تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 16 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):خداوند مى‏فرمايد: بنده من با هيچ كارى پسنديده‏تر از انجام آن چه كه بر او فرض كردم...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805035261




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

منطق صدرايي در فلسفه ي اخلاق (1)


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
منطق صدرايي در فلسفه ي اخلاق (1
منطق صدرايي در فلسفه ي اخلاق (1)   نويسنده:دکتر نصرالله شاملي   چکيده   يکي از ويژگي هاي حکمت متعاليه ملاصدرا اعتماد بر منطق عقل و استفاده از دستاوردهاي شهودي عقلاني متکلمان و عارفان است، به همين سبب سلسله مباحث عميقي در قضاياي اخلاقي و فلسفه ي اخلاق از جانب متکلمان اسلامي پيرامون قضاياي منطقي در گرفته است که اصلي ترين آنها در ارتباط با حسن و قبح عقلي يا شرعي است. شخصيت هاي انديشمندي نظير خواجه نصيرالدين طوسي، ملاعلي قوشجي، عبدالرزاق لاهيجي و علامه حلي و ده ها متفکّر ديگر در جريان بوده اند که در ارتباط با اين قضيه داد سخن داده اند. همچنين ملاصدرا در حکمت متعاليه بزرگ ترين نظريه پرداز حکيم قرن يازدهم سعي کرده است آن دسته از قضاياي منطقي را که به نظر برخي متفکران پيشين موجب ابهام و تناقض در آنهاست حل نمايد. او با بيان فرق ميان حمل اولي ذاتي و حمل شايع صناعي به اين ابهامات خاتمه داد و توانست حوزه ي بحث هاي چندي و چگونگي و چساني را که از مقوله ي «استي ها» است از حوزه ي شناخت فلسفه که از مقوله ي «هستي ها» است بيرون نمايد. ما در اين مقاله ضمن بيان نظرات منطقي متکلمان در بحث هاي قضاياي اخلاقي، به تبيين نظر ملاصدرا پرداخته و بر اين باوريم که صدرالمتألهين با اشکال حمل قضايا به دو صورت ذاتي و شايع صناعي به بازسازي قضاياي اخلاقي در حوزه ي فلسفه ي اخلاق پرداخته است. مقدمه   در فلسفه ي اخلاق هنوز مسايل منطقي اي وجود دارد که توجه به آنها مي تواند مشکل بسياري از مسايل اخلاقي را حل نمايد. مکاتب فلسفي و اخلاقي متعددي تاکنون ظهور کرده اند که به دليل حاکميت خاصّ جهان بيني و نگرش ويژه اي که در فلسفه ي آنها بروز کرده است، در تبيين مسايل اخلاقي دچار تشويش گشته اند. اساس فلسفه ي اخلاق نيز در حال حاضر، حسن و قبح هستي هاي ارادي و اختياري است، و چون اين هستي ها در تصور بعضي برخاسته از مدح و دم و تمجيد و با سرزنش جامعه است و يا حداقل به عقلاي قوم مربوط مي شود، حسن و قبح را پديده ي ارزشي و متغير دانسته و با محاسبات تغييرپذير پسنديدگي و ناپسنديدگي جوامع تاريخي انسان ها توزين و سنجش مي کنند. اگر به راستي حقيقت حسن و قبح هستي هاي ارادي وابسته به مدح و ذم افراد يا گروه ها و مجتمعات تاريخي باشد، ديگر جاي بحث و حتي ترديدي نيست که حسن و قبح اعتباري است و از حوزه ي واقعيت هاي عقلاني به دور است. در پاسخ به اين انديشه، سعي داريم در مقاله ي حاضر، رگه هاي منطقي اخلاق را که در ديدگاه ملاصدرا وجود دارد و برخاسته از منطق اخلاق در فلسفه و کلام اسلامي است پيدا کرده و با استفاده از آن به تحليل فلسفه ي اخلاق پردازيم؛ منطقي که از گذشته هاي دور در ميان انديشمندان اسلامي (متکلم يا فيلسوف) وجود داشته و آنان توانسته اند بر پايه ي آن ميان هستي ها و بايدها رابطه ي کاملاً منطقي ايجاد کنند. در آن صورت، شبهه ي ارتباط ميان قضاياي اخلاقي و نتايج ارزشي حل مي شود. هستي هاي مقدور و غير مقدور   در انديشه ي بسيار جديد ذهن اين نکته مسلم شده است که بايد ميان فلسفه ي اخلاق و قواعد اخلاقي تفاوت ماهوي و بنيادي قايل گرديد و مسايل آنها را از يکديگر جدا نمود. فلسفه ي اخلاق (meta-ethics) همان شناخت برترين اخلاق است که به تحليل عقلي روابط ميان پديده هاي اخلاقي مي پردازد. قواعد دستوري اخلاق (Normative-ethics) که اصطلاحاً به علم اخلاق موسوم است، بيانگر رفتارهاي بايسته اي است که در جهت تعالي و رشد معنوي انسان نقش کليدي دارد. بحث و بررسي پيرامون قضاياي اخلاقي تنها روش شناخت اخلاق دستوري را سازماندهي مي کند و ارتباطي به فلسفه ي اخلاق ندارد. گروه ديگر انديشه هاي اخلاقي، يک گونه تفکر تحليلي و نقادي هاي منطقي و بحث هاي برترين فلسفه است که به کلي با علم اخلاق تفاوت دارد. در اين جاست که بايد به تحليل يک يک اصطلاحات علم اخلاق پرداخت و با استفاده از تحليل زبانشناختي و سمنتيک به کنه معناي «خوبي» و «بدي» و «عدل» و «ظلم» و مفاهيمي از اين قبيل پرداخت. همين جاست که بايد مشخص کنيم چگونه مي توانيم قضاياي دستوري و گزاره هاي ارزشي را از طريق قياسات منطقي استنتاج کرده و به ثبوت برسانيم، و يا روشن کنيم که معني حقيقي مفاهيم اخلاقي چيست؟ و فرق آنها با مفاهيم غير اخلاقي از چه قرار است؟ آزادي يعني چه و مسؤوليت به چه معناست؟(2) بر اساس متدولوژي اسلامي ميان روش انديشه هاي فلسفه و روش هاي علوم يک تمايز منطقي وجود دارد. بي ملاحظگي منطقي مي تواند خط آميختگي و مغالطه ميان فلسفه و علم را به همراه داشته باشد. در سيستم انديشه ي اسلامي، ميان «هستي» و «استي» يک تفاوت بنيادي وجود دارد؛ چنان که گفته شده: قضايايي که با محصولات هستي ها شکل مي يابد، تنها قضايا و مسايل فلسفه ي آنتولوژيک را بنيادسازي مي کند، در حالي که قضايايي که از نسبت هاي استي ترتيب مي يابد به علوم ميانه و پايين تعلّق مي گيرد. بر اساس اين محاسبه، بحث هايي که در انديشه هاي اخلاقي به ميان مي آيد و يا آن بحث هايي که به عنوان مبادي تصوري اين ماهيات و حقايق بسيط اخلاقي طرح و بررسي مي شود همه در عداد فلسفه ي اخلاق است و از حوزه ي علم اخلاق بيرون است. امّا بحث هاي ديگري که از نوع مسايل اخلاقي دستوري است و با نسبت هاي استي شکل مي گيرد، همچون: «دروغ گفتن زشت است» و «راست گفتن نيکو است» و يا «عدل نيکو است» و «ظلم قبيح است»، همه، از گروه مسايل علم اخلاق به شمار مي رود و نمي توان آنها را زير عنوان فلسفه ي اخلاق قرار دارد. موضوع بحث فلسفه ي اخلاق هستي هاي مقدور است که عوارض ذاتي آن، خوبي ها و بدي هاي اخلاقي و درستي ها و نادرستي ها و مسؤوليت ها و بايستي ها است. مباحثي که زير عنوان منطق صورت و منطق ماده طرح و بررسي شده، عموماً از نهاد هستي هاي مقدور برخاسته و در مقام حمل و انطباق باز به همين گونه از هستي بازگشت مي کند. زيرا همان گونه که گفته شده است «إنّ الحدود علي حسب الوجود»؛ يعني حدود و تعاريف منطقي را بايد از هستي ها به دست آوريم و قهراً مواد و صورت هايي که از اين حدود به دست مي آيد و همين طور حالت هاي شک و يقين و ظن، در اذعان به نسبت هاي قضايا که در صناعات خمس منطق مطرح است، همه، از عوارض ذاتي اين هستي ها به شمار مي آيد و در تشکيل قضاياي فلسفه ي اخلاقي دخالت بنيادين دارد. حال بر اين نکته تأکيد مي کنيم که هستي هاي مقدور و نامقدور دو صنف هستي به شمار مي آيند که در بحث هاي آنتولوژيک مطرح اند. براي روشن شدن مطلب مي گوييم: ما دو قسم عقل داريم؛ عقل نظري و عقل عملي. برخي از واقعيت هاي عيني تحت اراده ي ماست، مانند نشستن، برخاستن، خوردن، خوابيدن، گفتن و سکوت کردن. امّا برخي از واقعيات از حوزه ي اراده ي ما خارجند، مثل آسمان، زمين، خورشيد، و غيره. احکام اخلاقي، همه، احکامي اند که به عقل عملي برمي گردند، چون اين حقايق و هستي ها از خواستارهاي خودمان پديد مي آيند و همه تحت اراده ي خودمان مي باشند. در اين صورت، اگر عقل ما و قوه ي انديشه ي ما در اطراف آن حقايق عيني اي که از حوزه ي اراده ي ما خارج است کنکاش کند، آنها را «هست و نيست» مي گويند و درست هم هست، زيرا در قضايايي مثل «خدا هست يا نيست»، يا «آزادي هست يا نيست»، خدا و آزادي و امثال آن تحت اراده ي ما نيستند، زيرا ما همان گونه که در اصل وجود و هستي – که کمال ما است – آزاد نيستيم، در داشتن پديده ي اختيار و آزادي نيز آزاد نيستيم.(3) پس جبر و ضرورت در پديده ي اختيار منافي با اختيار نيست و تنها مي توانيم از واقعيّت اين گونه حقايق آگاه گرديم. امّا حقايق و هستي هايي که در زير سلطه و نفوذ اختيار خودمان است، پيش از ايجاد، نمي توان گفت که هستند يا نيستند، تنها بايد گفت که بايستي باشند يا نبايستي باشند و اين هم بدين معناست که اين هستي هاي اختياري بر طبق آن معادلات هستند يا نيستند. در عين حال، همين قضايا نيز پس از ايجاد و به محض اين که از اختيار ما بيرون آمدند به هستي و نيستي توصيف مي شوند. بر اين اساس، هر گونه بحث و تفکّري پيرامون آن دسته از حقايقي که تحت اراده ي ما نيستند ولي ما مي توانيم در اطراف آنها فکر کنيم، هستي هاي غير مقدور ناميده مي شوند و از مباحث حکمت نظري يا عقل نظري به حساب مي آيند و رابطه اي که در تشکيل قضاياي منطقي آنها به کار مي رود، استي و نيستي است. از ديگر سو، بحث و تفکّر پيرامون آن سلسله از هستي ها و حقايق عيني که تحت اراده ي ما هستند و ما مي توانيم آنها را ايجاد کنيم، مثل نشستن، برخاستن، حرف زدن، به حکمت عملي (عقل عملي) موسوم است و رابطه اي که در قضاياي منطقي مربوط به آنها به کار برده مي شود بايستي يا نبايستي است. البته هر دو گروه هستي ها، چه هستي هاي مقدور و چه هستي هاي نامقدور، همه، معيار و ملاک ضرورت ها و بايستي ها هستند، زيرا ضرورت، چه ضرورت منطقي و چه ضرورت اخلاقي، تنها از وجود بر مي خيزد. حال، سؤال مهمي که امروز در فلسفه ي اخلاق مطرح است آن است که آيا مي توان از قضاياي غيرمقدور عقلاني، يک قضيه ي ارزشي را استنتاج کرد؟ به عبارت ديگر، ميان هستي هاي غير مقدور و بايستي هاي مقدور رابطه هست يا خير؟(4) برخي از فلاسفه ي جديد که در قرون پس از هفدهم ميلادي ظهور کردند، از ارتباط ميان قضاياي غيرمقدور که نتيجه ي آن استنتاج يک گزارش ارزشي است شک کرده اند. ما بر آنيم پس از تبيين نظرات منطقي اين دسته از فلاسفه، نظرات منطقي ملاصدرا را ترسيم کنيم و ببينيم ابتکارات منطقي او تا چه حدّ مي تواند به تبيين و تحليل گزاره هاي اخلاقي در فلسفه ي اخلاق کمک کند و نيز بيابيم شعاع انديشه ي صدرالمتألهين در زمينه ي قضاياي فلسفي که منجر به استنتاجات اخلاقي و ارزشي شده است کجاست.(5) ارتباط حکمت عملي با حکمت نظري (منطق ارتباط هست ها و بايدها)   رابطه ي حکمت عملي و حکمت نظري به صورت مجمل در سخنان فلاسفه ي اسلامي از دير زمان وجود داشته و به گونه اي بر سر زبان ها بوده است، ولي پس از خرده گيري هيوم، فيلسوف آمپريست انگليسي، اين مسأله در محافل فلسفي، حالت جدي تري به خود گرفته است. مراد از حکمت نظري، معرفت ها و شناخت هايي است که مربوط به «هستي» و مراتب آن از واجب تا ممکن و از مجرد تا مادي است. در اين جا معرفت کمال است، نه عمل. مراد از حکمت عملي آن دسته از معرفت است که بر چيزي تعلّق مي گيرد که رابطه اي مستقيم با عمل دارد و کمال مطلوب، در عمل به آنها نهفته است، نه در شناخت آنها، مانند احکام شريعت و قواعد اخلاقي و کليه ي بايدها و نبايدهاي حقوقي و سياسي. از ديدگاه فيلسوف، حکمت نظري مربوط است به کوشش هاي عقل نظري در شناخت هستي ها و حکمت عملي مربوط است به کوشش عقل عملي در شناخت بايدها و نبايدها. در واقع، شناخت ما از جهان پيراموني منحصر است به دو قلمرو مستقل: يکي مربوط به امور خارج از قلمرو عمل، و ديگر مربوط به قلمرو عمل. در قلمرو اول مي گوييم: جهان پديدآورنده اي دارد، و در قلمرو دوم مي گوييم: پديدآورنده را بايد ستايش کرد. حال، اين پرسش به ذهن مي آيد که ارتباط معرفت دوم (حکمت عملي يا عقل عملي) با معرفت نخست چيست؟ چگونه از اين که «خدا هست» به اين امر که «بايد او را پرستش کرد» پي ببريم؟ از مجموع گفتار پيرامون دو حکمت عملي و نظري مي توان دو ديدگاه را ملاحظه نمود:(6) 1- ميان اين دو نوع معرفت، ارتباط منطقي اي وجود ندارد و ديواري آهنين ميان آنها کشيده شده است. 2- ميان اين دو حکمت پيوندي منطقي برقرار است و آنچنان نيست که ميان درک دو نوع معرفت ارتباطي وجود نداشته باشد. طرح اشکال   در گذشته ي فلسفه ي اسلامي، سخنان زيادي پيرامون رابطه ي احکام عقل عملي با عقل نظري وجود نداشته است و آنچه در مطالعات فلسفي مي توان به آن دست يافت، کوشش هاي حکيمانه شيخ الرئيس در کتاب اشارات و سخنان شارحاني است که بر اين اثر فلسفي حاشيه زده اند.(7) آنان به اين رابطه اشاره کرده و ارتباط منطقي حکمت نظري و عملي را تأييد نموده اند. امّا از نظر برخي از فلاسفه ي اروپايي در قرن هيجدهم، چون ديويد هيوم، اين رابطه با اشکال مواجه شده است. او به استنتاج «بايد» از «هست» ايراد گرفته که ما به اصل اين ايراد و سپس تحليل آن مي پردازيم. او مي گويد: در هر سيستم اخلاقي که تاکنون برخورد کرده ايم پيوسته اين مطلب را گوشزد کرده ايم که فلاسفه ي اخلاق در طرح مسايل خود، با روش متداول و معمول فلسفه، نخست مسأله ي هستي خدا را مورد بررسي قرار داده و با همان روش پيرامون خصايص انساني بحث مي کنند، امّا به محض ورود به بحث هاي اخلاقي اين روش را دگرگون ساخته و ديگر از رابطه هاي منطقي «است» و «نيست» که به طور معمول در تشکيل قضايا و مسايل فلسفه به کار برده مي شود، استفاده نمي کنند. سپس گزاره اي از ترکيب صغري و کبراي منطقي به وجود آوردند که در آن «بايستي» و يا «نبايستي» حکم فرماست و معلوم نيست، اين گزاره ي به دست آمده چگونه از آن هست منطقي نتيجه گيري شده است. پي نوشت ها:   1-استاد پژوهشگر حوزه و عضو هيأت علمي دانشگاه اصفهان. 2-ويليام، ک، فرانکنا، (اخلاق) Ethics. 3- حايري، مهدي، کاوش هاي عقل عملي، صص 80 – 86. 4- دانش و ارزش، صص 50 به بعد؛ کاوش هاي عقل عملي، صص 24به بعد. 5- سبحاني، جعفر، حسن و قبح عقلي، ص 146. 6- همان، ص 147، علم و دين، ايان باربور، صص 441 به بعد. 7- ابن سينا، الاشارات و التنبيهات، ج 1، صص 213 – 220، نجات، بخش منطق، ص 63.   منبع:نشريه پايگاه نور شماره 11 /ن  
#فرهنگ و هنر#





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 285]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


فرهنگ و هنر

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن