واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
مفهوم تاريخ و فايده مندي آن از منظر شهيد مطهري (ره) (5) نويسنده: محمدجواد اردلان* تاريخ و تحول جوامع عده اي مي گويند تاريخ به سوي کمال است، اما تعريف خود کمال معلوم نيست. شهيد مطهري ضمن انتقاد از مارکسيست ها که تکامل آينده را رسيدن به جامعه اي بي طبقه مي دانند مي گويد: ما که از طرفي قائل به تکامل تاريخ هستيم، از طرف ديگر فکر و نظر را مشمول قوانين عمومي ماده نمي دانيم و از طرف ديگر تاريخ را نتيجه سرنوشت متکامل انسان مي دانيم نه تکامل غير قابل پيش بيني ابزار توليد، به آساني مي توانيم آينده متکامل تاريخ را پيش بيني کنيم. (1) در کتاب لذات فلسفه نظريات مختلفي در مورد منشا تحول تاريخ اظهار شده است اين موارد عبارتند از: نوابغ، انباشته شدن علم، نژادها، اختراعات، شرايط اقتصادي و مختصات جغرافيايي.(2) البته عده اي معتقدند که تاريخ بر اساس اصل علّي و معلولي نيست. بلکه بر اساس تصادف است. آنها معتقدند تاريخ و تحول آن تحت ضابطه و قاعده نيست و اين به معني علت نداشتن حوادث نيست. به عبارت بهتر کليت نداشتن حوادث متفاوت از علت نداشتن حوادث است. (3) در توضيح بيشتر اين مطلب بايد اضافه شود که تقريبا هر حادثه تاريخي داراي علل مشخصي است که حادثه به دنبال آن علل رخ مي دهد. اين علت يا علل همان امور جزئي است. اما به نظر مي رسد يک بررسي کلي بر مجموعه اي از حوادث و علل جزئي رخداد آنها بتواند ما را به الگويي رهنمون سازد که بر وفق آن الگو بتوانيم قوانين کلي براي رخداد حوادث کشف کنيم. در واقع اگر اين شرايط کلي ايجاد شود. اينها خود موجب رخداد علل جزئي حادثه و در نتيجه بروز آن حادثه خواهند شد. معناي جبر تاريخ، همان قانون عليت است. معلول، تا علتش باقي است باقي است و علتش که معدوم شد خودش نيز قطعا معدوم مي شود. (4) جبر زمان از ديدگاه قرآن بدين معني است که عللي در زمان پيدا مي شود که حوادثي که رخ مي دهد روي اجبار است و بايد رخ دهد به بيان قرآن سنت هايي که در اين جهان است تخلف ناپذير است: ولن تجد لسنه الله تبديلا ولن تجد لسنه الله تحويلا همچنين حکماي قديم نيز گفته اند: الممکن محفوف بالضرورتين وبالامتناعين. (5) تاريخ و عليت حوادث در اينجا بايد روشن شود که قواعد و سنن مورد نظر قرآن به گونه اي است که در صوت تحقق هريک از آنها علل رخداد حادثه تاريخي نيز تحقق يافته است. به عبارت بهتر اين علل جزئي در الگوي مطالعه مورد نظر قرآن، قابل دسته بندي است. بديهي است که براي پي بردن به اين الگوي مطالعه يا به تعبير قرآن " سنت هاي تخلف ناپذير " ناگزير بايد علل حوادث را بررسي و آنها را دسته بندي کرد. در تاريخ، ما بايد قائل به اصل عليت بشويم و واقعا هم حرف درستي است. چون اصل عليت را در هيچ چيزي نمي شود انکار کرد. وظيفه اول مورخ، توجه به جميع علل است و او نبايد تنها به بعضي علل خاص توجه کند. وظيفه دوم مورخ تحليل علل است. بدين معني که علل ممکن است در عرض يکديگر وبي ارتباط بايکديگر در حادثه اي موثر باشند و يا ممکن است تقدم و تاخر داشته باشند يعني يکي علت است و ديگري علت علت است و تحليل علل وظيفه ديگر مورخ است.(6) يکي از ضرورت هاي اجتناب ناپذير پژوهش تاريخي، توجه به علل مختلف است. متاسفانه در بسياري موارد مشاهده مي شود که در يک تحقيق تاريخي، صرفا به بعضي علل خاص توجه مي شود و از ساير علل غفلت مي شود که اين مساله در نهايت موجب نتيجه گيري غلط خواهد بود. مورخ با تبيين علل مختلف يک حادثه بايد براي رابطه بين آنها تلاش کند تا از رهگذر نتايج پژوهش او، روشن شود که بروز چنين علل در يک زمان به ناچار به بروز يک حادثه منجر خواهد شد. افراد مختلف در تلقي خود از مفهوم جبر تاريخ، متفاوت هستند، مساله اول اينکه عوامل حاکم بر تاريخ چيست؟ و مساله دوم اينکه معناي جبر تاريخ اين است که تا علل تاريخي هستند، معلولات تاريخي هم جبرا وجود دارند. (7) تاريخ و نوابغ بشري يکي از عوامل موثر در تاريخ، نوابغ دانسته شده اند. آنها افرادي استثنايي و داراي فکر و هوش و اراده خارق العاده هستند که مي توانند جهت حرکت تاريخ را تغيير دهند و در هر ملتي چند نابغه وجود دارد. شهيد مطهري معتقد است که البته نوابغ اين قدر موثر نيستند بلکه تاريخ خودش يک طبيعتي دارد و جهت را انتخاب کرده است و اين جهت نه توسط نوابغ انتخاب شده است و نه توسط توده هاي ملت انتخاب شده است. البته توده ها در اجراي اراده نوابغ بسيار مهم هستند. از ميان جمعيت ايران شايد افرادي که جامعه آينده ما را مي سازند به پنجاه هزار نفر نمي رسند. افرادي که جامعه آينده را مي سازند، همين گروه هايي هستند که به شکلي در ديگران اثر مي گذارند وباقي مردم يک خصلت انفعال و پذيرش دارند. البته نقش نوابغ در تاريخ هميشه مثبت نيست و گاهي منفي نيز هست و معمولاً نوابغ در يک مساله نابغه هستند نه در همه چيز. به عنوان مثال اسکندر و نادر فقط در امور نظامي نابغه هستند. (8) در اينجا به نکات بسيار مهمي اشاره شده است. اگر بپذيريم که نوابغ واقعا بر جامعه موثر هستند و اگر بپذيريم که آنها ممکن است تاثيرات مثبت و منفي داشته باشند، آنگاه بايد دو امر را عملي سازيم. اولا اينکه در رشد و ايجاد نوابغ در جامعه کوشش کنيم. يعني به وسيله آموزش و پرورش و ايجاد فضاي فکري و تربيتي مناسب، نسبت به افزايش تعداد نوابغ جامعه بکوشيم و ثانيا با برنامه اي منظم در جذب نوابغ به سمت پيشرفت مادي ومعنو ي جامعه کوشش کنيم. متاسفانه به کرات مشاهده شده است که در اثر عدم جذب نوابغ يا بي توجهي به نيازهاي آنها يا قدرت ونبوغ خود را از دست داده اند يا در جهات منفي مشغول فعاليت شده اند. شهيد مطهري معتقد است که نوابغ تا حدي در سرنوشت تاريخ موثر هستند. او نظريه راسل را – که در کتاب جهان بيني علمي ذکر شده است – رد مي کند. راسل معتقد است که نوابغ کشته مي شدند، عده اي ديگر جاي آنها را مي گرفتند. اما شهيدمطهري مي گويد: افرادي که نبوغ دارند، افرادي که يک شخصيت فردي دارند، قهرا روي جامعه اثر مي گذارند. اينها حرکت جامعه را سريع تر مي کنند. (9) هدفمندي تاريخ هدفمندي تاريخ مساله اي است که تا حدي به هدفمندي انسان نيز مرتبط است. عده اي مدعي هستند که انسان ها مي خواهند تاريخ را به گونه اي بسازند ولي تاريخ هيچ تابع اراده انسان ها نيست و طوري ساخته مي شود که بسا هيچ فردي آن را نخواسته. (10) شهيد مطهري معتقد است که تاريخ ضابطه دارد ولي به آساني نمي توان به اين ضابطه دست يافت (11) و با اشاره به اينکه امروزه علم و دانش بشري در مرحله اي است که هيچ چيزي را به طور قطعي اثبات نمي کند و احتمال بروز فرضيه ها و کشفيات جديد را منتفي نمي داند مي گويد: اين است که علم و به طريق اولي تاريخ به سوي شک مي رود. از اين جهت اينکه کساني با ضرس قاطع مي آيند براي تاريخ قوانين معين مي کنند که گويي يک مساله پيش پا افتاده است. اين يک نوع تندروي است. (12) اين ايراد به مارکسيسم وارد است که به خاطر ساده انگاري خود، دست به صدور قوانين کلي زد. (13) پينوشتها: * کارشناس ارشدرشته تاريخ 1. همان، ص239، 240. 2. همان، ص28. 3. همان، ص11. 4. مرتضي مطهري، اسلام و مقتضيات زمان، تهران، صدرا، ج 2، ص 101. 5. اسلام ومقتضيات زمان، همان، جلد 2، ص409-411. 6. فلسفه تاريخ 1، همان، ص 219. 7. اسلام و مقتضيات زمان، همان، ج2، 101. 8. فلسفه تاريخ، همين، ص 48-55. 9. همان، ص166. 10. همان، ص143. 11. فلسفه تاريخ، همان، ص 184. 12. همان، ص175. 13. همان. منبع:نشريه 15 خرداد شماره 7 ادامه دارد... /ج
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 596]