-
روایت شکنجه های ضد انقلاب (1) ضد انقلاب با چاقو پوست صورت آن پاسدار را كنده بود راوي: م.شفق از كنار شهدا عبور كرديم تا واحد بعدي بيايد و ترتيب جمعآوري آنها را بدهم و باز هم مستحكمتر از پيش با چشماني گريان به پيشروي ادامه داديم و پس از درهم شكسته شدن چند حركت مذبوحانه در حدود 10 دقيقه بعد در كنار شهر بانه بوديم. پشت سر ما ستون نيز رسيد و در دشت روبروي شهر مستقر شد اما هنوز به پادگان نرس