واضح آرشیو وب فارسی:راسخون: بلوچ یکی از اقوام اصیل ایرانی استان پهناور و استراتژیک سیستان و بلوچستان با بیش از یکهزار و ۴۰۰ کیلومتر مرز آبی و خشکی، همسایگی با کشورهای افغانستان، پاکستان و عمان و با بیش از ۱۱ درصد مساحت کل کشور با ۱۸ هزار و ۷۵۹ کیلومتر مربع وسعت شامل بخش سیستان با ۱۴ هزار و ۶۱۷ کیلومتر مربع وسعت (۵/۷ درصد) و بخش بلوچستان با ۱۷۲ هزار و ۸۹۲ کیلومتر مربع وسعت (۵/۹۲ درصد) و با تنوع قومی - مذهبی اقوام متعددی را در آغوش گرفته است. در این فرصت به تاریخچه و نقش قوم بلوچ که بیش از دو سوم جمعیت استان را در بر می گیرد و نقش آن در تقویت هویت ملی ایران پرداخته می شود. اولین و آغاز بلوچ ها به قرن ششم قبل از میلاد برمی گردد یعنی زمانی که کوروش، بنیانگذار امپراتوری هخامنشی، آنها را تشویق کرد تا در ایالات شمالی ایران ساکن شوند. بلوچ ها مدت یکهزار سال در آن مناطق کوهستانی اقامت داشتند و به عنوان نخبگان سپاه امپراتوری هخامنشی و ساسانی خدمت کردند. در عهد هخامنشیان، کیانیان و ساسانیان بلوچ ها ستون فقرات نیروهای نظامی پادشاهان باستانی ایرانی بودند. در اواخر عهد ساسانی و مقارن ظهور اسلام، بلوچ ها از شمال و شمال غرب به جنوب ایران در کرمان مهاجرت کردند و تا حمله مغول در آنجا اقامت کردند و پس از آن بار دیگر به جانب شرق مهاجرت کردند و در مناطق کنونی ساکن شدند. فردوسی در شاهنامه ، بلوچ ها را ستون فقرات سپاه ایران در جنگ علیه تورانیان در دوران کیکاووس و کیخسرو می داند و می گوید؛ «در بسیاری از موارد که دشمنان عرصه را بر ایران زمین تنگ کرده اند در آن حساس ترین شرایط مرزداران بلوچ در نهایت وفاداری و میهن دوستی از دادن سر خویش دریغ نورزیدند و نیز بلوچ ها بخشی از نیروهای نظامی انوشیروان بودند و در هنگام استقبال سپاه او از سفیر چین در میان گارد سلطنتی جنگجویان گیلان، آلان و بلوچ با سپرهای طلایی حضور داشتند». فردوسی ادامه می دهد؛ «آنگاه که سیاوش برای نبرد با افراسیاب زبده ترین نام آوران را برمی گزید قبل از همه سپرور آن شیراوژن کوچ و بلوچ را شایسته همرزمی رستم و طوس دانست: گزین کرد ز آن نام آوران سوار/ دلیران جنگی ده و دو هزار هم از پهلو، پارس، کوچ و بلوچ/ ز گیلان جنگی و دشت سروچ سپرور پیاده ده و دو هزار / گزین کرد شاه از در کارزار کیخسرو هم برای انتقام خون پدرش سیاوش نیازمند دلاوری های دلاورمردان بلوچ بود. شاه اشکش را که یکی از پهلوانان ایرانی بود به فرماندهی بلوچ ها گماشت. اشکش با سپاهی از پلنگ افکنان کوچ و بلوچ که هیچ گاه به جنگ پشت نمی کردند با پرچمی پیکرپلنگ که گویی از آن جنگ و دلاوری می بارید به گرفتن انتقام خون سیاوش آماده نبرد کرد. شاه ایران از این دلاوری و احساس مسوولیت دلاورمردان بلوچ شادمان شد و بر آنان آفرین گفت: پس گستهم اشکش تیزگوش/ که با زور و با مغز و هوش سپاهی ز گردان کوچ و بلوچ/ سگالیده جنگ و برآورده خوچ که کس در جهان پشت ایشان ندید/ برهنه یک انگشت ایشان ندید درفشی برآورده پیکرپلنگ / همی از درفشش بیازید جنگ نگه کرد کیخسرو از پشت پیل/بدید آن سپه را زده برد و میل پسند آمدش سخت و کرد آفرین /بدان بخت بیدار و فرخ نگین به گفته لمبتون، رهبران طوایف بلوچ نیز همانند روسای ایلات کرد وترک در میان سپاهیان نادرشاه، کریم خان زند و محمدشاه قاجار حضور داشتند، مثلا نادرشاه نصیرخان بلوچ را به دلیل خدمات نظامی اش در جریان حمله به هند به سمت بیگلربیگی بلوچستان منصوب کرد و حکمرانی کهگیلویه و بویراحمد در غرب ایران را به محمدخان بلوچ واگذار نمود که در جنگ علیه عثمانی شرکت کرده بود. در سال ۱۲۵۹ ق. هم امیرکبیر، محمدرضا خان نخعی، سردار بلوچ را به سمت فرماندار سیستان منصوب کرد و موطن اصلی بلوچ های افغانستان و پاکستان هم ایران بوده است و در دهه ۱۸۷۰ میلادی بلوچستان بین سه کشور ایران، افغانستان و هند (پاکستان کنونی) تقسیم شد. دکتر احمدی می گوید؛ «از آنجا که دولت صفوی هویت ایرانی را بیشتر به یکی از اجزای تشکیل دهنده آن محدود کرد، باعث بیگانه شدن بخش های مهمی از جامعه ایرانی نظیر کردها، افغان ها، بلوچ ها و ساکنان آسیای مرکزی از دولت ایران شد و به دنبال مداخله نیروهای بین المللی و بهره برداری آنها از این رنجیدگی ها بود که زمینه های جدا شدن این بخش های جامعه ایرانی از پیکره جغرافیایی ایران فراهم شد» و در ادامه می افزاید؛ «برخلاف پاکستان در ایران هرگز یک جنبش سیاسی قوی در بین بلوچ های ایرانی علیه دولت مرکزی ظهور نکرد یک دلیل عمده اش فقدان گرایش قومی در میان بلوچ های ایرانی و پیوندهای عمیق تاریخی، زبانی و فرهنگی بلوچ ها با ایران بوده است». در ارتباط با زبان بلوچی هم دکتر مهری باقری در کتاب تاریخ زبان فارسی اش می نویسد ؛ «زبان بلوچی جزو مهمترین زبان های ایرانی دوره جدید به شمار می رود که دوره جدید خود صورت تحول یافته و دنباله طبیعی زبان های ایرانی دوره میانه و دوره میانه صورت تحول یافته زبان های دوران باستان است». محققی دیگر به نام امیر توکل کامبوزیا نوشته است؛ «اگر شما فرهنگ زبان پهلوی را در مقابل یک فرد بلوچ بگشایید و لغاتی از هر صفحه آن پیدا کنید و به او بگویید او خواهد گفت آقا زبان پهلوی یعنی زبان بلوچی». در جریان جنگ تحمیلی هم یک سرهنگ بلوچ با ۹ نفر پرسنل به مدت ۲۴ ساعت در مقابل یک لشکر عراقی مقاومت می کند که بالاخره آن تپه به نام آن سرهنگ غیرتمند ایرانی بلوچ به «تپه طلایی» نام گذاری می گردد و با اینکه تپه استراتژیک ۴۰۲ توسط یک گردان به فرماندهی سرهنگ بلوچی حراست می گردد و صدام حسین برای واحدهای عراقی که بتوانند آن تپه را از چنگ آن فرمانده غیرتمند ایرانی در بیاورند جایزه ویژه ای یعنی سوئیچ ۴۰۲ دستگاه اتومبیل بنز را در نظر می گیرد که بالاخره عراقی ها به رغم تلاش برای گرفتن جایزه ویژه موفق به تصرف تپه ۴۰۲ نشدند. در خاتمه توجه خوانندگان گرامی را به بخشی از سخنان محمود دولت آبادی نویسنده نامدار و گرانقدر ایرانی تحت عنوان «دیدار بلوچ» جلب می نمایم؛ «...بیشتر مردان موقر، آرام و متکی به درون و کم توجه به بیرون از خود در پوشاک های سنگین و پسندیده... من این پوشش را خیلی دوست می دارم، نجابت و اصالتی دارد... این چهره ها را من خیلی دوست می دارم. این پوست های تیره عصاره آفتاب را و طعم خاک را و تهاجم باد را و شوق به آب را در خود حل و هضم کرده اند. این چهره ها از فراسوی تاریخ با انسان سخن می گویند... اینان پیروزمندان بر فقر و بی تابی هستند... چقدر احساس آرامش می کنم در میان این مردم... دیدن مردم و فقط دیدنشان حتی به آدم بار دیگر این باور را می دهد که زنده است شاید این به لحاظ پیوند بی پیرایه ای است که بین تو و آنان برقرار می شود». ارسال توسط کاربر محترم سایت :mashhadizadeh /ج
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 457]