تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 17 تیر 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر(ع):دورترین مردم ار خداوند عزّو جل در روز قیامت سرکشانِ متکبّر هستند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805473785




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تسامح و تساهل مذهبي مغولان


واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
تسامح و تساهل مذهبي مغولان
تسامح و تساهل مذهبي مغولان   نويسنده:معصومه دهقان*   (در رويکرد با انديشه هاي ديني ملل تابعه امپراتوري مغول)   چکيده   در سراسر تاريخ بشر، باورها و انديشه هاي مذهبي، برجسته ترين زمينه پيدايش روابط حسنه يا خصمانه بين مللي بوده که با يکديگر قرار داشته اند. در اين پژوهش تلاش شده انگارنده هاي عقيدتي و مذهبي مغول و نيز برخورد مغولان با ادياني که طي فتوحات با آنها رو به رو شدند بررسي شود. به نظر مي رسد مداراي مذهبي مغولان ناشي از روح تسامح جويي يا ناآگاهي و بي اطلاعي از اديان و يا بي تفاوتي مغولان به آداب ديني ملل تابعه و باورها و سنت هاي آنان بوده است. اين مقاله با تکيه بر منابع تاريخ معاصر فتوحات مغول و نيز تحقيقات انجام شده در قرن هاي بعد نگاشته شده است. کليد واژه ها: مغولان، مسيحيت، مسلمانان، تسامح و بوداييان. مقدمه   انگاره هاي فکري و عقيدتي مغولان از زماني که در تاريخ آسيا به عنوان فاتحان بزرگ امپراتوري هاي متمدن خودنمايي کردند تا امروز مورد مداقه مورخان، دين شناسان و محققان قرار گرفته و در اين زمينه، گام هاي بلندي برداشته شده است. عقايد و اعمال مذهبي مغولان در مقوله اي قرار مي گيرد که که «شمنيسم» ناميده مي شود. تعيين دقيق اين مطلب که اين مسلک در قرن هفتم هجري چگونه بوده است، به آساني ميسر نيست، زيرا در دوران معاصر، شرح نظام يافته اي از آن در دست نيست و اطلاعات اخير در باب عقايد مغولان در سرزمين مغولستان قبل از آشنايي آنها با اديان و اعتقادات مردم ديگر سرزمين ها، تا حدود بسيار زيادي با آنچه در آن روزگار رايج بوده متفاوت است. در اين زمينه مهم ترين منابع موجود، تاريخ سري مغولان و جامع التواريخ مي باشد. مشکل از آنجا ناشي مي شود که به نظر مي رسد عقايد مذهبي در ميان مغولان چندان ريشه دار نبوده است به همين دليل آنان مقاومت را کنار گذاشته و در بخش هاي مختلف امپراتوري خود، دين پيشرفته تري را از اتباع مغلوب خود مي پذيرند. مغولان فاتح با مردمي ارتباط برقرار مي کردند که عقايد، اديان، فرهنگ و باورهاي متفاوت و برجسته تري داشتند. آنها بعد از پايان فتوحاتشان قصد ماندن در سرزمين هاي متصرفي را داشتند. بنابراين مي بايست اعتقادات مذهبي آنها را در نظر مي گرفتند برخوردشان با مردمان زيردست تغيير مي کرد. دين مغولان   دين مغولان که آن را آيين دشمني ناميده اند، از دين ساير اقوام ساکن استپ هاي جنوب روسيه و قسمت غربي منطقه آسياي ميانه جدا نبوده است. آيين شمني عبارت بوده است از نوعي يگانه پرستي ابتدايي که در آن ايزدان گوناگون با مرتبه هاي پايين تر، در نگاهداري و نظم کائنات با خداي يکتا سهيم شناخته مي شدند و بت هاي گوناگون به عنوان مظاهر اين ايزدان پرستش مي شدند. علاوه براين، در اين آيين، ارواح نيک و ارواح پليد، فرشتگان و اهريمنان، در زندگي روزمره اهميت اساسي داشتند. (1) بديهي است که نمادهاي اديان قبايل نخستين چون «فتيش، توتم و تابو»، در آيين شمني مشاهده مي شد. شمني ها که بهتر است آنان را «جادوگر» يا روحاني- پزشک بناميم، برگزاري تشريفات ديني و انجام عمليات ساحري و معالجه بيماران رواني و جسمي را به عهده داشتند و چون سراسر زندگي روزمره مغولان آکنده از خرافات و تلاش در دوري گزيدن از بلايا و دفع ارواح پليد بود، اين عده بر امور زندگي آنها مسلط بودند و رهبران واقعي ايلات را روساي روحاني تشکيل مي دادند. مغولان به خداي يکتا ايمان داشتند و او را خالق آسمان ها و زمين مي دانستند و خوشبختي و بدبختي خود را به او نسبت مي دادند.(2) خداي بزرگ مغولان «گوگ تنکري» يا «گوي تنکري» نام داشت.(3) در برابر تنکري، خدايي بود به نام «ايتوگن» که الهه زمين و فراواني بود. اين دو خدا با خدايان خورشيد و ماه و نيروهاي طبيعت و روح کوه ها و رودهاي مقدس و روح نياکان قبيله پرستيده مي شدند و نظرشان را با پيشکش کردن خوراک و نوشابه که گاهي متضمن قرباني آدميان و جانوران مي شد جلب مي کردند.(4) مغولان بت هايي از سنگ و چوب با پوششي از پوست حيوانات مي ساختند و اعتقاد داشتند که ارواح در آنها مقيم اند. آنها اين بت ها را درون يورت به عنوان خدايان پشتيبان قبيله نگاه مي داشتند يا در بيرون يورت براي پرستش همگان مي گذاشتند.(5) مهم ترين سوگند مغولان به خداوند آسمان و زمين بود و عقيده داشتند که خداي يگانه، فرمان روايي روي زمين را به آنها عطا کرده است و اين جمله که «آسمان را يک خدا و زمين را يک فرمانروا شايسته است» ناشي از همين عقيده آنهاست.(6) پيش از وحدت مغولان و تشکيل امپراتوري عظيم مغولي طوايف مختلف آنان به دين سنتي و بومي خود، همراه به آيين هاي شمني معتقد بودند. البته از چند قرن پيش از آن برخي از طوايف، مانند کرائيت، مسيحي و برخي نيز بودايي شده بودند، همچنين به سبب هم جواري با چين و تاثيرپذيري از فرهنگ آنان آيين کنفوسيوس نيز بر آنها تاثير گذاشته بود. در نيمه دوم قرن شانزده ميلادي پس از فتوحات چنگيزخان و ديگر سردارانش و تجزيه مغولستان به خانات متعدد، فرقه جديد بودايي به نام «زرد کلاهان» به وسيله «تسنگخاپا» تاسيس و از تبت وارد مغولستان شد. اين فرقه در زندگي اجتماعي مغول ها نقش بسيار مهم و موثري ايفا کرد. مذهب بودايي قديمي که در زمان امپراتوري جهاني وارد مغولستان شده بود، در اين دوره کاملا از بين نرفته بود ولي به هيچ وجه مانند شمنيسم قديمي در جامعه نفوذ و تاثير نداشت.(7) باورهاي مغولي   اعتقادات مذهبي مغولان که از زندگي ايلي و اقتصاد شباني نشئت يافته بود، با وجود شباهت به معتقدات ساير ايل هاي پراکنده در جهان از ويژگي هاي خاص بهره مند بود که مغولان را از هم رديفان خود متمايز مي کرد. مردمي که بسيار به عوامل و عناصر طبيعت از نظر سودمند بودن آنها مي نگريستند آخرت را ادامه عادي دنياي خاکي مي پنداشتند و هم از اين رو مواد غذايي، اسب هايي با زين و برگ، وسايل زندگي و حتي زنان را در دسترس مردگاني که به خاک مي سپردند قرار مي دادند.آنان به خداي ناديده اعتقاد داشتند، لکن جز سلامتي و طول عمر چيزي از او نمي خواستند و از بت هاي خانگي خود مي خواستند که حوايج کوچک زندگي شان را برآورده سازند. مغولان عقيده داشتند که بت ها با همديگر زناشويي مي کنند و فرزند مي آورند. آنان در هر وعده غذايي که مي خوردند لقمه اي هم به چهره بت خانگي مي ماليدند؛ تو گويي سهم آنها را از غذا بدين گونه مي دادند. مغولان معتقد به ياسا بودند که چنگيز تنظيم کرده بود. البته در کنار اين مقررات اصولي، موارد مبهمي نيز به چشم مي خورد، از قبيل طريقه ذبح حيوانات، احترام به آتش، آبتني کردن در جوي و آب هاي روان در مواقع خاص، شستن لباس در آب روان و پهن کردن آن در دشت و موارد ديگر. نزد اين قوم مانند همه اقوام ديگر، خورشيد مقام و منزلتي خاص داشت و مورد ستايش و تکريم فراوان بود. هنگام نيايش «آسمان آبي جاويدان» کمربند را مي گشودند و به گردن مي آويختند، کلاه از سر برمي داشتند و در حالي که به سينه خود مشت مي زدند، نُه بار رو به خورشيد نماز مي گزاردند و با خواندن دعايي خاص، شراب نثار زمين مي کردند و به سبب بزرگداشت خورشيد سمت جنوب از جهات ديگر مهم تر بود. اساس آيين شمني بر قبول وجود ارواح موثر در امور و امکان تسلط بر آن ارواح براي مقاصد معين بود. بدين سان در آيين شمني، جادوگري، دفع يا احضار روح، پيش گويي و درمان گري نقشي مهم داشت. مغولان شمن ها يا جادوگران و پيشگويان خود را «قام» مي ناميدند. قامان مدعي بودند که شاطين و ارواح در تسخير ايشان هستند و قادرند امور آينده را پيش بيني کنند. مغولان در انجام کارها با قامان مشورت مي کردند و امرا و سلاطين هم به آنها اعتماد کامل داشتند. يکي از مشاوران اصلي چنگيز يلوچوتساي» نام داشت که در فن پيشگويي ماهر بود و چنگيز به او اعتماد داشت. همچنين مغولان اعتقاد داشتند که روح در خون قرار دارد يا به تعبير ديگر روح عصاره و جوهر خون است. بر اين اساس، در خون ريزي دقت مي کردند و معمولا خويشاوندان خان را که مرتکب جرمي شده بودند، محکومان به مرگ نيز دشمني را که شخص مهمي بود به گونه اي مي کشتند که خونش ريخته نشود. اين گونه از جدا شدن روح از بدن او جلوگيري مي کردند. در دوره مغولان از اين نوع اعدام ها نمونه هاي بسياري در دست است که مهم ترين آنها قتل خليفه عباسي به دستور «هلاکوخان» مي باشد.(8) همچنين آنها به نوعي تناسخ نيز معتقد بودند که بايد آن را ناشي از نفوذ افکار و عقايد بودايان دانست. پلان کارپن در مورد آيين مغولي مي نويسد: مغولان قانون و آييني بر پرستش خداوند ندارند و- تا آنجا که ديديم- آنها کسي را وادار به ترک دين و آيين خود نمي نمايند... مغولان در آينده چه مي خواهند کرد، ما خود چيزي نمي دانيم. گروهي مي پندارند که اگر خداي نخواسته بر جهان چيره شوند، آنها همه را وادار به سجده بر بت هاي خود خواهند کرد.(9) آتش نيز نزد مغولان، مانند همه ملل و اقوام اوليه، مورد ستايش و احترام بوده و آيين خاص داشت زيرا علاوه بر ايجاد روشنايي و حرارت که دو رکن اصلي زندگي است خاصيت ضد عفوني و تطهير کننده نيز داشت. پيوسته آتشي در برابر چادرها روشن بود. که هيچ گاه خاموش نمي شد، حتي چارپاياني را که به قصد قرباني به بت ها هديه مي دادند، در آتش مي سوزاندند.(10) آب نيز در نزد مغولان مقدس بود و مي بايست دور از هر گونه آلودگي قرار گيرد، زيرا ارواح در کنار آب هاي زلال و جويبارها زندگي مي کردند. از اين رو لباس و ساير لوازم خود را به ندرت در آب مي شستند و حتي در مواقعي از سال، حق شستن بدن هاي خود را نيز در آب نداشتند. اين مسئله با رعد و برق و صاعقه ارتباط پيدا مي کرد. از نظر آنان در برخي از فصل ها آبتني کردن در روز و حتي شستن دست و لباس در جوي و پهن کردن آنها در صحرا، برداشتن آب با ظروف طلا و نقره و به طور کلي ظروف فلزي ديگر ممنوع بود، زيرا معتقد بودند که خدا خشمگين مي شود و رعد و برق نازل مي کند.(11) همچنين مغولان آداب و رسومي داشتند که شايد بتوان آن را «قوانين پرهيز از معاصي» ناميد. گذشته از آنچه تاکنون شمرده شد، گناهان ديگر عبارت بود از گرفتن ماهي از جويبارها و نهرها، شکار گنجشک، تکيه دادن بر تازيانه، لمس کردن تير يا شلاق، زدن اسب با دهانه اسب، شکستن استخواني با استخوان ديگر، ريختن شير بر زمين در غير موارد مذهبي، ادرار کردن در چادر، آب روان يا روي خاکستر که اگر به عمد انجام مي شد؛ جزايش مرگ بود،(12) اما اگر به غير عمد بود پرداخت جريمه اي هنگفت به جادوگر براي تطهير منزل، و ممنوعيت از ورود به آن قبل از مراسم تطهير، الزامي بود.(13) در بين مغولان موارد ديگري از اين خرافه ها نيز وجود داشت. طريقه ذبح حيوانات دريدن شکم بوده.(14) اين رسم گرفتاري هايي براي مسلمانان طي استيلاي مغولان، به وجود آورد. در مقابل اين اعتقادات بسيار خرافي، از نظر مغولان، نجابت و اجتناب از دروغ و تغلب و دزدي مقامي مهم و بزرگ داشت، اگر چه کشتن انسان، تصرف سرزمين ها، غارت اموال ديگري به ناحق، زنا، توهين و اقدام عليه قوانين الهي و آنچه دين ناروا مي دانست، براي آنها گناه شمرده نمي شد.(15) جالب توجه است که زنان و دختران نزد افراد قبيله از احترام برخوردار بودند. سطح عفت و پاکدامني عمومي در ميان مغولان بسيار عالي بود، لکن اين قانون در باره زنان و دختران دشمن رعايت نمي شد و تجاوز و بدرفتاري با آنان امري متداول بود. مسحيت در بين مغولان   قبيله کرائيت، يکي از قبايل مهم مغولستان يا دست کم تيره فرمان روايي آنها در آغاز سده يازدهم به کيش نستوري گراييده بودند و سر کردگان ايشان نام هاي مسيحي داشتند. بي گمان آيين نسطوري تنها اندک مايه اي از تمدن به ارمغان مي آورد، زيرا ثابت نشده است که گروندگان به مسيحيت، اعتقادات شمني سابق را کاملا کنار نهاده باشند. هم چنين تا آنجا که بر ما روشن شده مسيحيت از خوي جنگاوري ايشان چندان نکاست. شايد بهتر باشد که بگوييم ايشان از فرهنگ هاي ديگر فقط چيزهايي را مي گرفتند که بر افزايش شأن و قدرت ايشان تاثير داشت.(16) سران مغول گويا از آن جهت به مسيحيت گرويدند که گمان مي بردند بدين شيوه ياري نيروي فوق بشري ديگري را هم جلب مي کنند و اين کيش به هيچ روي با اعتقادات سنتي ايشان مغاير نيست. دين مسيحي در بين مغولان اهميت و اعتبار زيادي داشت، حتي پيش از بنيان گذاري امپرتوري مغول، بعضي از قبايل مغول مسيحي شده بودند.پس از آن در لشکرکشي هاي مغولان، تنها حکومت هاي اسلامي و مردم مسلمان بودند که با آنان به معارضه برخاستند و هيچ گاه دست از دشمني برنداشتند. بنابراين، کاملا طبيعي بود که مغولان به مسيحيان عنايت بيشتري داشته باشند و به آنها آزادي هايي هم اعطا کنند. پس مسيحيان به مغولان نزديک شدند و کوشيدند تا حکام و امرا و بعدها ايلخانان را به دين خود درآورند. روبروکي تصويري روشن از نفوذ مسيحيان نستوري در اردوي منگوقان به دست مي دهد که بحث در مورد نفوذ مسيحيان نستوري را تکميل مي کند: روبروکي در 12 آوريل 1254 نماز و عشاء رباني در کليساي نستوري در قراقروم براي بسياري از مسيحيان بر پا کرد، اما در ته دل، اين مبشر کاتوليک دلتنگ بود از اينکه در زمره روحانيان نستوري که بر ايشان به سبب جهل و وضع نابسامان معنويشان خرده هاي فراوان مي گرفت به سبب رفتارهاي فسادانگيزشان مانند چند همسرگزيني و پرداختن حقي براي احراز مقامات کليسايي و نزول خواري و ميگساري بود..(17) درست است که اين روش ها و رفتارهاي نستوريان چنان که روبروکي دريافته از تاثير جامعه مغولي و نيز بعضي از اثرات دين بودايي است، اما نستوريان، مسيحيان شرقي بودند که مذهب کاتوليک، آنها را مرتد مي دانست، زير طي زمان بر اثر دور افتادن از مرکز خود در بين النهرين از زردتشتي گري، بودايي گري و اديان آسيايي تاثير پذيرفته بودند و اين امر آنها را از مسيحيت خشک کاتوليک دور کرده بود. مغولان و اسلام   سپاهيان چنگيز در حمله خود به آسياي ميانه و ايران با مردمي رو به رو شدند که مسلمان و تا آن هنگام تحت فرمان روايي سلاطين مسلمان بودند، به همين سبب مغولان را دشمن مملکت و دين خود مي دانستند. با اين حال، چنگيزخان به مسلمانان نيز همچون پيروان ديگر اديان، آزادي مي داد.(18) خان هاي مغولي با مداراي ديني که در پيش گرفته بودند هيچ گاه دسته اي خاص را بر ديگران برتري نمي دادند. رفتار «جبه» سردار چنگيز که در سال 617 ق به تحريک شافعيان ري به سرکوبي حنفيان برخاست، (19) روي هم رفته يک حرکت استثنايي بود که ناشي از عدم نظارت خان مغول بود. رفتار مغولان با مسلمانان زماني رنگ خصمانه به خود گرفت که در لشکرکشي هلاکو، دو طايفه از مسلمانان معدوم شدند؛ يکي از اسماعيليان و ديگر خلافت عباسي. زخم اين ضربات التيام نگرفت، زيرا مملوکان مصر با حمايت از خلافت عباسي علم دشمني با مغولان را برافراشتند و چشم اندازي منفي به آنها را در بين مسلمانان ترسيم کردند.(20) ابن تيميه از علماي برجسته زمان مملوکان، با فتاوا و رساله هاي خود از مماليک و دولت آنان دفاع کرد. وي کفر مغولان را براساس مباحث اعتقادي، فقهي و تاريخي ثابت کرد: آنان نيايش چنگيز را چون پيامبر فرستاده اي از آسمان مي دانند. آنان بر کتاب خدا و سنت رسول و سيره خلفا اعتقاد ندارند و پنج نوبت را نماز نمي گزارند و زکات نمي دهند و روزه نمي گيرند، حج نمي گزارند و مرتکب کبائري چون شرب خمر مي شوند. اين ها که متظاهر به اسلام شده اند، دائما در کار قتل و اسارت مسلمين اند... (21) با وجود اين ديدگاه خصمانه که يک دولت مسلمان نسبت به مغولان داشت، خلأ قدرت در ترکستان، ماورالنهر و ايران موجب مي شد مردمان اين مناطق از رفتار تحريک آميز نسبت به مغولان بپرهيزند تا شايد سايه آرامش و امنيت در پرتو مغولان کافر، سرزمين به غارت رفته آنها را در بر گيرد. مغولان و دين بودايي   اعقاب مغولان بعد از تعامل با ملل ديگر دين هاي مختلف اختيار کردند؛ برخي مسلمان و عده اي مسيحي شدند، گروهي به دين بودا گرايش يافتند و دسته اندکي نيز همچنان به راه و روش سابق ادامه دادند. البته غالب، کساني که به اديان گوناگون گردن نهادند، در آن تعصب نشان نمي دادند.(22) تغيير دين مغولان از آيين سنتي و بومي خود به دين بودايي در زمان هاي دور نيز انجام شده بود. جويني از واقعه اي سخن مي گويد که طي آن تغيير دين در اويغور پيش آمد. عدم آزار حيوانات، خودداري از ظلم، پاسخ بدي به خوبي تناسخ و تجديد حيات و ... (23) از جمله اعتقادات مغولان بودايي است که جويني به آنها اشاره کرده است. به هر حال، وضع دين بودا در زمان مغولان بسيار مبهم و تاريک است، زيرا مورخان مسلمان و مسيحي به دلايل گوناگون به اين موضوع نپرداخته اند. اما مسلمانان از يک سو به علت نفرت از اين آيين، در مورد آن سکوت اختيار کرده و در منابع اسلامي به آن نپرداخته اند. و از سوي ديگر پس از تسلط مجدد اسلام بسياري از نشانه ها و آثار آيين بودايي در ايران و ديگر مناطق امپراتوري از ميان رفت.(24) سياست مذهبي چنگيزخان   امپراطوري جديد چنگيزخان براساس مذهب استوار شد، همان مذهب قديم ترک و مغولان که معتقد بودند يک نيروي نهاني و قدرتي نامرئي همه چيز دنيا را اداره مي کند. بر اين تصور مذهبي قديم، عوامل مزديسني و چيني نيز اضافه شده بود. خان بزرگ، مظهر «تنگري» يعني آسمان بود و جذبه خدايي داشت. تمام جانشينان چنگيزخان تا موقعي که در شرق اقصي کاملا خوي و خلق چينيان در آنها رسوخ نيافته بود يا آنهايي که تحت تاثير آداب و معتقدات مسلمانان در ترکستان و ايران و روسيه قرار گرفتند خودشان را نمايندگان «تنگري» بر روي زمين مي پنداشتند.(25) جويني در مورد اعتقادات چنگيزخان چنين مي گويد: چون چنگيزخان متقلد هيچ ديني نبود و تابع هيچ ملت نبود از تعصب و رجحان ملتي بر ملتي و تفضيل بعضي بر بعضي مجتنب بودست، بلکه علما و زهاد هر طايفه را اکرام و اعزار مي کردست، چنانک مسلمانان را بنظر توقير مي نگريسته، ترسايان و بت پرستان را نيز عزيز مي داشته. و اولاد و احفاد او هر چند کس بر موجب دوري از مذاهب، مذهبي اختيار کردند؛ بعضي تقليد اسلام کرده و بعضي ملت نصاري گرفته و طايفه اي عبادت اصنام گزيده و قومي همان قاعده قديم آباء و اجداد را ملتزم گشته و به هيچ طرف مايل نشده. اما آنچه ياساي چنگيزخان است اينکه همه طوايف را يکي شناسد و بر يکديگر فرق ننهند، عدول نمي جويند.(26) اين برخورد، در نتيجه ترس خرافه آلودي بود که مغولان از آسمان و از سحر و ساحري داشتند و شرط احتياط مي داشتند که نه فقط با «شمن» هاي خودشان بلکه با ساير نمايندگان احتمالي آسمان، يعني رهبران هر فرقه مذهبي که ممکن بود قدرتي مافوق الطبيعه داشته باشند، روابط حسنه برقرار کنند. البته کشيشيان نستوري که نزد قبايل کرائيت و انقوت ها و راهبان بودايي که نزد قبايل ايغوري يا ختايي مي زيستند و ساحراني که نزد «تائوايست» چنين نفوذ داشتند، و يا لاماهاي تبتي و يا مبلغان فرقه فرانسيسکن يا عابدان مسلمان، همه مورد احترام بودند. حسن رفتار آنها با نمايندگان اين مذهب ها و فرقه هاي مختلف يک نوع سند اطاعت و انقياد ديگري بود که باعث شد مغولان در برابر به افکار و اعتقادات مذهبي عامه مردم فوق العاده گذشت داشته باشند. آن روزي که اين رعب و ترس خرافاتي در بين مغولان در ترکستان و ايران برافتاد احفاد چنگيزخان تعصب شديد مذهبي پيدا کردند و اغماض جاي خود را به تعصب داد. چنگيز در سفرهاي جنگي خود در غرب و شرق دريافته بود که مسلمانان به علت وضع جغرافيايي، جمعيت و تمدن، در درجه اول اهميت قرار دارند و به همين سبب در مقايسه با ديگر ملل تابعه مقام برتري را به آنان اختصاص داد، هر چند دل خوشي از مسلمانان نداشت. در اين مورد از زبان اولجايتو، يکي از ايلخانان مغول در ايران، اين چنين نقل شده است: «چنگيزخان فرموده که اگر چه دين و ملت اسلام، اختتام ملک و اديان است، اما مسلمانان بدترين امت و نازل ترين قومند...».(27) جويني نيز در اين باره مي گويد: «چنگيزخان از جهت اهميتي که براي مسلمانان قائل بود، جزاي قتل هر مسلماني چهل بالش (زر) و ختاتي را دراز گوش قرار داد» (28) خان مغول در موارد گوناگون براي توسعه دانسته هاي خود نزد ملل به تفحص مي پرداخت و با دانشمندان و روحانيون به مباحثه و مجادله مي نشست. بايد گفت با وجود سياست اغماض و مدارايي که مغولان از همان بدو تاسيس حکومت خود نسبت به مذاهب گوناگون اتخاذ کردند، چنگيز هنگام تهاجم به مناطق مسلمان نشين، به اسلام آسيب فراوان زد و اگر ريشه هاي اين دين کمي سست تر و مقاومت روحانيون کمي متزلزل تر بود، دشوار مي نمود که بتواند بار ديگر کمر راست کند. چنگيزخان نبردهاي خود را از جهت رواني به گونه اي آماده کرده بود که تعصبات مذهبي نداشته باشند دوري آنها از تعصبات مذهبي در همه جا به سودشان مي انجاميد و به آنان در برابر هر ملت و قومي که در سر راهشان قرار مي گرفت برتري شگرفي مي بخشيد. ايمان مذهبي هرگز در ميان مغولان ريشه ندوانيده و چنگيزخان نيز اقدامات لازم را انجام داد تا با مخالفت روحانيون روبرو نشود. او روحانيون را همچون دانشمندان و صنعت گران از پرداخت ماليات معاف داشت، لکن نمايندگان مجامع مذهبي را از داشتن مناصب دولتي محروم ساخت و بدين گونه جدايي مذهب را از دولت به طور کامل عملي کرد. او دخالت روحانيون را در امور دولتي حس کرده و يقين يافته بود که چنين دخالتي، خطري بزرگ براي دولت خواهد بود. البته در سال 1216م که ياسا به وجود آمد، چنگيزخان از وجود روحانيون براي افزودن نفوذ کلام خويش در ميان افراد قوم خويش استفاده کرد، اما سرانجام عقيده باطني خود را نسبت به روحانيون آشکار کرد.(29) تسامح مذهبي اوکتاي قاآن (262-639 ق)   پس از مرگ چنگيزخان در سال 623 يا 624 ق (30) در قوريلتاي بزرگي که به منظور انتخاب جانشين او برپا گرديد، اوکتاي قاآن به فرمان روايي مغولان انتخاب شد. اوکتاي به محاسن اخلاق و مکارم صفات متصف بود و با اينکه فرمان ادامه فتوحات را صادر کرد، لکن مغولان نسبتا سياست آرام تري را در تعامل با ملل زيردست پي گرفت: «اگر اسلام داشتي توانست گفت که سيرت انبياء داشته و سخن او موافق سخن محققان و اوليا بوده و به دين محمد(ص) ميلي عظيم داشت و در هر قضيه، مدد مسلمانان کردي و مسلمانان را بر ديگر امم ترجيح دادي و نام محمد(ص) بر حرمت بردي و تعظيم کردي ...»(31) بعد از خون ريزي هاي چنگيزخان در ممالک متصرفي، آرامش زمان اوکتاي دوره اي از ثبات را در اين ممالک به دنبال آورد. وي با آن که خود به آيين شمني اعتقادي راسخ داشت، لکن با مذاهب مختلف رفتارش عادلانه و منصفانه بود. قاآن به اصلي که پدر در مورد گذشت و چشم پوشي نسبت به عقايد و مذهب گوناگون، توصيه کرده بود، توجه کرد و هر گاه که کينه و رشک نژادي و افکار مختلف دربارگاه او با هم روبرو مي شد؛ او اين اصل را مدار کار خود مي ساخت. اوکتاي نمي توانست تحمل کند که ملل زير فرمان وي با هم به جنگ و ستيزه برخيزند. خود اوکتاي از نزديک بر اجراي ياسا نظارت و نقص آن را يادآوري مي کرد. با وجود اينکه چنگيز پسر ديگر خود را با نام «جغتاي» را مامور نظارت بر اجراي ياسا کرده بود، با اين حال، آرامش و تسامح طبع اوکتاي بر اجراي ياسا نيز تاثير مي گذاشت.(32) اوکتاي قاآن در مشرق زمين به کريمي و جوانمردي و جود و بخشش، معروف بود به همين سبب او را «خاتم آخرالزمان» لقب داده اند. در عدالت و رعيت دوستي نسبت به مسلمانان نيز برخلاف برادر خود، جغتاي اشتهارد دارد. در اين خصوص يعني حمايت از مسلمانان معروف شده که بعضي گفته اند اوکتاي قاآن باطنا مسلمان بوده است. اوکتاي در ذات خود به غايت کريم و نيکو خلق بود و مسلمان دوست عظيم بود و در تعظيم و فراغت اهل اسلام جد تمام مي نمود و در عهد او مسلمانان که در مملکت او بودند، مرفه الحال و با حرمت بودند و در دوره پادشاهي او در جمله شهرهاي تنگت و طمغاج و تبت و بلاد چين مساجد بنا شد. (33) ميرخواند با تاکيد بر مسئله مسلمان دوستي بودن اکتاي مي گويد :«دين مسلماني را بر ديگر اديان، مرجح داشتي و تخم محبت در فضاي سينه ارباب عرفان کاشتي.» (34) جويني نيز به يکي از مواردي که تسامح مذهبي اوکتاي را نسبت به مسلمانان نشان مي دهد اشاره کرده است: ... در ابتداي حالت ايشان ياسا داده بودند که هيچ کس گوشتي بسمل نکند و بر رسم ايشان سينه شکافند، مسلماني در بازار گوسفندي مي خرد و به خانه مي برد، قفجاقي از بازار در عقب او بود... چون کارد بر حلق گوسفند ماليد از بام بزير جست و دست او را بربست به حضرت پادشاه گيتي برد. قاآن اين حالت را مشاهده کرد و مسلمان را به پرداخت سيورقاميشي (جريمه) محکوم کرد، چرا که وي مخفيانه به اين کار پرداخته بود. (35) در دربار اوکتاي دانشمندان چيني به کار دبيري و اختر شماري، و مسيحيان کرائيت و اويغور که به فرهنگ هاي آسياي ميانه آشنا بودند، به رايزني، و مسلمانان آسياي غربي به تنظيم کار داد و ستد مشغول بودند و با ياري آنها اوکتاي ديواني گسترده را در مناطق تحت فرمان خود بنياد نهاد. در واقع، نفوذ مسيحيان در دربار مغول از زمان اوکتاي قاآن شروع شد. همسر و مشاور قاآن مسيحيان نسطوري بودند که علاقه بسياري به گسترش اين آيين در ميان مغولان داشتند. «تراکينا خاتون» همسر قاآن که پس از وي نيز چندي حکومت داشت، در حمايت از مسيحيان تلاش بسياري مي کرد. امپراطوري اوکتاي در واقع، همچون ترکه هاي به هم پيچيده بزرگ و يکپارچه بود. در آن هنگام مغولان اهل عمل بودند، بار هيچ نوع تعصبي را به دوش نداشتند و سخت گيري در رفتار مغولان نسبت به ملل زير دست، مجال بروز نمي يافت، اما همين که فتوحات آنها متوقف شد، اجراي آداب و رسوم در مناطق متصرفي و عمل به ياساي چنگيزي زحمات فراواني را براي مردم نواحي امپراطوري به همراه آورد. بيداد جغتاي خان در خراسان بزرگ   يکي از پسران چنگيزخان، جغتاي خان بود که بر قسمت اولوس هاي غربي امپراتوري پدر حکمراني داشت. مادر جغتاي «بورتافوجين» دختر نويان قونغرات بود. جغتاي خان در ميان برادران، ابهت و حيثيت و اعتباري فراوان داشت. خواجه رشيدالدين درباره او مي نويسد: «جغتاي پادشاهي کافي و با هيبت بود و پدرش چنگيزخان امراء را فرمود که هر کس هوس داشتن ياسا و يوسون ملک خواهد، متابعت جغتاي نمايد». (36) جغتاي خان، خان اولوس ترکستان شد و بساط حکومتش را در شهر آلماليغ گسترد.(37) اما با وجود بعد مسافت شهرهاي خراسان و ماوراءالنهر از تأثير سياست و اعمال نفوذ جغتاي در امان نبودند. جغتاي مظهر استثمار و بهره کشي از رعايا و هنرمندان و به طور کلي مردم مسلمان نواحي ماوراءالنهر و خراسان بود. هر چند حوزه حکومتي جغتاي مسکن مسلمان بود، لکن با دين اسلام دشمني مي ورزيد. مقررات و سنن اسلامي درباره غسل و ذبح حيوانات، با عادات و ياساي مغولي مغايرت داشت. فلذا خواندمير در اين زمينه گفته است: «هيچ آفريده در خراسان بر علانيه کارد بر حلق اغنام نتوانست زد...» (38) با اين احوال يکي از وزيران وي قطب الدين حبش- عميد اترار مسلمان بود. از اين گذشته، چنگيز براي اداره امور مالي شهرهاي ماوراءالنهر، بخارا و سمرقند محمود يلواج را که مسلمان بود، منصوب نموده بود و تا زمان جغتاي منصب خود را داشت. حتي پسر محمود يلواج به نام مسعود يلواج در قيامي که از طرف مسلمانان بخارا عليه ثروتمندان اين شهر و اداره مغولي صورت گرفت توانست عصيان را خاموش کرده و قواي مغولي را از انتقام جويي و ويراني شهر منع کند.(39) در عهد جغتاي خان، اهالي ماوراءالنهر و خراسان نمي توانستند آداب و سنن و اعمال مذهبي خود را به جا آورند و اگر شخصي به رسوم پيشينيان و يا به انجام فرايض ديني مي پرداخت، برابر ياسا مجازات مي شد. جغتاي از وجود چيني ها و ترکان که با مسلمانان کينه و عداوت فراوان داشتند، براي ايذا و آزار مسلمان استفاده مي برد. قاضي منهاج سراج در اين باره مي نويسد: جغتاي مسلمانان را دشمن داشتي و پيوسته در انديشه او آن بود که خون مسلمانان بريزد و هيچ يک را زنده نگذارد. و احکامي وضع کرده بود، چنانچه هر که دزدي و زنا و دروغ گفته و يا جنايت کرده و هر که را لقمه در گلو گيرد، بکشند و هر که در آب روي شسته، در آب راه رود، او را بکشند و هر گناه که کمتر از اين جمله باشد، او را تمام برهنه کنند و چوب زنند بغايت سخت و محکم.(40) در زمان حکومت جغتاي، در شهرهاي ماوراءالنهر ميان دو دين اسلام و مسيحيت تنش ها و برخوردهايي به وجود آمد. اين نزاع ها و کشمش هاي مذهبي تا بدان پايه مي رسيد که طرفين به تخريب و ويران نمودن مساجد و معابد يکديگر اقدام مي ورزيدند. گيوک در برخورد با مذهب (644-647 ق)   پس از درگذشت اکتاي قاآن نيابت سلطنت به ملکه بيوه او توراگنه (توراکينا) خاتون واگذار شد. اين شاهزاده خانم که مسيحي (نستوري) بود، مردي مسلمان به نام عبدالرحمن را وزير ماليه خود کرد. در قوريلتاي انتخاب گيوک پسر توراکينا خاتون، دو کشيش اروپايي نيز ديده مي شدند. اين دو نفر از طرف پاپ به مغولستان آمده بودند تا به ترويج انجيل بپردازند و مغولان را از جنگ با مسيحيان منع نمايند. (41) پلان کارپن را که پاپ اعظم موسوم به اينوسان چهارم به همراه نامه هايي به دربار مغولان روانه کرده بود، ماموريت داشت از طرف پاپ، خان مغول را از حمله به ساير ملل منع کرده به مذهب مسيحي دعوت کند. کارپن در قوريلتاي شاهد تاج گذاري گيوک در «قراقروم» بود و تصوير زنده اي از آن روزها ترسيم مي کند: عيسويان به ما مي گفتند که امپراتور به زودي به دين عيسوي گروش پيدا خواهد کرد، چون او منشيان و کشيشان عيسوي را نزد خود نگهداري نموده، پيوسته در برابر چادر بزرگ او کليساي مسيحي وجود دارد و در آن کليسا در برابر همه مردم مراسم ديني برابر آداب کليساي يوناني انجام مي شود و ناقوس کليسا هر بار به صدا در مي آيد.(42) اتابک گيوک، امير قداق، پيرو کيش نستوري بود و به ترويج دين مسيح مي پرداخت (43) از اين رو، در زمان او آيين مسيحيت گسترش يافت، گيوک بعد از رسيدن به مقام خاني چينقاي، مساور عيسوي پدر خود را نيز مقرب کرد و مقام وزارت داد(44). اين دو نفر مزاج خان را به مساعدت با عيسويان برگرداندند و رعاياي عيسوي ممالک، مثل ارامنه و گرجي ها و سرياني و روس ها مورد توجه خان قرار گرفتند و اطباي ايشان در دربار نفوذ يافتند و بعضي از آداب مسيحي در ميان مغول شايع شد.(45) گيوک خان که منکر دين اسلام بود با ايشان همداستان شد و بر تربيت کشيشان و نصرانيان همت گماشت. از روم تا شام ترسايان زيادي به اردوي گيوک خان روي نهادند و چون اشتغال بر امور سلطنت موجب ملالت طبع پادشاه بود تمام امور را به قداق واگذار کرد و کار مسيحيان بالا گرفت. با توجه به چنين موقعيتي که براي مسيحيان فراهم شده بود، «مسلماني را در آن زمان ياراي آن نبود که با ترسايي سخن بلندتر بگويد.»(46) به نظر مي رسد که جمعي از مسيحيان که در زمره نواب گيوک خان بودند، قصد حمله به مسلمانان ممالک متصرفي را داشتند.(47) در نامه اي که گيوک خان در جواب نامه پاپ اينوسان چهارم نگاشته، مشخصا پاپ و شاهان اروپا را به آمدن به درگاه و اداي احترام خوانده بود. وي پاپ را به گستاخي متهم مي کند که در نامه خويش تصريح کرده است که مسيحيت راستين از آن اوست. در اينجا روي سخن گيوک به نستوريان است که خاندان او بدين مذهب و روحانيون و پيرامونش به آن گرايش داشتند. (48) به گفته پلان کارپن، گيوک قصد داشت دنياي مسيحيت را مطيع و منقاد خود گرداند. گيوک منشا الهي براي قدرت خود قائل بود به نام «آسمان جاويد». (49) با اينکه گيوک نسبت به نستوريان نظر مساعدي داشت، لکن هيچ وقت از اصل اغماز و گذشت (اعمازي که مبتني بر خرافه بود) روي بر نمي تافت و عمال او نيز به سبب بي ميلي گيوک به اداره امور، در تبعيض نسبت به مسلمانان دراز دستي مي کردند، اما با بوداييان به علت بودايي بودن برادر کوچک تر وي به نام «قدان» سخت گيري صورت نمي گرفت. حال کسي که از مسلمانان زهره نبود که در دين محمدي سخن گفت، حتي نامه هايي که نمايندگان اسماعيلي در مراسم تاج گذاري گيوک به او عرضه داشتند را با خشنونت جواب داد و آنها ملحد و کذاب خواند. (50) در طبقات ناصري از نفوذ بوداييان در دربار گيوک و تحريص درباريان به دشمني عليه مسلمانان نيز سخن گفته شده است: جماعت زياد کفار چين و بت پرستان تنگت و طمغاج که ايشان را «تونيان» مي گفتند، بر گيک (گيوک) استيلا يافتند و او را تحريص مي کردند يا تمام مسلمانان را به قتل برسان و يا آنکه توالد و تناسل ايشان را قطع بکن. به سبب کثرت مسلمانان در بلاد چين و ترکستان امکان اجراي اين عمل (کشتن) نبود، لذا فرمان داده شد تا جمله مسلمانان را در اين مناطق خصي کنند. (51) به طور کلي حکومت کوتاه مدت گيوک خان براي اسلام و دانش اسلامي مساعد نبود. وي که تربيت يافته قداق مسيحيي بود و زير نفوذ چينقاي مسيحي، وزير خود قرار داشت، عيسويان را بر پيروان ديگر اديان ترجيح مي داد. به اصرار مسيحيان و طايفه تونيان؛ گيوک مجلس مناظره اي بين آنها و امام (نورالدين خوارزمي) از روحانيون مسلمان خوارزم ترتيب داد.(52) تا مسلمانان را تحت فشار آن دو طايفه قرار دهد. سياست مذهبي منگو قاآن ( 648-657 ق)   منگوقاآن تربيت شده دست مادر مدبر خود «سرقويتي بيگي» يا «سيورقوق تيني» بود و مثل آن زن نسبت به عموم اديان معمول در ممالک مغول تسامح داشت، به طوري که علماي ديني عيسوي، بودايي، تائوئي و اسلام همه نزد سرقويتي يکسان بودند و همه را محترم مي شمرد. «سورتونسي بيگي (سرقويتي بيگي) با آنکه تابع و مقوي ملت عيسوي بود در اظهار شرع مصطفوي (ص) کوشيد و عطايا و انعامات درباره ائمه اسلام و مشايخ عظام مبذول داشت.(53) جالب توجه است که در مراسم تاج گذاري منگوقاآن براي احترام به ميهمانان مسلمان اين مجلس «حکم شده بود که هر روز چند سر اسب و گوسفند را موافق شرع شريف ذبح کنند». (54) منگوقاآن به قدري به علماي مسلمان آزادي داده بود که در حضور او با يکديگر به مناظره مذهبي مي پرداختند در بعضي مناطق در خطبه نام خليفه بغداد را ذکر مي کردند و دوام دولت منگو را نيز ضمن خطبه طلب مي کردند. وي حکومت قسمت شرقي ممالک مغول، يعني خطاي چين را به محمود يلواج سپرد و ترکستان و ماوراءالنهر و سرزمين اويغور و فرغانه و خوارزم را به پسرش امير مسعود واگذاشت.(55) اين آسان گيري براي برگزاري مراسم ديني مسلمانان به حدي رسيده بود که جوزجاني مي نويسد: چون منگوقاآن را به پادشاهي مي نشاندند و برکا (برکه) مسلمان بود گفت: دولت اهل کفر، منقضي شده است و هر پادشاه کافر که بر تخت مي نشيند، مملکت او دوام نمي يابد. اگر مي خواهيد که دولت منگو را دوام باشد و امتداد پذيرد، کلمه شهادت بگويد تا نام او، در دفتر اسلام ثبت شود، منگو کلمه شهادت بگفت. (56) در دوره منگو مسئله اي که جالب توجه است، مناظره هاي مسيحيان، مسلمانان و بوداييان در دربار قراقروم مي باشد. (57) نمايندگان بودائيان تبت سرانجام برنده اين مباحثات اعلام شدند و اين نشان از گرايش جانشينان منگوقاآن به اين آيين است. اما در زمان منگوقاآن نستوريان، حاميان ويژه اي داشتند. دو شخصيت مهم درباري يکي مادر قاآن و ديگري همسر دلپسند او «اغول توتيمش» هر دو نستوري بودند. منگو با اينکه خود به هيچ ديني گرايش نشان نمي داد، باز در نماز مسيحيان و مسلمانان حاضر مي شد و به آداب پيروان اين دو دين احترام مي گذاشت، حتي علاقه خاصي به انجيل کاتوليک که هديه روبروکي بود نشان مي داد، گرچه در دل شمني بود. چون مي کوشيد از چنگيزخان تقليد کند در امور مهم هيچ تصميمي بدون مشورت روحانيون شمني نمي گرفت.(58) روبروکي از زبان منگوقاآن در زمينه عقيده ديني او چنين نقل مي کند: ما مغولان معتقديم که يک خداي يگانه است که ما را زنده مي کند و مي ميراند و براي او دل هامان از صداقت پر است... اما همچنان که خدا به دست، انگشتان داده است راه هاي گوناگوني نيز پيش پاي ما گذاشته.(59) اين تشبيه، هم زمان در يک اثر بودايي چنين هم آمده است، ولي در آنجا افزوده شده که آيين بودا همچون کف دست است.(60) چنين به نظر مي رسد که منگو پس از مدتي دو کفه ترازو را بين مذهب بودايي و تائويي به طور مساوي نگه داشته بود، سرانجام به مذهب بودايي متمايل شده، در واقع فرمان رواي مغول از توجه به تمام اديان و مذهب موجود در امپراتوري، براي پيشرفت مقاصد سياسي خود سود برد، حتي براي آرام کردن سرکشي هاي مذهبي، دستورات سخت و بي رحمانه اي صادر مي کرد، تا به انسجام مملکت خدشه اي وارد نشود. در زمان منگوقاآن که اويغوريان قصد مسلمانان مي کردند، فرمان داده شد تا پادشاه اويغوريان را با قوم و تبع و پنجاه هزار اويغور به بدل مسلمانان بکشتند، اگر چه مسلمانان را خود نکشته بودند اما از براي آنکه عزم آن داشتند که ايشان بکشتندي، خداي تعالي اهالي اسلام را از شر اين بدبينان نگاه داشت.(61) قوبيلاي قاآن و مذهب (658-693 ق)   پس از منگوقاآن، به موجب رأي قوريلتايي در سال 658 ق، مقام قاآني را به «قوبيلاي» برادر منگوقاآن و پسر تولوي خان واگذاشتند. وي چون بيشتر مايل به سلطنت در چين بود، يک سره از فرمان روايي بر ساير نواحي دست برداشت و به حکومت اسمي آن مناطق قناعت کرد. وي پايتخت خود را شهر «خان باليغ» (پکن امروزي) قرار داد. منابع متعددي قوبيلاي قاآن را به عدل و انصاف ستوده اند: با اهل فضل و حکومت و ارباب دانش نيک مستأنس بودي و ترحيب و تقريب ايشان را مبالغي مي پرداخت... به افاضت عدل که جامع منافع ملک و دين و شامل بر مصالح حال و مآل و به يک کلمه عالمي را به امارت و بالعدل قامت السماوات والارض بر منصه عدل جلوه مي توان داد.(62) سيد اجل از اهالي ماوراءالنهر و مسلماني به نام احمد بناکتي به عنوان مامور اداري در خدمت قوبيلاي بودند. سيد مزبور ايالت «يون-نان» چين را براي قوبيلاي سرو سامان داد. وي به همراه اعضاي خانواده مسلمان خود اهالي اين ايالت را به قبول اسلام تشويق مي کرد، و نيز دو مسجد در آن ايالت بنا کرد که تا دوره هاي بعد هنوز پا برجا و پر رونق بود.(63) امپراطوري مغول در چين، با چالش هاي چندي روبرو شد، زيرا اين امکان وجود داشت که مغولان در فرآيند همانند سازي مداوم خود با اطباي چينيشان شمنيزيم را کنار گذاشته، بودايي يا کنفوسيوس مي شدند يا شمنيزيم را هم چنان مانند يک آيين ادامه مي دادند. براي قوبيلاي آيين کنفسيوس جذابيت چنداني نداشت. مغولان نمي دانستند بايستي از سنت مذهبي چين به کلي رويگردان شوند يا اسلام را بپذيرند که در ايران و سرزمين هاي اردوي زرين اين کار را کردند، يا به شکل نستوري، مسيحيت بگروند که شماري از چهره هاي سرشناس مغول چنين کردند. اما مغولها جز در قلمروهايي که به اسلام گرويدند، هم چنان مداراي مذهبي خود را حفظ کردند. در واقع، قوبيلاي به بوديسم بيش از اديان ديگر نظر مساعد داشت و شايد شخصا به اين آيين گرويد و اين حسن نظر زماني به نوعي خصومت شخصي نسبت به کيش تائو که رقيب مذهب بودا بود، منجر شد. اما برخورد قوبيلاي با دين اسلام کاملا سياسي بود و به نسبت اوضاع موجود در چين و ديگر مناطق تحت نظارت وي تغيير مي کرد. «روزي به خان مغول گفتند که در قرآن نوشته شده است: «مشرکان را به قتل برسانيد!» خان سخت خشمگين شد و فرمان داد تني چند از قاضيان مسلمان را پيش او آوردند تا اقرار کنند که چنين مطلبي در قرآن آمده است. خان به آنان گفت: «چرا دستور پيامبر خود را انجام نمي دهيد؟» آنان با صداقت جواب دادند: «هنوز نيروي کافي براي انجام دادن اين دستور نداريم.» قوبيلاي گفت: «اما من قدرت اين را دارم که هر کس را بخواهم بکشم!» اين سخن، حکمي شد و اجرا گرديد.» (64) از آن زمان، دوره اي از شکنجه و عذاب براي اسلام و مسلمانان پديد آمد و تنها تهديد مسلمانان به تحکيم امپراتوري بود که حکومت را بر آن داشت از مبارزه مذهبي دست بردارد. قوبيلاي قاآن با وجود تلاشي که براي تعادل مذهبي مبذول مي داشت تصميمات سخت نيز در مورد مذهب اسلام مي گرفت.(65) بنا به نوشته مارکوپولو، قوبيلاي قاآن به تمام اديان و مظاهر به ديده احترام مي نگريست و درباره پيروان هر کيشي نهايت اغماض را روا مي داشت. خان در مراسم مذهبي اعياد نوئل و پاک حضور مي يافت، عين همين کار را وي در جشن هاي مسلمانان و يهودان و بت پرستان انجام مي دهد و اگر کسي از او بپرسد چرا اين کار را مي کند پاسخ مي دهد: اين چهار پيامبر هستند که بسيار محترم و عزيز مي باشند، مسيحيان به حضرت عيسي (ع) معتقدند، مسلمانان به حضرت محمد(ص)، يهوديان به حضرت موسي و بت پرستان به «ياگاموني بورکان» و من به همه آنها احترام و اعزاز مي کنم و به خداوند بزرگ که در آسمان ها است ستايش مي برم تا مرا ياري کند... اما معلوم است که خان بزرگ براي مسيحيان احترام بيشتري قائل است و به مسيح ايمان بيشتري دارد، زير معتقد است که مسيح هيچ فرماني که در آن خير و برکت نباشد صادر نکرده است و به هيچ دليل و برهاني نمي خواهد که مسيحيان صليب را در جلوي خود حرکت دهند. ممکن است کسي بپرسد خان بزرگ با اين همه احترامي که به مسيح مي گذارد چرا مسيحي نشده.(66) نتيجه   فقدان تعصب مذهبي در ميان مغولان يکي از ستوده ترين خصايص آنان نشان داده شده است. مشاهده مي شود که همين فقدان تعصب مذهبي تا چه اندازه در آرامش ملل تابعه بعد از آن مصائب غم انگيز حملات خانمان سوز مغول اثرگذار بوده است. اگر چه بلاي مغول کتابخانه هاي غني سرزمين هاي متمدن آسيا را نيز به نابودي کشاند، اما عدم تعصب مذهبي، به تمامي دانشمندان از هر فرقه و مذهبي فرصت داد تا بدون هيچ گونه واهمه اي عقايد خود را ابراز کنند و بازار علم و دانش را رونق بخشند.(67) يا براي کسب جاه و مقام در دستگاه حاکمه، به رقابت پرداخته، موقعيت هايي را کسب کنند که براي تعديل در وضعيت هم کيشانشان سودمند باشد. بايد پذيرفت اين سهل نگري مغول ها بيش از آنکه محصول انديشه اي متعالي باشد نتيجه نوعي بي تفاوتي بود و از اين طرز تفکر نشئت مي گرفت که هر ديني ممکن است بر حق باشد و لذا معقول است که هر يک از اتباع خان براي خان دعا کند. در واقع، جامعه کوچ نشين مغول در ميان دشت ها و استپ ها به وجود مذاهب متعدد عادت کرده بودند؛ بوديسم را به خوبي مي شناختند، تجار مسلمان را ديده بودند و با اسلام آشنايي داشتند. ترکان اويغوري به عنوان رابطان فرهنگ و تمدن ميان زندگي يک جانشيني و کوچ نشيني استپ ها، مانوي بودند و تعدادي از تيره هاي مغول مسيحيان نسطوري بودند. چنگيزخان از بي تعصبي و بي قيدي مغولان نسبت به مذاهب و اديان سود برد. او اين امر را اصل و قانوني سياسي و دولتي ساخت و نقشه ايجاد امپراتوري جهاني خود را بر اين پايه قرار داد. او نسبت به مذاهب گوناگون تا زماني که با آداب و رسوم مغولي و ياساي خودساخته اش تضادي ايجاد نمي کرد، به ديده اغماض مي نگريست. بي طرفي و عدم تعصب ديني مغولان در قاره آسيا که مرکز برخورد عقايد بود، کمتر از لشکريان چنگيزخان به او خدمت نکرد و بيش از صد سال سلاح برنده اي در دست فرمان روايان مغول بود. اما همين که آنها بي طرفي خود را کنار گذاشتند، چالش ها و رقابت هاي مذهبي ميان اديان موجود آغاز گرديد و در دوره اکتاي هر کدام از اديان سعي در متمايل کردن قاآن به خود داشتند. اما طبع آرام اکتاي مانع اقدام جدي عليه گروه هاي مختلف مي شد. در دوره گيوک اين بي طرفي کم رنگ شد و تمايل شديد وي به مسيحيان مشکلاتي را براي بوداييان و مسلمانان در پي داشت. در دوره منگوقاآن رقابت هاي مذهبي حتي به حرمسراي خان نيز راه يافت. در دوره قوبيلاي با توجه به تمايل وي به حضور دائمي در چين، مردم مسلمان ايران و ترکستان زير نفوذ خان هاي مستقلي قرار گرفتند که رفتار آنها با ملل تحت فرمان به نسبت اعتقاد مذهبي شان بود. در اين ميان مردم ترکستان وضع بهتري داشتند، زيرا اولاً: آنها آسيب چنداني از يورش مغول نديده بودند و ائمه روحاني اين سرزمين ها گوش عزلت نشيني برگزيده بودند و حساسيت خان هاي مغول را بر نمي انگيختند. جالب توجه است که اسلام مردم ترکستان بسيار قابل انعطاف تر از اسلام سني مذهبان در ايران بود که خلفاي عباسي سال ها با چنگ و دندان آداب سخت آن را حفظ کرده بودند. اين تفاوت در ديدگاه ها باعث مي شد که اسلام با اديان موجود در محدوده ترکستان برخورد ملايم تري داشته باشد. اما ضربه اي که ايران ا�





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: راسخون]
[مشاهده در: www.rasekhoon.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 429]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن