واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
ابیاتی در وصف شهید آیت الله محلاتی بخشهايي از منظومه «عبور از صاعقه» ، سروده ي حسين اسرافيلي چو آزاد شد ملت از ظلم و بند به سازندگي كرد قامت بلند كه مي بايد اين ملك آباد كرد دل پاك ايرانيان شاد كرد كه بايست در پرتو انقلاب نمايندگاني شوند انتخاب نمايندگاني سر و سربلند و همدرد با ملت ارجمند به مجلس درآيند و شورا كنند به فرزانگي فكر فردا كنند «محلاتي» آن ياور انقلاب ز شهر «محلات» شد انتخاب به همراه فرزانگان دلير دليران دانا و روشن ضمير به مجلس درآمد كه شورا كند سرافرازي ملت امضا كند گهي مجلس و گاه منبر گزيد به هر عرصه اي باز سنگر گزيد گهي گشت در جمع روحانيون دبير هنر پروروكاردان گهي در «كميته» به سعي و تلاش شب وروز پيوسته آماده باش كه دشمن مبادا به آزارخلق شود فتنه جو باز در كارخلق به هر فتنه اي پايداري نمود به نهضت بلايي اگر مي رسيد بلا را هماره به جان مي خريد گهي تا دهد سازمان بر صنوف بيابد از اين ره به مشکل وقوف ز سوي امام آمد و كار كرد گه از سوي رهبر پيامش رسيد كه برخيز و حجاج را ده نويد به ديدار كعبه بشو رهسپار به همراه حجاج نهضت شعار عيان سازاعجاز تسليم را به جاي آر حج ابراهيم را همو بود كز شور عشق و نياز به حجاج شد رهنما در حجاز به حجي دگرگون ، به تدبير او بپيچيد در كعبه تكبير او دل تشنه ي امت احمدي بنوشيد از آن چشمه سرمدي بپيچيد تكبير او در فضا كه اي امت! اينكه به «وحدت» درآر اگر چه «بلا» در صف امت است بلا را ولي چاره در «وحدت» است كه «شيطان» اگر چه «بزرگ» است و مست به وحدت توان قدرتش را شكست
«محلاتي» آن شيخ زهد و جهاد در اين عرصه هم گام مردي نهاد به فرمان رهبر شد آن حق پناه نماينده رهبري در سپاه كه با رأي او پاسداران دين شوند اسوه در جنگ علم و يقين به تدبير او انسجام سپاه شود عرصه جنگ را تكيه گاه به آيين لشكر قوا مي دهد به كردارشان انسجامي دهد بر آنان سخن گويد از كربلا ز «عهدالست» و ز «قالوا بلي» به حيرت نشاند دل و جان شان دهد شور ميخانه ها را نشان به ميخانه راز روي آورند ز ساقي مگر آبروي آورند و كردند از نام و از خود رها بگيرند بالي به سوي بقا دل و جان به راز و نياز آورند به محراب خونين نماز آورند شوند از نگاه و اشارات مست علم را بگيرند بي چشم ودوست به صحرا جنون در جنون آورند سجودي به محراب خون آورند اگر دست شان شد قلم ، سر دهند علم بر عملدار ديگر دهند شوند از يقين غرق راز و نياز به سجاده ي دشت ها در نماز هجومي به كفار پست آورند و بر پشت كافر شكست آورند چو برحمله تكبير حيدر زنند شراري به به باروي خيبر زنند به معراج در عرصه هاي ستيز گشايند بال ، از دل خاكريز ز خود بال گيرند و بيرون شوند به ميدان مين غرقه در خون شوند كه آن پارسا شيعه ي راد مرد چنين بود در عرصه هاي نبرد گهي دوش با دوش رزمندگان به ميدان خون و خطر ،درميان گهي در شب حمله ، در خاكريز به توجيه در طرح هاي ستيز گهي هم ركاب سلحشورها به ماهورا ، دشتها ، هورها گهي با سخن ، كرده كار تفنگ به تدبير خود كرده صيد نهنگ عيان بود و در عرصه ، تأثير او به هر حمله اي ، خط تدبير او دلاور سواران رزم آفرين از او كسب كردند فيض يقين سلحشور مردان همت بلند شدند از نفس هاي او بهره مند كه بود آن هماي رها از هوس شهيدان بسيار را هم نفس زميدان اگر گاه ، پا مي كشيد دل باز در جبهه ها مي تپيد شهادت به شوق دلش مي فزود به جز جبهه در آرمانش نبود وصيت نموده است ما را مدام به «الله» و «قرآن» و «خط امام» ************** ... محلاتي از فتنه آگاه شد و آن جمع تسليم الله شد چو هنگام وصل آمدو شوق دوست سرودن : ديدار خونين نكوست صدا ، شعله ، آتش ، دعا ، انفجار سرانجام سرخي است بر انتظار افق سرخ شد چون پر افشان شدند و رنگين كمان ها پريشان شدند خدا «ارجعي» خواند و پاسخ شنيد «بلي» از صف كاروان شهيد منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 56
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 346]