واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
ورندارد ز دين و دانش بهرشاعر : اوحدي مراغه اي از تنش جان جدا کنند به قهرورندارد ز دين و دانش بهرآبش از جرعهي حميم بوددر جهان جاي او حجيم بودرخ فرا ميکند به هر سوراختنگ ماند برو جهان فراخاز مزاجات جهل و نادانيگرد او دودهاي ظلمانيميرود چشم بسته، افتان خيزاو در آن دودهاي آتش ريزخوار ماند، که عشوهگر بودستعور ماند، که پرده در بودستگه درآيد به گور ناپاکانگه رود با روان غمناکانبر زمين بگذرد، بدوزندشبه هوا بر شود، بسوزندشعور و بر دوش او کسايي نهکور و در دست او عصايي نهاو همي بين و ميگذر از دورتن او قوت مار و طعمهي مورنه به بيگانه در رسد، نه به خويشنه ز پس راه يابد و نه ز پيشباز گردد، به صد جفاش زنندرخ به راه آورد، قفاش زنندنه ستيزندگيش را رايينه گريزندگيش را پاييزنده، ليکن فتاده در زندانجان او در تموز و يخبندانگوش او بر گزاف و فحش و دروغدل او بيضيا و نور و فروغچرک بر چرک و دوده بر دودهظلمت ظلم بر وي اندودهفرقت و گمرهي و بيياريتهمت و جهل و حسرت و خواريچرخ باريده شوک و سنگ بروکرده پهناي خاک تنگ بروتن ز ظلمت بمانده در گل گورجانش از نور علم عاري و عوربه عمل راه باز گشتن نهزان و حل قوت گذشتن نهبرقهاي جهنده از دمههاگرد بر گرد او ز مظلمههاسر او پر خمار و سيکي نهصحبتش با بدان و نيکي نهديده احوال خويش و رفته ز خويشکارش از دست رفته، سر در پيشبشناسد که : «ليس ظلم اليوم»چون در آيد سرش ز غفلت نومنسيه خور صد هزار چندينستدوزخ نقد مفسدان اينستوينچنين مرده ناتمام بوداين چنين مرگ مرگ عام بودبلکه زين چاه بر زبر نشودروح ازين گنبدش بدر نشودآرزومند اين جهان گرددروي تحقيق ازو نهان گردداندر آيد به خواب اهل و عيالهر به يک چند در لباس خيالعرضه دارد همي ضرورت خويشبنمايد به عجز صورت خويشمعني حاجت و نيازش راتا بدانند جنس رازش رايا چراغي به گور بفرستنددو سه نانش به زور بفرستندصدقات آن بود که خود بدهندبعد ازو گر يکي ز صد بدهندندهي، بر گزاف داري توهرچه بيش از کفاف داري توخويشتن را به زندگي دريابپيش از آن کت اجل کند در خوابمال خود خواستن بدين خواريتا نبايد بلابه و زاريتا مکافات آن چنين بکشيحق ايزد ندادهاي به خوشيتو ندادي به گوش خود راهشاز تو کرد او به صد زبان خواهشلب ايشان بدان زبان گوياستاهل حاجت که داري از چپ و راستنه ز انصاف بيش ميطلبندحق و ادرار خويش ميطلبندنظري هم به بندگانش کنشکر انعام او به دانش کنبر ايزد نه روزيي دارند؟آنچه بيني که دون و بدکارندور نه بعد از تو خود خورند اصحابگر چنينش خوري، رسي به صوابدان که از بهر ديگري دادندبتو پيش از تو گر زري دادندور نه او خود ربود بيمنتگر تو داديش يافتي جنت
#سرگرمی#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 445]