تور لحظه آخری
امروز : جمعه ، 15 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):از خوشبختى انسان خوش اخلاقى و از بدبختى انسان بد اخلاقى است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1804735879




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جویبارش مثل اقیانوس‌ دلفین‌پرورست!


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: وبلاگ > سلحشور، یزدان  - برخی شاعران، چنان در خاک شعر این «مُلک» پا سفت کرده‌اند که نمی‌شود از سر عیب‌جویی به آثارشان نزدیک شد و فقط باید به تحلیل آثارشان پرداخت. از منظر من علی موسوی‌گرمارودی یکی از آنهاست لااقل به پاس «زبانی» که به «شعر سپید» ایران هدیه کرده و بنیانی که بر شعر مدرن آیینی ایران نهاده در دو شعر درخشان «در سایه‌سار نخل ولایت» و «خط خون». با این همه در این‌گونه موارد هم، حتی من که فخرم به این است که حرمت پیشکسوتان را نگاه می‌دارم، گاه در برخورد با کتاب‌های نو به نو که از ایشان منتشر می‌شود، چنان به «یکه» دچار می‌شوم که حداقل قضیه این می‌شود که اشارتی کنم و «سعی‌ای» بلیغ به خرج دهم که از حیطه ادب پا به بیرون ننهم. «سفر به فطرت گلسنگ» مجموعه‌ای است از «قطعه‌ها و چکامه‌ها»ی دکتر علی موسوی‌گرمارودی که به تازگی از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است. دراین که شاعری با‌تجربه، آثارش را تقسیم‌بندی کرده و گزینه سازد و عرضه کند، هیچ ایرادی متوجه او نیست حتی اگر در عرصه‌ای مثل «شعر کلاسیک»، تنها نقطه قوتش «زبان‌آوری» باشد (البته نه به کمال) در دایره واژگانی قرون ماضی. می‌توان به شکلی گذرا، از این شعرها گذشت و آنها را بخشی از «جهد» شاعر برای رسیدن به کمالی دانست که در شعرهای نوین‌اش شاهدیم. (همچنان که در شعرهای کهن نیما، بامداد، حقوقی،‌ آتشی و... با چنین رویکردی مواجهیم و شعر خوب در میانشان اندک است یا نیست!) اما کتاب حاضر، در کنار این دسته از شعرهای گرمارودی، به سراغ حیطه‌ای دیگر هم رفته که مخاطب را بیشتر به یاد گزاره‌هایی می‌اندازد که در آن کتاب جذاب‌اش که به «طنز» ادبیات کهن ما می‌پرداخت، آمده بود. چگونه؟ در صفحه «158» این کتاب که باید حاوی آثار کلاسیک شاعر باشد، شعری آمده با عنوان «چکامه اخوانی مرتضی امیری اسفندقه به گرمارودی، به مناسبت بازگشت از سفر چهارساله تاجیکستان به وطن» که ابیات نخست آن چنین است: «دست خالی نیستی، سرشاری از شعر و شعور آمدی و دیدمت، چشم بد از روی تو دور خاک گرمارود، اما نه، بگو دارالسّلام خاک گرمارود، اما نه، بگو دارالسّرور ماهی‌ام من، شعر تو دریای مروارید و مهر شادمانا من! که افتادم در این دریا به تور...» و در صفحه «164» شعری آمده با عنوان «پاسخ من به مرتضی امیری‌اسفندقه» که ابیات آغازین‌اش چنین است: «مرتضی! ای سروخوش‌اندام باغ شعر و شور چشم بد از قامت موزون شعرت باد دور من اگر دریای شعرم، خویش را ماهی مخوان ای برلیان سخن!‌ زیرا تو هستی کوه نور نیستی ماهی، نهنگی، آشنای بحر شعر کی تواند کس نهنگی چون تو را گیرد به تور...» تا می‌رسد به این ابیات: «... آن تداعی‌ها که در شعر تو آید پا به پا پی به پی چون می‌کند در ذهن سرشارت خطور؟... با چه پیوندی رسی از «راهزن» بر «رایزن» با کدام انگیزه از «جن» می‌خرامی سوی «حور»؟ موج توفان را چگونه کرده‌ای کشتی‌سوار آب دریا را چگونه رانده‌ای اندر تنور؟ از قناری نغمه داود می‌آری برون از کف موسی بیندازی عصا در کوه طور...‍» اغلب در پای این‌گونه اشارات می‌نویسند «بدون شرح!» من هم چنین می‌نویسم تا شرح را دیگران از برخوانند و دانند و بر اسب طرب خویش رانند! و کلام را به اشارتی دیگر پایان می‌برم از اخوانیه‌ بهاء‌الدین خرمشاهی در صفحه 131 و جوابیه گرمارودی در صفحه 136 و به دو بیت از هریک، اسراف وا می‌نهم. خرمشاهی: «خاک گرمارود با شیرازگویی همبرست کاین چنین باغ و بهارش سبز یا سُکرآورست رودبارش مثل رکن‌آباد جاری از جنان جویبارش مثل اقیانوس دلفین‌پرورست...» گرمارودی: «یار بسیار است اما یار جانی دیگر است آن یک ار در برنشیند، جای این یک بر سر است گرچه کام از گفته‌ی شیرین، شود شیرین ولی مهربانی دیگر و شیرین‌زبانی، دیگر است...» (خب، مصراع آخر را، اگر خدابیامرز عمران صلاحی اینجا بود، درباره‌اش می‌گفت: «حالا حکایت ماست»!)




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 407]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن