تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):زيبايى مرد به شيوايى زبان اوست.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816691810




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

شان رايلي (Shaun Rily)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
شان رايلي (Shaun Rily)
شان رايلي (Shaun Rily)     مرده ي متحرک مضحک شناسنامه چهره بازيگر: سايمن پگ خالق: سايمن پگ، ادگار رايت فيلم ها: شان مردگان(2004). اهميت چهره: خيلي ساده، او يکي مثل خود ماست و همانطوري به فاجعه آخرالزماني ظهور زامبي ها واکنش نشان مي دهد که شايد خيلي از ما هم همان کارها را انجام بدهيم. سايمن پگ (بازيگر شان رايلي): درسال 1992 همانطور که داشتم قفسه هاي فروشگاه فوربيدن پلنت در بريستول را زيرورو مي کردم، به نسخه اي از فيلم طلوع مردگان(of the Dead Dawn) ساخته جرج اي.رومرو برخوردم که يکي از شرکت هاي ويدئويي کانال پنج که حالا ديگر فعال نيست، آن را به بازار داده بود. فيلم در زمان عرضه خانگي اش بر روي نسخه هاي وي اچ اس در دهه هشتاد در انگلستان ممنوع بود، که اين امر درست همزمان با سلطه مري وايت هوس بر کار نظارت بود؛ او با عنوان محافظ ضوابط اخلاقي و با ابداع اصطلاح فيلمهاي کثيف، تعدادي از فيلم هاي کلاسيک ژانر وحشت را بايگاني کرد. بعد از خريد فيلم رفتم داخل سالن نمايش دانشگاه بريستول و نشستم به تماشاي فيلمي که اصلا روحم خبر نداشت زندگي من را زيرورو خواهد کرد. علاقه مفرط به اين فيلم از همان روز شروع شد. و دست آخر به ايجاد رابطه اي صميمانه بين من و يکي ديگر از عشاق زامبي ها به نام ادگار رايت انجاميد. من و رايت در ابتدا در سريال کمدي Spaced ، که جسيکا هاينز هم يکي از سازندگان آن بود، اپيزودي زامبي وار ساختيم. بعد با شور و هيجان خاصي که کمي از آن ناشي از بي خبر بودن ما نسبت به کار بود، تصميم گرفتيم يک فيلم با حضور زامبي ها براي عصر خودمان بسازيم. در همان وهله اول چند اصل براي طراحي فيلم پايه گذاري کرديم: فيلمي که مي خواستيم بسازيم. بايد به طرز آشکاري انگليسي بود و در فضاي بصري محله هاي شهر گرفته مي شد که چندان هم جذابيت هاي سينمايي ندارند و قرارمان بود که افراد عادي در فضاي عادي درگير نبردي غير عادي با مردگان بشوند. اول از همه اسم فيلم به ذهن مان رسيد؛ با استفاده از عنوان فيلم مورد اقتباس، نام فيلم را گذاشتيم شان مردگان، که کلمه شان هم اسم قهرمان ما بود و هم اين که بر وزن کلمه دان به معناي طلوع در عنوان فيلم جرج اي. رومروبود. همين جرقه کافي بود تا بتوانيم شخصيت مورد نظرمان را به طور کامل طراحي و خلق کنيم. شان رايلي، که البته اسم فاميلي اش به ندرت به کار برده مي شود، تا حد بسيار زيادي شبيه به شخصيت واقعي خود من در آن زمان بود، به خصوص از لحاظ وابستگي اش به کافه محل زندگي اش. کافه ي شپردز واقع در جاده آرچ وي (البته حالا ديگر آنجا نيست) فقط به اندازه پنج دقيقه پياده روي با خانه ي ما واقع در شپردز هيل فاصله داشت و در آن دوره عملا مثل اتاق نشيمن خانه ام بود. من به همراه صميمي ترين دوستم نيک، که در فيلم نقش اِد دوست شان را بازي مي کند، اوقات بسياري را به صورت مرتب در آن کافه مي گذرانديم. صميميت حاکم بر آنجا و آشنايي ما با صاحبان آنجا باعث شده بود که ما به نوعي سستي اجتماعي مبتلا شويم و نتوانيم به جاي ديگري برويم. وقتي همه چيز همانطور که مي خواستيم در چند قدمي خانه مان بود، چرا بايد به جاي ديگري مي رفتيم؟ وفاداري من نسبت به اين مکان باعث شد که هم دوست دخترم و هم ادگار از کوره دربروند؛ ادگار حتي مدام سعي مي کرد من را به سمت هاي محله هاي روشن تر سوهو يا دست کم طرف هاي هاي بري ببرد. عدم تمايل من به تغيير محل شب نشيني هايم به مرور به يکي از پايه هاي رواني طرح داستاني فيلمي که درآينده ساختيم، تبديل شد و به يکي از بخش هاي اصلي داستان بدل گشت. نکته اساسي ديگر درباره شان اين بود که او هم شهروندي کاملا عادي مثل تمامي شهروندان ديگر بود؛ او زندگي عادي خودش را دنبال مي کرد و اصلا هم اهل قهرمان بازي و اين حرفها نبود. و دقيقا به همين دليل بود که براي قهرماني کميک درفيلمي درباره آخرالزمان با حضور زامبي ها جان مي داد. اين ويژگي از شخصيت رواني من الهام گرفته شد و تمايل ادگار هم در خلق شخصيتي با اين مشخصات به پيشرفت ماجرا کمک کرد. ادگار نمي خواست که دوباره به شخصيت هاي رايج اينطور فيلم ها متوسل شود؛ مثلا اعضاي اجرايي گروه هاي عمليات نجات و نظامي ها که از قدرت فيزيکي ويژه اي برخوردار باشند يا دانشمندان که مدام ميل دارند واقعه را به سبک خودشان تفسير کنند.ادگار به جاي تمامي اينها دل اش مي خواست که قهرمان فيلم شخصيتي باشد که در فروشگاه لوازم خانگي کار مي کند و رابطه اش با دوست دخترش به بن بست رسيده است. البته حضور چنين قهرماني به لطف يکي از پيچيدگي هاي جذاب زامبي هاي ساخته و پرداخته ذهن رومرو شکل گرفت که در طول اين سال ها زياد به آن اشاره کرده ام: ميزان سرعت حرکت زامبي ها. اصولا زامبي ها موجودات فاقد مهارتي هستند. اين درست که آنها ترسناک و مشمئز کننده اند و اغلب هم تعدادي از اعضاي بدن شان را از دست داده اند، اما بي عرضگي افتضاح آنها باعث مي شود که زامبي ها تقريبا به شخصيت هايي بي اثر و حتي کميک تبديل شوند؛ البته اگر تراژدي وجودي آنها و وزن سنگين نمادين آنها را در نظر نگيريم. با وجود اين، در حقيقت همين موجودات هستند که به انسان هاي عادي شانس نبرد کردن مي دهند. شان و همراهانش در برابر شهري پر از انسان هاي گرگ نما، خون آشام ها يا ورزشکاراني که به تازگي به خانواده زامبي ها پيوسته اند؛ هيچ شانسي براي زنده ماندن ندارند. آنها به خاطر عدم وجود روش هاي زيرکانه و بديع براي نابود کردن دشمنان به دست آنها کشته و خورده خواهند شد. اين صورت عادي ماجراست اما فيلم روندي کتابي در پيش مي گيرد و اين شخصيت ها در وسط منطقه اي پر از زامبي ها گير مي افتند. و درست همين موجودات متحرک تشنه ي به دندان گرفتن بدن انسان هاي زنده هستند که به آنها فرصتي براي نفس کشيدن و مبارزه مي دهند. نتيجه حضور در ميان اين مردگان درست مثل اين است که اتوبوسي با سرعت يک مايل در ساعت از روي آدم رد شود. در چنين موقعيتي شان مي تواند تمامي زندگي اش را پيش چشمانش بياورد وآن را مجددا ارزيابي کند و تصميم راسخ بگيرد تا زندگي اش را بدون مواجه شدن با اتوبوس پرسرعت، سروسامان بدهد. دست کم، تقريبا موفق به انجام اين کار مي شود. اين نگاه سنتي نسبت به زامبي هاي جهان رومرو به ما اين فرصت را داد تا بتوانيم شخصيتي عادي خلق کنيم که در ابتدا ذکاوت کمي دارد و چندان قابل اطمينان نيست. اما خيلي ساده و به دليل ميل اش به تغيير به قهرماني مبدل مي گردد، حتي اگر دايره محاصره زامبي هاي لندن لحظه به لحظه دور او تنگ تر و بسته تر شود. اين آدم معمولي، فروشنده است، پيراهن آستين کوتاه سفيد به تن دارد، کروات ساده اي زده و بر روي جيب پيراهنش لکه جوهر قرمز ديده مي شود. اما همين شخصيت ساده که خيلي زود در دريايي از خون گرفتار مي آيد، براي زنده ماندن مي جنگد، تلاش مي کند دوست دخترش را نجات دهد و مادر و دوستانش را از مهلکه بگريزاند. او تمام تلاش اش را در اين راه مي کند، حتي اگر کارهاي او به آرامي باعث کشته شدن همه مي شود. مسئله اين نيست که او به واسطه پيروزي اش در اين نبرد به قهرماني مبدل شود. حقيقت ماجرا در اين نهفته است که او تلاش مي کند و همه از کسي که تلاش مي کند، خوششان مي آيد. ادگار رايت (کارگردان): من و سايمن مدت ها بود که بي وقفه با هم بازي اهريمن ساکن مي کرديم. به نظرم موج تازه فيلم ها، کتاب ها و بازي هاي مربوط به زامبي ها به نوعي همه چيزشان را مديون کپ کام( Capcom)هستند. جاي هيچ شکي نيست که آنها بودند که نوجواني ما و الکس گارلند را از هر چيزي که به زامبي ها مربوط مي شد، لبريز کردند. در حقيقت، آنها بودند که باعث شدند بتوانيم به درستي به تحسين نبوغ جرج اي.رومرو بپردازيم. قبل از اينکه من بفهمم سايمن هم از طرفداران پروپاقرص طلوع مردگان است، دو سالي مي شد که با هم همکاري مي کرديم. در حين فيلمبرداري اپيزودي از سريا لSpaced، با الهام از بازي اهريمن ساکن بوديم که متوجه اين موضوع شديم و نطفه ساخت شان مردگان بسته مي شد. اين روزها همه درباره طرح هايشان درباره ساخت فيلم آخرالزماني با حضور زامبي ها حرف مي زنند. اما يادم مي آيد هفت سال پيش، سايمن و نيک درباره طرح شان که به حفر راه فراري در استاديوم ويمبلي ختم مي شد، حرف مي زدند و همچنين يادم مي آيد که يک شب پس از ساعت ها بازي کردن اهريمن ساکن، داشتم از خيابان رد مي شدم و به سمت روزنامه فروشي مي رفتم که پيش خودم فکر مي کردم که مجبورم از ميان سيلي خروشان از مردگان رد شوم و روزنامه بخرم. شان تا حد زيادي مخلوطي از شخصيت من و سايمن است. من هميشه فيلم را به عنوان يک که معذرت خواهي رسمي و خون آلود نسبت به دوست دختر سابق ام تعريف کرده ام چون دوست پسر بدي بوده ام. شان مردگان در اصل اصلا درباره زامبي ها نيست؛ اين فيلمي درباره آدمي معمولي و رابطه اش با دوست دخترش است. اين نکته است که هسته مرکزي داستان را تشکيل مي دهد، اپيدمي زامبي ها در اين وسط حادثه اي است که از سر بدشانسي رخ مي دهد. ما لباس شان را طوري طراحي کرديم که واقعا ساده و چشمگير باشد؛ يک پيراهن سفيد که به مرور مثل جليقه جان مک کلين، کثيف تر و خون آلوده تر مي شود، يک نشان قرمز و کراوات. شايد اين ساده ترين لباس مخصوص هالووين تمامي دوران ها باشد. من خودم به بسياري از مهماني ها و مراسم ها رفته ام و ديده ام که خيلي ها لباس شان را پوشيده اند. در مينياپوليس حتي کافه اي است که کارکنان آنجا لباس فرم شان تن شان مي کنند! تبديل شدن شان به چنين چهره سرشناشي در ميان اين همه قهرمان هاي فيلم هاي اکشن و شخصيت هاي پرطرفدار ديگر، بسيار باعث خشنودي ست. افراد بسياري هم پيدا شده اند که از ما خواسته اند ادامه اي بر فيلم بسازيم يا مجموعه اي تلويزيوني با محوريت شخصيت هايي که در انتهاي فيلم زنده مي مانند، تهيه کنيم اما به نظرم انجام هر کدام از اين کارها و ادامه دادن ماجرا باعث مي شود، به دستاوردهايمان از ساخت فيلم لطمه وارد شود.حالا که پنج سال از ماجرا مي گذارد و فيلم زامبي لند هم خوب فروخته به نظر مي رسد که زامبي ها بالاخره دوباره جايي در جريان رايج سينما براي خود دست وپا کرده اند. زماني که ما مي خواستيم شان مردگان را بسازيم تمامي کمپاني هاي فيلمسازي به جز ورکينگ تايتل، دست رد به سينه مان زدند. همه فکر مي کنند نتيجه کار خيلي کالت، مستقل و باب طبع عده اي تماشاگر خاص از کار دربيايد. اما حالا، همين چند وقت پيش بود که روبن فليشر (کارگردان زامبي لند) را در يک پارتي ديدم و او به من گفت که «حتي در يک جلسه استوديو هم نيست که اسمي از فيلم تو به ميان نيايد.» منبع:دنياي تصوير - ش188 /ج  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 374]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن