واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تالار خيال دکتر پارناسوس ترجمه: هيلدا نکومند جلوه هاي بصري«تالار خيال دکتر پارناسوس» ساخته تري گيليام (The Imagiarium of Doctor Parnassus) دکتر پارناسوس (کريستوفر پلامر) پيرمردي هزارساله است که همراه با گروه نمايش خود در انگلستان سفر مي کند. گروه نمايش او را دخترش والنتينا (ليلي کوئل)، تردست و شعبده بازي به نام آنتون (اندرو گارفيلد) و دوارف (ونر تروير) تشکيل مي دهند اما نمايش هاي دکتر پارناسوس عجيب است. نمايش اصلي او شامل يک آينه جادويي به نام تالار خيال مي شود. تماشاگران مي توانند با وارد شدن به آينه به سرزمين خيال هاي خود وارد شده و در آن به سياحت بپردازند و در نهايت از آن بيرون آيند، اما هميشه مسافران تالار خيال سلامت از آن بيرون نمي آيند اين اتفاق اول براي دائم الخمري رخ مي دهد او که هميشه مست است، پس از وارد شدن به تالار، فريب شيطان را خورده و مسير اشتباهي را به سوي ميخانه اي انتخاب مي کند که در نهايت موجب مرگ او مي شود. اين حادثه موجب مي شود که دکتر پارناسوس متوجه شود که آقاي نيک / شيطان (تام ويست) دوباره بازگشته است. گروه به ناچارمحل خود را تغيير مي دهند در بين راه پسري را مي بينند (هيث لجر) که روي آب مي رقصد اندکي بعد گروه متوجه مي شودند که او سايه از يک مرده است که او را به دار آويخته اند، اما به علت ميله اي آهني که در گلوگاهش مخفي کرده، از مرگ جسته و زنده مانده است. پسر حافظه و خاطرات خود را از دست داده و حتي نام خود را به ياد نمي آورد و روي سرش علامت هاي قرمز رنگي ديده مي شود. او به گروه مي پيوندد و با والنيتنا در بسياري از موارد هم عقيده است. درحالي که آنتون به او بي اعتماد و بدگمان است. بعدتر توسط آقاي نيک متوجه مي شويم که او توني نام دارد و از پرورشگاه خيريه اي گريخته است. دکتر پارناسوس، راز خود را براي والنتينا بازگو مي کند؛ سال هاي دور دکتر پارناسوس شرطي را (12گل) از آقاي نيک - در واقع آقاي نيک اجازه مي دهد که او شرط را ببرد - مي برد، به همين دليل عمر جاوداني از آن او مي شود. اما پس از آن آقاي نيک شرط بندي جديدي را رو مي کند؛ والنتينا در شانزده سالگي از آن او خواهد شد. اگر پارناسوس نتواند پنج نفر را به ترتيب از تالار خيال به سلامت عبور دهد. آن ها تنها دوروز فرصت دارند تا شرط را ادا کنند توني پيشنهاد مي دهد تا با تبليغات و شاد کردن مردم آن ها را ترغيب به شرکت در نمايش تالار خيال کنند. اولين مشتري آن ها زني جذاب است که به همراه او توني نيز براي راهنمايي و يافتن راه درست وارد تالار مي شود. توني (جاني دپ) که به شکل ديگري در آمده، به زن کمک مي کند تا راه خروج را يافته و از تالار خارج شود. سه نفر ديگر به همين ترتيب به سلامت از تالار خارج مي شوند، ولي در آخرين لحظه توني (جود لا) در محاصره مردان روسي گرفتار ميشود و از دست آنها ها مي گريزد. توني به خاطر مي آورد که آن مردان همان کساني هستند که او را به دار آويخته اند. او حافظه خود را يافته و آثار کبودي از چهره وي پاک مي شود و بالاخره مي تواند. برآن ها غلبه کرده از نردبان کامروايي بالا رود و نجات يابد حال تنها يک نفر باقي مانده تا از تالار به سلامت عبور کند. اين بار والنتينا و توني (کالين فارل) به تالار وارد مي شوند. آن دو دلباخته يکديگر شده اند و آقاي نيک تمامي تلاش خود را به کار مي برد تا نگذارد اين بار کسي به سلامت ازتالار بيرون رود و ماجرا همچنان ادامه دارد... قصه نه چندان کوتاه بالا، داستان فيلم تالار خيال دکتر پارناسوس است، آخرين فيلم تري گيليام (برادران گريم، چه کسي دن کيشوت را کشت؟ و...) که اول بار در شصت و دومين جشنواره فيلم کن به نمايش در آمد و نمايش آن تحسين و افسوس حضار را برانگيخت. افسوس مجدد از دست دادن هيئت لجر (بازيگر 28 ساله کوهستان سرد و شواليه تاريکي که در سال 2008 در گذشت) به عنوان بازيگري توانا و تحسين گيليام در به پايان رساندن فيلمي بدون ستاره اصلي. داستان ساخته شدن تالار خيال دکتر پارناسوس کم تر از داستان يک فيلم جديد نيست و همانند قصه و جلوه هاي بصري فيلم، ويژگي هاي منحصر به فرد خود را دارد. فيلمنامه توسط تري گيليام و چارلز مکوئن نوشته شده و داستان دکتر پارناسوس و گروه نمايشش را بيان مي کند. به گفته گيليام «قصه فيلم درباره نتيجه انتخاب در زندگي آدمي است. مي خواستم حديث نفس خود رااز موقعيت هاي انتخابي بيان کنم و براي فرار از دنياي مدرن از دنياي فانتزي براي ترسيم شهر لندن استفاده کردم.» داستان پرپيچ و خم با مايه هايي از هنر گوتيک، هرج و مرج و اوهام، فيلمي مجلل را مي طلبيد ساخت فيلم با بودجه سي ميليون - که براي يک فيلم مستقل مبلغ زيادي است - آغاز شد نقش ها يک به يک انتخاب شدند. لجر که پيش تر در براردان گريم با گيليام کار کرده بود، براي نقش کليدي توني انتخاب شد، فيلمبرداري در دسامبر 2007 در لندن کليد خورد و بيشتر صحنه هاي مربوط به مکان هاي معروفي چون دستگاه حکومتي بترسي، تاوربريچ و خيابان پل کاتردال فيلمبرداري شد تقريبا فيلمبرداري تمامي صحنه هاي خارجي تمام دشه بود و حال م بايست گروه براي ساخت نماهاي داخلي و ساخت تالار خيال عازم ونکوور مي شدند تا نماهاي فيلم مقابل پرده آبي برداشته شده و به صورت گرافيک کامپيوتري آماده شود. همچون لحظه هاي غافلگير کننده فيلم، در بيست و دوم ژانويه سال 2008، گروه با شنيدن خبر مرگ لجر غافلگيرشد فيلم گيليام پس از مرگ لجر در آستانه نابود شدن قرار گرفت، چرا که بيشتر نماهاي خارجي فيلم برداشته شده بود و شالوده اصلي فيلم با بازيگري هيث لجر ساخته و پرداخته شده بود؛ توني شخصيت کليدي داستان به شمار مي آمد و مرگ او شوک بزرگي را به گروه وارد کرد. با توجه به نوع داستان و جلوه هاي بصري اش، اين فيلم مي توانست از جمله فيلم هاي موفق سال باشد و حال در معرض نابودي قرار گرفته بود. گيليام فيلم را به طور مستقل تهيه کرده بود و سرمايه محدودي داشت و نمي توانست تمامي صحنه هاي برداشته شده را مجدد با بازيگري جديد تهيه کند، بنابراين چاره اي جز تعطيل کردن پروژه نمي ديد او با چارلز مکوئن تماس گرفت و ساخت ادامه فيلم را منتفي اعلام کرد. بنابراين فيلم براي مدت نامحدودي معلق ماند، اما سرانجام راه نجاتي پيدا شد. گيليام پس از روزها درگيري ذهني، بالاخره راه نجاتي يافت. با استفاده از امکانات نرم افزارهاي کامپيوتري مي شد شخص ديگر ادامه داستان را بازي کند و صورت لجر روي او قرار گيرد. نمونه چنين کاري پيش تر با چهره براد پيت در داستان عجيب بنجامين باتن امتحان شده بود و در حال حاضر با چهره روي شايدر در صليب آهنين نيز. البته اين ايده براي نماهاي بيروني بود. مکوئن براي نماهاي شخصيت توني در تالار خيال چاره اي انديشيد که مورد توجه گيليام قرار گرفت. توني سه بار به تلار خيال وارد مي شد و هر سه بار با ماجرهايي مستقل مواجه مي شد. بنابراين مي شد در داستان تغيير داد؛ بدين ترتيب که به هنگام وارد شدن توني به تالار چهره او تغيير يابد و به شخص ديگري تبديل شود. با اين ترفند داستاني آن ها مي توانستند از سه بازيگر به طور جداگانه براي اين نماها استفاده کنند. قرار بر آن شد تا جاني دپ، جود لا و کالين فارل ايفاي نقش هاي فوق را بر عهده گيرند. با اين ترفند بود که ادامه فيلمبرداري از مارس 2008 در کانادا مجددا آغاز شد. گيليام در اين باره مي گويد:«تنها ادامه ساخت فيلم نبود، مي خواستم آخرين فيلم لجر را به اتمام برسانم. کار کردن با لجر واقعا جالب بود. او استعداد فوق العاده اي داشت. پس از کار در برادران گريم به اين موضوع پي بردم و بعدتر که او به خاطر بازي در کوهستان سرد جايزه اسکار را برد، اين مهم به همه اثبات شد. با وجودي که تقريبا وقتش پر شده بود؛ بازي در فيلم من را پذيرفت و حال که او را از دست داده بوديم اين وظيفه ما بود که اخرين فيلم او را به اتمام رسانيم. اين مسئوليت روي دوش من سنگيني مي کرد و مي خواستم که هر طور شده ان را انجام دهم. حال مي بايست گروه جلوه هاي تصويري کامپيوتري بيشتر کار مي کردند هر سه بازيگر انتخاب شده - جاني دپ، کالين فارل و جود لاو - از دوستان صميمي لجر بودند. زماني که به آن ها چنين پيشنهادي دادم، با کمال ميل پذيرفتند و حتي اعلام کردند که دستمزدشان را به دختر دوساله لجر (ماتيلدا) اهدا خواهند کرد. اين پروژه از حالت عادي خارج شده بود. حالا هدفي مهم تر براي آن ترسيم مي شد جاني دپ با وجودي که درگير ساخت دشمن مردم بود، با کمال ميل پذيرفت. او پيش تر در دو فيلم لا لجر کار کرده بود و مدام به ما يادآوري مي کرد که هيث روح و قلب بزرگي داشت. تمامي صحنه هاي مربوط به جاني در روزي که فيلمبرداري دشمن مرد (مايکل مان) تعطيل بود انجام شد. به همين دليل بود که در عنوان بندي فيلم به جاي نام من به عنوان کارگردان فيلم، چنين مي آيد. فيملي از هيث لجر و دوستان او. ابتدا به ذهنم رسيده بود تا بازيگري که فيزيک بدني او به هيث لجر و دوستان او. ابتدا به ذهنم رسيده بود تا بازيگري که فيزيک بدني او به هيث شباهت داشته باشد را انتخاب کنيم و تمامي فيلم را با او ادامه دهيم و به وسيله کامپيوتر صورت هيث را جايگزين سازيم، ولي ايده چارلز عالي بود و سه بازيگر نيز فوق العاده در اين نقش درخشيدند درباره سرمايه ساخت فيلم مي توانم بگويم که هم سريماه و هم زمان ما محدود بود. من سرمايه اي چون تهيه کنندگان فيلم هاي هاليوودي ندارم و از سياست هاي سرمايه گذاري فيلم هاي هاليوودي نيز خوشم نمي آيد. بنابراين بايد نهايت سعي خود را در کنترل مخارج ساخت فيلم به انجام مي رساندم. مافيلمبرداري را مجدا آغاز کرديم و توانستيم اين مرحله را به خوبي رد کنيم، گويي از تالار خيال دکتر پارانوسس به سلامت عبور کرديم و روح مان برنده شد! بايد اعتراف کنم که لطف خداوند شامل حال ما شد، چرا که بعد از مرگ هيث من به طور کل به هم ريخته و به طوري باورنکردني واقع بين شده بودم و اين اتفاق ساده و آساني نبود. اين تفکر و احساس در نهايت تبديل به نوعي حس آزادي در تصميم من شد با خود فکر کردم که اگر پروژه تعطيل شود در آب غرق شده ايم، ولي اگر نهايت سعي خود را به کار گيرم، دو حالت رخ خواهد داد؛ يا موفق مي شويم يا مي بازيم. همين، نه بيشتر. پس چه بهتر که سعي کنيم که نبازيم دراين مسير، گروهي مسئول، با حس انساني همدلي و محبت مرا همراهي کردند ودرحالي که همه ما در غم از دست دادن او سوگوار بوديم و هر بار که او را در اتاق تدوين مي ديديم، افسوس از دست رفتن او را مي خورديم. بارها با خود مي گفتيم "هيث، آدمي به خبيثي تو پيدا نمي شود. اگر خودت در اين صحنه حضور داشتي چگونه بازي مي کردي؟" جاني، کالين و جود بهترين بازي هاي خود را ارائه کردند تا به جنس بازي او نزديک شوند، اما واقعيت اين بود که جنس بازي او متفاوت بود و شيريني خاص خودش را داشت.» تدوين اوليه و فيلمبرداري در نوامبر 2008 پايان يافت و حال آن که کارهاي پس از توليد آن و آماده سازي و ساخت افکت هاي بصري و ديجيتالي فيلم تا سي ام مارس 2009 به طول انجاميد در نهايت فيلم در سي و يکم مارس آماده شد. به طور کل 647 نماي داراي افکت براي فيلم ساخته شده است. ساخت اين نماها را سه شرکت پيير لس کامرا، لولا و شرکت Fuzzygoat انجام دادند. صحنه آرايي و فضايي تاريک، طراحي لباس و افکت هاي تصويري در فيلم فضايي فانتزي و سرزميني عجايب از جنس آليس براي تماشاگر خلق کرده است که با ماجراهاي پشت سر هم نفس را در سينه حبس مي کند. نحوه چينش قصه و شخصيت هاي به گونه اي است که اگر تماشاگر، داستان جايگزيني سه بازيگر را - پس از مرگ لجر - نداند، محال است که به ذهنش خطور کند که داستان از ابتدا چيزي جز اين بوده است. منبع:(Screenrush. co.uk (Nov.2009 ماهنامه صنعت سینما ش 89 /ج
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 566]