واضح آرشیو وب فارسی:راسخون:
کودک و فرشته خلاصه داستان: در روزهاي ابتدايي جنگ تحميلي و در خرمشهر، فرشته( مونا احمدي)، نوجواني 16 ساله، اعضاي خانواده اش را در اثر اصابت بمبي به خانه اش از دست مي دهد و تنها سليم ( برادر نوجوانش) که پيش از حادثه انفجار خانه، براي دريافت سلاح به مسجد رفته است، زنده مي ماند که فرشته پس از گذشت چهار روز از آغاز جنگ از سرنوشت او اطلاعي ندارد و همين دليلي براي ماندنش در خرمشهر مي شود؛ آن هم زماني که نيروهاي دشمن به داخل شهر نفوذ کرده اند و شهر از زنان و دختران جوان تخليه شده است. در اين بين ليلا( دوست فرشته) نيز در اثر اصابت ترکش خمپاره اي شهيد مي شود و فرشته که مي داند سليم به مدافعان شهر پيوسته، با کودکي 12 ساله به نام مصطفي همراه مي شود و با پشت سر گذاشتن منزلگاه هايي در شهر جنگ زده و خالي از اهالي، بيش از پيش به او نزديک مي شود . از جايي فرشته از مصطفي جدا مي شود و دو مرتبه خطر حضور نيروهاي عراقي را در يک قدمي خود احساس مي کند که البته در مرتبه دوم مصطفي سر مي رسد و فرشته را از دست يک سرباز عراقي نجات مي دهد. فرشته و مصطفي نزد سيد صالح( افشين هاشمي) که از اندک مدافعان باقي مانده در شهر است، پناه مي گيرند. اما سيدصالح شهيد و مصطفي زخمي مي شود. فرشته براي نجات جان مصطفي مي کوشد و او را به آمبولانسي مي رساند که جسد شهيدي را حمل مي کند. با پافشاري فرشته، بدن بي جان مصطفي را با خود مي برند تا شايد اميدي به زنده نگه داشتنش باشد. و به جاي آن جسد داخل آمبولانس را نزد فرشته، در کف خيابان، مي گذارند. فرشته درمانده و بي هدف روي آسفالت خيابان مي نشيند و پي مي بريم که جسد روي زمين، پيکر بي جان سليم است. ژانر: دفاع مقدس درباره فيلمنامه نويسان: محمدرضا گوهري: متولد سال 1349 در سبزوار. او که فارغ التحصيل رشته سينما( گرايش فيلمنامه نويسي) از دانشکده سينما و تئاتر دانشگاه هنر است، چند سالي است که جايگاه خود را به عنوان فيلمنامه نويس آثار غير تجاري و نسبتاً متفاوت در سينماي ايران باز کرده است. يک تکه نان، خيلي دور، خيلي نزديک، اقليما، فرزند خاک، در ميان ابرها و بيداري روياها از جمله فيلمنامه هاي کارنامه گوهري به شمار مي آيند. گوهري از تغييراتي که در فيلمنامه کودک و فرشته پديد آمده، چندان راضي نيست و اين موضوع را چندين و چند بار در گفت و گوهايش گفته است. مسعود نقاش زاده: متولد 1344 در شيراز. او که داراي مدرک کارشناسي کارگرداني فيلم از دانشکده صدا و سيما و مدرک فوق ليسانس سينما از دانشکده سينما و تئاتر دانشگاه هنراست، پيش از اين چند تله فيلم ساخته است. نقاش زاده که مدير کل امور برنامه هاي سيما فيلم و استاد دانشگاه سوره است، کودک و فرشته را به عنوان نخستين فيلم بلند سينمايي اش در کارنامه دارد. خوبي ها فيلمنامه: ايده اوليه فيلمنامه کودک و فرشته خوب است؛ گرفتاري دو نوجوان در شهري جنگ زده که در آستانه اشغال است. اين موضوع به خودي خود جذاب است و البته در کودک و فرشته اين ايده کم و بيش خوب گسترش يافته است و موقعيت هاي دراماتيکي که از دل اين ايده بيرون مي آيد،براي هر مخاطبي مي تواند درگير کننده باشد. در حقيقت اسکلت داستاني فيلمنامه چفت و بست خوبي دارد و داستان خيلي زود و خوب شروع مي شود. پايان بندي فيلمنامه هم با توجه به اشاره اي که در ابتداي فيلم به ما مي دهند، يک سرانجام حساب شده براي شخصيت هاي قصه به شمار مي آيد. ضمن آن که استفاده دراماتيک از عناصري به ظاهر پيش پا افتاده همانند شناسنامه، دفترچه خاطرات، گلدان و فرفره کارآيي برخي از صحنه ها را بالا برده است. کاستي هاي فيلمنامه: ضعف عمده فيلمنامه کودک و فرشته را بايد دو نکته جست و جو کرد؛ نخست آن که موقعيت هايي که در پرده دوم فيلمنامه ديده مي شود، بيشتر از آن که پيش برنده خط روايي اصلي باشند، تنها به خودي خود جذاب هستند و پس و پيش کردنشان و نيز جا به جايي شان با موقعيت هاي ديگر خدشه اي به پيکره فيلمنامه وارد نمي کند. در حقيقت موقعيت ها و رويدادها از دل يکديگر بيرون نيامده اند و ايده کلي داستان ميان آنها چفت و بستي برقرار کرده است. براي نمونه تکرار موقعيت محاصره فرشته در ميان نيروهاي عراقي بخش زيادي از نيمه دوم پرده دوم فيلمنامه را به خود اختصاص داده است. يا داستانک رويارويي چريک ارتشي ايران با تک تيرانداز عراقي( که يادآور نيمه دوم غلاف تمام فلزي است) تنها پاساژي است ميان دو صحنه پيش و پس از خود و نقشي پيش برنده ندارد. ضعف ديگر فيلمنامه به شخصيت پردازي ضعيف آن باز مي گردد. ديالوگ ها: صحنه اي که فرشته با نامزد ليلا- محسن( عليرضا حسيني)- رو به رو مي شود، در مقايسه با ديگر صحنه ها که رويدادها و موقعيت هاي تصويري چربش بيشتري بر ديالوگ ها دارند، از ديالوگ نويسي بهتري بهره مند است. شخصيت ها: همان طور که پيشتر گفته شد، شخصيت ها همگي تيپ هايي آشنا هستند و در فرايند قرارگيري در موقعيتي بحراني همانند جنگ شهري به تکامل نمي رسند. ضمن آن که در حد و اندازه همين تيپ ها نيز انگيزه ها و کنش هاي شخصيت ها تخت و تک بعدي است و با پيشرفت داستان رشد نمي کند. براي نمونه ردپايي از تأثر ناشي از مرگ اعضاي خانواده در رفتار و گفتار فرشته و حتي مصطفي(که خواهرش را از دست داده) ديده نمي شود. فرشته تا پايان در همان سطحي از انديشه و کنشمندي است که از ابتدا معرفي مي شود. همين موضوع به پاشنه آشيل فيلمنامه تبديل شده است و اجازه نمي دهد ارزش موقعيت هايي که در فيلمنامه پديد آمده، به چشم بيايد. صحنه خوب: جايي که فرشته نام اهالي را از روي شناسنامه مي خواند و مصطفي نام هاي آنان را روي تخته سياه کلاس دسته بندي مي کند. ( که البته کش آمدن بيش از اندازه اين صحنه به تأثيرگذاري آن لطمه زده است.) همچنين بايد از صحنه اي ياد کرد که فرشته شب هنگام به خانه ويرانه اش پناه مي برد و با ديدن فرفره برادر يا خواهر خردسالش مي گريد. در اين صحنه آن حس تنهايي فرشته که در ديگر صحنه هاي فيلمنامه کمتر لمس مي شود، به خوبي مشهود است. صحنه همراهي فرشته و مصطفي با سيد صالح نيز از صحنه هاي قابل قبول فيلمنامه است. صحنه ضعيف: پس از مرگ خانواده فرشته و تصميم او براي ماندن در شهر جهت يافتن سليم تا سکانس همراهي فرشته با مصطفي، صحنه ها آن حس و حال لازم را براي تأثيرگذاري ندارند. نقش فيلمنامه در فروش فيلم: فيلمي همانند کودک و فرشته اثري گيشه اي نيست. آن تعداد اندکي هم که از اکران آن آگاه مي شوند و يا به طور اتفاقي و گذري به تماشاي آن مي نشينند، مي توانند با داستان فيلم ارتباط نزديک برقرار کنند. با اين که کودک و فرشته در سر و شکل کنوني اش بيشتر فيلم کارگردان است تا فيلم فيلمنامه،اما فضاي داستاني فيلمنامه و موقعيت هايي که پديد مي آورد، مي تواند براي مخاطبان جذاب باشد. منبع:نشريه فيلم نگار، شماره 92 /ن
#فرهنگ و هنر#
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: راسخون]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 488]