تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 4 آذر 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):انسان بلند مرتبه چون به فهم و دانايى رسد، متواضع مى شود.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1833082598




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

مرگ تدریجی انسانیت/ نگاهی به فیلم قصه پریا


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: تاریخ انتشار: دوشنبه 3 مرداد 1390  | تعداد مشاهده : 1789  | ارسال به دوستان
مرگ تدریجی انسانیت/ نگاهی به فیلم
وقتی خالق فیلم موفق و ساختارشکن "قرمز" پس از ساخت "پارک وی" در سال ۱۳۸۴ از سینما دوری گزید و با ساخت سریال خوش ساخت و قابل اعتنای "مرگ تدریجی یک رویا" و پذیرفتن کرسی مجری گری بخش سینمایی برنامه "دو قدم مانده به صبح" شبکه محترم چهار و اجرای برنامه سینمایی "هفت" در یکسال اخیر روی تلویزیون متمرکز شد، این تغییر مدیوم عده ای از اهالی سینما را بر این فکر واداشت که مبادا فریدون جیرانی دیگر نتواند فیلمهای سینمایی جنجالی و عمیق بسازد. چون به سمت رسانه ملی آمدن و در فضای بسته و خفقانِ آن کارکردن خیلی هنر و زیرکی می خواهد اما جیرانی، مجری محافظه کار و بعضا خواب آلود برنامه هفت با ساخت فیلم "قصه پریا" که اکنون بر پرده سینماهاست، این معادلات عقلی را بر هم زد و ثابت کرد که ذره ای از عقاید و اندیشه های قابل تامل خود دست برنداشته و همچنان دغدغه سینمای اجتماعی هشداردهنده را دارد و هرگز حاضر نیست با ساختن فیلم های سفارشی، اعتبار و حیثیت خود را بر باد دهد. حتی اگر ستاد مبارزه با مواد مخدر حامی فیلمش باشد. "قصه پریا" با نام قبلی "پازل" به لحاظ فرم و مضمون در سطح قابل قبولی است و جزو سینمای قصه گو طبقه بندی می شود که هم می تواند مخاطب عام را سرگرم کند و به وی هشدارهای گزنده اجتماعی خانوادگی دهد و هم سر خود را در مقابل مخاطب خاص بالا بگیرد. اگرچه علاقه ی جیرانی به سینمای قصه گوی کلاسیک آلفرد هیچکاک، توپ را به میدان مخاطب عام پرتاب می کند؛ سینمایی که نقطه شروع و پایان مشخصی دارد و سعی می کند با پررنگ کردن داستان خود و خلق صحنه های پرتعلیق، هیجان انگیز و دلهره آمیز تماشاگرش را روی صندلی خود میخکوب کند و وی را با این جمله معروف از هیچکاک، استاد سینمای دلهره و تعلیق در سینما محشور گرداند: "من سعی می کنم تماشاگر را با فیلم هایم همچون کلید های پیانو بنوازم و هر بار او را به سمتی از قصه فیلم خود پرتاب کنم." بی اغراق جیرانی با خلق فیلم هایی نظیر "قرمز"، "شام آخر" و "سالادفصل" و حتی همین "قصه پریا" این هدف و نگاه را دنبال کرده است و نسبتا هم موفق بوده گرچه همچنان کاستی هایی در کارگردانی وی نمایان است. "قصه پریا" حول رابطه عاشقانه یک دخترعمو و پسرعمو شکل می گیرد که گویا این رابطه یکطرفه است. دخترعمو و پسرعمویی که بنا به عقیده خانوادگی خود، سخت مذهبی و مقید به نظر می آیند و حاضر نیستند خارج از چارچوب مذهب خویش عمل کنند. البته در همان شروع کاملا عیان است که این پسرعمو، سیاوش مسرور (مصطفی زمانی) علیرغم اینکه پوشش و نحوه آرایش دخترعمویش، حدیث مسرور (باران کوثری) برایش مهم است ولیکن نگاه روشنفکرانه و عمیقی به پیرامون خود دارد و سر همین موضوع توروی نیروی انتظامی می ایستد که چرا آن رفتار زننده و حیوانی را با آن دختر همکلاسی حدیث، سروین فروزش (مهناز افشار) انجام می دهند؛ در خیابان بی پروا و غافل از خدا جلوی او را می گیرند و تحقیرش می کنند. سیاوش واکنش نشان می دهد چون برخلاف عمویش (بیژن امکانیان) ابدا خشک و مقید نیست و جانماز آب نمی کشد. در واقع سیاوش را می توان شمایل یک انسان معتقد و بااخلاق دانست که هرگز حاضر نیست با مذهبش، جامعه را قضاوت و برای اهالی آن حکم صادر کند. در اینجا کاملا واضح است که فیلمساز کوشیده ، شخصیت اصلی مرد قصه را از دل سریال تلویزیونی خود بیرون بکشد و به آسیب شناسی نگاه کوته و عقیم خانواده و اطرافیان او بپردازد؛ خصوصا اینکه سیاوش همچون شخصیت دانیال حکیمی در" مرگ تدریجی یک رویا" با مطبوعات سر و کار دارد و نویسنده است. همچنین دختری سر راه او قرار می گیرد که به لحاظ پوشش و آرایش، تفکر و عقیده و خانواده و نوع جهان بینی اش کاملا مغایر اوست و ۱۸۰ درجه با یکدیگر اختلاف دارند. سروین، دختری از خانواده فروپاشیده و ازهم گسیخته است که معتاد شده و حتی روابط ناسالم و بی قید و بندی با اطرافیان خود دارد و گویا به آخر خط رسیده است. پدرش پس از جدایی از مادرش در کودکی او را رها و به خارج از کشور سفر کرده است و مادرش بی تفاوت به سرنوشت او همسر دوم اختیار کرده و جدا از وی زندگی می کند . ماحصل این ویرانی و خرابات چیست!؟ آیا برایند خانواده های آشفته و ازهم پاشیده، جامعه ای ناسالم نیست!؟ شکست فرد از شکست اجتماع حاصل می شود یعنی تا خانواده ها اصلاح نشوند، فرد اصلاح پذیر نخواهد بود حتی زور چماق و سلاح هم کارساز نیست. وقتی سیاوش با آن طرز تفکر و اعتقاد با سروین روبرو می شود، در برخورد اول او را پس می زند و از خلوت کردن با وی می گریزد. زیرا موقعیت آن دختر و خانواده اش ابدا با موقعیت خودش همخوانی ندارد لیکن زیبایی خلقت به همین برخورد تضادها و تقاطع پارادوکس هاست. مخاطبی که به ظاهر و لعاب قصه دل بسته است مسلما این دختر عمو و پسر عمو را مناسب و قرین یکدیگر می داند چراکه هم عقیده و بعبارتی هم کفر یکدیگرند. اما این سازگاری ظاهری ست و جفت هم بودن، عشق نمی سازد بلکه عشق از ناسازگاری و یکی نبودن زاییده می شود. عشق قرار است آدم ها را به وحدت برساند. اگر دو انسانی با هم یکی باشند ، دیگر حل شدن آنها معنی ندارد. سیاوش و حدیث همچون برادر و خواهری می مانند که از کودکی باهم بزرگ شده اند و به یک نقطه رسیده اند. آمیزش این دو کاملا درونی و پنهانی ست. آمیزش و یکی شدن این دو فراتر از معنای ازدواج است. سیاوش به دنبال قطب مخالف خود است تا با جذب آن، وسعت دید یابد و معنای عشق عارفانه را بیاموزد. البته ذکر این نکته ضروری است که هر برخورد نامتناسبی نمی تواند احساسات آدمی را درگیر کند. اگر انسان قرار باشد جذب همسان خود شود که دیگر فرایند ازدواج و وحدت معنایی ندارد. باید آنقدر ناسازگاری ببیند تا درونش از سیاهی ها زدوده شود و از کثرت تاریکی ها به وحدت نور و زیبایی نائل شود: خلوت دل نیست جای صحبت اضداد *** دیو چو بیرون رود فرشته در آید به همین دلیل است که سیاوش در ثبت خاطرات خود، هم از سفیدی ها و نور و هم از سیاهی های زندگی اش بازگو می کند. یکی از نقاط قوت اثر به تغییر و تبدیل راوی قصه برمی گردد. کارگردانِ باتجربه به زیبایی با قرار دادن دو راوی و تبدیل کردن آنها به یکدیگر با استفاده از موتیف ضبط صوت اجازه نداده روایتش کسالت بار شود و در عین حال دست خود را بازگمارده تا عمیقا به خلوت آدم های فیلمش نزدیک شود: وقتی ضبط صوت روشن می شود، راوی سیاوش است و تنهایی و حالات روحی درونی او را مشاهده می کنیم. همین که ضبط صوت خاموش می گردد، صدای حدیث روی تصاویر می آید و از دریچه ی لنز او، سرنوشت شخصیت های فیلم را دنبال می کنیم. این نوع روایت جیرانی به خوبی فرم فیلم را غنا بخشیده و مخاطب را تا انتها درگیر قصه پررنگ و لعاب خویش می سازد . از طرفی حدیث که عشق خود را از دست رفته می بیند، می کوشد تا مبادا همچون شخصیت هانیه توسلی در "شام آخر" عشقش به نفرت بدل شود. البته نفرت حدیث نسبت به پدرش است که خیلی بوالهوسانه پس از با خبر شدن از بیماری لاعلاج همسرش، همسری دیگر برگزیده بی آنکه به زن دومش بگوید که همسر اولش همچنان زنده است. این زن دوم کسی نیست جز شخصیت ثابت اغلب آثار فریدون جیرانی؛ مشرقی. اگر چه جنسیت صاحب این نام و موقعیت اجتماعی اخلاقی وی بنا بر مقتضیات داستان عوض می شود ولی همواره معنای واحدی در آثار این فیلمساز داشته است. در "قصه پریا" مشرقی، زنی تنها و زیباست که فریب یک مرد متاهل ظاهرا مومن موجه را خورده و مجبور است زیبایی وجنات خود را زیر چادری نمایشی پنهان کند تا مبادا به موقعیت شغلی اخلاقی مردش خدشه ای وارد شود. چادری نمایشی از این بابت که پدر در چندین نوبت، چادرِ از سر افتاده ی دخترش را در دست می گیرد و ازکشف حجاب معنی دار او ممانعت به عمل می آورد. در دو لحظه خاص چادر از سر حدیث کنار می رود: یکی در جایی که از مرگ سیاوش (مرگ عزیز) با خبر می شود و دیگری در بیمارستان که می فهمد سیاوش همچنان زنده است. در بار نخست متوجه سهل انگاری پدرش می شود که نتوانسته سیاوش را در درمانگاه ترک اعتیاد نگه دارد و در بار دوم با نیرنگ و دروغ گویی پدرش روبرو می شود که آدم زنده را مرده جلوه داده است. پس در واقع این کشف حجاب و انداختنِ چادر ( عنصری بعنوان پوشش کامل یک زن) اعتراض و شکایتی در برابر بی اخلاقی های یک پدر ظاهرا موجه مقید است که جز به منافع خود به چیز دیگری نمی اندیشد. حدیث با این عملش، از این مذهب و عقیده می گذرد و آن را نامشروع می داند. این پدرِ یقه بسته یعنی عموی سیاوش مسرور، آنقدر آب زیر کاه است که برای اینکه بتواند جلوی شکل گیری احساس سیاوش نسبت به سروین را بگیرد ، ابراز می دارد که برای مدتی صیغه اش کند غافل از اینکه با این پیشنهاد چه جنایتی را در حق دخترش مرتکب خواهد شد!! پدر حدیث و مادر سروین نماینده نسل میانی هستند که حاضرند برای دستیابی به اهداف حیوانی و ارضای امیال نفسانی و نازل خود، فرزندانشان(نسل جوان جامعه) را به منجلاب فساد و تباهی کشانند. حدیث و سروین قربانیان بزرگترهای خود هستند. شاید این بزرگترین مضمون فیلم " قصه پریا" باشد که فیلمساز با ظرافت مثال زدنی و با گذشتن از خطوط قرمز و رعایت حال مسئولین جامعه، این هشدار را به تماشاگر بیدار خود داده و خاطر نشان می سازد که نباید فریب ظاهر افراد را خورد. خصوصا آن نمای کلوزاپ از صورت حدیث در بیمارستان که خیلی محکم و استوار جلوی پدر خودخواه و هوسران خود می ایستد، موکد همین نکته می باشد. نسل جوان و معاصر جامعه باید جلوی زور و ریا بایستد تا مبادا دیگران به جای او تصمیم بگیرند. پدری که حاضر است برای رسیدن به کام خود، پا روی اخلاقیات و تعهدات خویش بگذارد و انسانی زنده را مرده نشان دهد و خانم جوانی را با فریب به عنوان همسر دوم خود برگزیند چه بویی از دین و ایمان برده است!؟ چرا باید در خانه و خانواده ای که نماز خوانده می شود، عضوی از آن خانواده در اتاقی دیگر پنهانی سیگار بکشد و خودکشی کند!؟ وقتی حدیثِ اینک بالغ شده قد علم می کند و به پدرش ابراز می دارد که با پشتوانه ی دو جنازه (مادر و پسرعمو) جلوی تو (نماینده تزویر و نیرنگ و ریا) می ایستم، عمق نگاه فیلمساز از لایه های درونی اثر به رو می آید و فریاد می زند. سیاوش به واسطه ترحم و دلسوزی نسبت به سروین، عاشقش می شود تا وی را نجات دهد ولی غافل است که عشق و ترحم همخوانی ندارند؛ عشق آن است که بی خواسته محبت کنی ، حال آنکه ازدواج خود عین خواسته و خواهش است. پس باید تاوان دهد نه بدین خاطر که به خانواده و اطرافیانش پشت کرده بلکه به این علت که تمایلات نفسانی خود نسبت به دختری زیبا و جوان را پای ترحم و نجات او می گذارد. شغل، قلم، آبرو و اعتبار خود را از دست می دهد. مادرش با او قهر کرده و ترکش می کند. سیاوش می کوشد همدردِ عشقش شود و به اعتیاد روی آورد تا معنای انگیزه و اراده برای سروین روشن گردد. جیرانی در قرمز هم نشان داده بود که خیلی خوب از پس سکانس های عاشقانه و رمانتیک برمی آید. در اینجا هم در لحظات (که زندگی عین همین لحظات است نه روزهای متوالی) رودرویی سیاوش و سروین در خانه شان، لحظاتی که سیاوش نه در قاموس یک شوهر بلکه در قالب پدری دلسوز و فهمیده، سروین را تیمار می کند مایه های عاشقانه ی اثر غنی می گردد؛ اما این زن سست اراده است و علیرغم مشاهده عشق و دلسوزی همسرش قادر نیست اعتیاد بیمارگونه خود را ترک کند. حتی غریق نجاتی چون سیاوش معتقد و ماخوذ به حیا نمی تواند از او دستگیری کند. فریدون جیرانی برخلاف آثار مهم و چالش برانگیز قبلی اش در "قصه پریا" شخصیت روان پریش ندارد. بعبارتی دیگر شخصیت های قصه اش به بیماری روحی روانی مبتلا نیستند ولی با کمی دقت می توان فهمید که هر سه شخصیت اصلی این فیلم به نوعی درگیر جنون می شوند اما جنونی که از دل خانواده و جامعه رشد می کند و هرکسی را می تواند مجنون سازد. کمبود محبت و عاطفه جنون می آفریند. عدم درک و همذات پنداری جنون می زاید. اختلاف پدران و مادران، فرزندان را به چاه تباهی و نیستی پرتاب می کند. دغدغه اصلی علیرضا امینی در "هفت دقیقه تا پاییز" هم همین نکته گزنده بود. سروین از بی محبتی و بی عاطفگی، حدیث از هوسرانی و نیرنگ پدر، و سیاوش از تنهایی به مرحله جنون می رسند؛ کما اینکه سیاوش عاشق و به قول خود منجی سروین، وی را زیر بار کتک می گیرد و در سکانسی درخشان با فیلمبرداری متفاوت و قابل احترام مرتضی غفوری پیش پای عشقش زانو می زند و نشان می دهد که دل کندن چقدر سخت و طاقت فرساست. به قول شاعر: مثلِ مردن می مونه دل بریدن *** ولی دل بستن آسونه شقایق زانو زدن در مقابل عشق در این سکانس، بر وجوه معنایی و باطنی اثر صحه می گذارد. سیاوش خوار و حقیر می شود؛ انسانِ عاشق در اوج بدست آوردن و آموختن، همه چیزش را از دست می دهد. به بیانی دیگر از تعلقات ظاهری و مادی اش دل می کند و دل خویش را به عالمی بالاتر و والاتر گره می زند و همچون شیخ صنعان صاحبدل می گردد. صاحبدل شدن به این ویرانگی و در کوی خرابات قدم گذاردن، می ارزد. شاید مرگ سیاوش کارکردی دوگانه داشته باشد : هم حکم اجر و پاداش و هم حکم تاوان برای او تلقی می شود. چقدر ستودنی ست بازی مصطفی زمانی که خیلی اثرگذار از پس لحظه های حسی کار بر آمده و نقشی سخت را به سرانجامی نیک رسانده است. بازیگران مرد حاضر در جشنواره فیلم فجر امسال چه رقیب جدی را از دست دادند. اما ناگفته نماند که بازی بیژن امکانیان یکی از بازی های ضعیف فیلم است که اصلا نتوانسته کنش های عمیق و دقیقی خصوصا در قبال بازی قابل قبول باران کوثری ارائه دهد و خشک و بی انعطاف جلوه می نماید. مهناز افشار هم که از فیلم تسویه حساب به بعد متفاوت ظاهر شده و در " قصه پریا" هم دوست داشتنی و درخور ایفای نقش کرده و تلخی کاراکتر سروین در صورت و سیرتش محسوس است. یکی از جنبه های کار که به "قصه پریا" لطمه وارد کرده، به نوع غافلگیری مخاطب بر می گردد. فیلمساز در نقطه شروع فیلم با تمرکز روی سنگ قبر سیاوش، بر مرگ او تاکید می ورزد و با فلش بک زدن و رسیدن به این نقطه (مرگ سیاوش)، با یک توئیست (Twist) و چرخش ناگهانی به تماشاگر رو دست می زند ولی با تداوم داستان و به اصطلاح کش دادن قصه، باز به همان نقطه شروع می رسد. در حالی که از این منظر می توانست به طریقی سینمایی تر و موشکافانه تر مخاطب را در تعلیق نگه دارد بی آنکه جریان قصه دچار لکنت و ایست گردد. در کلام آخر "قصه پریا" قصه آدمهای شکست خورده در زندگی است؛ آدمهایی که خیلی معمولی اند و هزاران نفر از آنها در جامعه یافت می شوند که بی توجهی به موقعیت و سرنوشت آنها عواقب تلخی را درپی خواهد داشت . قصه آدم هایی که رویای پری شدن در ذهن دارند ولی دست روزگار از آنها انسانهایی مغلوب خلق می کند. " قصه پریا" می توانست حتی تلخ تر از این هم باشد. چه بسا پایبندی و وفاداری کارگردان به قواعد ژانر ملودرام دست او را برای یک پایان بندی مایوسانه و تلخ تر بسته باشد چرا که یکی از ارکان مهم ملودرام ، داشتن پایانی ملایم و امید بخش است. خودکشی حدیث به مرگ منتهی نمی شود و سروینِ پخته و خانم شده با رونوشت و کپی از سیاوش عاشق خود که همانا سیاوش کودکش باشد از این جامعه ی بیمار می گریزد؛ جامعه ای که در آن فردی مثل عموی سیاوش اعتبار و نفوذ دارد و ظاهر موجه اش ،گواه انسانیت اوست . سروین به دیار غرب می رود شاید در آنجا حرمت و آبروی انسانها با اسباب و لوازم دیگری محک بخورد! گرچه بد نامی است نزد عاقلان *** ما نمی خواهیم ننگ و نام را صبرکن حافظ به سختی روز و شب *** عاقبت روزی بیابی کام را www.cinetmag.com





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 964]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


سینما و تلویزیون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن