تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 15 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس سه روز آخر ماه شعبان را روزه بگيرد و به روزه ماه رمضان وصل كند خداوند ثواب روزه ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1821127065




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سيري در مناسبات فرهنگي ايران و هند (از آغاز تا انجام) (3)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
سيري در مناسبات فرهنگي ايران و هند (از آغاز تا انجام) (3)
سيري در مناسبات فرهنگي ايران و هند (از آغاز تا انجام) (3)   نويسنده:فيروز مرداني   در همه ي اين دوران، زبان فارسي زبان رسمي و ديواني پادشاهان مسلمان هند بود و رفته رفته به جاي سنسکريت، به زبان ميانجي و واسطه ي ارتباط گويندگان زبانهاي گوناگون در سرزمين پهناور هند مبدل و زبان فرهنگ و علم و ادب در آن سامان شد. در آغاز بيشتر دانشوران و اديباني که از ايران و ماوراء النهر و سرزمينهاي ديگر آسياي ميانه به هند کوچ مي کردند، به فارسي مي نوشتند و مي سرودند، سپس بوميان هند، اعم از هندو و مسلمان، نيز به خلق آثاري به فارسي پرداختند که اين آثار علوم گوناگون رايج در هند را شامل مي شد. (دانشنامه ...، 1380، ج4، ص 119). همزمان با تأسيس دولت صفوي در ايران، در دهلي و ديگر مناطق هند جانشينان سلسله ي بهمني دکن، حکومتهاي نظامشاهي، عادلشاهي، عمادشاهي، بريدشاهي، لوديان و شيرشاهيان دهلي و حاکمان مستقل بنگاله، مالوه، گجرات، کشمير، خانديش و دولتهاي کوچک فرمانروايي داشتند که هر يک به نوبه ي خود ميراث دار زبان و ادب فارسي بودند. از آن جمله مي توان به اسکندرشاه لودي (923-894 ق)، دومين پادشاه لوديه ي دهلي، اشاره کرد که با شاعران رفت و آمد بسيار داشت و خودش گاه با تخلص گلرخ شعر مي سرود. در دربار جانشينان سلسله ي بهمني، منشيان و شاعران و عالمان ديني ايراني و مشايخ صوفي، به ويژه جانشينان شاه نعمت الله ولي، حضور داشتند و از مقام و جايگاهي ويژه برخوردار بودند. برخي از وزيران اين سلسله ها مانند عادلشاهيان، نخستين بار اعتقاد و پايبندي به مذهب اثني عشري را در هند آشکار کردند. علاقه ي فراوان مردم هند به زبان فارسي در دوره ي گورکاني بيش از پيش نمايان شد، چنانکه اين دوره را مي توان يکي از مهم ترين دوره هاي گسترش زبان و ادب فارسي و افزايش تعداد نويسندگان و شاعران پارسي گو در سرزمين هند دانست. (صفا، 1372، ج1/ 5، ص 421، 445، 446 و 449).   ت) عصر گورکاني (عهد صفويه در ايران)   تيمور گورکاني در سال 801ق/ 1398 م. به هندوستان حمله کرد و تا دهلي پيش تاخت و آن شهر را غارت و مردم آنجا را قتل عام کرد و سپس به موطن خود در آسياي مرکزي بازگشت. پس از گذشت حدود يک سده در سال 932 ق. نبيره اش، ظهيرالدين محمد بابر، به هند حمله کرد و واپسين پادشاه سلسله ي لوديه را در دهلي برانداخت و حکومت مقتدر و امپراتوري پهناور مغول کبير را در هندوستان بنا نهاد. جانشينان سلطان بابر در حدود سيصد و پنجاه سال بر هند سلطنت کردند که به خاندان مغول کبير يا گورکانيان يا بابريان و تيموريان هند معروف اند. گردش امور حکومت گورکانيان هند از آغاز به دست رجال ايراني و يا تربيت يافتگان آنان صورت مي گرفت و در واقع يک دولت ايراني در خارج از ايران بود. در اين دوره هند به بزرگ ترين پناهگاه نويسندگان و شاعران پارسي گو و دانشمندان ايراني تبديل شد و زبان فارسي از آغاز عهد بابري تا مدتها (تا زمان نفوذ کمپاني هند شرقي و استعمار انگليس در شبه قاره) زبان رسمي دربار هند و زبان دين و سياست و علم و ادب بود. ديري نپاييد که شاعران بسياري از ميان مردم کشمير، لاهور، دهلي و ديگر نقاط هند برخاستند و کتابهاي معتبري در زمينه ي نثر و نظم به فارسي پديد آمد. همين توجه به زبان و ادب پارسي در شبه قاره ي هند موجب شد که بسياري از گويندگان ايراني به درگاه پادشاهان و سران و بزرگان آن ديار - که بيشتر از مهاجران ايراني يا ايراني تبار بودند - روي آورند و برخي از آنان با خانواده هاي خود در آن سرزمين ماندگار شوند و کانونهاي فعال براي نشر و دوام زبان و ادب پارسي به وجود آورند. سده هاي دهم تا دوازدهم هجري را مي توان از بهترين دوران رواج زبان و ادب پارسي در آسيا به ويژه در شبه قاره ي هند دانست. (همان، ص 41 و 422). پادشاهان تيموري هند به علم و ادب و هنر علاقه مند بودند و بيشتر آنان طبع شعر داشتند و دربارشان پايگاه شعرا و انديشمندان بود. ظهيرالدين بابر، بنيان گذار سلسله ي بابريان (گورکانيان هند)، با وجود درگيريهاي سياسي و حکومتي از پرداختن به کارهاي ادبي و علمي غافل نشد و هم صحبتي با عالمان و شاعران را دوست داشت، پس رساله اي درباره ي عروض و رساله اي در فقه حنفي و رساله اي تاريخي در وقايع احوال خود به نام واقعات بابري به فارسي نوشت. وي کتابخانه اي مهم در هند ساخت و خدمات فرهنگي بسياري انجام داد. او زبانهاي فارسي، عربي، ترکي، هندي را خوب مي دانست. (همان، ص 1-450؛ جلالي ناييني، 1375، ص 4-53). شاهان سلسله ي گورکاني اصول تمدن ايراني را در هند رواج دادند و کتابخانه ها، مدرسه ها، باغها، خانقاهها، مسجدها، معبدها و بقعه هاي متبرکه و کاخهايي بنا نهادند که در همه ي آنها آثار و نشانه هاي ذوق و هنر ايراني هويداست. اين سلسله نزديک به سه سده و نيم در هند حکمراني کرد و بهترين و زيباترين آثار ادبي، هنري، علمي و معماري هند در اين روزگار پديد آمد. (نوابي، 1377، ص42). جانشينان ظهيرالدين بابر، معاصر و هم پيمان شاه اسماعيل صفوي در مبارزه با ازبکان، مانند نياکان خود به زبان و ادب فارسي و هنر و فرهنگ ايراني عشق مي ورزيدند و آثار نويني از معماري و نسخ خطي نفيس و نقاشيها و تصويرهاي بي مانند به وجود آوردند. (دانشنامه ...، 1380، ج4، ص 92-385؛ روملو، 1349، ص 51-49 و 130-127؛ تقوي و ...، 1378، ص 14-13). بابر و جانشينان وي، ناصرالدين همايون (963-937 ق)، جلال الدين اکبرشاه (1014-963ق)، نورالدين جهانگير (1037-1014ق)، شهاب الدين شاه جهان (1063-1037ق) و محيي الدين اورنگ زيب (1118-1068ق) به تدريج بر همه ي فرمانروايان شبه قاره تسلط يافتند و سراسر هند را تصرف کردند. (معين، 1363، ذيل گورکانيان؛ نوايي، 1377، ص 48 به بعد؛ جلالي ناييني، ص 5-54). گورکانيان هند در مقايسه با صفويان براي گسترش زبان و ادب فارسي بسيار کوشيده اند. هنگامي که فارسي زبان رسمي دربار دهلي بود، در دربار صفوي در قزوين و اصفهان بيشتر رجال درباري به زبان ترکي سخن مي گفتند. (جلالي ناييني، 1375، ص490). در آن عهد، زبان فارسي در هند زبان علمي و زبان پيشرفته و دليل شرافت و عزت و نشانه ي فضل و کمال به شمار مي رفت، در حالي که اين زبان در دربار صفويه در اصفهان هرگز چنين اهميتي نيافت. (بهار، 1375، ج3، ص 7-256). برخي پژوهشگران علت مهاجرت بسياري از شاعران و اهل ذوق را از ايران به هند، سختگيري متعصبانه ي دولت صفوي و بي توجهي شاهان و درباريان صفوي به شعر و ادب فارسي مي دانند. همچنين انحصار طلبي برخي در دستگاه حکومت صفوي مجال بروز استعداد اهل ادب و هنر را از آنان سلب مي کرد. رواج زبان ترکي به جاي فارسي در دربار صفويان در بيشتر مواقع و از سوي ديگر رسميت يافتن زبان فارسي در دربار هند و تشويقهاي گوناگون شاهان و درباريان گورکاني و زرافشانيهاي پياپي در پيشگاه شاعران و منشيان و پارسي گويان از بيشترين دلايل مهاجرت سيل آساي شاعران و اديبان و دانشمندان ايراني به هند است. همچنين شوق زراندوزي و کامروايي و رسيدن به شهرت موجب شد بسياري از شاعران و انديشمندان راهي هند شوند، چنانکه گويي شهرهاي هند، شهرهاي ايران است. صائب تبريزي، شاعر سده ي يازدهم، مي گويد:   پيش از اين هر چند شهرت داشت در ملک عراق سير ملک هند صائب را بلند آوازه کرد (سبحاني، 1374، ج3، ص 8 و 9 و 149؛ صفا، 1372، ج1/ 5، ص 8-486). آشنايي با انديشه هاي هندي و معارف هندوان در اين دوره موجب دگرگوني سبک شعر فارسي شد، چنانکه شيوه اي در شعر فارسي رايج شد که آن را سبک هندي مي نامند. اين نامگذاري شايد بدان سبب بوده است که بيشتر شاعران اين دوره زبان فارسي را در هند آموخته يا در پي مهاجرت به هند و زندگي در آنجا تحت تأثير فارسي ويژه ي شبه قاره با ويژگيهاي لهجه اي آن بوده اند. حتي در شعر فارسي کلمات هندي آورده و برخي از آنان شعر آميخته ي فارسي و هندي مي سروده اند که به نام شعر ريخته يا ريخته سرايي شهرت يافت. (شميسا، 1374، ص 285؛ سبحاني، 1374، ج3، ص 9-8). البته زبان و شعر فارسي در هند به سبب اختلاف محيط جغرافيايي و حوزه ي فرهنگي با زبان و شعر فارسي ايران تفاوت عمده داشت. شعر فارسي هند فيلسوفانه و داراي بيان پيچيده بود که منتقدان ايراني اين شيوه را سبک هندي مي گويند. (قند پارسي، 1381، ص42). در زمان حکومت گورکاني زبان تازه اي به نام اردو پديد آمد و رواج يافت که از آميزش زبانهاي گوناگون فارسي، هندي، ترکي و عربي به وجود آمد و قواعد صرفي و نحوي آن برگرفته از زبان هندي بود. بيشتر واژه هاي آن فارسي و به خط نستعليق نوشته مي شد. اين زبان را بدان جهت اردو ناميده اند که در اردوي لشکريان گورکاني بدان سخن مي گفتند و بعدها زبان ملي پاکستان شد. زبان اردو را زبان ريخته يا دکني نيز مي گويند که بيشتر مسلمانان آن را در شبه قاره به کار مي بردند. (نيرنوري، 1377؛ ج2، ص 858؛ معين، 1363، ذيل اردو؛ دانشنامه ...، 1380، ج4، ص 1315؛ نامه ي فرهنگستان، 1384، ص 209). در دوره ي تيموريان هند واژه هايي بسيار از زبان هندي وارد فارسي شد که افزون بر نامه نگاريها و منشآت و آثار تأليف شده در هند، اشعار فارسي شاعران پارسي گوي مقيم هند، اعم از هندي و ايراني، به ويژه اشعار ريخته، مهم ترين راه انتقال آن واژگان به زبان فارسي بود. برخي از اين واژه ها را مي توان در فرهنگهاي فارسي که در شبه قاره نوشته شده است، مانند فرهنگهاي آنندراج، چراغ هدايت، برهان قاطع، غياث اللغات و غيره مشاهده کرد. گرچه واژه هاي مشترک فارسي و سنسکريت به سبب خويشاوندي دو زبان بسيار است، برخي از واژه ها نيز پس از اسلام يا در دوران ساساني و اسلامي از راه تجارت و رفت و آمد وارد زبان فارسي شده است. مانند: قرنفل، کافور، کتاره (قداره)، هلاهل، انبه، نارگيل، نيلوفر، چُنگ، آش، يوغ، طوبي، تارا (ستاره)، کپي (بوزينه) و ... (بهار، 1375، ج1، ص 2-281). شاهان سلسله گورکاني به گسترش و پيشرفت زبان و ادب فارسي و فرهنگ و هنر ايراني همت گماشتند ودر دربار خود، شاعران ستايشگر پارسي گو، منشيان زبردست، مترجمان توانا و دانشمندان بزرگ پرورش دادند. از انديشمندان، علما، هنرمندان و پزشکان حمايت کردند. گاهي نيز شاعري را به زر سنجيده و هم وزنش سکه هاي زر به او صله دادند. (قهرمان، 1376، ص 92؛ صفا، 1372، ج1 /5، ص 1-460). دوره ي اکبر شاه گورکاني دوره ي طلايي فرهنگ و ادب فارسي و اوج گسترش و عظمت زبان فارسي در شبه قاره است. وي مردي دانش دوست و روشنفکر بود و به منظور گسترش فرهنگ و ادب، يک شوراي فرهنگي از انديشمندان و ادبا تشکيل داد تا کتابها و آثار سنسکريت را به فارسي نقل و ترجمه کنند و درِ گنجينه ي ادب هند را به روي مسلمانان بگشايند و از دانش هندويي بهره گيرند. در اين دوره بسياري از آثار سنسکريت به فارسي ترجمه شد. دوره ي اکبري را دوران رسمي شدن زبان فارسي و احياي ادبيات سنسکريت دانسته اند. (جلالي ناييني، 1375، ص 8-478 و 490). برخي از پادشاهان و شاهزادگان تيموري هند شاعر و نويسنده ي و مترجم کتابهاي سنسکريت به فارسي بوده اند، مانند همايون، فرزند بابر، که در تاريخ فرشته اشعاري از او نقل شده و جهانگير که وقايع زندگي خود را به نام توزک جهانگيري به فارسي نوشت و داراشکوه (متوفي 1069 ق)، فرزند و وليعهد شاه جهان که نويسنده و شاعري فاضل بود و با عارفان و شاعران معاشرت داشت و کوششهايي فراوان براي ترجمه ي آثار حکمي و فلسفي و عرفاني هند از سنسکريت به فارسي انجام داد. او پنجاه رساله ي اوپانيشاد را جمع آوري و با ياري ديگران به نثر پخته ي فارسي ترجمه کرد. ترجمه ي منظومه ي حماسي بهگودگيتا به او منسوب است. (همان، ص 413 و 352). ترجمه هايي که در دوره ي داراشکوه به دست وي يا افراد برگزيده ي او به فارسي صورت گرفت، در واقع دنباله ي کار جلال الدين اکبر در شناساندن ميراث فکري، ادبي و ديني هندوان و مسلمانان بود. در دوره ي گورکاني بسياري از آثار سنسکريت اعم از افسانه ها، حکمتها و فلسفه ي هندوان و آثار حماسي کهن هندي به کوشش نويسندگان و مترجمان به نظم و نثر فارسي برگردانده شد، مانند: رامايانا، مهابهاراتا، پنچه تنتره، شک سپ تني (هفتاد افسانه يا طوطي نامه)، لورک و مينا، سسي و پنون، و ... همچنين به دستور دولت گورکاني آثاري در پزشکي، نجوم، رياضي، داروشناسي و دانشهاي طبيعي نيز از سنسکريت به فارسي ترجمه شد. (بهار، 1375، ج3، ص 257؛ صفا، 1372، ج1 /5؛ ص 353؛ دانشنامه...، 1380، ج 4، ص 85-764). از شاعران پارسي گوي برجسته ي دوره گورکاني مي توان به افراد زير اشاره کرد: ثنايي مشهدي، عرفي شيرازي، نظيري نيشابوري، فيضي دکني، شکيبي اصفهاني، قدسي کربلايي، سرمدي اصفهاني، صائب تبريزي، ميريحيي کاشي، صيدي تهراني، الهي همداني، کليم کاشاني، غني کشميري ناصر علي سرهندي، بيدل دهلوي، محمد علي حزين، واله ي داغستاني و ...   ث) همزمان با نفوذ انگليس   گرچه پس از دوران اورنگ زيب آثار ضعف تدريجي در سلسله ي گورکاني هند آشکار شد و بازگشت روز افزون ايران و راجه هاي محلي به قدرت؛ حمله ي نادرشاه افشار به هند؛ دخالتهاي شرکتهاي فرانسوي، هلندي و انگليسي؛ به ويژه دسيسه ها و کارشکنيهاي شرکت هند شرقي انگليس به سقوط دولت گورکاني سرعت بخشيد و سرانجام انگليس آن سلسله را در سال 1275 ق. هنگام سلطنت بهادرشاه دوم برانداخت، درخت تناور زبان فارسي همچنان در شبه قاره بارور بود و گويندگان بسيار داشت. در سال 1835 زبان انگليسي زبان رسمي هند و در حقيقت جانشين زبان فارسي شد. در ژانويه ي 1877 مجلس عوام انگليس شرکت هند شرقي را برچيد و دولت بريتانيا هند را مستعمره ي خود کرد. گرچه در دوران حاکميت استعمار انگليس زبان فارسي زبان سياسي و علمي و فني نبوده، در هند هواداراني داشت که با دل و جان در پاسداري از آن مي کوشيدند. حتي مسلماناني که خواستار گسترش زبان اردو بودند، براي حفظ زبان فارسي پافشاري مي کردند و برخي از اديبان هندي بر اساس دلبستگي ستايش برانگيز خود به زبان فارسي و فرهنگ ايراني، به جمع آوري فرهنگهايي به اين زبان پرداختند. شاعران اردو نيز در پاسداري از زبان و ادب فارسي نقش مهمي بر عهده داشتند. بيشتر آنان هم به اردو و هم به فارسي شعر مي سرودند. برخي از آنان مانند غالب دهلوي و اقبال لاهوري به فارسي گويي خود مي باليدند و نامه نگاري بعضي از اديبان و شاعران اردو زبان با يکديگر به فارسي صورت مي گرفت. از سوي ديگر، دولت انگليس با همه ي کوششهايي که براي جلوگيري از پيشرفت زبان فارسي مي کرد، باز بنابر دورانديشي سياسي و براي کاستن از تنش فارسي زبانان، به فکر گردآوري فرهنگي مجلل از واژگان عربي و فارسي افتاد و با پيشنهاد جوزف بريتوجيز در سال 1219 ق. نويسنده اي ناشناس شمس اللغات را نوشت. (دانشنامه ...، 1380، ج4، ص 2-1971). ج) پس از استقلال هند   در سال 1947 کشور هند پس از نيم سده مبارزه با استعمار انگليس، استقلال و حاکميت خود را بازيافت. شبه قاره ي هند پس از استقلال به سبب اختلاف مذهبي به دو کشور هند و پاکستان تقسيم شد. برخي از مسلمانان به کشور پاکستان و بنگال شرقي که بعدها با نام بنگلادش از پاکستان جدا شد، روي آوردند و نزديک نيمي از مسلمانان شبه قاره نيز در جمهوري هند باقي ماندند. (جلالي ناييني، 1375، ص 55 و 9-57؛ معين، 1363، ذيل هندوستان). کشور پاکستان پس از استقلال از هند، زبان اردو را زبان رسمي و ملي خود قرار داد و امروزه اردو، زبان ملي پاکستان و زبان اصلي مسلمانان هند است. نتيجه گيري   حدود دو سده است که زبان فارسي ديگر زبان رسمي شبه قاره نيست، اما در کشورهاي هند، پاکستان و بنگلادش هنوز هم زبان فارسي زنده است و مردم اين کشورها به زبانهايي سخن مي گويند که در هر يک از آنها هزاران واژه و اصطلاح فارسي به کار مي رود. برخي از مسلمانان هند از مهاجران قديم ايراني اند و افزون بر آن، گروهي از مهاجران هنوز دين زردشتي دارند و به پارسيان هند معروف اند. (همانجا) هنوز هم در هيچ يک از کشورهاي غيرفارسي زبان به اندازه ي کشورهاي شبه قاره ي هند به فارسي اهميت نمي دهند. دانشوران اين سرزمينها براي شناختن تاريخ، زبان، فرهنگ و هويت تاريخي خود ناگزيرند زبان فارسي بياموزند و از راه نوشته ها و آثار فارسي خود را بازشناسند. بخشي بزرگ از ميراث مکتوب اين کشورها به زبان فارسي است و نسخ خطي بسياري بدين زبان در کتابخانه ها و موزه هاي شبه قاره وجود دارد و بزرگان دانش و ادب آن سرزمينها، اعم از قديم و معاصر که مردم به وجودشان مي بالند و آنان را شخصيتهاي ملي مي دانند، مانند: تاگور، غالب دهلوي، ابوالفضل علامي، فيضي فياضي، اقبال لاهوري وديگران يا آثار خود را به فارسي نوشته اند و يا از زبان فارسي و فرهنگ ايراني تأثير گرفته اند. در حال حاضر مراکز علمي، دانشگاهها، کتابخانه ها، استادان، محققان و شاعران بسياري در کشورهاي شبه قاره هستند که به کار پژوهش و تأليف در زمينه ي زبان و ادب فارسي و فرهنگ ايراني و تربيت شاگردان مي پردازند و در بيشتر دانشگاهها و مدرسه هاي عالي کشورهاي ياد شده رشته ي زبان و ادبيات فارسي داير و فعال است. کتابنامه: 1- آشنا (فصلنامه ي ادبي - فرهنگي)، سال ششم، شماره ي 35، تابستان 1376. 2- بهار، محمدتقي، سبک شناسي (تاريخ تطور نثر فارسي)، تهران: اميرکبير، 1375. 3- تقوي، قاضي احمد و آصف خان قزويني، تاريخ الفي، به کوشش سيد علي آل داوود، تهران: فکر روز و کلبه، 1378. 4- جلالي ناييني، سيد محمدرضا، هند در يک نگاه، تهران: شيرازه، 1375. 5- حکمت، علي اصغر، سرزمين هند، تهران: دانشگاه تهران، 1337. 6- دانشنامه ي ادب فارسي، به سرپرستي حسن انوشه، تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1380. 7- روملو، حسن، احسن التواريخ، به اهتمام عبدالحسين نوابي، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1349. 8- سبحاني، توفيق هـ، تاريخ ادبيات (3)، تهران: دانشگاه پيام نور، 1374. 9- سيوري، راجر، ايران در عصر صفوي، برگردان: کامبيز عزيزي، تهران: مرکز، 1379. 10- شميسا، سيروس، سبک شناسي شعر، تهران: فردوسي، 1374. 11- صفا، ذبيح الله، تاريخ ادبيات در ايران، تهران: فردوسي، 1372. 12- فرخي سيستاني، علي بن جولوغ، ديوان اشعار، به کوشش محمد دبيرسياقي، تهران: زوار، 1378. 13- فقه و تاريخ تمدن (فصلنامه ي تخصصي)، س 1، ش1و2، پاييز و زمستان، 1383. 14- قند پارسي (فصلنامه ي رايزني فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در دهلي نو)، ش 18، تابستان 1381. 15- قهرمان، محمد، برگزيده ي اشعار صائب و ديگر شعراي معروف سبک هندي، تهران: سمت، 1376. 16- گيرشمن، رمان، ايران از آغاز تا اسلام، برگردان: محمد معين، تهران: علمي و فرهنگي، 1364. 17- معين، محمد، فرهنگ فارسي، تهران: اميرکبير، 1363. 18- نامه ي فرهنگستان، دوره ي هفتم، ش4، اسفند 1384. 19- نوايي، عبدالحسين، روابط سياسي و اقتصادي ايران در دوره ي صفويه، تهران: سمت، 1377. 20- نهرو، جواهر لعل، نگاهي به تاريخ جهان، برگردان: محمود تفضلي، تهران: اميرکبير، 1366. 21- نيرنوري، عبدالحميد، سهم ارزشمند ايران در فرهنگ جهان، تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگي، 1377. 22- هاشمي، ابوالقاسم، تاريخ فرهنگ ايران، بي جا، 1367.   منبع:نشريه پايگاه نور شماره 25  





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 381]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن