تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 17 مرداد 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هر كس دوست دارد خداوند هنگام سختى ها و گرفتارى ها دعاى او را اجابت كند، در هنگام آ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

آراد برندینگ

سایبان ماشین

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

خرید یخچال خارجی

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

خرید نهال سیب سبز

خرید اقساطی خودرو

امداد خودرو ارومیه

ایمپلنت دندان سعادت آباد

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

الکترود استیل

سلامتی راحت به دست نمی آید

حرف آخر

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

کپسول پرگابالین

خوب موزیک

کرکره برقی تبریز

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1809995049




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

روایت شکنجه های ضد انقلاب (1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
روایت شکنجه های ضد انقلاب (1)
روایت شکنجه های ضد انقلاب (1)   ضد انقلاب با چاقو پوست صورت آن پاسدار را كنده بود راوي: م.شفق از كنار شهدا عبور كرديم تا واحد بعدي بيايد و ترتيب جمع‌آوري آنها را بدهم و باز هم مستحكم‌تر از پيش با چشماني گريان به پيشروي ادامه داديم و پس از درهم شكسته شدن چند حركت مذبوحانه در حدود 10 دقيقه بعد در كنار شهر بانه بوديم. پشت سر ما ستون نيز رسيد و در دشت روبروي شهر مستقر شد اما هنوز به پادگان نرسيده بوديم و براي نيل بدان مقصود مي‌بايستي قسمتي از شهر را دور زده و از يك رودخانه عبور مي‌نموديم تا به پادگان مي‌رسيديم ضد انقلاب در شهر موضع گرفته بود ولي ما براي اينكه زودتر به پادگان كمك برسانيم تصميم گرفتيم شهر را دور بزنيم و سرفرصت آنجا را پاكسازي كنيم. ستون را به سمت پادگان حركت داديم اما در راه به سويش شديدا تيراندازي مي‌شد و ستون هم چون در محوطه بازي بود آسيب پذير مي‌نمود و به علت اينكه تيراندازي از داخل خانه‌هاي مردم بيگناه انجام مي‌گرفت بچه‌ها نمي‌توانستند پاسخي بدهند موضوع را ستون به ما اطلاع داد و از ما كمك خواست. فكري به سرمان زد و شروع به اجرايش نموديم اتفاقا بسيار عالي بود وموثر واقع شد ما به كمك چهار قبضه خمپاره انداز و با استفاده از گلوله‌هاي دودانگيز بين ستون و شهر حايلي از دود ايجاد كرده و ديد مهاجمين را كور كرديم. ستون نيز به سلامت به جلو مي‌رفت و هر لحظه به پادگان نزديكتر مي‌شد تا اينكه سرانجام از ضلع غربي از بريدگي‌هاي سيم خاردار وارد پادگان شد. از دور صداي تكبيرهاي برادراني‌كه پس از دو ماه و نيم از محاصره درآمده بودند شنيده مي‌شد. محاصره پادگان بانه شكسته شده بود و براي ما اين پيروزي عجيب شيرين بود. بعد از ظهر همان روز به پادگان رفتم تا آنجا را از نزديك ببينيم اكثر ساختمان‌هاي داخلي پادگان يا خراب شده بود و يا آسيب ديده بودند و در بالاي پادگان بر روي تپه‌اي لاشه يك هليكوپتر توفورتين كه درحين كمك رساني به پادگان مورد اصابت تركش خمپاره قرار گرفته و سقوط كرده بود ديده مي‌شد در گوشه‌اي نيز بر روي يك خودروي زيل اجساد قريب به پنجاه شهيد روي هم چيده شده بود. برادران يك خودروي زيل اجساد قريب به پنجاه شهيد روي هم چيده شده بود برادران گردان يك سپاه تهران و فرمانده فداكارشان هم كه با مقاومتشان در پادگان بانه حماسه آفريده بودند همچنان در سنگرها باقي بودند. پادگان گرچه از محاصره در‌آمده بود ولي از روي يك ارتفاع مسلط بدان زير آتش قرار داشت و به داخل پادگان تيراندازي مي شدو بعضا خمپاره هم ميزدند و اين مسئله حائز اهميت بود كه هر روز تلفاتي از آنجانب بر ما وارد مي‌شد. طبق تصميم فرماندهان عمليات قرار بر اين شد كه آن ارتفاع يعني قله آربابا كه درست پهلوي پادگان قد برافراشته بود تصرف و پاكسازي شود براي اينكار خواستند كه عمليات هلي‌برن (انتقال با هليكوپتر) انجام دهند. عمليات هلي‌برن باتوجه به موقعيت‌ جغرافيايي آربابا و صخره‌اي بودنش نامناسب به نظر مي رسيد و مخالفت‌هايي هم با اجرايش شد ولي فرماندهي كل تصميم به اينكار گرفت. در اولين عمليات هلي‌برن يك فروند هليكوپتر پشتيباني كه خيلي زياد به سطح قله نزديك شد با تيراندازي ضد انقلاب سقوط كرد و عمليات انجام نشد. روز بعد هم قبل از پياده شدن نيروها از هليكوپتر يكي از افراد داخل آن به واسطه رگبارهاي ضد انقلاب شهيد و چند تن نيز مجروح شدند كه باز هم هليكوپترها برگشتند و عمليات تصرف آربابا انجام نپذيرفت. با توجه به اين ناكامي‌ها ما طرح‌ جديدي ريختيم و اجراي آنرا پيشنهاد كرديم كه موافقت هم شد طرح اين بود كه اين 15 تن از برادران پاسدار از كوه بالا رفته و آنجا را از ضد انقلاب پس بگيرند. صبح زود عمليات شروع شد و آن پانزده تن شروع به پيشروي به سوي قله كردند. ضد انقلاب نيز از بالا به طور مسلط حركات ما را زير نظر داشت و آماده بود كه وقتي بچه‌ها كاملا بالا رفتند همگي‌شان را قتل عام كند. بچه‌ها هر لحظه بالاتر مي‌رفتند تا اينكه به حدود 200 متري قله رسيدند آنجا بود كه قسمت مهم طرح ما آغاز شد ما با دو قبضه خمپاره 120 كاري كرديم كه حتي نيروهاي خودي هم فكرش را نمي‌كردند چه رسد به ضد انقلاب. خمپاره‌ها به طور دقيق يكي پس از ديگري روي قله فرود مي‌آمد و از دور به صورت چتري از دود بر روي ارتفاع گشوده مي شد. بچه‌هايي كه بالا بودند پشت بي سيم بوجود آمده بودند و مرتبا ما را تشويق مي‌كردند و درعين حال در حال دويدن به سوي قله بودند. آربابا بدون حتي يك زخمي تصرف شد و در حقيقت تازه آن موقع بود كه محاصره پادگان كاملا شكسته شد از بين رفتن محاصره به ما اين امكان را داد كه بتوانيم به طور فعال به پادگان كمك كنيم وهليكوپترها نيز توانستند در آنجا رفت وآمد كرده و رسانيدن آذوقه و تخليه مجروحين وشهدا را انجام دهند. پس ازپادگان نوبت شهر بانه بود كه به صورت لانه ضد انقلاب درآمده بود ضد انقلاب در شهر تنها بود و مردم همگي از ترس درگيري ضد انقلابيون با نيروهاي نظامي از شهر گريخته و به روستاهاي اطراف رفته بودند و براي ما واجب بود كه هر چه سريع‌تر بانه را پاكسازي كنيم نه به خاطر موقعيت استراتژيكي شهر، بلكه به خاطر مردمي كه پس از سالها فقر و محروميت از رژيم ستمشاهي اينك در زير زورگويي‌ها و چپاولگري‌هاي گروهك‌هاي ماركسيستي و آمريكايي گرفتار آمده بودند. نقشه‌اي نيز براي پاكسازي شهر ريختيم كه طي آن نيروها از سه محور وارد شهر مي‌شدند ابتدا تپه منبع آب مي‌بايستي تصرف مي‌شد. صبح هنگام عمليات ما شروع شد و تا حوالي ظهر نيروهاي خودي در بالاي تپه منبع آب مستقر شدند و ما هم پس از خواندن نماز جماعت ظهر و عصر شروع به ورود در شهر از دو محور كرديم. ما خانه به خانه و كوچه و خيابان به خيابان به پيش مي‌رفتيم و ضد انقلاب به همان تناسب به پس. اولين خيابان را كه طي كرديم به مقري رسيديم كه روي ديوارش چندين كليشه سازمان مجاهدين خلق زده شده بود. به داخل آنجا رفتيم درونش پر بود از آلات و وسائل نظامي از قبيل خشاب و مين و جعبه فشنگ و پوكه و غيره و همچنين كتابها و اعلاميه‌هاي زيادي كه اكثراً كتاب‌هاي ماركسيستي بودند از همه جالبتر اعلاميه‌اي بود كه بطور اتفاقي پيدا كرديم و تاريخش مربوط به چند روز قبل بود. اعلاميه با بنام‌خدا و بنام خلق قهرمان ايران آغاز و با آرام و امضاي پيشمرگان مجاهدين خلق كردستان خاتمه مي‌يافت و در طي آن از خلق دلير بانه خواسته شده بود كه بسيج شوند و در مقابل ستوني كه قرار است از سقز به بانه بيايد و محاصره پادگان را بشكند مقاومت كنند. در مقر مجاهدين خلق كه در همه اتاقهايش عكس عز‌‌الدين حسيني و قاسملو و رجوي در كنار هم به ديوارها زده شده بود دفترچه‌اي به دستمان افتاد كه در آن ليست كامل اسلحه‌ها و افرادي كه به آنها از سوي مقر مجاهدين خلق اسلحه داده شده بود موجود بود و همچنين در ديگر صفحات ان مقداري جدول‌بندي به چشم مي‌خورد كه در آن دريافتي هاي پولي سازمان يادداشت شده بود.نكته جالب توجه چندين رقم درشت بالاي يك ميليون تومان بود كه برايمان خيلي جالب بود اگر مي‌دانستيم آنها را چه كسي پرداخت كرده است! به پيشروي ادامه داديم و بنكه‌هاي كومله و دمكرات و اقليت و پيكار و راه كارگر و چندين گروهك ضد انقلاب ديگر به دستمان افتاد كه در هر كدام اسناد و مدارك فراواني اعم از كتاب و وسايل فساد و مشروب و ابزار آلات نظامي و مواد غذايي احتكار شده موجود بود. بالاخره پس از چندين ساعت تلاش خودمان را به فرمانداري كه در انتهاي شهر بانه قرار دارد رسانديم. اين مكان قبلا محل استقرار سپاه و پس از خروج سپاه از شهر محل استقرار جهاد‌سازندگي بانه بود و اينك پس از به گروگان گرفته شدن اعضاي زحمتكش جهاد سازندگي آنجا نيز به طرز وحشيانه‌اي غارت شده بود. روبروي فرمانداري نيز اداره فرهنگ و هنر واقع شده بود كه در زير‌زمين اين ساختمان به شكنجه‌گاه مخوف كومله كه رذيلانه و با قساوت تمام، بهترين فرزندان اسلام را در آنجا به آزار و شكنجه كشانيده بودند برخورديم. هوا رو به تاريكي مي‌رفت و ما مي‌بايستي به پادگان باز مي‌گشتيم، لكن تصميم گرفتيم كه همانجا در شهر بمانيم و براي همين فرمانداري ( محل سابق سپاه) را به عنوان مقر خود برگزيده و به بچه‌ها گفتيم كه در آنجا مستقر شوند. به پادگان نيز اطلاع داديم كه بر نمي‌گرديم و در بانه خواهيم ماند. آن شب شب با شكوهي بود كه اشك شوق ما را ساعتها جاري ساخته بود، آخر آن شب پس از ماهها تلاش و جنگ و شهادت و تحمل سختيها توانسته بوديم مهمترين پايگاه ضد انقلاب را در كردستان، بانه را، بازپس بگيريم و از همه مهمتر اينكه آن شب بار ديگر پس از ماهها دوري " سپاه پاسداران انقلاب اسلامي بانه " ديگر بار تشكيل شد. سپاه بانه تشكيل شده بود و مشخص بود كه تا آينده‌اي نزديك در آنجا استقرار و قوام خواهد يافت و مردم نيز دسته دسته به شهر باز مي‌گشتند و بچه‌ها مي‌توانستند آنجا را اداره كنند و احتياج چنداني به من نبود و از طرفي چندين عمليات نظامي مهم ديگر در كردستان باقي مانده بود كه شايد مي‌توانستيم در انجام آنها به برادران ديگر كمكي بكنم به همين علت بانه را به وسيله هليكوپتر ترك كردم و پس از توقفي كه در سقز داشتيم به سنندج رفته و در آنجا پياده شدم. وضع شهر از موقعي كه آنرا ترك كرده بودم بسيار بهتر شده بود و وضع نسبتا عادي و معمولي به خود گرفته و اكثر دكانها باز شده و شهر مي‌رفت كه به روال سابقش باز گردد. از فرودگاه به پادگان و در آنجا به ستاد عمليات رفتم. در آنجا برادران داشتند روي يك طرح عمليات ضربي بسيار مهم كار مي‌كردند كه ارزش زيادي در اوضاع و احوال كردستان داشت و در اين رابطه از ديدن من خوشحال شدند و خواستند كه به همكاري‌شان بپردازم البته به درخواست احتياجي نبود بلكه تنها آرزوي من شركت در عمليات و درگيري بود و هر وقت اين چنين مي‌شد بسيار شاد مي‌شدم. ستوني كه قرار بود به اين مأموريت اعزام شود در درون پادگان تشكيل شده و خودروهاي مربوط بدان به طور منظم پشت سرهم در خيابان اصلي پادگان ايستاده بودند. اين ستون از بيرون پادگان به خوبي ديده مي‌شد و مسلما ضد انقلاب در مسيرمان به انتظار نشسته بود، چرا كه اخبار خيلي زود از پادگان به بيرون مي‌رفت و قبل از حركت هر ستوني به دليل اينكه به راه‌اندازي و توجيه و تكميل ستون حداقل دو سه روزي طول مي‌كشيد در طول اين دو سه روز مسيري كه محل عبور ستون بود كاملا توسط ضد انقلاب قرق مي‌شد و درون سنگرها و در كمينگاه‌ها به انتظار ستون مي‌نشستند و اين خود يك نقطه ضعف بزرگي بود كه عمدتا موجب وارد شدن تلفات به نيروي خودي مي‌شد. در هر صورت ستون آماده شد و طرح عمليات نيز ريخته شده بود. در اين ستون من بايد همراه اولين خودرو به عنوان مسئول واحد پيشتاز گشتي و خنثي‌سازي تله‌هاي انفجاري حركت مي‌كردم و واحد ما مأموريت داشت در هر كمين عمليات ضد كمين را بلافاصله اجرا كند. به سراغ بچه‌هاي همراه رفته و مسير و نحوه عمليات را برايشان تشريح كردم. همانطور كه از حدود ده پانزده روز قبل به آنها گفته شده بود مسير حركت به سوي مريوان و هدف استقرار پاسگاه‌هاي تاميني و آزاد ساختن شهر مريوان، توضيحاتي كه من اضافه كردم شامل كمي اطلاعات كلي راجع به شيوه‌هاي مقابله با كمين بود كه براي بچه‌ها اتفاقا مفيد هم واقع شد. پس از توجيه كامل ستون ساعت عمليات نيز تعيين : " 4 صبح فردا " و 4 صبح حركت كرديم. ما ماشين اول بوديم و من پيش راننده نشسته بودم، از در پادگان كه بيرون آمديم مي‌بايستي در حدود 300 متري پادگان به سمت چپ مي‌پيچيديم و وارد جاده مريوان مي‌شديم. ولي وقتي به سر جاده رسيديم و راننده خواست بپيچد مانع شدم و گفتم كه مأموريت عوض شده و از مسير ديگري مي‌رويم، به راه خودت ادامه بده. بقيه ماشينها نيز طبق قرار قبلي كه قرار بود در هر شرايطي به دنبال ما بيايند با ترديد و دودلي ـ به خاطر تغيير مسير از قبل مشخص شده ـ از پيچيدن به طرف جاده مريوان امتناع كرده و به دنبال ما آمدند. ما به راهمان ادامه داديم تا اينكه در مسير سنندج سقز يك توقف چند دقيقه‌اي كرده و در بيسيمها به تمام واحدها ابلاغ شد كه مسير عمليات اين پاكسازي محور سنندج ـ سقز و تصرف نقاط استراتژيك اين محور مي‌باشد. منطقه عمليات از همان ابتدا نيز محور سنندج سقز بود لكن اين موضوع از اتاق عمليات بيرون نرفت و حتي فرماندهان ستون نيز نمي‌دانستند و اينگونه اعلام شده بود كه هدف عمليات آزادسازي مريوان مي‌باشد. اين تاكتيك عبارت بود از تصرف مناطق استراتژيك در مرحله اول و استقرار و استحكام در آنها و در مرحله دوم درگير شدن با عوامل دشمن و از بين بردن آنها. كه بديهي است در اين شيوه تاكتيك چونكه موقعيت سوق‌الجيشي ما بهتر مي‌باشد مي‌توانيم ضربات مهلك‌تري به دشمن زده و خودمان نيز آسيب كمتري ببينيم. و براي همين ما در اين عمليات با اعلام آزاد ساختن مريوان به عنوان هدف ستون اعزامي كليه نيروهاي ضد انقلاب را از محورهاي مختلف جمع‌اوري كرده و در محور سنندج مريوان متمركز ساختيم و جاده بين سقز و سنندج نيز به همين منوال از وجود ضد انقلاب پاك شد. دليل به كار بردن اين تاكتيك كه براي ما فوق‌العاده اهميت داشت موقعيت و وضعيت زماني و مكاني ما بود. نيروهاي انقلاب اسلامي در كردستان مي‌خواستند كه هر چه سريعتر در منطقه مستقر شده و ضد انقلاب را پاكسازي كنند. اين منظور را مي‌توانستيم با حركت علني از شهري به شهر ديگر انجام دهيم كه مسلما در هر حركت با ضد انقلاب درگير مي‌شديم و در هر درگيري عليرغم بهتر بودن موقعيت مكاني ضد انقلاب خساراتي كه به آنها وارد مي‌شد، به مراتب بيشتر بود. مادر رأس ستون اعزامي به جلو مي‌رفتيم و آرام آرام گردنه‌ها و پيچ‌هاي خطرناك را پشت‌سر مي گذاشتيم تا اينكه به اولين تونل بين سنندج به سقز رسيديم. در جلوي اين تونل چهار‌نفر مسلح يك پست بازرسي تشكيل داده و آنجا مشغول قدم زدن بودن كه با ديدن خودروهاي ما به طرز عجيبي وحشت‌زده شده و بناي فرار را گذاشتند كه متأسفانه! تفنگ‌هاي ما زبان آنها را نمي‌فهميد كه مي‌خواهند فرار كنند! تونل اول به همين سادگي به تصرف درآمد و يك واحد از برادران در آنجا مستقر شد. و پايگاهي تشكيل دادند. ما نيز به راهمان ادامه داديم و نزديكيهاي عصر در حالي به تونل دوم رسيديم كه قبلا بين تونل نيز پايگاه دوم را مستقر كرده بوديم. در تونل دوم حتي آن چهار‌نفر تونل اول نيز نبودند و اين روند پيشروي به خوبي نشان‌دهنده كيفيت تاكتيكي بود كه به كار برده بوديم و مي‌شد فهميد كه ضد انقلاب تحت تاثير اين تاكتيك به چه راحتي و بدون درگيري مهمترين مواضع و سنگرهايش را در اختيار ما گذاشته است. پس از مستقر شدن پايگاه سوم ما در تونل دوم، بين راه به دليل تاريك شدن هوا تصميم بر آن شد كه ستون نيز همانجا بماند و پس از روشن شدن هوا به طرف سقز حركت كند. براي وضو به جستجوي آب پرداختم و بدين جهت به پائين جاده در كنار رودخانه رفتم در آنجا در حين وضو بوي تعفن به مشامم مي‌رسيد كه مشامم را به شدت تحريك مي‌كرد. و پس از نماز با چند تن از بچه‌ها پائين آمديم و دنبال اين بوي تعفن گشتيم و اتفاقا در همان چند قدم اول به محل مورد نظر رسيديم و با بيل شروع به كندن زمين كرديم. پس از چند دقيقه جسدي از زير خاك نمايان شد و ما نيز دور و بر جسد را خالي كرديم و آنرا بيرون آورديم. با نور چراغ قوه نگاهش كرديم. آري! اين‌هم يكي ديگر از سندهاي جنايت و بيشرمي و قساوت خلقيان كردستان بود كه اشك خشم را بر ديده بچه‌ها نشاند. جسد متعلق به برادري بود كه حدود48 ساعت قبل شهيد شده بود. كيفيت شهادت بدين طريق بود كه ابتدا دست‌هاي اين برادر رامحكم از پشت بسته بودند و حتي هنوز هم بسته بود و سپس وحشيانه با چاقوي تيزي پوست صورتش را از پيشاني شكافته و پوست را از روي صورت آنچنان كنده بودند كه استخوان جمجمه پيدا شده بود. بعدا هم با كلت تيري به شقيقه‌اش زده بودند كه به شهادت رسيده بود. آن شهيد را از روي دفترچه‌اي كه در جيبش بود شناسايي كرده و همان شبانه با يك ماشين به سنندج فرستاديم. اما صحنه صورت پوست كنده شده آن شهيد تا آخر عمر در ذهن من باقي خواهد ماند و شراره انتقام خون مظلومش وجودم را خواهد سوزانيد. ستون صبح زود با روشن شدن هوا آماده حركت به سوي سقز شد. اما بياري خدا قبل از حركت ستون متوجه يك تلقه شديم كه مانع حركت ستون گشته و براي از بين بردنش رفتيم. اين تله شامل " 4 بشكه " تي‌ان تي‌بود كه به وسيله چاشني الكتريكي و سيم به صورت تله درآمده بود. اين 4 بشكه در زير صخره مشرف بر جاده كار گذاشته شده بود كه در صورت انفجار بيش از نيمي از ستون در زير خروارها سنگ مدفون مي‌شدند. با يادخدا به سراغ بشكه‌هاي تي‌ان تي‌رفته و پس از خنثي سازي به نفع انقلاب مصادره‌اش كرديم ( تي‌ان ‌تي‌ها عراقي بود) و ستون نيز به سلامت به حركت درآمده و به سوي سقز روان شديم. از تونل دوم تا سقز به سلامت رفتيم و در طول راه چندين ده را نيز پاكسازي كرده و در ديواندره هم توقفي داشتيم. نزديكهاي مقصد چندين بار هليكوپترهاي جنگنده هوانيروز به استقبالمان آمدند و خوشحالي‌شان از به سلامت رسيدن ستون را با مانورهاي بسيار جالب هوايي برفراز سرما ابراز داشتند. ما همگي سالم به سقز رسيديم و بلافاصله پس از خواندن نمازظهر به سوي سنندج حركت بازگشت را شروع كرديم. از ناهار هم خبري نبود و ما هم اصلا بياد گرسنگي نبوديم. در برگشتن سعي مي‌كرديم به هيچ روي توقفي نداشته باشيم تا به تاريكي برنخورديم و قبل از غروب به سنندج برسيم. تا تولي كه در آن پايگاه سوم را مستقر كرده بوديم درگيري مهمي پيش نيامد ولي بعد از گذشتن از اين تونل يعني در فاصله بين دو تونل در قسمتي كه جاده خاكي وجود دارد مواجه با تيراندازي شديم. البته تيراندازي قبل از رسيدن ماشين ما به پيچ شروع شد و تيرها از پشت صخره به روي جاده اصابت مي‌كرد. در اينگونه مواقع كه دشمن قبل از رس دين شما اقدام به تيراندازي مي‌كند ووجود خودش را به اين آساني لو مي‌دهد فقط مي‌تواند 2 هدف داشته باشد: 1 ـ اينكه با ترسانيدن شما مانع از حركتتان بشود و اين در صورتي است كه نيروي بسيار كمي داشته و از درگيري مستقيم مي‌ترسد. 2 ـ با سرگرم شدن و توقفتان دست به حليه‌اي زده و مثلا شما را محاصره كند تا به تاريكي بكشاند و يا شما را وادار كند در جستجوي او متفرق شده و از كوه بالا برويد. به همين دليل توقف جائز نبود و توسط بي‌سيم از زرهپوش همراه ستون درخواست شد كه بيايد و پيچ را عبور كند تا پشت پيچ و مواضع دشمن شناسايي شود. به محض آمدن زرهپوش و گذشتش از پيچ تيراندازي شديد‌تر شد و ما نيز به طر ف جلو پيشروي كرديم از پيچ گذشتيم و به سوي مخفيگاه‌هاي ضد انقلابيون در كوه مقابلمان آتش گشوديم. اين روال نيم ساعتي طول كشيد تا اينكه دشمن زبون پا به فرار گذاشت و صحنه درگيري را ترك كرد. به راهمان ادامه داديم و نزديكهاي غروب بود كه به تونل ديگر رسيديم و پس از آن در حاليكه هوا كاملا تاريك شده بود به شهر سنندج و از آنجا به پادگان رفتيم. در هنگام ورود به شهر مردم كه خبر اين موفقيت عظيم را شنيده بودند به خيابانها آمده بودند كه ستون را ببينند و اين خبر را باور كنند. ورود ما به شهر تقريبا بدل به يك رژه نظامي پرتماشاگر شده بود كه به مردم محروم كرد پيام مي‌داد كه نيروهاي مسلح جمهوري اسلامي به اندازه لازم قدرت و اقتدار براي سركوبي اشرار و حمايت از آنان را دارند. در پادگان نيز برادران استقبال گرمي كردند. من بنا به قولي كه به برادران در ديواندره داده بودم چند روزي پس از رسيدن ستون به سنندج با يكي از ماشين‌هاي كه عازم ديو اندره بود بدانجا رفتم. ديواندره بين راه سنندج به سقز قرار دارد و سابقا يكي از مهمترين مراكز حزب دموكرات و كومله بوده است. برادران پاسدار و بسيج يكي دو ماهي بود كه در ديو اندره مستقر شده بودند و تصميم داشتند كه روستاهاي مهم پايگاه ضد انقلاب را پاكسازي كنند. من نيز براي كمك در همين امر به ديواندره مي‌رفتم. طرفه‌هاي عصر بود كه رسيديم و حال و احوال و ديده بوسي برادران خستگي را از تنم در آورد. چند روز اول را در ديواندره صرف بررسي روي روستاهاي منطقه و جمع آوري اطلاعات مربوط به هر روستا كرديم. اطلاعات روستاها را از رانندگان تراكتور‌هايي كه از روستاهاي مختلف براي دريافت گازوئيل به آنجا مي‌آمدند مي‌گرفتيم و با جمع بندي نمونه‌هاي مختلف و اصطلاحا معدل گيري از آنها اطلاعات صحيح تر و مهمتر را دسته بندي مي‌كرديم. طبق طرحي كه داشتيم قرار بود براي هر روستا كه مهم بنظر مي‌آيد پرونده‌اي تهيه شود و هر روز گزارش روزانه آن روستا در آن پرونده درج شود. اينكار انجام شد و حتي جزئي‌ترين رويدادها را نيز يادداشت مي‌كرديم و بسادگي از آن نمي گذشتيم. مثلا اخباري نظر ديشب دو مسلح در روستاي... آمده‌اند و چند ساعتي در منزل آقاي ... پر برده‌اند. و يا يك ماشين حزب دموكرات مجهز به كاليبر 50 ديروز بسرعت از روستاهاي ... بور كرده است و از اين قبيل كه بنظر بسيار عادي و كم اهميت مي آمد و متاسفانه اغلب جمع آوري نمي شد بنا به اصرار من بدقت جمع آوري مي‌شد گرچه بچه‌ها از انجام آن چندان راضي نبودند. اما پس از حدود دو هفته با كنار هم گذاشتن همين معلومات بسيار جزئي و پراكنده توانستيم روي نقشه مشخص كنيم كه با توجه به تردد افراد و ماشين‌هاي مسلح در رسوتاهاي مختلف در طول اين دو هفته بطور حدس قريب به يقين مراكز تداركاتي ضد انقلابي پايگاه هاي عمده مسير‌هاي تردد، مراكز درماني ضد انقلابيون و راههاي كسب آذوقه و مهمات آنها كدام روستاها هستند. حدس زدن بر پايه شواهد اين را هميشه در نظر داشته باشيد كه اطلاعات صحيح مقدمه و شريان حياتي عمليات نظامي است و اگر كسي بدون داشتن اطلاعات لازم و صحيح مبادرت به انجام عمليات بكند، حتما از كمبود عقل رنج مي‌برد براي كسب اطلاعات نظامي بايد تمام توان خود را بكار گرفته و شيوه‌هاي متفاوتي را بكار برد. مثلا در مناطقي مانند كردستان كه كانال رسيدن اطلاعات نظامي بصورت محدود و يا بسته مي‌باشد بايد با قوه ادارك قوي و دريافت حتي جزئي‌ ترين رخدادها به حدس زدن موقعيت دشمن پرداخت. (حدس زدن بر پايه شواهد). يعني اگر مطلع شديد كه به فرض ماشيني را در حال بكسل كردن از فلان روستا عبور داده اند. خيلي ساده مي‌توانيد با ترسيم اين مسير‌ها روي نقشه حدس بزنيد كه تعميرگاه موتوري و يا قسمت تداركات دشمن كجا قرار داد (چون ماشين خراب را معمولا به محلي مي‌بردند كه ابزار و وسائل تعمير و افراد تعمير كار در آن باشند) يا اگر مطلع شديد كه تعداد معيني افراد مسلح مثلا 2 نفر يا 3 نفر از روستايي عبور كرده‌اند و اين امر چندين بار تكرار شد و همان تعداد معين باز هم از آن روستا عبور كردند مي‌توانيد حدس بزنيد كه اينان پيك‌هاي مخصوص هستند و پيام‌هاي مهم كه اعلامش با بي سيم بخاطر اهميتش صلاح نيست را به واحدهاي مربوط ابلاغ مي‌كنند. مسلما اين پيك‌ها پيام‌ها را از مقام بالاتر به مقام پايين تر انتقال مي دهند. يعني نقطه شروع حركت‌ پيك‌ها مقر فرماندهي و نقطه پايان حركت واحد عملياتي مي‌باشد. اطلاعات بخوبي جمع آوري شده بود و بر همان مبناها طرح عمليات را ريختيم جهت هماهنگي در انجام اين امر با برادران ارتشي مستقر در ديواندره با فرماندهانشان تماس‌هايي گرفتيم و طي چند جلسه توانستيم طرح را بطور كامل تشريح كنيم و موافقت آن برادران را نيز جلب كنيم قرارهاي عملياتي با ارتش گذاشته شد و ما هم به بچه‌هاي خودمان قضيه را بطور كامل گفتيم. براي هدايت اين عمليات از مركز سپاه به يك بي سيم ما در پي آر ي 46 احتياج داشتيم كه آنرا نيز بچه‌ها از سنندج تهيه كردند و مقدمات آماده شد ساعت 4 صبح حركت كرديم و پس از طي حدود 20 كيلومتر به طرف سنندج از جاده آسفالت خارج شده و به خاكي پيچيديم. مقصد ماده افراسياب بود كه طبق اطلاعات ما يكي از مراكز مهم تداركاتي و موتوري ضد انقلاب بود. ما در اولين عمليات تصميم گرفتيم كه با گرفتن وسائل موتوري دشمن وي را فلج كرده ارتباطاتش را تضعيف و رسانيدن مهمات و تداركاتش را دچار نقصان نمائيم. افراسياب از لحاظ استراتژيك موقعيت بسيار نامناسبي براي ما داشت و براي ورود بدانجا مي‌بايست از يك معبر اجباري، از دامنه كوهي بالا برويم و در دامنه بالاتر با عبور از يك سري باغ‌هاي به هم پيوسته جنگلي شكل به ده برسيم. ضد انقلاب نيز مي دانست كه عبور از اين معبر اجباري براي ما بسيار دشوار و پر تلفات است و براي همين راحت در آنجا غنوده بود. اما طبق نقشه‌اي كه طرح كرده بوديم در حدود 3 كيلومتري ده يك گروه از برادران با گرفتن گراي ده و مشخص شدن سمت آن از جاده خاكي بيرون رفته و با عبور از وسط مزارع و موانع صعب العبور مانند تپه ماهور‌ها و تخته سنگ‌هاي بزرگ خود را به بالاي تپه‌اي مشرف بر ده افراسياب و در حدود پانصد متري آن رساندند. در همين حين ما نيز با احتياط كامل از راه خودمان به جلو مي‌رفتيم. منبع: http://www.farsnews.net/خ  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 502]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن