تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 30 بهمن 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):دانايى، ريشه همه خوبى‏ها و نادانى ريشه همه بدى‏هاست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

بانک کتاب

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

ایونا

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

چاپ جزوه ارزان قیمت

کشتی تفریحی کیش

تور نوروز خارجی

خرید اسکرابر صنعتی

طراحی سایت فروشگاهی فروشگاه آنلاین راه‌اندازی کسب‌وکار آنلاین طراحی فروشگاه اینترنتی وب‌سایت

کاشت ابرو با خواب طبیعی

هدایای تبلیغاتی

زومکشت

فرش آشپزخانه

خرید عسل

قرص بلک اسلیم پلاس

کاشت تخصصی ابرو در مشهد

صندوق سهامی

تزریق ژل

خرید زعفران مرغوب

تحصیل آنلاین آمریکا

سوالات آیین نامه

سمپاشی سوسک فاضلاب

مبل کلاسیک

بهترین دکتر پروتز سینه در تهران

صندلی گیمینگ

کفش ایمنی و کار

دفترچه تبلیغاتی

خرید سی پی

قالیشویی کرج

سررسید 1404

تقویم رومیزی 1404

ویزای توریستی ژاپن

قالیشویی اسلامشهر

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1860932225




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

هم نشيني مهربانانه آيين و درام


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
هم نشيني مهربانانه آيين و درام
هم نشيني مهربانانه آيين و درام   نويسنده:نزهت بادي   گفت و گو با مجتبي راعي درباره فيلمنامه «عصر روز دهم»   فيلمنامه عصر روز دهم بيش از هر چيزي در جهت نمايش يک آيين مذهبي نوشته شده است که با توجه به پس زمينه ديني جامعه به شدت به آن احساس نياز مي شود. مهم ترين چالش مجتبي راعي در نگارش چنين فيلمنامه اي، آميزش اين آيين در تار و پود درام بوده است، به طوري که تصور داستان بدون چنين جنبه اي ممکن نباشد. گفت و گويي را که مي خوانيد با چنين رويکردي انجام شده تا ببينيم چقدر اين آميزش در فيلمنامه با موفقيت يا ناکامي همراه بوده است. - فيلمنامه مرحوم ملاقلي پور با فيلمنامه فعلي که شما نوشتيد چه تفاوت هايي داشت؟ يعني بيشترين تغييراتي که در فيلمنامه اعمال کرديد در چه زمينه اي بود؟ من آن فيلمنامه را نخواندم، ولي براساس چيزهايي که از آقاي محمدي شنيدم، متوجه شدم که در آن داستان شخصيت اصلي يک زن خبرنگار بوده است که به عراق مي رود و در آن جا با يک خبرنگار آمريکايي دوست مي شود و حتي در قسمتي از داستان سر از زندان ابوغريب درمي آورد. نظر من اين بود که در ايران يک خبرنگار چنين جايگاهي را ندارد که بتواند دنيا را به هم بريزد، ما بايد به اندازه جامعه خودمان فکر کنيم و ببينيم واقعاً يک خانم چطور مي تواند به عراق برود. درست است که الان حتي به طور قاچاقي هم مي شود به عراق رفت، ولي احساس کردم که اين فيلم چنين فضايي ندارد که وارد اين جور مسائل شود. تحقيق کردم و ديدم بهترين راه براي رفتن به عراق براي شخصيت داستان اين است که به عنوان دکتر هلال احمر اين کار را انجام دهد. چون در چنين شرايطي وضعيت شخصيت از لحاظ محل و مدت اقامت، رفت و آمدها و چيزهاي ديگر کاملاً روشن است. - بنابراين با تغيير شخصيت اصلي حوادث و روابط هم شکل ديگري پيدا کرد. بله، خيلي چيزها عوض شد و آن ماجراهاي عجيب مثل زندان و برخورد با آمريکايي ها حذف شد، يعني ديگر از آن قهرمان بازي ها خبري نبود. همين طور که در فيلم ديديد، هيچ برخورد دراماتيکي بين شخصيت ها و آمريکايي ها به وجود نمي آيد، چون در واقعيت هم آن ها خيلي عادي حضور دارند و اين طور نيست که مدام در حال آدم کشتن باشند که بخواهد ماجراهايي را به دنبال داشته باشد. - ولي مضمون جست و جوي خواهر گم شده در عراق را از همان فيلمنامه حفظ کرديد، درست است؟ بله، چون اين طرح منوچهر محمدي بود و سناريوي اوليه هم بر مبناي همان نوشته شده بود. همان طور هم که مي دانيد، اين فرمول خيلي قديمي است و بارها در تاريخ سينما استفاده شده است، چون يک جوهر کاملاً نمايشي در خود دارد. - به نظرم چيزي که اين مضمون جست و جو را تازه مي کند، اين است که جدايي اين دو خواهر براساس يک جنگ ميان دو ملت اتفاق افتاده است و حالا هر کدام در يکي از کشورها هستند. درست مي گوييد، اين همان چيزي است که قصه ما را نو مي کند، وگرنه همه داستان ها گفته شده است و ما نمي توانيم چيزي را تعريف کنيم که مدعي باشيم براي اولين بار آن را کشف کرده ايم چيزي که مي تواند اين فرمول هاي هميشگي را تازه کند، شخصيت ها و موقعيت هاي تازه است. اين که ما ببينيم دو ملتي که سال ها با هم جنگيده اند وقتي دوباره با هم روبه رو مي شوند، چه واکنشي نشان مي دهند. مثلاً هاشم مي گويد که پدرش شهيد شده است. آن ها کشته هايشان را در جنگي که حاکمش به عنوان متجاوز، در حال محاکمه است شهيد مي دانند. و يا مادر عراقي به رحمه مي گويد کسي که تو را زاييده، مادرت است يا کسي که بزرگت کرده؟ در واقع قرار دادن اين جست و جو در چنين زمينه اي آن را تازه مي کند. - پس چرا روي تقابل ميان دو ملت کار نکرديد؟ به نظرم همين موضوع مي توانست کشمکش ميان مريم و محسن محمود بر سر ماجراي رحمه را جذاب تر کند. يعني در ابتدا هر يک بر حقانيت خود و ملتشان در گذشته پافشاري کنند، ولي بعد به تدريج بر اساس ريشه هاي مشترک مذهبي به هم نزديک شوند. حقيقتش اين است که ما براي مريم شخصيت سردي طراحي کرديم. او اساساً آدم پرجوششي نيست و نسبت به ماجراي خواهرش هم احساس خاصي ندارد و حتي به مادرش مي گويد که او به احتمال زياد مرده است، اما به خاطر اصرار مادر و احساس گناهي که در اوست مجبور به اين کار مي شود. او اساساً يک دختر مستقل است که توانسته روي پاي خودش بايستد و دکتر شود و خيلي اهل اين جور مباحث نيست. ضمن اين که واقعيت اين است که ما نمي خواستيم بعضي چيزها ميان دو ملت دوباره زنده شود. به نظرم به سود ملت ها نبود که بياييم روي بعضي چيزها تمرکز کنيم، دو ملتي که اين قدر مشترکات فرهنگي دارند، دليلي ندارد که روبه روي هم بايستند. - رابطه محسن محمود با مريم تنش خوبي دارد؛ با انکار و تهديد شروع مي شود، با مدارا ادامه پيدا مي کند و بعد در نهايت تسليم مي شود. ولي چرا اجازه نداديد حس مريم نسبت به او و عراقي ها با کمي خشم و نفرت همراه باشد؟ به هر حال رابطه اين دو نفر تحت تأثير يک جنگ است و انتظار مي رود در حرف هايشان چند تا طعنه و کنايه به هم بزنند. واقعيت اين است که نگاه ما همدلانه بود، اين يک تصميم استراتژيک بود که ما روي آشتي دو ملت کار کنيم. اگر آن روز شما چنين پيشنهادي مي داديد، ما قبول نمي کرديم، ولي حالا که فيلم را مي بينيم، فکر مي کنم مي شد به صورت خيلي ظريف به آن پرداخت و اشاراتي در حد همين طعنه و کنايه ها داشت. - الان تغيير و تحول محسن محمود کمي ناگهاني به نظر مي رسد، البته به نظرم خيلي خوب است که يک آدم خشن و تروريست در نهايت به خاطر اعتقادات مذهبي اش کوتاه مي آيد، اما فکر مي کنم براي رسيدن به چنين نقطه اي بايد زمينه چيني مي شد. با وجود اين که رحمه اصلاً نمي داند که يک دخترعراقي نيست، ولي محسن محمود در وجدانش مي داند که راست نمي گويد. به خاطر همين است که وقتي درباره مريم مي شنود، به درمانگاه مي رود، چون با خودش مي گويد نکند درست باشد و وقتي مريم را مي بيند که کاملاً شبيه دخترش است، خشکش مي زند. درست است که داد و بيداد و تهديد مي کند، اما ترکي در وجودش باز مي شود بعد هم دوستش به او مي گويد که اين ها درباره رحمه دچار توهم هستند و فکر مي کنند اگر رحمه آن ها را ببيند، با زبان فارسي سراغ مادرش را مي گيرد، در حالي که او کاملاً يک دختر عرب است و نسبت به آن ها احساسي ندارد. پس مي گذارد تا با هم روبه رو شوند و برخلاف انتظارش بازي را مي بازد. چون اول از همه زن خودش مسئله دار مي شود و چقدر در اين صحنه سلميه رنگزن خوب نگاه مي کند و مي بيند که مريم عين دختر خودش است. درست است که رحمه آن ها را با خشنوت بيرون مي کند، ولي کاملاً معلوم است که در حال اجراي خواسته هاي پدرش است و خودش مسئله دار شده است. به نظرم از همين جا شکاف ها باز مي شود تا به نقطه اي مي رسيم که محسن محمود مي بيند خانواده اش از هم پاشيده است. زنش گريه مي کند و رحمه خودش را در آينه نگاه مي کند و يک دفعه آينه طوري مي شکند که خودش را دو تا مي بيند. خيلي از فيلم ها از اين چيزها استفاده مي کنند، ولي اصولاً بايد نمادين معنايش کنيم، ولي اين جا کاملاً طبيعي به ما القا مي کند که دو تا هستند. - درست است، صحنه خوب و تأثيرگذاري است. من فکر کردم با اين چيزهايي که نشان دادم، کاملاً معلوم است که شيرازه زندگي محسن محمود از هم متلاشي شده است. وقتي با عصبانيت از خانه بيرون مي زند و به حرم مي رود، ديگر مقاومتش از بين رفته است. من در نمايش عمومي نديدم که کسي صحنه حرم را نپذيرد و وقتي چشم همه در اين قسمت پر از اشک مي شود، يعني صحنه مؤثر بوده است، شايد کساني که عقلاني تر و تحليلي تر فيلم مي بينند، قانع نشوند. شايد سکانس ديگري لازم بود که مثلاً رحمه به پدرش مي گفت تو که پدرم نيستي و آن وقت ديگر او کاملاً مي بريد و تسليم مي شد. - من خيلي با چنين رفتاري از رحمه موافق نيستم، اين که با وجود علاقه اي که به خانواده ايراني اش پيدا کرده و تا آخرين لحظه در کنار خانواده عراقي اش مي ماند، خوب است. به نظرم نيازي نيست که شما فشار بيروني را بر محسن محمود بيشتر نشان مي داديد، چون تسليم شدن او به خاطر عوامل دروني است. فقط مي شد از قبل روي اعتقاد و علاقه اش نسبت به اهل بيت (عليهم السلام) تأکيد بيشتري کرد تا موضوع باورپذيرتر شود. کاملاً درست است، ما مي توانستيم نشانه اي بگذاريم که معلوم شود اين آدم چنين اعتقادي دارد. من خودم در جنگ که بودم، در بعضي از سنگرهاي عراقي ها مفاتيح مي ديدم، بعد با خودم مي گفتم اين آدمي که ديشب کشتيم، داشته مفاتيح مي خوانده است. بنابراين بد نبود قبل از رسيدن به صحنه حرم او را قبلاً در حال زيارت و ارتباط با اهل بيت (عليهم السلام) مي ديديم. - به نظرم حتي مي شد مريم براساس شناختي که از اعتقادات محسن محمود دارد، او را در چنين موقعيت ناگزيري قرار دهد که او مجبور به تسليم شود. شايد اين طوري ديگر ملاقاتشان در حرم تصادفي به نظر نمي رسيد. آن جا همه به طور طبيعي به زيارت مي روند و برخورد افراد با هم در حرم کاملاً طبيعي است. به هر حال درام فرمول هايي دارد، من مي توانم يک ربع از فيلم را براي توجيه اين اتفاقات بگذارم، اما آن وقت با يک فيلم کند و کشدار روبه رو مي شويم و شما خسته مي شويد. در حالي که مي توان در فيلم اتفاقاتي را گذاشت که قابل قبول باشد. اساساً ما خودمان که اين جا هستيم، موقع مشکلات از راه دور به امام حسين (عليه السلام) متوسل مي شويم، طبيعي است که آن ها هم هنگام فشار و ناراحتي به حرم بروند. در واقع اين اتفاق در چنين فضايي است که قابل قبول به نظر مي رسد. به نظرم فيلمنامه نويس ممکن است در داستانش گاف هايي هم بدهد، اما اين بهتر است تا اين که يک داستان قانع کننده ولي کشدار بنويسد. - آن ديدار نهايي دو مادر به عنوان نقطه اوج داستان خيلي خوب است که در کربلا اتفاق مي افتد، ولي آدم احساس مي کند سير وقايع و روابط ما را به اين جا نرسانده است و اين رويارويي مي توانست در جاي ديگري هم رخ دهد. يعني اين مکان جزء جدانشدني درام نشده است. ببينيد ما در فيلم به جايي مي رسيم که مي فهميم مادر و رحمه رفته اند و مريم يا بايد به ايران برگردد يا چند ماه در عراق بماند و دنبال آن ها بگردد. بعد يکي از دوستان خانوادگي محسن محمود مي گويد که آن ها هر سال عصر روز دهم براي اداي نذرشان به طواريج مي روند. ماجراي نذرشان هم اين بوده است که رحمه در پنج سالگي دچار بيماري مي شود که رو به مرگ مي رود، آن ها هم برايش نذر مي کنند که در بين الحرمين کنار حرم حضرت عباس (عليه السلام) به زائران چاي بدهند، فکر کردم شايد تقديري هم باشد. بنابراين اين تنها شانس آن ها براي پيدا کردن رحمه است، اگر مادر آن قدر اعتقاد داشته باشد که با وجود همه اتفاقاتي که امسال رخ داده، باز هم براي اداي نذرش برود، شايد بتواند او را ببيند. در ضمن نشانه اي هم به آن ها مي دهد و مي گويد يک دکّه کوچک دارد که دو دست بالاي آن نصب شده است. بنابراين طبيعي است که آن ها بتوانند همديگر را در آن جا پيدا کنند. - شکوفايي رابطه مريم و دکتر تجلايي را خيلي خوب نشان داده ايد، يعني انگشتر ساده کنار حرم قرينه انگشتر گران قيمت ابتداي فيلم قرار مي گيرد. ولي مسير شکل گيري رابطه شان ناقص و مبهم است و مي توانست با جزئيات و ظرايف بيشتري همراه باشد. واقعيتش اين است که من نمي خواستم دکتر آدم گرمي باشد. از آقاي مهرانفر هم خواستم که زياد پرشور و گرم رفتار نکند، چون آن وقت جواب منفي مريم به يک جراح جذاب غيرمنطقي به نظر مي رسيد. من او را کمي سرد طراحي کردم که زياد آش دهن سوزي نباشد و آقاي مهرانفر خوب بازي کرد. من فکر کردم وقتي مريم ببيند دکتر به خاطر او به چنين جاي پرخطر و ناامني آمده و حتي به خاطر او کتک مي خورد و يا در نهايت مجروح مي شود، حتماً تحت تأثير قرار مي گيرد و به نظرش عاشق صادقي مي‌آيد. من مي توانستم سکانس هايي را به اين موضوع اختصاص دهم که آرام آرام نزديک شدن آن ها را به هم نشان مي دهد، اما احساس کردم نيازي نيست. - منظورم افزودن سکانس ها نيست، بلکه در دل همان سکانس هاي اصلي تان مي توانستيد فضايي را براي حضور دکتر فراهم کنيد که به عميق تر شدن رابطه اش با مريک کمک کند، مثل همان سکانس وادي السلام. ما کمي نگران اين بوديم که اين ماجرا موضوع اصلي را تحت الشعاع قرار دهد و مي ترسيديم همه بگويند اين ها رفته اند در کربلا داستان عشق و عاشقي ساخته اند. - به نظرتان نمي شد دکتر در جريان پي گيري هاشم براي يافتن خواهر مريم نقش فعال تري داشته باشد؟ در واقع در پس زمينه به مريم کمک مي کرد تا به خواسته اش برسد. شايد داستان چنين پرداخت هاي جزئي را مي خواسته که ما زيادي متوجه نبوديم و به سمت آن نرفتيم. من بيشتر خودم را قانع کرده بودم که همراهي دکتر با مريم در آن فضاي ملتهب براي پذيرشش از طرف مريم کافي است. - صحنه پاياني مي توانست با حضور بر مزار مادر تمام شود که صحنه تأثيرگذاري است، چرا انتهاي فيلم را به عروسي کشانديد؟ چنين فيلمي اصلاً نمي تواند اين طور تمام شود. من فيلم را با همان پايان ساختم که تأثير عجيبي هم داشت، اما ديدم بعضي از دوستان اعتقاد دارند که فيلم اثر سنگيني بر مخاطب مي گذارد و ممکن است در جلب تماشاگر عام اثر منفي بگذارد. در واقع اين پايان اجباري است و من خودم هم آن را دوست ندارم. - اگر در پايان نکته اي است بفرماييد. چيزي که در اين فيلم از جنبه فيلمنامه نويسي مهم است، تلاش ما براي آميزش يک آيين با درام است؛ به گونه اي که هيچ يک ديگري را اذيت نکند. در واقع اين فيلم يک مستند داستاني است و ما سعي کرديم ميان صحنه هاي مستند و درام آن تعادل برقرار کنيم. جالب است در بعضي از نقدها همين موضوع به نقطه ضعف فيلم تبديل شده است و مدام مي گويند که فضاسازي بر درام غالب است. من دوست داشتم که درامم را در دل يک مستند روايت کنم. البته بايد ديد فيلم در طول زمان چه وضعيتي پيدا مي کند، اگر پس از سال ها فيلم به نظرمان تأثيرگذار بيايد، پس من در آميزش درام و آيين موفق بوده ام. منبع: نشريه فيلم نگار شماره 100  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 265]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن