-
ورندارد ز دين و دانش بهرشاعر : اوحدي مراغه اي از تنش جان جدا کنند به قهرورندارد ز دين و دانش بهرآبش از جرعهي حميم بوددر جهان جاي او حجيم بودرخ فرا ميکند به هر سوراختنگ ماند برو جهان فراخاز مزاجات جهل و نادانيگرد او دودهاي ظلمانيميرود چشم بسته، افتان خيزاو در آن دودهاي آتش ريزخوار ماند، که عشوهگر بودستعور ماند، که پرده در بودستگه درآيد به گور ناپاکانگه رود با روان غمناکانبر زمين بگذرد، بدوزندشبه هوا بر شود، بسوزندشعور و بر دوش او کسايي نهکور و در دست او عصايي نهاو همي بين و ميگذر از دورتن