تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 11 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):هرگاه يكى از شما به خانه خود وارد مى‏شود، سلام كند، چرا كه سلام بركت مى‏آورد و...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

کاشت پای مصنوعی

میز جلو مبلی

پراپ رابین سود

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1803370316




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

خاطرات مدرسه...


واضح آرشیو وب فارسی:سایت ریسک: Griffin571st July 2008, 02:17 PMدوستان گرامي!لطفا بهترين خاطرات دوران دبستان به بعد خودتونو اينجا، در ديد همگان قرار بدين! دشت اولش مال خودمه: روز اول دبستان كه شروع شد من به اتفاق پدرم رفتيم رو به دبستانم،خيلي ترسيده بودم تا حالا همچين جايي نرفته بودم.خلاصه با هزار بد بختي كه شد رفتم سر كلاس هنوز خانم معلم چند دقيقه اي نبود كه اومده بود سركلاس كه بدون اجازه از سر كلاس زدم بيرون. بنده خدا دنبالم نيومد فكر ميكرد زود بر ميگردم،رفتم بيرون ديدم يه خانوم مُسن نشسته كنار حياط و ظاهرا منتظر بچش يا نوش بود.رفتم گفتم: كه از سر كلاس فرار كردم اگه هر كي اومد و گفت بچتون چرا سر كلاس نرفته شما بگيد كه حالش خوب نيست و يه كم ديگه خودم ميبرمش سر كلاس.همين موقع ناظم دبستان اومد و بقيه ماجرا... منو ميگيد يك فيلمي بازي كردم كه مثلا حالم خوب نيست، بنده خدا ناظم دبستان دلش سوخت و گفت اشكال نداره اگه بخوايد ميتونيد اونو ببيريد خونه.>:) خلاصه اولين روز درس و مدرسه كه با فرار شروع بشه معلومه آخرش چي ميشه، نه؟! نه خير، بچه درس خوني بودم ولي از مدرسه خوشم نميومد.:d @Elin7th July 2008, 08:36 PMسلام از gerifin57عزیز ممنونم که این تاپیک رو راه اندازی کردند . الان که تابستون هستش افسوس روزایی رو می خورم که تو الاچیق مدرسه با بچه ها کلوپ رقص راه می انداختیم . شیطون ترین افراد مدرسه اکیپ ما بود یادش بخیر اینقدر شیطونی میکردیم که هر روز مدیر دم در کلاسمون بود و اسمامون رو به ترتیب اتیش پارگی صدا می کرد .کیهانپور , محمدی ها ، محمودی و... همه به ترتیب با کلی سر و صدا از پله ها میرفتیم پایین بعد من با کمال پر رویی از مدیر میپرسیدم : ببخشید خانم سهرابی یه سوال از شما داشتم .اونم با عصبانیت می گفت بپرس . من: ببخشید ما واسه چی اینجا هستیم ؟ با لحجه ی فجیهش می گفت کیهانپور خیلی پر رو شدی هااااا . وای یادش بخیر همی شه هم 10 دقیقه جلو ی دفتر وای می ایستادیم بعد یکی از معلما میومد وساطت می کرد حالا ما نمی خوایم بریم بالا چون می خواد ازمون درس بپرسه ولی هر طور بود بالاخره می بردنمون سر کلاس ازمون درس می پرسیدن یه نمره ی 17 ، 18 می گرفتیم زنگ می خورد می رفتیم پایین . اکثر روز ها کارمون شده بود همین . ایییییییییی یادش بخیر sepehr dad22nd September 2008, 10:49 AMدوستان امروز اول مهره:(تبریک میگیم به اوناییکه تو مدرسه میزنن میرقصن و تسلیت میگیم به بچه درسخونا. من هرچی فکر کردم دیدم از مدرسه هیچ خاطره ای ندارم وفقط میرفتم و برمیگشتم:)) برای همین از دوستان میخوام تا خاطرات تلخشونم برامون بذارن.:-< با تشکر سپهرداد:p Nseries22nd September 2008, 11:42 AMدوستان امروز اول مهره:(تبریک میگیم به اوناییکه تو مدرسه میزنن میرقصن و تسلیت میگیم به بچه درسخونا. من هرچی فکر کردم دیدم از مدرسه هیچ خاطره ای ندارم وفقط میرفتم و برمیگشتم:)) برای همین از دوستان میخوام تا خاطرات تلخشونم برامون بذارن.:-< با تشکر سپهرداد:p به جون تو اگه خاطره ای داشته باشم. زخم دلم و تازه کردی (اول مهر). من جز درسنخونای درسخون هستم. سال اول راهنمایی که پدر این معلما رو در میاوردیم>:)(تو کلاس میخندیدیم،بیرون از کلاس هم بهشون میخندیدیدم) ولی سال سوم دیگه بچه خوبی شدم.:) goldspring22nd September 2008, 08:09 PMاین بزنو برقصو خوب اومدی....اگر اینکاراروهم تو مدرسه نمیکردیم دیگه به چه امیدی مرفتیم اونجا:Dالبته من جزو بچه درسخونا بودما ولی از بزن و برقص و اینا نمیتونستم بگذرم ....اما چون در عین شیطنت درس هم میخوندم و بچه ی مودبی هم بودم(فقط جولوی معلما و ناظما و مدی رو اینا) معلما دوسم داشتن ولی خب دست خودم نبود دیگه شیطنت رو اگر نمی کردم مریض می شدم:d Nseries23rd September 2008, 12:57 PMروز اول مدرسه: بابا یکی نیست بگه مگه اومدین امیری؟(زیاد بهش فکر نکنین) موها شاخخخخخخخخخخخخ!!!! ریشا ته ته ته ریششششششششششششششششش بود!!!!! انگار آدم میره High School آمریکایی! همه جلو ناظم موبایل! بچه ها تیکه بنداز به معلم! یه معلم فیزیک باحال داریم که هی میرفت و میومد! مگه میموند سر کلاس؟ همش میگم این 4 سال دبیرستان هرچه سریع تر بگذره. :( sepehr dad23rd September 2008, 05:44 PM:)سلام خدمت برو بچه های باحال و اکتیو روز اول مدرسه چه طور بود؟:p goldspring24th September 2008, 09:16 AMارزو نکنین سریع بگذره...به خدا من که تازه اولین ساله که اول مهر مدرسه نمیرم از الان دلم تنگ شده واقعا خیلی خوب بود به خصوص سال اخر یعنی پیش دانشگاهی ....با این که استرس کنکور هم داشتیم ولی خیلی بهمون خوش گذشت. negin jojo24th September 2008, 03:18 PMاین بزنو برقصو خوب اومدی....اگر اینکاراروهم تو مدرسه نمیکردیم دیگه به چه امیدی مرفتیم اونجا:Dالبته من جزو بچه درسخونا بودما ولی از بزن و برقص و اینا نمیتونستم بگذرم ....اما چون در عین شیطنت درس هم میخوندم و بچه ی مودبی هم بودم(فقط جولوی معلما و ناظما و مدی رو اینا) معلما دوسم داشتن ولی خب دست خودم نبود دیگه شیطنت رو اگر نمی کردم مریض می شدم:d آخ گفتي آبجي هيچ زنگ تفريحي نبود كه صداي بزن و بكوب از كلاس ما بيرون نره!!!کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند :Dمنم چون درسم خوب بود معلما هيچيم نميگفتن!!!:D ارزو نکنین سریع بگذره...به خدا من که تازه اولین ساله که اول مهر مدرسه نمیرم از الان دلم تنگ شده واقعا خیلی خوب بود به خصوص سال اخر یعنی پیش دانشگاهی ....با این که استرس کنکور هم داشتیم ولی خیلی بهمون خوش گذشت. آره راست ميگه منم دلم تنگ شده:( nastaran jooon25th September 2008, 04:23 PMاین بزنو برقصو خوب اومدی....اگر اینکاراروهم تو مدرسه نمیکردیم دیگه به چه امیدی مرفتیم اونجا:dالبته من جزو بچه درسخونا بودما ولی از بزن و برقص و اینا نمیتونستم بگذرم ....اما چون در عین شیطنت درس هم میخوندم و بچه ی مودبی هم بودم(فقط جولوی معلما و ناظما و مدی رو اینا) معلما دوسم داشتن ولی خب دست خودم نبود دیگه شیطنت رو اگر نمی کردم مریض می شدم:d وایییییییییییی نگو نمیدونی چه حالی میده امسال کلاس ما افتاده یه جایی که هیچ کس دستش بهمون نمیرسه چون هر کی بخواد بیاد کلاسمون باید از10000000000000 تا پله بیاد بالا واسه همین هیچ کس نمیاد معلمامونم با نیم ساعت تاخیر میان کلاس. ما هم جلو معلما و ناظما خوبیم اما بقیه وقتاااااااااا:d:d goldspring26th September 2008, 03:35 PMبه به میبینم شما خانوادگی زمینه دارین:d قربون جفتتون که مثل خودمین ولی جدا تمام 12 سال مدرسه رفتن و خاطرات خوبو بدش یه طرف...این بزنو برقصه یه طرف...اصلا نمی دونم این کلاسا ومیزو نیمکتا چی داره ادم پشتشت میره دیگه دست خودش نیست...یادمه چند بار مارو در حین ارتکاب جرم(بزنو برقص)دیدن ناظممون گفت خب شما که انقدر علاقه دارین تند تند خونه هاتون مهمونی بگیرین همتون برین اونجا تا میتونین بزنینو برقصین مدرسه که جای اینکارا نیست.... نمیدونست ما فقط تو مدرسه از بزنو برقص خوشمون میاد مهمونیم میرفتیما ولی یا تو مهمونیا ساکت یه جا مینشستیم یا اگرم شلوغ میکردیم بهمون به اندازه ی شلوغ بازیهای مدرسه خوش نمیگذشت....فکر کنم به خاطر این بود که اونجا کسی نبود بهمون بگه انکارارو نکنین... nastaran jooon26th September 2008, 03:58 PMبه به میبینم شما خانوادگی زمینه دارین:d قربون جفتتون که مثل خودمین ولی جدا تمام 12 سال مدرسه رفتن و خاطرات خوبو بدش یه طرف...این بزنو برقصه یه طرف...اصلا نمی دونم این کلاسا ومیزو نیمکتا چی داره ادم پشتشت میره دیگه دست خودش نیست...یادمه چند بار مارو در حین ارتکاب جرم(بزنو برقص)دیدن ناظممون گفت خب شما که انقدر علاقه دارین تند تند خونه هاتون مهمونی بگیرین همتون برین اونجا تا میتونین بزنینو برقصین مدرسه که جای اینکارا نیست.... نمیدونست ما فقط تو مدرسه از بزنو برقص خوشمون میاد مهمونیم میرفتیما ولی یا تو مهمونیا ساکت یه جا مینشستیم یا اگرم شلوغ میکردیم بهمون به اندازه ی شلوغ بازیهای مدرسه خوش نمیگذشت....فکر کنم به خاطر این بود که اونجا کسی نبود بهمون بگه انکارارو نکنین... آنا جونم ما همه فامیلی مثل هم هستیم :d:d اتفاقا بزن و برقص تو خونه بیشتر حال میده من همیشه مجبورم خونمون مهمونی بگیرم:(:( چون بقیه بجه ها موقعیت خونشون مناسب نیست واسه همین همیشه به من میگن کی مهمونی میگیری:)):)) Nseries26th September 2008, 05:45 PMدیروز تو مدرسه: زنگ اول: ورزش داشتیم. معلم گفت کیا مخوان برن؟ بعضی ها گفتن ما میخوایم بریم. بعد رفتن دروازه ها رو بردن بیرون و برگشتند سر کلاس!(یه عده). چون دیگه کت و کول واسه بازی نداشتند. یه عده رفتند بازی. ما هم توکلاس میگفتیم و میخندیدیم و بلوتوث و ...... . خلاصه هر کاری میتونستیم کردیم. بعد زنگ خورد. زنگ دوم:معلم زبان اومده. میخواد راجع به کارمون توضیح بده بچه ها هی زیر میزی میخندیدن. یارو هم یه لهجه سوسولی مسخره داشت که دوبرابر میخندوندمون. خلاصه خندیدیم و زنگ خورد. زنگ سوم: معلم ریاضی ریزه میزه داریم که اخلاق درستی نداره:(هرچی صبح تا زنگ دوم خندیدیمو از تو دماغمون آورد بیرون. یه روزم نرفتم کسی نپرسید اصلا دیروز اومدی یا نه. خیلی مدرسه باحالیه میریم و میام کسی کاری نداره. negin jojo29th September 2008, 03:59 PMبه به میبینم شما خانوادگی زمینه دارین:d قربون جفتتون که مثل خودمین ولی جدا تمام 12 سال مدرسه رفتن و خاطرات خوبو بدش یه طرف...این بزنو برقصه یه طرف...اصلا نمی دونم این کلاسا ومیزو نیمکتا چی داره ادم پشتشت میره دیگه دست خودش نیست...یادمه چند بار مارو در حین ارتکاب جرم(بزنو برقص)دیدن ناظممون گفت خب شما که انقدر علاقه دارین تند تند خونه هاتون مهمونی بگیرین همتون برین اونجا تا میتونین بزنینو برقصین مدرسه که جای اینکارا نیست.... نمیدونست ما فقط تو مدرسه از بزنو برقص خوشمون میاد مهمونیم میرفتیما ولی یا تو مهمونیا ساکت یه جا مینشستیم یا اگرم شلوغ میکردیم بهمون به اندازه ی شلوغ بازیهای مدرسه خوش نمیگذشت....فکر کنم به خاطر این بود که اونجا کسی نبود بهمون بگه انکارارو نکنین... بله ديگه...:d:-> آره کاربران ثبت نام کرده قادر به مشاهده لینک می باشند تو مدرسه بيشتر حال ميداد چون هيجانش بيشتر بود!!!:d gha 3dak24th October 2008, 03:42 PMهنوز هيچي نشده به ما كلي درس دادن... و امتحاناي مستمر مهر-آبان شروع شده....:(( اي خدااااااااااااااااااااااا ا:(( Nseries24th October 2008, 04:45 PMما که دانش آموزای خوبه مدرسه هستیم چه از نظر درسی و چه اخلاقی. صبح تا شب فقط داریم امتحان میدیم. دو هفته پیش دسته صندلی معلم و هفته پیش یکی از صندلی های کلاسو شکستیم. این هفته خبری نبود ولی اینطور که پیش بینی میشه ، پروژه بعدی باید خود کلاس باشه که میاریمش پایین.>:) این معلمای بد بخت هم که شدند بازی دست ما. باحالاشون معلم شیمی و ریاضی و زبان هستند که کرکر خنده ان. نمیشه سر زنگ این معلما نخندیم. با ما همراه باشید. sepehr dad25th October 2008, 06:01 PMمدرسه رو میشه دو جور نگاه کرد;) یکی اینکه امتحان بدی و معلما حالتو بگیرن (که توصیه میکنم اینجوری نگاه نکنین:shame:) دومی که باحالتره: فقط به معلما بخندین:)) و عین خیالتونم نباشه به جون شما اگه من از اول سال تا حالا یه کلمه درس تو خونه خونده باشم. نمیدونم چه جوریه ولی شانس با ماست و دوبار بیشتر ازم نپرسیدن از امتحان و ایناهم که گوش شیطون کر خبری نیست.:d @Elin27th October 2008, 04:50 PMدوستان امروز اول مهره:(تبریک میگیم به اوناییکه تو مدرسه میزنن میرقصن و تسلیت میگیم به بچه درسخونا. من هرچی فکر کردم دیدم از مدرسه هیچ خاطره ای ندارم وفقط میرفتم و برمیگشتم:)) برای همین از دوستان میخوام تا خاطرات تلخشونم برامون بذارن.:-< با تشکر سپهرداد:p الهی چه بچه ی خوبی!!!! تا باشه از این پسرااااا !!!:D حالا اهه نکش می خوا کمکت کنم خاطره دار شی؟:D جون داداش یه وقت خجالت نکشیا خواستی خبرم کن :rolleyes: sepehr dad1st November 2008, 05:10 PMالهی چه بچه ی خوبی!!!! تا باشه از این پسرااااا !!!:D حالا اهه نکش می خوا کمکت کنم خاطره دار شی؟:D جون داداش یه وقت خجالت نکشیا خواستی خبرم کن :rolleyes: اره دیگه ماهم یه جورشیم (منظورم مثبتشه:rolleyes:) بستگی داره که به چی خاطره بگی اگه کتک خوردن از بروبچ و زدن ساندویچت رو هوا جلوی مدیر و لیز خوردن دم دبیرستان دخترانه رو هم جز خاطره محسوب بکنی ما خودمون إند خاطره ایم و برای بچه ها هم خاطره میسازیم:Dحالا میخوای یکی از اون خاطره هامو براتون بگم : نمیخواین خوب نمیگم.:D:D zamara1st November 2008, 08:25 PMسال 1348 بود و من شش ساله بودم كه بعد از ثبت نام در كلاس اول دبستان ، مثل تمام بچه هاي ديگه با شور و شوق در اول مهر به مدرسه رفتم . مدرسه ما به نام طاهر زاده بود و در منطقه 18 توليد دارو بود نيمكت ما سه نفره بود و بغل دستي من پسري بود به نام علام ، كه هنوز با او در ارتباط هستم و از دوستان صميمي هستيم . بعد از دو يا سه ماه بود كه ايشون با خانواده خودش به مشهد رفتند ( هنوزم سالي دو بار به مشهد ميرود) وقتي برگشت براي معلم ما خانم شهيدي كه اون موقع حدود 30 تا 33 سال سن داشتند ، از مشهد براش سوغات ، جانماز و مهر و تسبيح اورده بود و هنگام تحويل سوغاتي در كلاس به خانم معلم ، ديدم كه خانم معلم نگاه مهربون و مادرانه اي به ايشان داشت و شايد باور نكنيد ولي با توجه به شرايط خودم در آن زمان ، اين نگاه براي من خيلي جذابيت داشت و خيلي دوست داشتم همون نگاه را به روي خودم ببينم . بعد از آن روز من هميشه در اين فكر بودم كه چكار كنم كه بتوانم اون نگاه مهربان و مادرانه دلنشين را نسبت به خودم داشته باشم و نظر خانم معلم رو نسبت به خودم جلب كنم . بعد از مدتي من يك روز متوجه يك خط كش چوبي بسيار زيبا و باريك و محكم توي خونه شدم و از مادر خودم اجازه گرفتم كه اون رو براي معلم خودمون ببرم و مادرم قبوا كرد و من با خوشحالي و ذوق و شوق فراوان فرداش با خودم خط كش رو به مدرسه بردم و بعد از اينكه خانم معلم اومد توي كلاس بعد از حدود بيست دقيقه كه خانم معلم به نيمكت ما نزديك شد اونو از كيفم دراوردم و با احترام !! تقديم خانم معلم عزيز و محبوبم كردم و ايشان هم بدون هيچ توجه مورد نظر من ،و كمي هم با سردي، از من قبول كردند . با خودم گفتم عيبي نداره همين كه قبول كرد بازم خوبه . خلاصه سرتونو درد نيارم ، زنگ تفريح خورد و ما رفتيم به حياط و بعد از خوردن زنگ و به صف شدن وارد كلاس شديم و حدود نيم ساعت گذشته بود كه هنگام برداشتن كيفم ، نميدونم چي شد كه كيف از دستم افتاد و همه وسايلم هم ريخت زمين و چون سكوت در كلاس حكمفرما بود صداي اين افتادن در كلاس پيچيد و بچه ها زدند زير خنده و كلاس شلوغ شد ،كه در همين هنگام خانم معلم خوب و عزيزم با عصبانيت به سمت من اومد و چشمتون روز بد نبينه ، با همون خط كشي كه بهش داده بودم بحدي منو كتك زد كه خط كش به اون محكمي به چند تكه تقسيم شد و بعد خودش تكه ها رو جمع كرد و به سطل اشغال انداخت . حالا بماند كه سرم شكست و همه بدنم كبود شد. هدف من از دادن خط كش به معلمم اين نبود كه بخواهد با آن بچه ها را تنبيه كند و بيشتر هدفم اين بود كه با اينكار نظر او را به خودم جلب كنم و يكي از اون نگاههاي مهربانش را به سمت من بياندازد ولي متاسفانه نه تنها به اون نگاه مهربون نرسيدم ، بلكه بشدت هم تنبيه شدم . بحدي اين برخورد معلم اثر ناخوشايندي در من گذاشت كه الان هر چه فكر ميكنم هيچ ياد و خاطره اي از دوران ابتدايي خود ندارم و فقط همين موضوع به يادم هست و هيچ زمان نميتوانم آن را فراموش كنم . بعد از اون اتفاق من تا يك هفته بيمار شدم و توي خونه موندم و به مدرسه نرفتم و هنوزم بعد از گذشت 39 سال هر وقت به يادم مياد دلم ميشكنه . در اون زمان معلم ها اين حق را داشتند كه هر طور دلشان ميخواهد دانش آموزان را تنبيه كنند و هيچ قاونوني هم آنها را بازخواست نميكرد ، براي همين هم پدر و مادر من نه شكايتي ميتوانستند بكند و نه دستشان به جايي بند بود . خلاصه اين هم خاطره من از دوران دبستانم بود . ببخشيد كه سرتان را بدرد آوردم . pareparvaz511st November 2008, 08:47 PMما سال آخر كه بوديم مدير و ناظم و معلم همه مهربون شده بودن :d روزاي آخر كه معلم داشت تمرين حل ميكرد و پشتش به ما بود همه موشك به هم پرت ميكرديم البته بي سر و صدا .معلممون هم به روي خودش نمياورد كه يه دفعه يكي از موشكا خورد بهش وقتي برگشت ما داشتيم سكته ميكرديم كه نكنه نمره ي هممون رو كم كنه اما زد زير خنده :)) والا بعيد بود ! معلمي كه با يه ذره سر و صدا از كلاس ميرفت بيرون و با التماس بچه ها و عذر خواهي مدير بر ميگشت سر كلاس زده بود زير خنده . :eek: Nseries1st November 2008, 08:48 PMاره دیگه ماهم یه جورشیم (منظورم مثبتشه:rolleyes:) بستگی داره که به چی خاطره بگی اگه کتک خوردن از بروبچ و زدن ساندویچت رو هوا جلوی مدیر و لیز خوردن دم دبیرستان دخترانه رو هم جز خاطره محسوب بکنی ما خودمون إند خاطره ایم و برای بچه ها هم خاطره میسازیم:Dحالا میخوای یکی از اون خاطره هامو براتون بگم : نمیخواین خوب نمیگم.:D:D قرمز رو بخون.<<<< فکر نمیکردم اینکاره باشی. ولی جالبه ، مدرسه ما اینطوریه که ...... ورودی اصلی (نفر رو) که همه ی مدرسه ورود و خروجشون از این دره.چه راهنمایی چه دبیرستان.ورودی اصلی(ماشین رو ) که ماشین و آدم با هم میرن بیرون و میان. رو بروی در مدرسه یه دبیرستان دیگه هست...............نه خیر ، دخترونه نیست.اونم پسرونس. ولی جالبه همیشه ما با اون دبیرستان دعوا داریم. دیدی سپهر...ما مثل تو اینکاره نیستیم. حالا این لیز ها رو کجا میخوردید؟:d دبیرستان روبرویی؟:cool: negin jojo2nd November 2008, 12:16 PMلیز خوردن دم دبیرستان دخترانه . چه صحنه اكشني!!!:)):D:)) سال 1348 بود و من شش ساله بودم كه بعد از ثبت نام در كلاس اول دبستان ، مثل تمام بچه هاي ديگه با شور و شوق در اول مهر به مدرسه رفتم . مدرسه ما به نام طاهر زاده بود و در منطقه 18 توليد دارو بود نيمكت ما سه نفره بود و بغل دستي من پسري بود به نام علام ، كه هنوز با او در ارتباط هستم و از دوستان صميمي هستيم . بعد از دو يا سه ماه بود كه ايشون با خانواده خودش به مشهد رفتند ( هنوزم سالي دو بار به مشهد ميرود) وقتي برگشت براي معلم ما خانم شهيدي كه اون موقع حدود 30 تا 33 سال سن داشتند ، از مشهد براش سوغات ، جانماز و مهر و تسبيح اورده بود و هنگام تحويل سوغاتي در كلاس به خانم معلم ، ديدم كه خانم معلم نگاه مهربون و مادرانه اي به ايشان داشت و شايد باور نكنيد ولي با توجه به شرايط خودم در آن زمان ، اين نگاه براي من خيلي جذابيت داشت و خيلي دوست داشتم همون نگاه را به روي خودم ببينم . بعد از آن روز من هميشه در اين فكر بودم كه چكار كنم كه بتوانم اون نگاه مهربان و مادرانه دلنشين را نسبت به خودم داشته باشم و نظر خانم معلم رو نسبت به خودم جلب كنم . بعد از مدتي من يك روز متوجه يك خط كش چوبي بسيار زيبا و باريك و محكم توي خونه شدم و از مادر خودم اجازه گرفتم كه اون رو براي معلم خودمون ببرم و مادرم قبوا كرد و من با خوشحالي و ذوق و شوق فراوان فرداش با خودم خط كش رو به مدرسه بردم و بعد از اينكه خانم معلم اومد توي كلاس بعد از حدود بيست دقيقه كه خانم معلم به نيمكت ما نزديك شد اونو از كيفم دراوردم و با احترام !! تقديم خانم معلم عزيز و محبوبم كردم و ايشان هم بدون هيچ توجه مورد نظر من ،و كمي هم با سردي، از من قبول كردند . با خودم گفتم عيبي نداره همين كه قبول كرد بازم خوبه . خلاصه سرتونو درد نيارم ، زنگ تفريح خورد و ما رفتيم به حياط و بعد از خوردن زنگ و به صف شدن وارد كلاس شديم و حدود نيم ساعت گذشته بود كه هنگام برداشتن كيفم ، نميدونم چي شد كه كيف از دستم افتاد و همه وسايلم هم ريخت زمين و چون سكوت در كلاس حكمفرما بود صداي اين افتادن در كلاس پيچيد و بچه ها زدند زير خنده و كلاس شلوغ شد ،كه در همين هنگام خانم معلم خوب و عزيزم با عصبانيت به سمت من اومد و چشمتون روز بد نبينه ، با همون خط كشي كه بهش داده بودم بحدي منو كتك زد كه خط كش به اون محكمي به چند تكه تقسيم شد و بعد خودش تكه ها رو جمع كرد و به سطل اشغال انداخت . حالا بماند كه سرم شكست و همه بدنم كبود شد. هدف من از دادن خط كش به معلمم اين نبود كه بخواهد با آن بچه ها را تنبيه كند و بيشتر هدفم اين بود كه با اينكار نظر او را به خودم جلب كنم و يكي از اون نگاههاي مهربانش را به سمت من بياندازد ولي متاسفانه نه تنها به اون نگاه مهربون نرسيدم ، بلكه بشدت هم تنبيه شدم . بحدي اين برخورد معلم اثر ناخوشايندي در من گذاشت كه الان هر چه فكر ميكنم هيچ ياد و خاطره اي از دوران ابتدايي خود ندارم و فقط همين موضوع به يادم هست و هيچ زمان نميتوانم آن را فراموش كنم . بعد از اون اتفاق من تا يك هفته بيمار شدم و توي خونه موندم و به مدرسه نرفتم و هنوزم بعد از گذشت 39 سال هر وقت به يادم مياد دلم ميشكنه . در اون زمان معلم ها اين حق را داشتند كه هر طور دلشان ميخواهد دانش آموزان را تنبيه كنند و هيچ قاونوني هم آنها را بازخواست نميكرد ، براي همين هم پدر و مادر من نه شكايتي ميتوانستند بكند و نه دستشان به جايي بند بود . خلاصه اين هم خاطره من از دوران دبستانم بود . ببخشيد كه سرتان را بدرد آوردم . آخي عمو بميرم الهي ! :-<دلم كباب شد! :((چه معلم خشن و بي رحمي!!:shame: ahmadreza_4313rd November 2008, 11:07 AMبا سلام شاید من نباید در اینجا پست بزنم . ولی من خاطرات زیادی از دوران مدرسه و دبیرستان البته هنرستان دارم و اگر دوستان علاقه مند بدون حتما بیشتر مینویسم. خاطره امروز مربوط به سال دوم هنرستان میشه. در ضمن تا یادم نرفته بگم که من خیلی شیطون و حاضر جواب هستم و همیشه میدونم چی بگم تا طرف مقابلم را تا ته بسوزونم و اگر درسم خوب نبود چند بار اخراج شده بودم. صبح روز بعد از چهارشنبه سوری بود. با آه و ناله فراوان راهی هنرستان شدم. ح سایت ما را در گوگل محبوب کنید با کلیک روی دکمه ای که در سمت چپ این منو با عنوان +1 قرار داده شده شما به این سایت مهر تأیید میزنید و به دوستانتان در صفحه جستجوی گوگل دیدن این سایت را پیشنهاد میکنید که این امر خود باعث افزایش رتبه سایت در گوگل میشود




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت ریسک]
[مشاهده در: www.ri3k.eu]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 236]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن