واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: نگاهی به نمایش ، نصرت خانم، مادرم و نوروزنویسنده و کارگردانی امیر دژاکام نمایشهای ایرانی با وجود بطن و باور وحدتگرایانه یا بهتر است بگوییم اتکا به ایجاد وحدت، در نوع ساختار و شکل خود انداموار نیستند. برای مثال رویکرد انتقادی سیاه در نمایش سیاه بازی متکی بر یک سری دیالوگ دراماتیک نیست.
یعنی نقد سیاه از درون داستان بیرون نمیآید و زبانی که به انتقاد باز میکند الزاماً در جهت پیش برد داستان، یا معرفی شخص بازی و یا فضاسازی کل کار نیست. در تمامی نمایشهای شادیآور و یا حتی نقالی و... وضعیت به همین قرار است، لذا اشخاص نمایشهای شادیآور ایرانی به عنوان نقد اجتماعی بیشتر گریز میزنند، گریزهایی که نوعی کنارهگویی و حاشیه روی است و گاه طولانی میشود و گاه کوتاه، این مدت بستگی دارد به میزان بازی سازی آن انتقاد و سخن، و ظرفیتش برای ایجاد شوخی. اما به هر میزان که باشد نشان دهنده بی فاصلگی این نمایش با مخاطب خود و بزم گونه بودن آن است، چرا که چنین گریزهای بیربط به داستانی را، در هیچ نوع از درامهای غربی نمیتوان دید. بی ربطگوییهایی از این دست به واسطه شکل و ساختار درام غربی نابخشودنی و حتی ابلهانه مینماید (البته طبیعی است که منظور درام مرسوم است و گونههایی چون تئاتر فاصلهگذار، قانونگذار، پسادراماتیک و... منظور نظر نیست). امیر دژاکام در آخرین اثرش "نصرت خانم، مادرم و نوروز" تلاش کرده تا در سطح زبان و کلام بازیگرانش همین گریز زدنها را لحاظ کند. از سوی دیگر او خواسته تا علاوه بر این نکته با ایجاد داستانی امروزی - به صورتی خفیف - در سبکی روایی (با اتکا به شیوههایی چون نقالی و...)، روایتی ایرانی را در روند نمایشش ایجاد کند. به دلیل همین قابلیت است که او توانسته ضمن گریزهای انتقادیاش به حکمتهای نوروزی بپردازد. پرداختن به این حکمتها، سخن گفتن از آنها در کنار نمایش آیینها و رقصهایشان و همچنین تصویرسازیها (که مفصلتر به آنها خواهیم پرداخت) بهترین قسمت نمایش دژاکام هستند. در واقع دژاکام فارغ از اقبال یا عدم اقبال داستان خود و کیفیت پرداخت آن، در به تصویر کشیدن آنچه که نوروز را میسازد و حس آن را ایجاد میکند موفق بوده است. نمایشهای ایرانی اکثراً نمایشهایی مناسبتی هستند؛ به همین دلیل است که به حکمت و تفکری بیرون از خود وابستهاند و به همین دلیل هم به مشارکت تماشاگر به شکلی ساختاری- آیینی وابستهاند. نمایشهای ایرانی اکثراً نمایشهایی مناسبتی هستند؛ به همین دلیل است که به حکمت و تفکری بیرون از خود وابستهاند و به همین دلیل هم به مشارکت تماشاگر به شکلی ساختاری- آیینی وابستهاند. برای مثال وابسته به فصول و نیازهای جامعه ایرانی آیینهایی نمایشی و یا نمایشهایی بزمی شکل میگرفت. این امر نوعی از صمیمیت و روزمرگی در نمایشهای ایرانی ایجاد میکرده است. گویی که نمایش از دل زندگی و نیازهای مردم شکل میگرفته و در همان جا با برطرف شدن آن نیازها و اتمام آن مناسبت یا بزم تمام میشده است. این اتصال نمایش به مخاطبش و اتحادش با حکمتی نزدیک به سبک زندگی و نیازهای قومی و مردم شناختی دقیقاً نقطهای است که نمایش ایرانی را نمایشی
وحدت گرا میکند. یعنی وحدت نه در ساختار درونی نمایش بلکه در اتصالش با جهان معرفتی معنا میشود. این عالم اساساً عالم هنرمند ایرانی بوده است، که بجای انداموارگی و آرمانگرایی شکلی (در توازن و تناسب) که نزد هنرمند اروپایی (یونانی) اصیل بود، به وحدت اثر با جهان بیرون و حکمتهای فراتر از خود توجه داشته و با روح و معنایی ساخته شده در تودهها اتصال مییافته. به همین دلیل است که بزم نمایشهای ایرانی بزم خانواده و ارتباط است، وسیلهای است برای جمعگرایی و جمع شدن افراد، پس فردگرا نیست، لذا دژاکام با تأکید بر پایههای جمعگرایانه آیینهای ایرانی در این اثر خود، اول به درون اشخاص بازی رخنه نکرده و دوم بر اجرای آیین نوروز به شکل درستش به این معنا که در یک شکل جمعی معنا مییابد و بر فرد و شخصیت پا میگذارد تأکید کرده است. آنچه در داستان نمایش میبینیم تلاش برای تبیین نوروز است؛ اما همه گفتهها، همه تحولات و همه تغییرات، بدون حضور جمع و شکلگیری کامل خانواده و دوری از فردانیت، کارایی ندارد و تهی از تأثیر است. گویی عقیم کردن روحیه جمعگرایی از انتقال این رسم و آیین به آیندگان جلوگیری میکند و آن را تحریف کرده به حکمتهای معناییاش تقلیل میدهد.2نمایشهای ایرانی اکثراً نمایشهایی مناسبتی هستند؛ به همین دلیل است که به حکمت و تفکری بیرون از خود وابستهاند و به همین دلیل هم به مشارکت تماشاگر به شکلی ساختاری- آیینی وابستهاند. برای مثال وابسته به فصول و نیازهای جامعه ایرانی آیینهایی نمایشی و یا نمایشهایی بزمی شکل میگرفت. این امر نوعی از صمیمیت و روزمرگی در نمایشهای ایرانی ایجاد میکرده است.“- امیر دژاکام در طول سالیان فعالیت خود در گونه نمایشهای ایرانی از "باز آفرینی" این گونه نمایشی یا "وامگیری" از آن، به "ساخت" و "ایجاد" شیوهای از این نمایش رسیده است. او دیگر تنها از شیوههای نمایشی استفاده نمیکند، بلکه با ابزارها و راهکارهای مختلف تصویری تلاش کرده تا آثار تجسمی و نمادهای آیینهای ایرانی را بازآفرینی کند. این تلاش که در نمایش "نصرت خانم، مادرم و نوروز" هم وجود دارد، در اثر قبلی دژاکام ـ "یک دامان ماه و ستاره" ـ در اوج خود اتفاق افتاد و بلوغ و تکامل تصویری خوبی پیدا کرد.در این تلاش دژاکام با استفاده از پروژکشن، حرکت (تئاتر فیزیکال) و طراحی رنگ در لباسها، پردهها و نمادها تلاش میکند
تا با بعدبخشی به تصویر به نوعی یک آیین یا نمایش را با تمام ابعاد تصویری و حافظه تصویری مخاطب از آن، بازسازی کند؛ لذا او به ساخت جدیدی از ظهور نمایش ایرانی روی صحنه دست پیدا میکند.بازسازی آیینهای موزون و موسیقیایی ایرانی در نمایش دژاکام با دقت و صحت نسبی انجام میشود. این از نکاتی است که خیلی بیشتر و دلچسبتر از داستان اجرا و پندآموزیهای آن مخاطب را غرق در خود میکند. معرفی این مراسم و مناسک و همچنین تصویرسازیهایی که باعث تکامل و جلوه حرکات میشوند، سبب خواهد شد که اتفاقاً نوروز بیشتر با جهان شهری و مدرن امروز ما همساز شود و پذیرش بیشتری نسبت به آن اتفاق بیفتد، چراکه جهان ما با هرچه تلخی یا شادی، با هر چه توسعه یا حسرت خوردن گذشته متوهم، جهانی فردی شده و تشخص یافته است، لذا در چنین شرایطی بیش از پند و تأکید بر سبکی از زندگی که آنچنان قابل بازآفرینی در این زمان نیست، همین تکیه بر عناصر بصری، موسیقیایی و شناختن حکمتهایی که در نمایش توصیف میشود، فارغ از آن خط داستانی حکایتگونه میتواند کمک بیشتری برای تغییر حال جهان ما و وزیدن نسیمی تازه اما سازگار و خواستنی برای دنیای به سوی مدرنمان باشد. سینما و تلویزیون تبیانعلیرضا نراقی/ تئاتر
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 469]