تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1835078942
خلاصه ی چهار داستان که در کتاب های درسی به آن اشاره شده است
واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
خلاصه ی چهار داستان که در کتاب های درسی به آن اشاره شده است چشمهايش بزرگ علوي استاد « ماكان» نقاش بزرگ كه يكي از مبارزان عليه ديكتاتوري رضاخان بوده، در تبعيد درميگذرد. جزو آثار باقي مانده او پردهاي است به نام «چشمهايش». چشمهاي زني كه گويا رازي را در خود پنهان كرده است. راوي داستان كه ناظم مدرسه و نمايشگاه نقاشي است دچار كنجكاوي سوزاني است كه راز اين چشمها را دريابد. بنابراين سعي ميكند «مدل» را يافته و درباره ارتباطش با استاد ا ز او بپرسد. پس از چند سال، ناظم مدل را مييابد و در خانه مجلل او با هم به گفتگو مينشينند. زن ميگويد كه دختر خاندان متعيني بوده كه به خاطر زيبايياش توجه مردان بسياري را جلب ميكرده است. اما مردان و عشق بازيچه او بوده اند. تنها در برخورد با استاد كسي را مييابد كه اساساً توجهي به جمال و جاذبه وي ندارد. زن براي جلب توجه استاد در تهران و اروپا با تشكيلات مخفي كه زيرنظر استاد است همكاري ميكند، تا سرانجام به وي نزديك ميشود. اما استاد نه فداكاري او را جدي ميگيرد و نه پي به كنه احساسات و عواطفش ميبرد. در عوض در برابر او، و بخصوص از چشمهايش هراسي گنگ ابراز ميكند. در پايان استاد گرفتار پليس ميشود، و زن پيشنهاد ازدواج رئيس شهرباني را، كه يكي از خواستاران قديمي اوست، ميپذيرد به شرط آن كه استاد از مرگ نجاتي ابد. استاد به تبعيد ميرود و البته هيچگاه از فداكاري زن آگاه نميشود. او تمام حسيات و تلقيات خود را در قبال زن در پردهاي به نام «چشمهايش» به يادگار نهاده است. در اين چشمها بطور كل زني مرموز، اما به هر حال دمدمي مزاج و هوسباز و خطرناك متجلي است: زن ميداند كه استاد هيچگاه به ژرفاي روح او پي نبرده و اين چشمها از آن او نيست. بزرگ علوي در اين رمان روش استعلام و استشهاد را به كار برده، روشي كه چند اثر ديگر او را نيز شكل داده است. اين شيوه بيشتر در ادبيات پليسي معمول است. يعني كنار هم نهادن قطعات منفصل يك ماجراي از دست رفته و ايجاد يك طرح كلي از آن ماجرا به حدس و قرينه. بدين ترتيب يك واقعه گذشته به كمك بازماندههاي آن نوسازي ميشود. اشارات تاريخي بزرگ علوي نيز بحثها برانگيخته: استاد ماكان گاهي شبيه كمال الملك است. رييس شهرباني، سخت به «آيرم» شباهت دارد. اما هيچكدام دقيقاً الگوي واقعي شان نيستند. اين كار فقط براي خلق فضا انجام شده است. نثر منظم و سيال نويسنده در قياس با معاصرانش بسي امروزي مينمايد. اين كتاب از آثار معدود فارسي است كه در مركز آن يك زن با تمام عواطف و ارتعاشات رواني و ذهني قرار گرفته است. مدير مدرسه جلال آل احمد معلمي دلزده از تدريس، مدير مدرسه تازه سازي در حومه شهر ميشود. در چند فصل كوتاه و فشرده با موقعيت مدرسه، ناظم و آموزگاران، وضع كلي شاگردان و اولياي اطفال آشنا ميشويم. معلم كلاس چهار هيكل مدير كلي دارد و پر سر و صداست. معلم كلاس سوم افكار سياسي دارد. معلم كلاس اول قيافه ميرزا بنويسها را دارد. معلم كلاس پنجم ژيگولوست. ناظم همه كاره مدرسه است. بچهها بيشترشان از خانواده باغبان و ميراب هستند. در ضمن اشاراتي در لفافه ،ما را به هواي سال و روزگار حديث، رهنمون ميشود. بهر حال، مدير ترجيح ميدهد از قضايا كنار بماند و اختيار كار را به دست ناظم بسپارد كه «هم مرد عمل است و هم هدفي دارد.» اما مجبور است كه در چند مورد راساً دخالت كند. مثلاً تماس با انجمن محلي براي «گدايي كفش و كلاه براي بچههاي مردم». اين چنين است كه مدير شاهد ساكت وقايع است اما در دلش جنگي برپاست. او پيوسته درباره خودش قضاوت ميكند، و وسوسه استعفاء رهايش نميكند. وقتي معلم كلاس سوم را ميگيرند مدير از خود ميپرسد كه چه كاري از دستش بر ميآيد. روزي كه معلم خوش هيكل كلاس چهارم زير ماشين ميرود، مدير در بيمارستان بالاي هيكل درهم شكسته او، براي نخستين بار اختيار از كف مينهد و چشمهاي از منش عصبي خود را نشان ميدهد، به راستي آقا مدير چه كاره است؟ در واقع او كارهايي جزيي صورت داده است: تنبيه بدني را غدغن كرده، معلم زن به مدرسه «عزب اغليها» راه نداده، يا اختيار انجمن خانه و مدرسه را به دست ناظم سپرده تا به كمك تدريس خصوصي بتواند كمك هزينهاي به دست آورد. حالت عصبي مدير و لحن پرتنش او در طول حديثش بالا ميگيرد، سرانجام در اواخر سال تحصيلي واقعهاي ظرف شكيبايياش را سرريز ميكند. پدر و مادري به دفتر مدرسه ميآيند و با هتاكي و داد و بيداد شكايت ميكنند كه ناموس پسرشان را يكي از همكلاسيها لكه دار كرده است. بين مدير و پدر طفل برخورد و فحاشي تندي در ميگيرد مدير كه حسابي از كوره در رفته پسرك فاعل را صدا ميكند و جلوي صف بچهها به قصد كشت او را ميزند. اما وقتي خشمش تخفيف يافت پشيمان ميشود «خيال ميكني با اين كتك كاريها يك درد بزرگ را دوا ميكني؟… آدم بردارد پايين تنه بچه خودش را بگذارد سر گذر كه كلانتر محل و پزشك معاينه كنند تا چه چيز محقق شود؟ تا پرونده درست كنند؟ براي چه و براي كه؟ كه مدير مدرسه را از نان خوردن بيندازند؟ براي اين كار احتياجي به پرونده ناموسي نيست، يك داس و چكش زير عكسهاي مقابر هخامنشي كافي است. پسرك فاعل كه بد طوري كتك خورده خانواده بانفوذي دارد. مدير را به بازپرسي احضار ميكنند. مدير سرانجام كسي را يافته كه به حرفش گوش كند. به عنوان مدافعات ماحصل حرفهايش را روي كاغذ ميآورد كه « با همه چرندي هر وزير فرهنگي ميتوانست با آن يك برنامه هفت ساله براي كارش درست كند» و ميرود به دادسرا. اما بازپرس از او عذر ميخواهد و ميگويد قضيه كوچكي بوده و حل شده... واپسين اميد مدير بر باد رفته است، همانجا استعفايش را مينويسد و به نام يكي از همكلاسان پخمهاش كه تازه رئيس فرهنگ شده پست ميكند. شوهر آهو خانم علي محمد افغاني ماجرا در شهر كرمانشاه از سال 1313 آغاز ميشود و تا حوالي سال 1320 يعني ورود متفقين به ايران ادامه مييابد. سيد ميران سرابي مردي در حدود 50 ساله، كاسبكاري نسبتاً متمكن، با اصول و معتقدات مذهبي، اما آزاده و خير، رئيس صنف خباز، شوهر كدبانويي زحمتكش و مهربان و بردبار (آهو خانم) و پدر چهار فرزند است. اين زندگي آرام را ورود زني به هم ميزند. روزي در دكان سيد ميران با زن جواني (هما) كه به خريد نان آمده آشنا ميشود. اين زن كه وجاهت و طنازي خيره كنندهاي دارد، از همان آغاز بر سيد ميران تأثير ميگذارد. هما ميگويد كه شوهرش او را سه طلاقه كرده، فرزندانش را از او گرفته و از خانه بيرونش كرده است. سيد ميران در پرتو حسي كه خود آن را نوعدوستي ميانگارد، هما را موقتاً به خانه خود ميآورد و جايي به او ميدهد. طبعاً آهوخانم نيز شكي در حسن نيت شوهر محبوبش ندارد و با ملاطفت از زن ناشناس استقبال ميكند. ولي ديري نميپايد كه ماجرا رنگ ديگري ميگيرد. نفوذ هما بر سيد ميران بيشتر ميشود و آهو خانم به طور مبهم حس خطر ميكند . سرانجام سيد ميران به بهانه بستن دهان بدگويان هما را به عقد خود در ميآورد. كم كم هما حقوقي بيشتر از آهوخانم به دست ميآورد. بين دو هوو برخوردهايي روي ميدهد. سلطه خشم و شهوت، سيد ميران را وادار ميكند كه زن بزرگش را به طور مرگباري كتك بزند و همه روابط زناشويي را با او قطع كند. دوراني خوابناك و لذت بخش براي سيد ميران آغاز ميشود. در برابر چشمان متعجب و گاه فضول همسايگان، همكاران، فرزندان و بخصوص ديدگان غمناك و مبهوت آهوخانم، سيد چون گنجشكي كه افسون مار است به همه هوسهاي هما تن در ميدهد. عشق پيري او را هر چه شيداتر، تك روتر و تسليمتر كرده است. سيد به كار و كاسبياش نميرسد، با هما شراب ميخورد، اجازه ميدهد كه او لباسهاي هوس انگيز بپوشد و به خيابان برود. به تدريج ثروتش را به شكل هداياي گوناگون به پاي هما ميريزد. گرچه هما براي كسب هر كدام از اين امتيازات ابتدا در برابر اعتراض شديد شوهرش، هوويش و حتي ديگر آشنايان قرار ميگيرد، ولي برنده نهايي اوست كه سلاح دولبه هوش و جمال را با قدرت به كار ميبرد. «آهوخانم» در تمام مدت با سكوت و حسرت شاهد اندوهناك ويراني شوهر و آينده كودكان خويش است. او و هما دو روي سكه زن ايراني هستند كه در عين حال از نظر بي پناهي و بي آتيه بود نبا هم وجه مشترك دارند، يعني تا وقتي عزيزند كه آب و رنگي دارند و در دل شوهر جا ميگيرند. در فصول پايان كتاب سيد ميران كه تقريباً همه چيزش را از دست داده خانه و دكانش را نيز حراج ميكند، سهمي براي بچهها و آهو خانم (كه فعلاً دور از خانه به حال قهر به سر ميبرد) ميگذارد و با هما به قصد سفري بي بازگشت به گاراژ ميروند. آهوخانم از ماجرا آگاه ميشود، يكباره از پوسته انفعالياش بدر ميآيد، خود را به گاراژ ميرساند و سيد ميران را با آبروريزي به خانه ميبرد. سيد ميران منتظر است كه هما نيز به دنبال او به خانه بيايد، ولي به او خبر ميدهند كه هما باز نخواهد گشت، هما با راننده اتومبيل كه يكي از عشاق سابق اوست شهر را ترك كرده و به دنبال سرنوشت ديگري رفته است. در اين فرصت وضعي كه بارها عقل سيد ميران به او تلقين ميكرد، اما عشقش به هما مانع بود، خود به خود پديد آمده است. هما رفته است و سيد ميران بايد بار يك زندگي در هم شكسته را با كمك آهوخانم كه همچنان مهربان و وفادار است به دوش كشد. گرچه اين رمان گهگاه دستخوش اطناب ملال آوري است و بخصوص گفتگوها زير تأثير رمان نويسان اروپايي قرن 19 آميخته با اساطير و احاديث غرب و شرق است، و اغلب در حد معلومات گويندگان نيست؛ اما در ضمن نويسنده در چند خط اصلي موفق بوده است: ـ سه قهرمان اصلي كتاب كاملاً براي خواننده آشنا و موجه هستند؛ اين اطناب حداقل نكته ناشناسي در آدمهاي رمان باقي نگذاشته، آنها كاملاً زنده با گوشت و پوست و حس وجود دارند. ـ در لابلاي داستان چشم انداز گويايي از زندگي و تاريخ كشور را در يك شهرستان در زمان سالهاي اثر ترسيم كرده است. در حاشيه حوادثي كه بر قهرمانان اصلي ميگذرد، ماجراي تغيير لباس و كلاه، كشف حجاب، برخوردهاي صنفي، انتخابات، نظام اداري و حكومتي، رابطه شهر و روستا و سلسله روابط مردم با قدرت جابرانه مستقر كشف و روشن شده است. ـ آهوخانم در واقع غمنامه زن ايراني است. و سند محكوميت سرنوشتي كه در سالهاي روايت شده براي زنان وجود داشته است. سووشون سيمين دانشور داستان با جشن عقدكنان دختر حاكم آغاز ميشود. شيراز در سالهاي آغاز جنگ دوم جهاني. جنوب ايران، منطقهاي كه در آن انگليسها سنت و سابقه اعمال نفوذ داشتهاند و اينك دوباره در آن صفحات ظاهر شدهاند، و قشون پياده كردهاند. ميان مدعوين اين مهماني، بسياري از آدمهاي مهم رمان را ميشناسيم: زري، زن جوان تحصيلكرده شهرستاني، با حس و عاطفه، مهربان و مسالمتجو. كه بزرگترين هم و غمش حفظ خانواده كوچك خود در مقابل تندبادي است كه وزيدن گرفته است. زري قدرت مشاهده دقيقي دارد و ما اغلب صحنههاي حساس را از نگاه او ميبينيم. يوسف، شوهر زري، مالكي عصباني مزاج و خوش قلب. كسي كه حاضر نيست محصول املاكش را به قشون بيگانه بفروشد. بخصوص كه اينك نشانههاي قحطي نيز در منطقه بروز كرده است. مردي صريح اللهجه كه بر ارزشهاي بومي متكي است. مسترزينگر، جاسوس سابق انگليس كه پرده از رخسار اصلياش برگرفته است. مك ماهون، ايرلندي شاعري كه از ميان مهمانان اجنبي سيمايي آگاه و دوست داشتني نشان ميدهد. ابوالقاسم خان، برادر يوسف، مزدوري كه بر عكس برادر راه ترقي و صلاح را در سياست بازي و همكاري با نيروهاي حاكم ميبيند. عزتالدوله، پيرزن اشرافي بد چشم، بد قلب، پرمدعا و كينه توزي كه روزگاري خواستار زري براي فرزند عزيز كردهاش بوده است. در فصل بعدي كتاب بقيه آدمهاي مهم داستان را هم خواهيم شناخت: خانم فاطمه خواهر بزرگ يوسف. عاقله زني با همان صراحت لهجه يوسف، و البته عاميتر و حسيتر. كه خيال دارد به عتبات برود و در جوار قبر مادرش مقيم شود. و بعد كودكان زري و از جمله پسر بزرگش خسرو. در اين ميان فضاي سياسي پيچيدهتر و حادتر ميشود. قشون بيگانه آذوقه ميخرد و باز هم به آذوقه بيشتري نيازمند است و اين امر در جنوب قحطي توليد كرده است. مقامات دولت در منطقه آلت فعلي بيش نيستند، ايلات نيز هر كدام به داعيهاي سر به شورش برداشته وضع را آشفتهتر كردهاند. يوسف و گروهي از همفكرانش ميكوشند ايلات را به وضع خطير كشور متوجه كنند. اينان هم قسم شدهاند كه آذوقه خود را فقط براي مصرف مردم بفروشند. بخشهاي بعدي كتاب كه با هوشياري تدوين شده روابط نيروهاي متخاصم را هر چه روشنتر ميسازد. رقابت مقامات محلي، تنگ نظريها و آرزوهاي حقير، مردم فروشيها و مبارزات، در متن بحراني كه هر دم داغتر ميشود. در اين جا تصويري دو بعدي نيز از شيراز آن روزگار ترسيم ميشود: شهر باغها و عرقیجات معطر، شهر بحرانهاي قحطي و تنگدستي. در فصول آخر كتاب يوسف كه عليرغم هشدارها و اعلام خطرها در حفظ موضع خود سماجت ميكند، به تير ناشناسي كشته ميشود و پاداش يكدندگي و لجاج خود را در سازش نكردن با بيگانگان و عوامل آنها ميگيرد. آخرين فصل، ماجراي تشييع جنازه يوسف است كه به نظر هواداران و همفكران او بايد به تظاهرات سياسي بدل شود. اما اين تظاهرات به وسيله ماموران حكومت در هم ميريزد و تابوت يوسف در دستهاي زنش و برادرش ميماند. كتاب با يادآوري شعري كه «مك ماهون» ايرلندي در ارزش استقلال و آزادي سروده به پايان ميرسد. سووشون گذشته از توفيقي كه نزد خوانندگان يافته، اين اولين اثر كامل، در نوع رمان فارسي است. بينايي و شنوايي نويسنده او را به اكتشاف انگيزههاي درون در رابطه با عمل برون، در سطح اجتماعي و تاريخي اثرش، رهنمون کرده است. او رشته صحنه هاي شلوغ را به كوچكترين بارقه ها و نجواهاي آهسته و پچ پچ هاي فرو خورده متصل ميكند منبع: www.pdfbook.blogfa.com ارسال مقاله توسط کاربر محترم سايت : j133719
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 555]
صفحات پیشنهادی
خلاصه ی چهار داستان که در کتاب های درسی به آن اشاره شده است
خلاصه ی چهار داستان که در کتاب های درسی به آن اشاره شده است چشمهايش بزرگ علوي استاد « ماكان» نقاش بزرگ كه يكي از مبارزان عليه ديكتاتوري رضاخان بوده، در تبعيد ...
خلاصه ی چهار داستان که در کتاب های درسی به آن اشاره شده است چشمهايش بزرگ علوي استاد « ماكان» نقاش بزرگ كه يكي از مبارزان عليه ديكتاتوري رضاخان بوده، در تبعيد ...
سند چشم انداز كتاب درسي ميشود
خلاصه ی چهار داستان که در کتاب های درسی به آن اشاره شده است-خلاصه ی چهار داستان که ... در پايان استاد گرفتار پليس ميشود، و زن پيشنهاد ازدواج رئيس شهرباني را، كه ...
خلاصه ی چهار داستان که در کتاب های درسی به آن اشاره شده است-خلاصه ی چهار داستان که ... در پايان استاد گرفتار پليس ميشود، و زن پيشنهاد ازدواج رئيس شهرباني را، كه ...
عکس های از روش های مختلف گدایی
خلاصه ی چهار داستان که در کتاب های درسی به آن اشاره شده است. ... بزرگ علوي در اين رمان روش استعلام و استشهاد را به كار برده، روشي كه چند اثر ديگر او را نيز شكل داده .
خلاصه ی چهار داستان که در کتاب های درسی به آن اشاره شده است. ... بزرگ علوي در اين رمان روش استعلام و استشهاد را به كار برده، روشي كه چند اثر ديگر او را نيز شكل داده .
جاذبه ی زنانه ،بزرگ ترین سلاح
خلاصه ی چهار داستان که در کتاب های درسی به آن اشاره شده است-خلاصه ی چهار داستان که ... تنها در برخورد با استاد كسي را مييابد كه اساساً توجهي به جمال و جاذبه وي ندارد.
خلاصه ی چهار داستان که در کتاب های درسی به آن اشاره شده است-خلاصه ی چهار داستان که ... تنها در برخورد با استاد كسي را مييابد كه اساساً توجهي به جمال و جاذبه وي ندارد.
حراج دختران برده در قلب اروپا!
خلاصه ی چهار داستان که در کتاب های درسی به آن اشاره شده است زن براي جلب توجه استاد در تهران و اروپا با تشكيلات مخفي كه زيرنظر استاد است ... بزرگ علوي در اين رمان ...
خلاصه ی چهار داستان که در کتاب های درسی به آن اشاره شده است زن براي جلب توجه استاد در تهران و اروپا با تشكيلات مخفي كه زيرنظر استاد است ... بزرگ علوي در اين رمان ...
ماجراهاي مدرسه ما
خلاصه ی چهار داستان که در کتاب های درسی به آن اشاره شده است ناظم همه كاره مدرسه است. بچهها بيشترشان از خانواده باغبان و ميراب هستند. در ضمن اشاراتي در لفافه ،ما را به ...
خلاصه ی چهار داستان که در کتاب های درسی به آن اشاره شده است ناظم همه كاره مدرسه است. بچهها بيشترشان از خانواده باغبان و ميراب هستند. در ضمن اشاراتي در لفافه ،ما را به ...
دومين جشنواره وبلاگ هاي ديني و فرهنگي تبيان زنجان تمدید شد
خلاصه ی چهار داستان که در کتاب های درسی به آن اشاره شده است ناظم همه كاره مدرسه است. بچهها بيشترشان از خانواده باغبان و ميراب هستند. در ضمن اشاراتي در لفافه ،ما را به ...
خلاصه ی چهار داستان که در کتاب های درسی به آن اشاره شده است ناظم همه كاره مدرسه است. بچهها بيشترشان از خانواده باغبان و ميراب هستند. در ضمن اشاراتي در لفافه ،ما را به ...
این داستانه gprs نیست! -
3 نوامبر 2010 ndash; خلاصه ی چهار داستان که در کتاب های درسی به آن اشاره شده است خلاصه ی چهار داستان که در کتاب های درسی به آن اشاره شده است چشمهايش بزرگ علوي .
3 نوامبر 2010 ndash; خلاصه ی چهار داستان که در کتاب های درسی به آن اشاره شده است خلاصه ی چهار داستان که در کتاب های درسی به آن اشاره شده است چشمهايش بزرگ علوي .
عکس/ پليس خوش هيكل
خلاصه ی چهار داستان که در کتاب های درسی به آن اشاره شده است در پايان استاد گرفتار پليس ميشود، و زن پيشنهاد ازدواج رئيس شهرباني را، كه يكي از ... روزي كه معلم خوش ...
خلاصه ی چهار داستان که در کتاب های درسی به آن اشاره شده است در پايان استاد گرفتار پليس ميشود، و زن پيشنهاد ازدواج رئيس شهرباني را، كه يكي از ... روزي كه معلم خوش ...
نگاهی به داستان انجمن شاعران مرده
بر اساس این كتاب؛ فیلمی نیز توسط پیتر ویر در امریكا ساخته شده است. ... اشاره:داستان انجمن شاعران مُرده كه در بطن خود نگاهی زنده به پدیده ی مرگ به همراه دارد ... اجرا میشود و اساسنامة آن بر چهار شعار استوار است: «سنت»، «افتخار»، «انضباط» و ... كیتینگ به دانشآموزان خود میگوید كه هیچ حرفی را كه در كتابهای درسی راجع به شعر آمده است ...
بر اساس این كتاب؛ فیلمی نیز توسط پیتر ویر در امریكا ساخته شده است. ... اشاره:داستان انجمن شاعران مُرده كه در بطن خود نگاهی زنده به پدیده ی مرگ به همراه دارد ... اجرا میشود و اساسنامة آن بر چهار شعار استوار است: «سنت»، «افتخار»، «انضباط» و ... كیتینگ به دانشآموزان خود میگوید كه هیچ حرفی را كه در كتابهای درسی راجع به شعر آمده است ...
-
فرهنگ و هنر
پربازدیدترینها