشم و نفرت نسبت به اسراييل، جوامع اسلامي را فراگرفت. سازمان ها و نهادهاي مردمي در سراسر کشورهاي اسلامي و عربي تظاهرات گسترده اي به راه انداختند و دولت هايشان را براي اعزام آنان جهت نبرد با اسراييل تحت فشار قرار دادند. در يک چنين روزهايي که دنياي اسلام مانند يک زخم خورده دست و پا مي زد، دولتمردان و پادشاه ايران به دستور امريکا، اسراييل را به رسميت شناختند و بيشترين جوش و خروش ها از جانب نواب صفوي ابراز مي شد؛ او کراراً تقاضا داشت که ترتيبي داده شود تا داوطلبان ايراني مسلح شوند و براي مقاومت در برابر امپرياليسم و صهيونيسم در سرزمين فلسطين به آنجا اعزام شوند. لذا در روزگاري که علماي مجاهد اسلام، مانند آيت الله کاشاني و شهيد نواب صفوي ملت ايران را به نام نويسي براي اعزام به فلسطين و دفاع از آن سرزمين فرا مي خواندند، گروه ها و احزاب سياسي نه تنها از اين حرکت حمايت نکردند، حتي اعلاميه اي در نکوهش اشغال فلسطين هم ندادند و با ترفندها و توطئه هايي کوشيدند که ملت ايران را از مسئوليت دفاع از سرزمين هاي اسلامي باز دارند و با شعار شيطاني ــ ارتجاعي «چراغي که به خانه رواست، به مسجد حرام است» در مقابل احکام اسلامي و اصول انساني ايستادند و موازين اخلاقي و انساني را زير پا گذاشتند؛ از اين رو در آن روزگار سياه و نکبت بار گروه ها و احزاب ايراني و روشنفکران دو آتشه اي که به اصطلاح براي «حقوق بشر» يقه، چاک مي دادند با سفرهاي پنهاني و گاهي نيمه علني به فلسطين و بهره برداري از پذيرايي گرم و سخاوتمندانه صهيونيست ها سخت نمک گير شدند و پس از بازگشت، مقاله هايي در ستايش از رژيم صهيونيستي و آزادمنشي و ترقي خواهي آن رژيم به نگارش درآوردند.(1) اما شهيد نواب صفوي و فداييان اسلام نسبت به نام فلسطين عشق مي ورزيدند و فلسطين را کانون اصلي توحيد و سرزمين ابراهيم خليل مي دانستند. نواب صفوي معتقد بود که بايد تمام نيروهاي اسلامي را براي پاکسازي فلسطين از لوث وجود ناپاکان بسيج نمود و تحت يک فرماندهي صالح درآورد و سرزمين انبيا و وحي الهي را از بازي هاي سياسي و رفت و آمد شياطين و سياست بازان براي هميشه پاک و منزه نمود. وي مي گفت آنجا سرزمين وحي است، در آنجا رسولان خدا آرميده اند. بايد آنجا را به عبادت و بندگي خدا اختصاص داد. بايد فلسطين را از ظلم و فساد پاک کرد. نواب صفوي سخت معتقد بود که هرگز با تکيه بر ناسيوناليسم عربي که حربه پوسيده اي بيش نيست، نمي توان فلسطين را نجات داد؛ بلکه بايد با شعار اسلامي آنجا را آزاد نمود. وي راهگشاي نجات فلسطين را روح ايثار و شهادت مي دانست.(2) نواب کينه عميقي نسبت به صهيونيسم پيدا کرده بود. در حالي که سران کشورهاي عربي براي مقابله با اعلام موجوديت اسراييل تعلل مي کردند و قضيه را به نوعي بين العربي مي دانستند، نواب معتقد بود که با ملي گرايي عرب نمي توان مسئله فلسطين را حل کرد بلکه بايد با شعار امت اسلام آنجا را آزاد نمود.(3) او صهيونيسم را خطرناک ترين دشمن اسلام و بشريت معرفي مي کرد و معتقد بود که با اين قوم موذي و خطرناک بايد همان گونه رفتار کرد که رسول اکرم اسلام رفتار کرد.(4) با اين طرز تلقي و انديشه به مسلمانان فلسطين بود که نواب، روح ايثار و شهادت را راهگشاي نجات فلسطين مي دانست و در اين رابطه از هر فرصتي بهره مي جست که مسلمانان را نسبت به مبارزه با اين رژيم تجهيز مسلحانه نمايد؛ راهي که مورد قبول دولتمردان ايران و کشورهاي عرب نبود. بنابراين هنگامي که جنگ ميان اعراب و يهود در فلسطين به خطرناک ترين مراحل خود رسيده بود، اخبار دلخراش، هيجاني در مردم مسلمان تهران ايجاد کرد. در آن روز منزل آيت الله کاشاني مرکز هيجانات و ثقل انقلاب بود و هرگونه تظاهرات، ميتينگ و مخالفت از آنجا آغاز مي شد؛ البته کارگردان و سرپرست مبارزات هم نواب صفوي و دوستان نزديک ايشان بودند. پس از غليان احساسات مردم عليه يهودي هاي فلسطين، قرار شد که به منظور اعتراض به کشتار بي رحمانه مسلمانان فلسطين و اظهار انزجار از اعمال وحشيانه صهيونيست ها و اعلام پشتيباني از اعراب، در مسجد شاه ميتينگي برپا شود. روز جمعه، 31 ارديبهشت 1327، مسجد سلطاني ناظر عظيم ترين اجتماعي بود که بعد از شهريور بيست سال تا آن روز برپا شده بود. مسجد مملو از جمعيت بود و عبور و مرور در خيابان هاي اطراف قطع شده و اتوبوس هاي اطراف از کار افتاده بود. در آن ايام رياست تبليغات با آقاي ابوالقاسم پاينده، مدير مجله صبا، بود و او هم دستور داد که جريان ميتينگ را از راديو پخش کنند. در آن ميتينگ آقاي نواب صفوي و آيت الله کاشاني هم شرکت کرده بودند.(5) فشار جمعيت در صحن مسجد به قدري بود که نرده هاي آهني جلوي شبستان شکست. ابتدا عده اي از جوانان به صورت دسته جمعي سرودي خواندند که بيت اول آن اين بود: ما جوانان ايران زمينيم ما فداييان اسلام و دينيم پس از اجراي سرود، قطعنامه اي که مبني بر اظهار همدردي با اعراب فلسطين صادر شده بود دوباره قرائت گرديد، سپس آقاي حاج شيخ عباسعلي اسلامي در خصوص حملات وحشيانه يهود و لزوم کمک به مسلمانان فلسطين سخنراني کردند. پس از پايان اجتماع، اتوبوس هايي در اختيار جمعيت گذارده شد و تا ساعت 9 شب مردم در خيابان هاي تهران گردش کردند و عليه يهود و به نفع اعراب شعار دادند و از روز بعد هم محل هايي براي نام نويسي داوطلبان جنگ با يهود در مراکز مختلف شهر افتتاح شد و قريب به 5 هزار نفر هم نام نويسي کردند و اعلاميه ذيل از طرف فداييان اسلام صادر شد: هوالعزيز «نصر من الله و فتح قريب» خون هاي پاک فداييان اسلام در حمايت از برادران مسلمان فلسطين مي جوشد. پنج هزار نفر از فداييان اسلام عازم کمک به برادران فلسطين هستند و با کمال شتاب از دولت ايران اجازه حرکت سريع به سوي فلسطين مي خواهند و منتظر پاسخ سريع دولت مي باشند. از طرف فداييان اسلام سيد مجتبي نواب صفوي چون حرکت 5 هزار نفر متضمن مخارج و اسلحه بود آقاي نواب صفوي با نخست وزير وقت، آقاي ابراهيم حکيمي (حکيم الملک)، ملاقات کردند و گفتند که مردم آماده حرکت به سوي فلسطين هستند. جايي که ارتش شما از مسلمانان مظلوم دفاع نمي کند دستور دهيد اسلحه و وسيله حرکت در اختيار مردم گذاشته شود ولي پس از مدتي مذاکره و رفت و آمد، دولت با حرکت آنها موافقت نکرد.(6) پيوند خوردن مخالفت دولت با اعزام داوطلبان به جنگ با اسراييل و مطرح شدن عبدالحسين هژير براي پست نخست وزيري سبب شد راهپيمايي هاي مردمي بر ضد دولت ادامه يابد.(7) در آن سوي مرزهاي ايران، دولت هاي کشورهاي عربي ساکت بودند اما مسلمانان اقدام به حرکت هاي اعتراض آميز و برگزاري جلساتي عليه رژيم صهيونيستي و در حمايت از مردم فلسطين مي نمودند. با پيش آمدن وضع دلخراش و غير قابل تحمل در سرزمين اسلامي فلسطين، تمام مسلمانان منطقه و مخصوصاً اعرابي که در همسايگي آن سرزمين ها بودند به جنب و جوش افتادند و آماده يک قيام همگاني بر ضد ستمگران شدند، اما حکومت هاي مزدور و دست نشانده آنها و به خصوص حکومت ننگين ملک عبدالله هاشمي در اردن، مانع از هر گونه قيام و نهضتي از جانب مسلمانان شدند و به قدري در مهار کردن و ايجاد اختناق در ميان مسلمانان و اعراب پافشاري کردند و وقت کشي نمودند که صهيونيست ها در سرزمين هاي اشغالي جايگزين شدند. مسلمانان غيرتمند و علما و بزرگان اسلام نيز در تمام اقطار جهان اسلام از اين مصيبت دردآلود رنج مي بردند تا اينکه برخي از آنها تصميم به تشکيل انجمني به نام «مؤتمر اسلامي» يا «مؤتمر قدس» نمودند تا نداي مظلوميت اين آوارگان بي پناه را به گوش دنياي اسلام برسانند. اين انجمن از افراد با انگيزه تمام ممالک اسلامي و غيراسلامي دعوت به عمل آورد تا از نزديک حضور يابند و آثار ظلم و بيداد صهيونيسم و امپرياليسم را مشاهده نمايند و در بازگشت به کشور خويش درصدد پيدا کردن راه چاره اي براي رفع اين ظلم برآيند.(8) مؤتمر قدس در واقع يک «کنگره کار و اقدام» بود؛ خود را از همه کاستي ها دور کرد، از انتقادهاي دشمنان استفاده کامل به عمل آورد و همه راه هاي نفوذ را بست.(9) در 11 آذر 1332 نواب صفوي نيز در پاسخ به دعوت شيخ امجد الزهاوي (10) از علماي معروف بغداد و رئيس انجمن فلسطين در عراق با تحصيل گذرنامه به مقصد بغداد پرواز کرد (11) تا به اتفاق کليه زعما و متفکران عالم اسلام در شهر بيت المقدس گرد هم آمده و نسبت به اقدامي که براي حفظ و نگاهداري بيت المقدس و حمايت از فلسطين از تجاوزات يهود بايد به عمل آيد، بحث و مذاکره نمايند.(12) اما از آنجايي که اين سفر با حمايت دولت ايران همراه نبود و به تبع آن مي بايست هزينه هاي سفر از طرف خود افراد شرکت کننده در کنفرانس پرداخت مي شد، لذا نياز به جمع آوري کمک هاي مردمي و کمک هاي اعضاي فداييان اسلام بود. آقاي عبدخدايي مي نويسد که مخارج سفر مرحوم نواب به مؤتمر اسلامي هشت هزار تومان برآورد شده بود. تهيه اين وجه با تهيدستي فداييان اسلام جور درنمي آمد. بنابراين سيد عبدالحسين واحدي روي منبر مسجد محموديه در جمع فداييان اسلام مي گويد همه مي دانند که ما اين پول را نداريم، هر کس هر قدر قدرت دارد کمک کند تا آقا به اردن بروند و رسالتشان را انجام دهند.(13) در نهايت کمک ها جمع آوري شد و شهيد نواب به عراق و سپس به اردن سفر کرد. در اولين جلسه مؤتمر اسلامي، نواب صفوي سخنراني در حضور رؤساي ممالک، انديشمندان و علماي اسلام را پيدا کرد.(14) در اين جلسه که متشکل از برجستگان عالم اسلام بود شهيد نواب چنان حرارتي از خود بروز مي دهد که همگي بدون استثنا تحت تأثير او قرار مي گيرند. وي بيشتر از همه شرکت کنندگان درباره مسئله فلسطين، حساسيت و شور نشان مي داد. او وقتي در مسجدالاقصي به نماز مي ايستاد و به سجده مي افتاد، پنج دقيقه و شايد بيشتر در حال سجده گريه مي کرد و با تمام وجود در برابر عظمت الهي مي لرزيد.(15) نواب با نطق هاي آتشين خود به زبان عربي فرياد «بيدار باش» مسلمين جهان را سر مي دهد. او به رجال و بزرگان مسلمين مي گويد که وقت خوردن و خوابيدن به سر رسيده و بايد براي بيرون راندن بيگانگان از سرزمين هاي اسلامي و نجات روح و فکر جوانان مسلمان و نسل هاي آينده مسلمين از فرهنگ بيگانه فداکاري و جانبازي کرد؛ بايد قيام کرد و جنگيد تا کيان و عظمت از دست رفته را مجدداً بازيافت. نواب صفوي مانند شعله اي سوزنده و فروزان در جلسات شش روزه کنگره زبانه مي کشيد، روشنايي مي بخشيد و روح مي دميد. او دولت هاي دست نشانده را در ممالک و مخصوصاً در سرزمين هاي عربي تهديد به نابودي کرد و از رجال اسلام خواست که موجبات بيداري ملت ها را فراهم نمايند. نواب در رابطه با گرفتاري و آوارگي ملت فلسطين نيز عقيده داشت که آنها بايد خودشان نيز با تکيه براساس اسلام به پا خيزند و جانبازي نمايند تا حقوق از دست رفته را از دشمن خونخوار و مکار باز ستانند و مي افزود که البته بر تمام مسلمانان دنيا واجب است که مردم فلسطين را ياري کنند، چون فلسطين و بيت المقدس يک سرزمين الهي و اسلامي است و نبايد در زير سلطه مشتي صهيونيست دنيا پرست قرار گيرد.(16) آقاي عبدخدايي در خاطرات خود از قول شهيد نواب مي گويد: من فضاي مؤتمر را به جاي اينکه اسلامي ببينم، عربي ديدم. مي ديدم که همه سخنران ها بر اين موضوع تکيه مي کنند که حمله اسراييل به سرزمين عربي فلسطين صورت گرفته است، اما وقتي نوبت سخنراني من فرا رسيد، دو رکعت نماز خواندم و توسل جستم و گفتم خدايا همه اينها به زبان عربي مسلط هستند، مي خواهم در اين جمع صحبت کنم، از تو ياري مي خواهم. بعد پشت تريبون رفتم و گفتم: اگر افتخار به عربيت باشد من فرزند بهترين مرد عرب هستم. اگر پيغمبر را از عرب بگيرند، عرب هيچ ندارد. شخصيت عرب به پيامبر اسلام است و من فرزند اويم...همان خداوند که فرمود: «انا خلقناکم من ذکر و انثي و جعلناکم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنّ اکرمکم عندالله اتقاکم»(حجرات، 13). حمله به سرزمين اسلامي فلسطين چه سرزمين عرب و چه غيرعرب، حمله به سرزمين اسلام است.(17) در زمان برگزاري کنگره مزبور بازديد نقاط و قراي سرحدي فلسطين و وضع آوارگان عرب و خرابي هاي وارده از تجاوزات يهود جزء برنامه کنگره بود و در اين بازديدها آقاي نواب صفوي از بقيه اعضاي کنگره، پرشورتر و پرحرارت تر بودند و به هر قريه اي که مي رسيدند در نهايت حماسه و شور، بياناتي را در باب استرداد فلسطين از چنگ يهود ايراد مي کردند. رهبر فداييان اسلام حتي زمان ورود به يکي از نقاط سرحدي اردن و اسراييل از خود بي خود شد و فرياد الله اکبر سر داد و طلب شهادت کرد تا با خالي شدن اولين گلوله، جنگ مقدس آغاز گردد. جرايد اردن هم اظهارات و بيانات شهيد نواب را با حروف درشت در صفحات اول خود مي نوشتند و او را شخصيتي توصيف مي کردند که از غيب الهام مي گيرد؛ براي ماوراي غيب زندگي مي کند و گويي غيب گويي مي نمايد.(18) آقاي عبد خدايي در خاطرات خود به نقل از مفتي اعظم سوريه که بعد از انقلاب اسلامي به ايران آمده بود با بيان اينکه بعد از قرن اول هجري، شهيدي به عظمت نواب در تاريخ وجود ندارد، نقل مي کند: روزي که نواب صفوي به بيت المقدس آمد نام نواب صفوي را شنيده بودم که در خاورميانه غوغايي به پا کرده است. آن روز شرايط ايران با کشورهاي عربي تفاوت مي کرد. دلم مي خواست او را ببينم. من از سوريه به اردن رفتم. در يکي از روزهايي که جلسه مؤتمر تمام شده بود به عنوان بازديد از سرحد اردن و اسراييل به مرز بيت المقدس رفته بوديم. آن روزها بيت المقدس به دو قسمت تقسيم شده بود و مثل امروز نبود که تمام بيت المقدس دست صهيونيست ها باشد، نيمي از آن دست اردن و نيم ديگر دست سربازان اسراييلي بود. فرمانده نيروهاي اردني، گلوپ پاشاي انگليسي بود. حدوداً چهل نفر از اعضاي مؤتمر اسلامي در آنجا بودند. شهيد سيد قطب، استاد حسن الهضيبي، دکتر سعيد رمضان، استاد محمد محمود صواف و از رجال سياسي آن روز که مبارزه مي کرد آقاي احمد سوکارنو از اين جمله بودند. به مرز و سيم خاردار که رسيديم نواب صفوي وقتي ديد که مسجد مخروبه در جايي که تصرف اسراييل است وجود دارد، به سرعت روي تخته سنگي رفت و گفت دوستان آماده هستيد برويم در آن مسجد نماز بخوانيم. چنان با هيجان به زبان عربي فصيح صحبت کرد که همه گفتند لبيک. نواب صفوي سيم خاردار را با دست، پايين کشيد و هر چهل نفر عبور کرديم و ما رفتيم در آن مسجد به امامت نواب صفوي نماز جماعت خوانديم (19) و برگشتيم. مي گفت بعد از اينکه دو رکعت نماز تحيت در مسجد خوانديم احمد سوکارنو گفت اين پسر پيغمبر (نواب) فکر نکرد اگر يک سرباز اسراييلي ماشه اسلحه اش را مي چکاند همه ما هم کشته شده بوديم، چون به سرزمين اشغالي قدم گذاشته بوديم. وقتي نواب صفوي حرف او را شنيد، لبخندي زد و گفت اتفاقاً آرزويم اين بود که اينجا شهيد بشويم چون ما نماينده ملت هاي مسلمان منطقه هستيم. دولت هاي مسلمان منطقه مزدورند و ملت هاي مسلمان منطقه را در خواب فرو برده اند و هنوز نمي دانند در اين قسمت از دنيا چه فاجعه اي اتفاق افتاده. من دلم مي خواست همه ما شهيد مي شديم شايد ملت هاي اسلامي تحريک مي شدند و با شهادت ما عليه اسراييل قيام مي کردند.(20) البته يکي از مجلات مصري به نام آخر ساعه در شماره 1000 خود مي نويسد: پس از پايان کنفرانس کشورهاي اسلامي در شهر قدس، نواب صفوي رهبر فداييان اسلام مشهورترين مرد هفته در شهر عمان پايتخت کشور ماوراي اردن بود؛ نواب صفوي به مرز ماوراي رفت و بر آثاري که از جنگ فلسطين مانده بود گريه کرد و دست به آسمان برداشت و اين آيه قرآن را قرائت کرد «واعدو لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله و عدوکم و آخرين من دونهم».(21) پس از يک هفته، کنگره اسلامي با تشکيل سه کميته کاري از جمله کميته تبليغات معرفي مسئله فلسطين به مردم (22) با صدور قطعنامه اي در تاريخ 18 آذرماه به کار خود پايان داد و اعضاي کنگره به عمان آمدند و پس از ملاقات با ملک حسين پادشاه اردن و صرف ناهار با ايشان به کشورهاي خود بازگشتند.(23) نکته قابل توجه در اين کنگره آن بود که حتي براي يک خبرنگار خارجي هم کارت ورود به کنگره صادر نشد؛ زيرا خبرگزاري هاي خارجي همواره کوشيده اند نتايج کارهاي اسلامي را وارونه جلوه دهند و حقايق را تحريف کنند. کوشش آنها در اين مورد به جايي نرسيد و تا آنجا که اسناد وزارت خارجه انگليس گوياست، آنها نه ماه تمام نتوانستند از محتواي متن قطعنامه هاي اين کنگره آگاه شوند و نگران آن بودند که نقشه هاي آنان در کل منطقه شکست بخورد.(24) ملک حسين، پادشاه اردن، جز عوام فريبي و ايجاد محبوبيت براي خودش در ميان مردم هدف ديگري نداشت. نواب از اين فرصت استفاده کرد و با چنان هيبت و صلابتي با شاه حسين برخورد مي کند که آن پادشاه را متحير و متعجب مي سازد. او در ملاقات خود با شاه حسين به وي مي گويد: من هرگز با هيچ پادشاهي ملاقات ننموده ام اما چون تو سيد هستي و از فرزند رسول خدا مي باشي براي نصيحت آمدم و سپس به او مي گويد اي پسرعمو اگر شد که روي پشت بام هاي خانه هاي مردم خودتان گندم کاشته و رفع احتياج از بيگانه را از مملکت خويش بنمايي، بهتر از آن است که دست گدايي و احتياج به سوي دشمنان اسلام و مسلمانان براي اداره مملکت خود دراز نمايي.(25) البته در اثناي پايان کنفرانس نواب وارد لبنان شد و از آنجا به جنوب لبنان که شيعه نشين و هم مرز با سرزمين اشغالي مي باشد، رفت و براي مردم مظلوم آنجا سخنراني هايي کرد. ايشان در اين سخنراني ها تنها راه مبارزه بر ضد صهيونيسم غاصب را ايستادگي و مقاومت مستمر در برابر آنها بر طبق دستورات اسلام مي دانست.(26) زماني که نواب صفوي در کنفرانس اسلامي بود، اخوان المسلمين مصر از ايشان دعوت مي کند که به مصر مسافرت نمايد، اما بضاعت مالي نواب اجازه نمي دهد و ايشان به عراق باز مي گردد.(27) در عراق رهبر فداييان اسلام ضمن زيارت، با علماي برجسته مقيم عراق از جمله علامه اميني و آيت الله حکيم ديدار نمود.(28) علامه اميني از قضيه بضاعت مالي نواب و عدم قبول دعوت اخوان المسلمين مطلع گرديد. وي هزينه سفر آقاي نواب را تهيه کرد و از ايشان خواست که به مصر برود. بنابراين نواب به دعوت اخوان المسلمين از عراق به مصر عزيمت مي کند.(29) هدف از سفر به مصر تقويت مواضع اخوان المسلمين و به تبع آن جهان اسلام و التيام اخوان المسلمين و دولت مصر بود.(30) اخوان المسلمين در مصر استقبال خوبي از نواب کرد. وي در مصر چندين سخنراني ايجاد کرد. در دانشگاه الازهر سخنراني مهيجي کرد و از ژنرال نجيب پاشا خواست که مشکل کانال سوئز را حل کند و اين کانال را ملي اعلام نمايند. يکي ديگر از سخنراني هاي نواب، در دانشگاه قاهره بود. در اين سخنراني وي از نيروهاي مردمي و جوانان، جهت نجات فلسطين دعوت کرد. در آن موقع صداي نيرومند «الله اکبر» و «العزه للاسلام» در فضاي قاهره پيچيد. عده اي از افراد پليس و وابستگان حکومت کوشيدند تا جلوي سخنراني نواب صفوي را بگيرند، ولي جوانان اخوان المسلمين به رغم حمايت پليس مصر از اخلالگران، آنان را سر جاي خود نشاندند.(31) البته در مدتي که نواب در مصر بود، افراد زيادي تحت تأثير ايشان، شيعه شدند و به او پيشنهاد کردند که در آنجا بماند و رهبري آنان را بر عهده گيرد.(32) يکي ديگر از کساني که تحت تأثير شهيد نواب قرار داشت، ياسر عرفات بود. نواب در رابطه با ياسر عرفات بيان داشت: بعد از وقايع دانشگاه قاهره، جواني به ديدن من آمد که خود را ياسر عرفات و از مردم فلسطين معرفي کرد؛ از او پرسيدم در اينجا چه مي کني؟ گفت درس مي خوانم تا مهندس شوم و من او را تشويق نمودم تا در اولين فرصت اسلحه به دست گرفته و براي نفع دشمنان سرزمين خود با ساير جوانان فلسطيني قيام کند. اين ديدار در کلام ياسر عرفات به گونه ديگري بود. ياسر عرفات گفته بود: وقتي که به نواب صفوي گفتم مي خواهم مهندس شوم، برگشت و با چشمان نافذ و گيرنده اش به من نگاه پرمعنايي کرد و گفت فلسطين زير چکمه هاي صهيونيسم و امريکا جان مي دهد و تو تازه به فکر اين هستي که مهندس شوي و مرفه باشي. چرا نمي جنگي؟ مردي! حرکت کن! تکان بخور! مرد باش! مرد که نمي گذارد کشورش زير چکمه هاي خارجي باشد. شما ذليل ترين اقوام جهان هستيد؛ زيرا کوچه هاي شهرتان ميدان تاخت و تاز بيگانگان است. آزاد زندگي کنيد، مستقل زندگي کنيد. بجنگيد. مرگ شرافتمندانه از زندگي ننگين بهتر است. اين ننگ است که يک فلسطيني در دانشگاه قاهره درس بخواند در حالي که فلسطين توسط صهيونيسم اشغال شده باشد و اين براي يک مسلمان که هميشه بايد در بستر زمان، آماده شهادت باشد، عار است. برگرد، برگرد بجنگ و نبرد کن! يا کشورت را آزاد کن يا بمير! مردن شرفش از اين زندگي بهتر است.(33) لذا همان گونه که عرفات مي گويد سخنان شهيد نواب، تحولي در عرفات به وجود آورد که خود باعث شکل گيري جنبش هايي همانند جنبش فتح گرديد.   پي نوشت:   1.سيد حميد روحاني، «دولت مصدق، جبهه ملي و رژيم صهيونيستي»، پانزده خرداد، شماره 12. 2.سيد حسين خوش نيت، همان، ص 39. 3.داود اميني، جمعيت فداييان اسلام و نقش آن در تحولات سياسي ــ اجتماعي ايران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1381، ص 14. 4.سيد حسين خوش نيت، همان. 5.نخستين اقدام فداييان اسلام ترور مجدد کسروي در 20 اسفندماه در جلسه دادگستري بود که به قتل وي انجاميد. متعاقب آن، نواب مخفيانه تهران را به قصد نجف ترک کرد. نواب چندي بعد به تهران بازگشت و روابط نزديکي با آيت الله کاشاني که به تازگي از تبعيد بازگشته بود، برقرار ساخت. 6.خاطرات شهيد سيد محمد واحدي، همان، ص 72 ــ 71. 7.مجدالدين معلمي، سربداران بيدار، تهران، مرکز پژوهش هاي اسلامي صدا و سيما، 1380، ص 33. 8.سيد حسين خوش نيت، همان، ص 135. 9.سيد هادي خسروشاهي، يادواره شهيد نواب صفوي، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1384، ص 182. 10.سفر به اردن و شرکت در مؤتمر اسلامي را مرحوم آيت الله صدر به عنوان تکليف و وظيفه شرعي بر عهده مرحوم نواب گذاشت؛ رک: خاطرات محمد مهدي عبد خدايي، تدوين سيد مهدي حسيني، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1379، ص 163. 11.آقاي حاج ابراهيم صرافان نيز در معيت شهيد نواب صفوي بودند؛ ر.ک: خاطرات محمد مهدي عبد خدايي، همان، ص 164. 12.احمد گل محمدي، جمعيت فداييان اسلام به روايت اسناد، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1382، ج 1، ص 100 ــ 99. 13.خاطرات محمد مهدي عبد خدايي، همان، ص 163. 14.داود اميني، همان، ص 311. 15.سيد هادي خسروشاهي، همان، ص 184. 16.سيد حسين خوش نيت، همان، ص 136. 17.خاطرات محمد مهدي عبد خدايي، همان، ص 173. 18.احمد گل محمدي، همان، ص 100. 19.البته همسر شهيد نواب در خاطرات خود بيان مي دارد که تقريباً ده، يازده نفر از آقاي نواب مي خواهند که امام جماعت شوند، آقاي نواب هم مي گويند که من شيعه هستم و به روش امام جعفر صادق (ع) نماز مي خوانم؛ رک: خاطرات نيره سادات احتشام رضوي، تدوين حجت الله طاهري، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1383، ص 99. 20.خاطرات محمد مهدي عبد خدايي، همان، ص 169 ــ 168. 21.سيد حسين خوش نيت، همان، ص 137. معني آيه: آماده سازيد هر آنچه که در امکان خود داريد براي تهيه نيروها و وسايل نبرد تا ايجاد ترس نمايد در دل دشمنان شما و هر کس که در اين رابطه است. 22.سيد هادي خسروشاهي، همان، ص 196. 23.احمد گل محمدي، همان، ص 100. 24.سيد هادي خسروشاهي، همان، ص 182. 25.سيد حسين خوش نيت، همان، ص 137. 26.همان، ص 139. 27.نيره سادات احتشام رضوي، همان، ص 100. 28.احمد گل محمدي، همان، ص 100. 29.نيره سادات احتشام رضوي، همان، ص 101. 30.احمد گل محمدي، همان، ص 101. 31.سيد هادي خسروشاهي، همان، ص 178. 32.نيره سادات احتشام رضوي، همان، ص 102. 33.سيد حسين خوش نيت، همان، ص 145.   منبع: نشريه 15 خرداد شماره 23  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 506]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن